"
next
back
Read Book فرهنگ لغت اسپانيايی به فارسی جلد 2
Book Index
Book Information


Favoured:
0

Download Book


Visit Home Page Book

فرهنگ لغت اسپانیایی به فارسی جلد 2

مشخصات کتاب

سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1390

عنوان و نام پدیدآور:فرهنگ لغت اسپانیایی به فارسی (جلد2)/ واحد تحقیقات مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان

مشخصات نشر:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان 1390.

مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه

موضوع : فارسی -- واژه نامه ها -- چندزبانه.

موضوع : اسپانیایی -- مکالمه و جمله سازی -- چندزبانه.

موضوع : فارسی -- مکالمه و جمله سازی -- اسپانیایی

M

m dulo

: پیمانه, واحد.

m jol

: شاه ماهی.

m mica

: تقلید, شکلک سازی.

m nimo

: کمترین, کوچکترین, خردترین, اقل, کمین, کمترین, دست کم, حداقل, کمینه, کهین.

m o

: کان, معدن, نقب, راه زیر زمینی, مین, منبع, مامن, مال من, مرا, معدن حفر کردن, استخراج کردن یا شدن, کندن, مال من, متعلق بمن, مربوط بمن, ای وای.

m quina de afeitar

: تیغ صورت تراشی, با تیغ تراشیدن, تراشنده, صورت تراش, سلمانی, رنده.

m rito

: شایستگی, سزاواری, لیاقت, استحقاق, شایسته بودن, استحقاق داشتن.

m rmol

: سنگ مرمر, تیله, گلوله شیشه ای, تیله بازی, مرمری, رنگ ابری زدن, مرمرنماکردن.

m s

: افزودن, اضافه کردن, بیشتر, زیادتر, بیش, بیشترین, زیادترین, بیش از همه, بعلا وه, باضافه, افزودن به, مثبت, اضافی.

m s de

: بالا ی, روی, بالا ی سر, بر فراز, ان طرف, درسرتاسر, دربالا, بسوی دیگر, متجاوز از, بالا یی, رویی, بیرونی, شفا یافتن, پایان یافتن, به انتها رسیدن, پیشوندی بمعنی زیادو زیاده و بیش.

m s tarde

: پس ازان, بعدازان, سپس, بعدا, سپس, متعاقبا.

m scara

: تغییر قیافه دادن, جامه مبدل پوشیدن, نهان داشتن, پنهان کردن, لباس مبدل, تغییر قیافه, ریمل مژه وابرو, نقاب, روبند, ماسک, لفافه, بهانه, عیاشی, شادمانی, خوش گذرانی, ماسک زدن, پنهان کردن, پوشاندن, پوشانه.

m sculo

: گوشت, ماهیچه, نیرو, نیروی عضلا نی, صدف دو کپه ای, صدف باریک دریایی ورودخانه ای.

m sico

: خنیاگر, موسیقی دان, نغمه پرداز, ساز زن, نوازنده.

m todo

: روش, اسلوب, طریقه.

m ximo

: بیشترین, بیشین, بزرگترین وبالا ترین رقم, منتهی درجه, بزرگترین, بالا ترین, ماکسیمم.

ma z

: غله, دانه (امر.) ذرت, میخچه, دانه دانه کردن, نمک زدن, ذرت, بلا ل, رنگ ذرتی.

maana

: صبحدم, سحرگاه, بامداد, صبح, پیش از ظهر, فردا, روز بعد, فردا, روز بعد.

macabro

: وابسته برقص مرگ, مهیب, ترسناک, خوفناک.

macarrn

: نان شیرینی مرکب از شکر و زرده تخم مرغ و بادام, نان بادامی, ماکارونی, ادم لوده و مسخره, ادم جلف و خود ساز.

macarrones

: رشته فرنگی, ماکارونی, جوان خارج رفته, ژیگولو, نوعی پنگوءن یا بطریق.

macarronico

: وابسته به ماکارونی, شعر ملمع.

maceraci n

: لا غری, زجر, خیساندن.

macerar

: لا غر کردن, ظلم کردن بر, زجر دادن, خیساندن, خیس شدن.

machacar

: خیسانده ء مالت, خمیر نرم, خوراک همه چیز درهم, درهم وبرهمی, نرم کردن, خردکردن, خمیر کردن, شیفتن, مفتون کردن, لا س زدن, دلربایی.

machete

: کارد بزرگ و سنگین.

machismo

: تعصب در وطن پرستی, میهن پرستی از روی تعصب.

machista

: میهن پرست متعصب.

macho

: جنس نر, مذکر, مردانه, نرینه, نرین, گشن.

macilento

: نحیف, دارای چشمان فرو رفته, رام نشده.

macintosh

: پالتوی بارانی, پارچه بارانی.

maciso

: بزرگ, حجیم, عظیم, گنده, فشرده, کلا ن.

macizo

: بزرگ, حجیم, عظیم, گنده, فشرده, کلا ن, جامد, ز جسم, ماده جامد, سفت, سخت, مکعب, سه بعدی, محکم, استوار, قوی, خالص, ناب, بسته, منجمد, سخت, یک پارچه, مکعب, حجمی, سه بعدی, توپر, نیرومند, قابل اطمینان.

macro

: درشت, کلا ن, درشت دستور.

macrocosmo

: جهان, دنیا.

macronucleo

: هسته بزرگتر, هسته سلولی بزرگتر.

macronutriente

: ماده شیمیایی که برای رشد و نمو و تغذیه گیاه لا زم است.

madeja

: کلا ف, حلقه, قرقره, ماسوره, کلا فه, نفوذ, تاثیر, قلا ب, عادت, زشت, شکار, طعمه شکار, کلا ف کردن.

madera

: چوب, تیر, الوار, کنده, درخت الواری, صدای خشک, ناهنجار, طنین دار شبیه صدای زنگ, با الوار و تیر پوشاندن, چوب, هیزم, بیشه, جنگل, چوبی, درختکاری کردن, الوار انباشتن.

madera de construccin

: چوب, تیر, الوار, کنده, درخت الواری, صدای خشک, ناهنجار, طنین دار شبیه صدای زنگ, با الوار و تیر پوشاندن.

maderero

: واقعه نگار.

madrastra

: زن پدر, نامادری, مادر.

madre

: مادری کردن, پروردن, مادر, ننه, والده, مام, سرچشمه, اصل.

madreselva

: پیچ امین الدوله.

madrina

: مادر تعمیدی, نام گذار بچه, مادر خوانده روحانی.

madurar

: بالغ, رشد کردن, کامل, سررسیده شده, رسیده کردن یاشدن, عمل امدن, کامل شدن.

madurez

: بلوغ, کمال, سر رسید.

maduro

: بالغ, رشد کردن, کامل, سررسیده شده, رسیده, پخته, جا افتاده, بالغ, چیدنی, پراب.

maestr a

: اربابی, سلطه.

maestra

: اموختار, اموزگار, معلم, مربی, مدرس, دبیر.

maestro

: اموزگار, اموزنده, یاد دهنده, اموزشیار, دانشور, چیره دست, ارباب, استاد, کارفرما, رءیس, مدیر, مرشد, پیر, خوب یادگرفتن, استاد شدن, تسلط یافتن بر, رام کردن, مدیراموزشگاه, ناظم مدرسه, مکتب دار, مثل رءیس مدرسه رفتار کردن, اموختار, اموزگار, معلم, مربی, مدرس, دبیر.

magestuoso

: بزرگ, باعظمت, باشکوه, شاهانه, خسروانی.

magia

: جادو, سحر, سحر امیز.

magistrado

: رءیس کلا نتری, رءیس بخش دادگاه, دادرس.

magistral

: ماهرانه, استادانه.

magma

: خمیر مواد معدنی یا الی, درده.

magn tico

: اهن ربایی.

magnate

: نجیب زاده, ادم متنفذ, متشخص, سرمایه دار خیلی مهم, ادم بانفوذ وپولدار.

magnesio

: فلز منیزیم(mg).

magnetismo

: جذبه, کشش.

magnetizar

: مغناطیسی کردن, اهن ربا کردن.

magnfico

: تابناک, روشن, درخشان, تابان, افتابی, زرنگ, باهوش, تابان, مشعشع, زیرک, بااستعداد, برلیان, الماس درخشان, نمایش دار, با جلوه, زرق و برق دار, مجلل, بزرگ, عظیم, کبیر, مهم, هنگفت, زیاد, تومند, متعدد, ماهر, بصیر, ابستن, طولا نی, دوست داشتنی, دلپذیر, دلفریب, باشکوه, مجلل, عالی, باشکوه, باجلا ل, عالی, براق, پرزرق وبرق , ترسناک, هولناک, مهیب, عظیم, فوق العاده.

magnificar

: درشت کردن, زیر ذربین بزرگ کردن, بزرگ کردن.

magnificencia

: بخشش, سخاوت, خیر خواهی, گشاده دستی, بخشش, بخشندگی, دهش, کرم, کرامت, بذل.

magnitud

: بزرگی, اندازه, مقدار.

magnolia

: ماگنولیاسه ها, گیاهان ماگنولیا.

mago

: جادوگر, مجوسی, جادو گر, جادو, طلسم گر, نابغه.

magro

: تکیه کردن, تکیه زدن, پشت دادن, کج شدن, خم شدن, پشت گرمی داشتن, متکی شدن, تکیه دادن بطرف, تمایل داشتن, لا غر, نزار, نحیف, اندک, ضعیف, کم سود, بیحاصل , لا غر, نزار, بی برکت, بی چربی, نحیف, ناچیز.

magulladura

: کوبیدن, کبود کردن, زدن, ساییدن, کبودشدن, ضربت دیدن, کوفته شدن, کبودشدگی, تباره.

magullar

: کوبیدن, کبود کردن, زدن, ساییدن, کبودشدن, ضربت دیدن, کوفته شدن, کبودشدگی, تباره.

majestad

: اعلیحضرت (بصورت خطاب), بزرگی عظمت وشان واقتدار, برتری, سلطنت.

majo

: تاحدی, قشنگ, شکیل, خوش نما, خوب, بطور دلپذیر, قشنگ کردن, اراستن, زرنگ, زیرک, ناتو, باهوش, شیک, جلوه گر, تیر کشیدن (ازدرد), سوزش داشتن.

mal

: منحرف, غلط, کج, چپ چپ, بدشکل, بطور مایل, زشت, بطوربد, بطور ناشایسته, اسیب, صدمه, اذیت, زیان, ضرر, خسارت, اسیب رساندن (به), صدمه زدن, گزند, ناخوش, رنجور, سوء, خراب, خطر ناک, ناشی, مشکل, سخت,بیمار, بد, زیان اور, ببدی, بطور ناقص, از روی بدخواهی و شرارت, غیر دوستانه, زیان, بدسگالی, موذیگری, اذیت, شیطنت, شرارت.

mal olor

: دود یا بوی قوی, بوی زننده, تعفن, گند.

mal volo

: بدخواه, بدنهاد, نحس, کینه توز, معاند.

mala hierba

: علف هرزه, دراز و لا غر, پوشاک, وجین کردن, کندن علف هرزه.

malagradecido

: ناسپاس, حق ناشناس, ناشکر, بیهوده.

malaria

: مالا ریا, نوبه.

malayo

: مالا یا, ماله.

maldad

: بد, زیان اور, مضر, شریرانه, بدی, زیان.

maldecir

: نفرین, دشنام, لعنت, بلا, مصیبت, نفرین کردن, ناسزا گفتن, فحش دادن.

maldicin

: نفرین, دشنام, لعنت, بلا, مصیبت, نفرین کردن, ناسزا گفتن, فحش دادن.

maleable

: چکش خور, نرم وقابل انعطاف.

malec n

: سیاه رنگ, سیاه, :بارانداز, اسکله بندر, مجلس پذیرایی, سلا م عام, بارعام دادن, خاکریز, بند, لنگرگاه.

malentendido

: سوء تفاهم.

malestar

: ناراحتی, رنج, زحمت, ناراحت کردن.

maleta

: کیسه, کیف, جوال, ساک, خورجین, چنته, باد کردن, متورم شدن, ربودن, چمدان, شاه سیم.

maleta de mano

: جامه دان, چمدان, کیف, کیسه چرمی, خورجین.

malevolencia

: بدخواهی, بدنهادی, شرارت, بدسگالی.

malfico

: بد اندیش, از روی بدخواهی, از روی عناد.

malgastar

: برباد دادن, تلف کردن, ولخرجی, اسراف.

malhecho

: بدکرداری, خلا ف, بزه, جرم, گناه, بدرفتاری, سوء عمل.

malhechor

: بدکار, تبه کار, جانی, جنایت کار, جنایت امیز.

malhumorado

: بد خلق, ترشرو, بد اخلا ق, اخمو, عبوس, ترشرو, بدخلق, ترشرو, کج خلق, عبوس, وسواسی.

malicia

: بداندیشی, بدجنسی, بدخواهی, عناد, کینه توزی, نفرت, قصد سوء, بدسگالی, موذیگری, اذیت, شیطنت, شرارت.

malicioso

: بد اندیش, از روی بدخواهی, از روی عناد.

maligno

: ناخوش, رنجور, سوء, خراب, خطر ناک, ناشی, مشکل, سخت,بیمار, بد, زیان اور, ببدی, بطور ناقص, از روی بدخواهی و شرارت, غیر دوستانه, زیان, بدطینت, خطرناک, زیان اور, صدمه رسان, کینه جو, بدخواه, متمرد, سرکش, بدخیم.

malinas

: تور ظریف ابریشمی و اهاردار که برای لباس وکلا ه زنانه بکار میبرند, توری ظریف مخصوص کلا ه وتوری دوزی.

malinterpretar

: بغلط تفسیر کردن, درست نفهمیدن, تد تعبیر کردن, سوء تفاهم کردن.

malla

: سوراخ تور پشه بند, سوراخ, چشمه, شبکه, تور مانند یا مشبک کردن, : بدام انداختن, گیر انداختن, شبکه ساختن, تورساختن, جور شدن, درهم گیرافتادن (مثل دنده های ماشین).

malo

: زمان ماضی قدیمی فعل بءد, : بد, زشت, ناصحیح, بی اعتبار, نامساعد, مضر, زیان اور, بداخلا ق, شریر, بدکار, بدخو, لا وصول, نادرست, پراز غلط, غلط, اشتباه, مغلوظ, بد, زیان اور, مضر, شریرانه, بدی, زیان, ناخوش, رنجور, سوء, خراب, خطر ناک, ناشی, مشکل, سخت,بیمار, بد, زیان اور, ببدی, بطور ناقص, از روی بدخواهی و شرارت, غیر دوستانه, زیان, شپشو, کثیف, چرکین, اکبیری, نکبت, پست, خطا, اشتباه, تقصیر و جرم غلط, ناصحیح, غیر منصفانه رفتار کردن, بی احترامی کردن به, سهو.

malsano

: محنت بار, مصیبت بار, غم انگیز.

malta

: جو سبز شده خشک, مالت, ابجو ساختن, مالت زدن, بحالت مالت دراوردن.

maltratamiento

: بد بکار بردن, بد استعمال کردن, سو استفاده کردن از,ضایع کردن, بدرفتاری کردن نسبت به, تجاوز به حقوق کسی کردن, به زنی تجاوز کردن, ننگین کردن, بدبکار بردن, بد رفتاری, سوء استفاده.

maltratar

: بد بکار بردن, بد استعمال کردن, سو استفاده کردن از,ضایع کردن, بدرفتاری کردن نسبت به, تجاوز به حقوق کسی کردن, به زنی تجاوز کردن, ننگین کردن, بدرفتاری کردن, باخشونت اداره کردن, بدرفتاری کردن, دشنام دادن.

maltrato

: بد بکار بردن, بد استعمال کردن, سو استفاده کردن از,ضایع کردن, بدرفتاری کردن نسبت به, تجاوز به حقوق کسی کردن, به زنی تجاوز کردن, ننگین کردن, بدبکار بردن, بد رفتاری, سوء استفاده.

malva

: رنگ بنفش, قفایی, رنگ بنفش مایل به ارغوانی سیر.

malvado

: بد, زیان اور, مضر, شریرانه, بدی, زیان, نابکار, شریر, بدکار, تبه کار, گناهکار, بد خو, بدجنس

malversacin

: اختلا س, دزدی, حیف ومیل, بدکاری, بدکرداری, شرارت, کار خلا ف قانون.

malversar

: اختلا س کردن, دستبرد زدن به, حیف و میل کردن, دزدیدن, بالا کشیدن, اختلا س کردن.

mam fero

: پستاندار.

mamario

: مربوط به پستانداران, مربوط به پستان.

mamifero

: پستاندار.

mampara

: پرده, روی پرده افکندن, غربال, غربال کردن.

mamut

: ماموت, فیل بزرگ دوره ماقبل تاریخ.

man a

: دیوانه کردن, فکر کسی را مختل کردن, دیوانگی, شور, شوق, ترک, شکاف, دیوانگی, شیدایی, عشق, هیجان بی دلیل وزیاد.

manaco

: دیوانه, مجنون, بی عقل, احمقانه, دیوانه, شیدا.

manada

: رمه, گله, گروه, جمعیت, گرد امدن, جمع شدن, متحد کردن, گروه.

manantial

: بهار, چشمه, سرچشمه, فنر, انبرک, جست وخیز, حالت فنری, حالت ارتجاعی فنر, پریدن, جهش کردن, جهیدن, قابل ارتجاع بودن, حالت فنری داشتن, ظاهر شدن.

manar

: جریان, روانی, مد (برابر جزر), سلا ست, جاری بودن, روان شدن, سلیس بودن, بده, شریدن, ریزش, جریان, فوران, جوش, تراوش, روان شدن, جاری شدن, فواره زدن.

mancha

: لکه دار کردن یا شدن, لک, لکه, بدنامی, عیب, پاک شدگی , لک, نقطه, خال, لکه یا خال میوه, ذره, لکه دار کردن, خالدار کردن, خال, نقطه, لک, موضع, بجا اوردن, لک, لکه, داغ, الودگی, الا یش, ننگ, لکه دار کردن, چرک کردن, زنگ زدن, رنگ شدن, رنگ پس دادن, زنگ زدگی.

manchar

: لک, لکه, داغ, الودگی, الا یش, ننگ, لکه دار کردن, چرک کردن, زنگ زدن, رنگ شدن, رنگ پس دادن, زنگ زدگی, تیره کردن, کدر کردن, لکه دار کردن.

mandado

: پیغام, ماموریت, فرمان, پیغام بری, پیغام رسانی.

mandamiento

: فرمان, حکم, دستور خدا.

mandar

: رءیس کارفرما, ارباب, برجسته, برجسته کاری, ریاست کردن بر, اربابی کردن (بر), نقش برجسته تهیه کردن, برجستگی, فرمان, مستقیم, هدایت کردن, اداره کردن, گرداندن, از پیش بردن, اسب اموخته, راسته,دسته,زمره,فرقه مذهبی,سامان,انجمن,ارایش,مرتبه,سبک,مرحله,دستور,فرمایش,حواله, فرستادن, ارسال داشتن, راندن, بردن, راهنمایی کردن, هدایت کردن, گوساله پرواری, رهبری, حکومت.

mandarina

: مامورین عالیرتبه, نارنگی.

mandatario

: اجباری.

mandato

: وکالت نامه, قیمومت, حکم, فرمان, تعهد, اختیار, راسته,دسته,زمره,فرقه مذهبی,سامان,انجمن,ارایش,مرتبه,سبک,مرحله,دستور,فرمایش,حواله.

mandbula

: فک, ارواره, گیره, دم گیره, وراجی, تنگنا, هرزه درایی کردن, پرچانگی کردن, استخوان ارواره, استخوان فک.

mando

: فرمان, کنترل, سوق دادن, منجر شدن, پیش افت, تقدم.

mandril

: اشکال مضحک, شکل عجیب و غریب, یکنوع میمون یا عنتر دم کوتاه.

manejable

: بادست انجام شده, دستی, دم دست, اماده, موجود, قابل استفاده, سودمند, چابک, چالا ک, ماهر, استاد در کار خود, روان, بسهولت قابل استفاده, سهل الا ستعمال, قابل اداره کردن, کنترل پذیر, رام.

manejar

: راندن, بردن, عقب نشاندن, بیرون کردن (با out), سواری کردن, کوبیدن(میخ وغیره), دسته, قبضه شمشیر, وسیله, لمس, احساس بادست, دست زدن به, بکار بردن, سرو کارداشتن با, رفتار کردن, استعمال کردن, دسته گذاشتن, اداره کردن, گرداندن, از پیش بردن, اسب اموخته, بفعالیت واداشتن, بکار انداختن, گرداندن, اداره کردن, راه انداختن, دایر بودن, عمل جراحی کردن, راندن, رانش, دایر بودن, اداره کردن, کار, شغل, وظیفه, زیست, عمل, عملکرد, نوشتجات, اثار ادبی یا هنری, کارخانه, استحکامات, کار کردن, موثر واقع شدن, عملی شدن, عمل کردن.

manejarse

: رفتارکردن, سلوک کردن, حرکت کردن, درست رفتار کردن, ادب نگاهداشتن.

manejo

: اداره, ترتیب, مدیریت, مدیران, کارفرمایی.

manera

: راه, روش, طریقه, چگونگی, طرز, رسوم, عادات, رفتار, ادب, تربیت, نوع, قسم, راه, جاده, طریق, سبک (سابک), طرز, طریقه.

manera diferente

: بطریق دیگر, بطور متفاوت.

manga

: استین, استین زدن به, در استین داشتن.

mangle

: خانواده شاه پسند

mango

: دسته, قبضه شمشیر, وسیله, لمس, احساس بادست, دست زدن به, بکار بردن, سرو کارداشتن با, رفتار کردن, استعمال کردن, دسته گذاشتن, درخت انبه, میوه ء انبه.

manguera

: جوراب, لوله لا ستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری, لوله اب اتش نشانی, شلنگ.

mani tico

: ادم دیوانه, مجنون, دیوانه وار, عصبانی.

maniatar

: بخو, دست بند اهنین, دست بند زدن (به), دست بند (مخصوص دزدان وغیره), قید, بند, زنجیر, بخو, دستبندزدن, زنجیرکردن.

manicomio

: تیمارستان.

manicura

: مانیکور, مانیکور زدن, ارایش کردن.

manicuro

: مانیکورزن.

manido

: پر زور وکهنه (مثل ابجو), کهنه, بیات, مانده,بوی ناگرفته, مبتذل, بیات کردن, تازگی وطراوت چیزی را از بین بردن, مبتذل کردن.

manifestacin

: نمایش, اثبات.

manifestante

: رژه رونده, راه پیما.

manifestar

: اثبات کردن(با دلیل), نشان دادن, شرح دادن, تظاهرات کردن, بازنمود کردن, بارز, اشکار, اشکار ساختن, معلوم کردن, فاش کردن, اشاره, خبر, اعلا میه, بیانیه, نامه, اشکار کردن, فاش کردن, معلوم کردن.

manija

: دسته, قبضه شمشیر, وسیله, لمس, احساس بادست, دست زدن به, بکار بردن, سرو کارداشتن با, رفتار کردن, استعمال کردن, دسته گذاشتن.

maniobrar

: اسب سوار حرفه ای, چابک سوار, گول زدن, با حیله فراهم کردن, نیرنگ زدن, اسب دوانی کردن, سوارکار اسب دوانی شدن, مانور, تمرین نظامی.

manipulaci n

: دستکاری.

manipular

: رفتار, کردار, عمل, کاربرجسته, شاهکار, :بکار انداختن, استخراج کردن, بهره برداری کردن از, استثمار کردن, مانور, تمرین نظامی, بادست عمل کردن, با استادی درست کردن, بامهارت انجام دادن, اداره کردن, دستکاری کردن.

maniqu

: شخص لا ل وگیج وگنگ, ادم ساختگی, مانکن, مصنوعی, بطورمصنوعی ساختن, ادمک, ادم کوتاه قد, مانکن, ادمک, مانکن, مدل (دختر), مجسمه چوبی, مدل, نمونه, سرمشق, قالب, طرح, نقشه, طرح ریختن, ساختن, شکل دادن, مطابق مدل معینی در اوردن, نمونه قرار دادن.

mano

: دست, عقربه, دسته, دستخط, خط, شرکت, دخالت, کمک, طرف, پهلو, پیمان, دادن, کمک کردن, بادست کاری را انجام دادن, یک وجب.

manojo

: خوشه, گروه, دسته کردن, خوشه کردن, مشت, یک مشت پر, تنی چند, مشتی, دسته, طره, منگوله, ریشه پارچه, ته ریش, ریش بزی, کلا له, طره دار یا پرزدارکردن.

manosear

: کورکورانه جلورفتن, اشتباه کردن, لکنت زبان پیدا کردن, من من کردن, توپ را از دست دادن, سنبل کردن, کورمالی, اشتباه.

mansedumbre

: فروتنی, خونسردی ونرمی.

mansin

: عمارت چند دستگاهی, عمارت بزرگ.

manso

: فروتن, افتاده, بردبار, حلیم, باحوصله, ملا یم, بیروح, خونسرد, مهربان, نجیب, رام, رام, اهلی, بیروح, بیمزه, خودمانی, راه کردن.

manta

: پتو, جل, روکش, باپتو ویا جل پوشاندن, پوشاندن.

mantaraya

: نوعی ماهی پهن برقی.

manteca

: کره, روغن, روغن زرد, کره مالیدن روی, چاپلوسی کردن, فربه, چاق, چرب, چربی, چربی دار, چربی دار کردن, فربه یا پرواری کردن, چربی خوک, گوشت خوک, چربی زدن, ارایش دادن, چرب زبانی.

mantecoso

: ابدارخانه, جای فروش اذوقه و نوشابه, کره ای, روغنی.

mantel

: سفره, رومیزی.

mantener

: نگهداشتن, برقرار داشتن.

mantenimiento

: نگهداشت.

mantequilla

: کره, روغن, روغن زرد, کره مالیدن روی, چاپلوسی کردن.

manto

: طاقچه بالا بخاری.

manual

: کتاب دستی, کتاب راهنما, رساله, دستی, وابسته بدست, انجام شده با دست, کتاب دستی, نظامنامه, مقررات, کتاب راهنما, کتاب درسی, کتاب اصلی دریک موضوع, رساله.

manuscrito

: دست خط, نسخه خطی.

manutenci n

: نگاه داشتن, اداره کردن, محافظت کردن, نگهداری کردن,نگاهداری, حفاظت, امانت داری, توجه, جلوگیری کردن, ادامه دادن, مداومت بامری دادن, نگهداری, تعمیر, نگهداری کردن, هزینه نگهداری و تعمیر, مرمت.

manzana

: سیب, مردمک چشم, چیز عزیز و پربها, سیب دادن, میوه ء سیب دادن.

manzana de casas

: بنداوردن, انسداد, جعبه قرقره, اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی, بلوک, کنده, مانع ورادع, قطعه, بستن, مسدود کردن, مانع شدن از, بازداشتن, قالب کردن, توده, قلنبه.

manzanilla

: بابونه, بابونه معمولی یامعطر.

mapa

: نقشه, نمودار, جدول (اطلا عات), گرافیگ, ترسیم اماری, بر روی نقشه نشان دادن, کشیدن, طرح کردن, نگاره, نقشه, نقشه کشیدن, ترسیم کردن.

m'aquina

: ماشین.

maquina de escribir

: ماشین تحریر.

maquinaci n

: دسیسه, تدبیر, طرح.

maquinador

: دسیسه کار, طراح نقسه.

maquinar

: دسیسه کردن, نقشه کشیدن, تدبیر کردن.

maquinaria

: ماشین الا ت.

maquinista

: ماشین کار, چرخکار, ماشین ساز.

mar

: دریا.

mar afuera

: از جانب ساحل, دور از ساحل, قسمت ساحلی دریا.

maratn

: مسابقه دو ماراتون, مسابقه دوصحرایی.

maravillar

: متحیرساختن, مبهوت کردن, مات کردن, سردرگم کردن, سردرگم, متحیر, متحیر کردن, گیج کردن, گیج, متحیر, مبهوت کردن.

maravillarse

: چیز شگفت, شگفتی, تعجب, اعجاز, حیرت زده شدن, شگفت داشتن, شگفت, تعجب, حیرت, اعجوبه, درشگفت شدن, حیرت انگیز, غریب.

maravilloso

: متحیر کننده, شگفت انگیز, جریمه, تاوان, غرامت, جریمه کردن, جریمه گرفتن از, صاف کردن, کوچک کردن, صاف شدن, رقیق شدن, خوب, فاخر, نازک, عالی, لطیف, نرم, ریز, شگرف, حیرت اور, عجیب, جالب, شگرف, شگفت اور, شگفت انگیز, شگفت, عجیب.

marbete

: برچسب, اتیکت, متمم سند یا نوشته, تکه باریک, لقب, اصطلا ح خاص, برچسب زدن, طبقه بندی کردن.

marca

: ارزه, نمره, نشانه, نشان, علا مت, داغ, هدف, پایه, نقطه, درجه, مرز, حد, علا مت گذاشتن, توجه کردن, برجسته, قلنبه, واریز نشده, مهر , نشان, نقش, باسمه, چاپ, تمبر, پست, جنس,نوع, پابزمین کوبیدن, مهر زدن, نشان دار کردن, کلیشه زدن, نقش بستن, منقوش کردن, منگنه کردن, تمبرزدن, تمبر پست الصاق کردن, علا مت تجارتی, علا مت تجارتی گذاشتن, تعیین میزان مد اب, علا مت چاپ سفید در متن کاغذ سفید, چاپ سفید یا سایه دار کردن.

marca de calidad

: نشان, عیاری که از طرف زرگر یا دولت روی الا ت سیمین وزرین گذاشته میشود, انگ.

marca de f brica

: علا مت تجارتی, علا مت تجارتی گذاشتن.

marca registrada

: علا مت تجارتی, علا مت تجارتی گذاشتن.

marcador

: نشانگر, نشانه.

marcapasos

: دستگاه تنظیم کننده ضربان قلب, سرمشق, راهنما, پیشقدم.

marcar

: داغ, داغ ودرفش, نشان, انگ, نیمسوز, اتشپاره, جور, جنس, نوع, مارک, علا مت, رقم, لکه بدنامی, داغ کردن, داغ زدن, خاطرنشان کردن, لکه دار کردن, شماره گرفتن, صفحه شماره گیر, ارزه, نمره, نشانه, نشان, علا مت, داغ, هدف, پایه, نقطه, درجه, مرز, حد, علا مت گذاشتن, توجه کردن, مهر , نشان, نقش, باسمه, چاپ, تمبر, پست, جنس,نوع, پابزمین کوبیدن, مهر زدن, نشان دار کردن, کلیشه زدن, نقش بستن, منقوش کردن, منگنه کردن, تمبرزدن, تمبر پست الصاق کردن.

marcar un tanto

: امتیاز, امتیاز گرفتن, حساب امتیازات.

marcha

: گردش, پیاده روی, مبلغ را بالا بردن, راه پیمایی, قدم رو, قدم برداری, گام نظامی, موسیقی نظامی یا مارش, سیر, روش, پیشروی, ماه مارس, راه پیمایی کردن, قدم رو کردن, نظامی وار راه رفتن, پیشروی کردن, تاختن بر, راه رفتن, گام زدن, گردش کردن, پیاده رفتن, گردش پیاده, گردشگاه, پیاده رو.

marcha atrs

: وارونه, معکوس, معکوس کننده, پشت (سکه), بدبختی, شکست, وارونه کردن, برگرداندن, پشت و رو کردن, نقض کردن, واژگون کردن.

marchar

: راه پیمایی, قدم رو, قدم برداری, گام نظامی, موسیقی نظامی یا مارش, سیر, روش, پیشروی, ماه مارس, راه پیمایی کردن, قدم رو کردن, نظامی وار راه رفتن, پیشروی کردن, تاختن بر.

marcial

: جنگی, لشکری, جنگجو, نظامی.

marciano

: مریخی, اهل کره مریخ.

marco

: قاب, چارچوب, قاب کردن.

marea

: جریان, عید, کشند داشتن, جزر ومد ایجاد کردن, اتفاق افتادن, کشند.

mareado

: مبتلا بکسالت و بهم خوردگی مزاج در اثر پرواز, گیج, دچار دوران سر, گیج شدن, گیج, بی فکر, دوار, مبتلا به دوار سر, متزلزل, تهوع اور, دریازده, مبتلا به استفراغ وبهم خوردگی حال در سفر دریا.

mareado en avi n

: مبتلا بکسالت و بهم خوردگی مزاج در اثر پرواز.

mareo

: دریا زدگی, تهوع وبهم خوردگی حال در سفر دریا.

marfil

: عاج, دندان فیل, رنگ عاج.

margen

: عرض جغرافیایی, ازادی عمل, وسعت, عمل, بی قیدی, یک ورشدگی کشتی در اثر باد, حرکت یک وری, انحراف, مهلت, عقب افتادگی, راه گریز, حاشیه, تفاوت, بازی, نواختن ساز و غیره, سرگرمی مخصوص, تفریح, بازی کردن, تفریح کردن, ساز زدن, الت موسیقی نواختن, زدن, رل بازی کردن, روی صحنه ء نمایش ظاهرشدن, نمایش, نمایشنامه, اتاق, خانه, جا, فضا, محل, موقع, مجال, مسکن گزیدن, منزل دادن به, وسیع تر کردن, حوزه, وسعت, نوسان نما.

marginal

: حاشیه ای, مرزی.

maria

: مریم باکره, اسم خاص مونث.

marida

: زن, زوجه, عیال, خانم.

marido

: شوهر, شوی, کشاورز, گیاه پرطاقت, نر, شخم زدن, کاشتن, باغبانی کردن, شوهردادن, جفت کردن.

marijuana

: تنباکوی وحشی بیابانی, بته شاهدانه, کنف, حشیش, ماری جوانا.

marimacha

: دختر پسروار.

marina

: تفرجگاه ساحلی, لنگرگاه یا حوضچه مخصوص توقف قایق های تفریحی, نیروی دریایی, بحریه, ناوگان, کشتی جنگی, منظره دریایی, منظره هوایی دریا, دورنمای دریا.

marinero

: دریا نورد, ملوان, قایق بادبانی, ملا ح, ناوی

marino

: دریایی, بحری, وابسته به دریانوردی, تفنگدار دریایی, ملوان, جاشو (کلمه مخالف لاندمان).

marioneta

: عروسک خیمه شب بازی, نوعی مرغابی, عروسک, عروسک خیمه شب بازی, دست نشانده.

mariposa

: پروانه, بشکل پروانه.

marisco

: حلزون صدف دار, نرم تن صدف دار.

mariscos

: غذاهای مرکب از جانوران دریایی (مثل خرچنگ وغیره).

marisma

: مرداب, زمین ابگیر, سیل گیر, سیاه اب, مرداب, سیاه اب, لجن زار, باتلا ق, مرداب, باتلا ق, سیاه اب, مرداب, باتلا ق, در باتلا ق فرو بردن, دچار کردن, مستغرق شدن.

marital

: شوهری, زوجی, ازدواجی, نکاحی.

marmita

: کتری, اب گرم کن, دهل, نقاره, جعبه قطب نما, دیگچه, دیگ, دیگچه, قوری, کتری, اب پاش, هرچیز برجسته ودیگ مانند, ماری جوانا وسایرمواد مخدره, گلدان, درگلدان گذاشتن, در گلدان محفوظ داشتن, در دیگ پختن.

marmota

: موش بزرگ

marqus

: مقام مارکیز, مرزبان

marr n

: قهوه ای, خرمایی, سرخ کردن, برشته کردن, قهوه ای کردن, شاه بلوط اروپایی, رنگ خرمایی مایل بقرمز, درجزیره دورافتاده یاجاهای مشابهی رها شدن یا گیر افتادن.

marrn claro

: اهوبره, رشا, گوزن, حنایی, بچه زاییدن (اهویاگوزن), اظهار دوستی کردن, تملق گفتن.

marroqu n

: مراکشی.

marruecos

: مراکش, کشور مغرب.

marsupial

: جانور کیسه دار.

martes

: سه شنبه.

martillo

: چکش, پتک, چخماق, استخوان چکشی, چکش زدن, کوبیدن, سخت کوشیدن, ضربت زدن.

martillo neum tico

: مته دستی مخصوص سوراخ کردن سنگ.

martillo picador

: مته دستی مخصوص سوراخ کردن سنگ.

martimo

: بحری, دریایی, وابسته به بازرگانی دریایی, وابسته بدریانوردی, استان بحری یاساحلی.

martir

: شهید, فدایی, شهید راه خدا کردن.

martirio

: شهادت.

marzo

: راه پیمایی, قدم رو, قدم برداری, گام نظامی, موسیقی نظامی یا مارش, سیر, روش, پیشروی, ماه مارس, راه پیمایی کردن, قدم رو کردن, نظامی وار راه رفتن, پیشروی کردن, تاختن بر.

mas

: ولی, اما, لیکن, جز, مگر, باستثنای, فقط, نه تنها, بطور محض, بی, بدون, بعلا وه, باضافه, افزودن به, مثبت, اضافی.

mas alla

: انسوی, انطرف ماوراء, دورتر, برتر از.

masa

: خردکردن, داغان کردن, پی درپی زدن, خراب کردن, خمیر(دراشپزی), خمیدگی, خمیدگی پیداکردن, باخمیرپوشاندن, خمیردرست کردن, جسم, جثه, لش, تنه, جسامت, حجم, اندازه, بصورت توده جمع کردن, انباشتن, توده, اکثریت, جمعیت, ازدحام, شلوغی, اجتماع, گروه, ازدحام کردن, چپیدن, بازور وفشارپرکردن, انبوه مردم, خمیر, پول, بسی, بسیار, چندین, قواره, تکه, سهم, بخش, بهره, قسمت, سرنوشت, پارچه, قطعه, توده انبوه, قرعه, محوطه, قطعه زمین, جنس عرضه شده برای فروش, کالا, بقطعات تقسیم کردن (با out), تقسیم بندی کردن, جورکردن, بخش کردن, سهم بندی کردن, قلنبه, کلوخه, گره, تکه, درشت, مجموع, ادم تنه لش, توده, دربست, یکجا, قلنبه کردن, توده کردن, بزرگ شدن , انبوه, توده, جرم, خمیر, چسب, سریش, گل یا خمیر, نوعی شیرینی, چسباندن, چسب زدن به, خمیر زدن, حجم, جلد.

masacre

: قتل عام کردن, کشتار.

masaje

: ماساژ, مشت ومال, ماساژ دادن, مشتمال دادن.

masajear

: ماساژ, مشت ومال, ماساژ دادن, مشتمال دادن.

masajista

: مشت ومال دهنده, ماساژ دهنده.

mascar

: جویدن, خاییدن, تفکر کردن.

mascota

: چیز خوش یمن, نظر قربانی.

masculinidad

: تذکیر, حالت مردی, مردی.

masculino

: جنس نر, مذکر, مردانه, نرینه, نرین, گشن, نرین, مذکر, نر, نرینه, مردانه, گشن.

mascullar

: زیر لب سخن گفتن, من من کردن, من من, غرغر, لند لند, سخن زیر لب, من من کردن, جویده سخن گفتن, غرغر کردن.

masivo

: بزرگ, حجیم, عظیم, گنده, فشرده, کلا ن.

masoquismo

: مازوکیسم, لذت بردن از درد, لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه.

masticable

: جویدنی.

masticaci n

: جویدن, چاوش.

masticar

: جویدن, خاییدن, تفکر کردن, چاوش کردن, جویدن, نرم کردن, خمیر کردن, بزاقی کردن.

mastodonte

: پستانداری شبیه فیل که در دوران الیگوسن وپلیستوسن میزیسته.

masturbaci n

: استمناء, جلق.

masturbarse

: جلق زدن.

mat n

: باشلق یا کلا ه مخصوص کشیشان, روسری, روپوش, کلا هک دودکش, کروک درشکه, اوباش, کاپوت ماشین, لوطی محله, اوباش.

mata

: بوته, بته, شاخ وبرگ.

matadero de reses

: کشتارگاه.

matanza

: قتل, توفیق ناگهانی, کشنده (مج.) دلربا, کشتار فجیع, قتل عام, خونریزی, ذبح, کشتار کردن.

matar

: قصاب, ادم خونریز, کشتن, قصابی کردن, کشتن, بقتل رساندن, ذبح کردن, ضایع کردن, تسویه کردن, حساب را واریز کردن, برچیدن, از بین بردن, مایع کردن, بصورت نقدینه دراوردن, سهام, کشتار فجیع, قتل عام, خونریزی, ذبح, کشتار کردن, باخشونت کشتن, بقتل رساندن, کشتارکردن, ذبح کردن.

matasanos

: صدای اردک, قات قات, ادم شارلا تان, چاخان, دروغی, ساختگی, قلا بی, قات قات کردن, صدای اردک کردن, دوای قلا بی دادن.

mate

: تار, تاریک, تیره کردن, :کم نور, تاریک, تار, مبهم, کند, راکد, کودن, گرفته, متاثر, کند کردن, بوریا, حصیر, کفش پاک کن, پادری, زیر بشقابی, زیر گلدانی, بوریا پوش کردن, باحصیر پوشاندن, درهم گیر کردن.

matem ticas

: ریاضیات, علوم ریاضی, علوم دقیقه.

matemtica

: ریاضی دان, عالم علم ریاضی.

matemtico

: ریاضی.

materia

: ماده, جسم, ذات, ماهیت, جوهر, موضوع, امر, مطلب, چیز, اهمیت, مهم بودن, اهمیت داشتن.

material

: مفروضات, اطلا عات, سوابق, دانسته ها, تجهیزات, دنده, چرخ دنده, مجموع چرخهای دنده دار, اسباب, لوازم, ادوات, افزار, الا ت, جامه, پوشش, دنده دار(یادندانه دار) کردن, اماده کارکردن, پوشانیدن, مادی, جسمانی, مهم, عمده, کلی, جسمی, اساسی, اصولی, مناسب, مقتضی, مربوط, جسم, ماده, قسمت مادی یا مکانیکی هنر, تکنیک, تجهیزات, ذاتی, جسمی, اساسی, مهم, محکم, قابل توجه.

material stico

: وابسته به مادیات, مربوط به ماده گرایی, این جهانی, دنیوی, جسمانی, مادی, خاکی.

materialismo

: مادیت, ماده گرایی, ماده پرستی.

materialista

: مادی, ماده گرای.

materializar

: ظاهرشدن, پدیدار شدن, پدیدار شدن, بیرون امدن, مادی کردن, صورت خارجی بخود گرفتن, جامه عمل بخود پوشیدن.

maternal

: مادری, مادروار, مادرانه, امی, از مادری.

maternidad

: مادری, زایشگاه, وابسته به زایمان.

mates

: ریاضیات, علوم ریاضی, علوم دقیقه.

matine

: نمایش یا برنامه یاجشن بعدازظهر.

matiz

: رنگ, فام, بشره, تغییر رنگ دادن, رنگ کردن, ملون کردن, درجه بندی, سلسله, درجه, تدریج, انتقال تدریجی, ارتقاء, چرده, رنگ, شکل, تصویر, ظاهر, نما, صورت, هیلت, منظر , فرق جزءی, اختلا ف مختصر, نکات دقیق وظریف, سایه, حباب چراغ یا فانوس, اباژور, سایه بان, جای سایه دار, اختلا ف جزءی, سایه رنگ, سایه دار کردن, سایه افکندن, تیره کردن, کم کردن, زیر وبم کردن, رنگ, ته رنگ, رنگ مختصر, سایه ء رنگ, دارای ته رنگ یاسایه رنگ نمودن, صدا, اهنگ, درجه صدا, دانگ, لحن, اهنگ داشتن, باهنگ در اوردن, سفت کردن, نوا.

matorral

: بوته, بته, شاخ وبرگ.

matriarca

: رءیسه خانواده, مادر.

matricidio

: مادر کشی, قاتل مادر, مادرکش.

matriculacin

: نامنویسی, ثبت نام, دخول یا نام نویسی در دانشگاه, ثبت, نام نویسی, اسم نویسی, موضوع ثبت شده.

matricular

: نامنویسی کردن, ثبت نام کردن, عضویت دادن, درفهرست واردکردن, در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن, نام نویسی کردن, در دانشکده یادانشگاه پذیرفته شدن, قبول کردن, پذیرفتن, دفتر ثبت, ثبت امار, دستگاه تعدیل گرما, پیچ دانگ صدا, لیست یا فهرست, ثبت کردن, نگاشتن, در دفتر وارد کردن, نشان دادن, منطبق کردن.

matrimonial

: وابسته به عروسی.

matrimonio

: ازدواج, عروسی, جشن عروسی, زناشویی, یگانگی, اتحاد, عقید, ازدواج, پیمان ازدواج, زناشویی, عروسی, ازدواج, نکاح, وابلسته بعروسی, نکاحی, عروسی, زفافی.

matriz

: زهدان, رحم, بچه دان, موطن, جای پیدایش, ابسته, زهدان, بچه دان, رحم, شکم, بطن, پروردن.

matrona

: زن خانه دار, کدبانو, بانو, زن شوهردار, مدیره, سرپرستار.

maturaci n

: بلوغ, رسیده شدن.

maullar

: میومیو کردن, صدای گربه, یاعو, مرغ نوروزی اروپایی, میومیوکردن, صدای گربه, پر ریختن, موی ریختن, عوض شدن, حبس کردن, در اصطبل نگهداری کردن, اصطبل.

mausoleo

: ارامگاه بزرگ, مقبره.

mayo

: امکان داشتن, توانایی داشتن, قادر بودن, ممکن است, میتوان, شاید, انشاء الله, ایکاش, جشن اول ماه مه, بهار جوانی, ریعان شباب, ماه مه.

mayonesa

: نوعی چاشنی غذا وسالا د, مایونز.

mayor

: بزرگتر, ارشد, ارشد کلیسا, شیخ کلیسا, مسن, سالخورده, اصلی, عمده, مهاد, بزرگ, عمده, متخصص شدن, پیر مانند, نسبتا پیر, بالا یی, بالا تر, مافوق, ارشد, برتر, ممتاز.

mayor a

: جسم, جثه, لش, تنه, جسامت, حجم, اندازه, بصورت توده جمع کردن, انباشتن, توده, اکثریت, اکثریت, بیشترین, زیادترین, بیش از همه.

maza

: پوست جوز, گل جوز, راف, گرز, کوپال, چماق زدن, گول زدنی, فریب, چماق.

mazapn

: شیرینی (با خمیر ارد بادام وشکر).

mazo

: چوب, چماق, عصا, چوکان زدن, خشت, گل اماده برای کوزه گری, لعاب مخصوص ظروف سفالی, چشمک زدن, مژگان راتکان دادن, بال بال زدن, چوگان, چوگاندار, نیمه یاپاره اجر, ضربت, چوگان زدن, خفاش , چماق, گرز, خال گشنیز, خاج, باشگاه, انجمن, کانون, مجمع(vi.vti):چماق زدن, تشکیل باشگاه یا انجمن دادن, گرز, پتک, چکش, کلوخ کوب, چوگان, زدن, چکش زدن, کوبیدن.

mbar amarillo

: کهربا, عنبر, رنگ کهربایی, کهربایی.

mdem

: تلفیق و تفکیک کننده.

mdico

: پزشک, دکتر, طبابت کردن, درجه دکتری دادن به, پزشک.

mdula

: مغز استخوان, مخ, مغز, قسمت عمده, جوهر.

me

: مرا, بمن, می, سومین نوت گام دیاتونیک موسیقی, خودم, شخص خودم, من خودم.

mear

: شاش, شاشیدن.

meat

: باریکه گوشت کبابی.

mec nica

: مکانیک, مکانیک ماشین الا ت, هنرور, مکانیکی, ماشینی.

mecangrafo

: ماشین نویس.

mecanismo

: ماشین الا ت, مکانیزم, طرزکار, دستگاه.

mecanizaci n

: مکانیره کردن.

mecanizar

: ماشینی کردن.

mecanografiar

: گونه, نوع, حروف چاپ, ماشین تحریر, ماشین کردن.

mecer

: تکان نوسانی دادن, جنباندن, نوسان کردن, سنگ, تخته سنگ یا صخره, سنگ خاره, صخره, جنبش, تکان.

mecha

: فتیله مواد منفجره, فیوز, فتیله گذاشتن در, سیم گذاشتن, فیوزدارکردن, امیختن, ترکیب کردن یا شدن, ذوب شدن, فتیله, چیزی که بجای فتیله بکار رود, افروزه.

mechero

: فندک, کبریت, گیرانه, قایق باری, با قایق باری کالا حمل کردن.

mecnico

: مکانیک, مکانیک ماشین الا ت, هنرور, مکانیکی, ماشینی, مکانیکی, ماشینی, غیر فکری.

medall n

: قوطی کوچکی برای یادگارهای خیلی کوچک (مثل طره گیسو) که بگردن میاویزند, مدال بزرگ, مدالیون, با مدال بزرگ زینت دادن.

medalla

: نشان, نشانی شبیه سکه, مدال, شکل, شبیه, صورت.

media

: جوراب زنانه ساقه بلند.

media noche

: نیمه شب, نصف شب, دل شب, تاریکی عمیق.

mediacin

: میانجیگری, وساطت.

mediador

: میانجی, دلا ل.

medial

: مرکزی, میانی, وسطی, مابین, میانه, متوسط, با, همراه با, نیمه, میانی, وسطی.

mediana

: معدل, حد وسط, میانه, متوسط, درجه عادی, میانگین, حد وسط (چیزیرا) پیدا کردن, میانه قرار دادن, میانگین گرفتن, رویهمرفته, بالغ شدن, میانه, متوسط, وسطی, واقع دروسط, حد وسط, متوسط, میانه روی, اعتدال, منابع درامد, عایدی, پست فطرت, بدجنس, اب زیرکاه, قصد داشتن, مقصود داشتن, هدف داشتن, معنی ومفهوم خاصی داشتن, معنی دادن, میانگین, میانگین, وسطی, میانه, حد فاصل, میانی, میانه, اهل کشور ماد.

mediano

: محیط کشت, میانجی, واسطه, وسیله, متوسط, معتدل, رسانه.

medianoche

: نیمه شب, نصف شب, دل شب, تاریکی عمیق.

mediar

: در میان امدن, مداخله کردن, پا میان گذاردن, در ضمن روی دادن, فاصله خوردن, حاءل شدن, میانی, وسطی, واقع درمیان, غیر مستقیم, میانجی گری کردن, وساطت کردن, پابمیان گذاردن, درمیان واقع شدن.

medias

: جامه کش باف, جوراب بافی.

medible

: قابل اندازه گیری.

medicaci n

: تداوی, تجویز دوا, دارو.

medicamento

: دارو, دوا زدن, دارو خوراندن, تخدیر کردن, دارو, دوا, پزشکی, طب, علم طب, دارویی, وابسته به داروسازی, دارو.

medicina

: دارو, دوا زدن, دارو خوراندن, تخدیر کردن, دارو, دوا, پزشکی, طب, علم طب, دارویی, وابسته به داروسازی, دارو.

medicinal

: دارویی, شفا بخش.

medicinar

: خوراک دوا یا شربت, مقدار دوا, دوا دادن, شفا دادن, مداوا کردن, دارویی کردن.

medicion

: اندازه گیری, اندازه, سنجش.

medida

: اندازه, اندازه گرفتن, سنجدین, اندازه گیری, اندازه, سنجش.

medidor

: اندازه, اندازه گیر, اندازه گرفتن.

medieval

: قرون وسطی, قرون وسطایی.

medio

: معدل, حد وسط, میانه, متوسط, درجه عادی, میانگین, حد وسط (چیزیرا) پیدا کردن, میانه قرار دادن, میانگین گرفتن, رویهمرفته, بالغ شدن, نیم, نصفه, سو, طرف, شریک, ناقص, نیمی, بطور ناقص, محیط کشت, میانجی, واسطه, وسیله, متوسط, معتدل, رسانه, دل, قلب, قسمت وسط, در وسط, درمیان, گزیر, علا ج, دارو, درمان, میزان, چاره, اصلا ح کردن, جبران کردن, درمان کردن, الت, افزار, ابزار, اسباب, الت دست, دارای ابزار کردن, بصورت ابزار دراوردن.

medio ambiente

: محیط, اطراف, احاطه, دور و بر, پرگیر, محیط, اجتماع, قلمرو, دور وبر, اطراف.

medio galope

: چهارنعل, گامی شبیه چهارنعل, گردش, سوار اسب (چهارنعل رونده) شدن, سلا نه سلا نه راه رفتن.

mediocre

: حد وسط, متوسط, میانحال, وسط, معتدل, ملا یم, ارام, میانه رو, مناسب, محدود, اداره کردن, تعدیل کردن, فقیر, مسکین, بینوا, بی پول, مستمند, معدود, ناچیز, پست, نامرغوب, دون.

mediocridad

: میانگی, حد وسط, اندازه متوسط.

mediod a

: نیمروز, ظهر, نیمروز, ظهر, وسط روز.

medir

: اندازه, اندازه گرفتن, سنجدین.

meditacin

: تفکر, تامل, غور, تعمق, عبادت, تفکر, اندیشه, تعمق.

meditar

: تفکر کردن, درنظر داشتن, اندیشیدن, تفکر کردن, اندیشه کردن, قصد کردن, تدبیر کردن, سربجیب تفکر فرو بردن, عبادت کردن.

mediterr neo

: وابسته بدریای مدیترانه, دریای مدیترانه.

medroso

: ترسان, بیمناک, هراسناک.

medusa

: کاواکان یا توتیاء البحر اقیانوس که بیشتر درسواحل نیو انگلند زندگی میکند.ستاره دریایی.

meg fono

: بلند گو, با بلند گو حرف زدن.

megahercio

: میلیون هرتز, مگا هرتز.

megavatio

: یک میلیون وات.

mejicano

: مکزیکی, اهل مکزیک.

mejilla

: گونه, لب.

mejilln

: صدف دو کپه ای, صدف باریک دریایی ورودخانه ای.

mejor

: بهترین, نیکوترین, خوبترین, شایسته ترین, پیشترین, بزرگترین, عظیم ترین,برتری جستن, سبقت گرفتن, به بهترین وجه, به نیکوترین روش, بهترین کار, شرط بندی کننده, کسی که شرط می بندد, خوب, نیکو, نیک, پسندیده, خوش, مهربان, سودمند, مفید, شایسته, قابل, پاک, معتبر, صحیح, ممتاز, ارجمند, کامیابی, خیر, سود, مال التجاره, مال منقول, محموله, بالا یی, بالا تر, مافوق, ارشد, برتر, ممتاز.

mejoramiento

: بهبود, پیشرفت, بهترشدن, بهسازی, بهبود امکانات, ترفیع.

mejorar

: درست, صحیح, صحیح کردن, اصلا ح کردن, تادیب کردن, بالا بردن, افزودن, زیادکردن, بلندکردن, بزرگ شدن, درشت نشان دادن, اهمیت دادن, بهبودی دادن, بهتر کردن, اصلا ح کردن, بهبودی یافتن, پیشرفت کردن, اصلا حات کردن.

melanclico

: افسرده, کدر, رنجیده, ملول, اوقات تلخ, مالیخولیایی, ادم افسرده, سودا زده, ترشرو, کج خلق, عبوس, وسواسی, غمگین, اندوگین, غمناک, نژند, محزون, اندوهناک, دلتنگ, افسرده وملول.

melancol a

: تاریکی, تیرگی, تاریکی افسرده کننده, ملا لت, افسردگی,دل تنگی, افسرده شدن, دلتنگ بودن, عبوس بودن, تاریک کردن, تیره کردن, ابری بودن(اسمان), مالیخولیا, سودا, سودا زدگی, غمگین.

melaza

: شیره قند, شهد, ملا س, شیره.

meldico

: خوش نوا, ملیح, دلپذیر, خوش اهنگ, دارای ملودی.

melindroso

: با احتیاط, امل.

mellado

: دندانه دار, ناهموار.

mellar

: دندانه, گودی, تو رفتگی, جای ضربت, دندانه کردن, دندانی, شکستگی, شکاف, دندانه, موقع بحرانی, سربزنگاه, دندانه دندانه کردن, شکستن, شکاف, بریدگی, شکاف چوبخط, سوراخ کردن, شکاف ایجاد کردن, چوبخط زدن, فرورفتگی.

meln

: گرمک, طالبی, خربزه, هندوانه.

melocotn

: هلوی شیرین و ابدار, شلیل, هلو, شفتالو, هرچیز شبیه هلو, چیز لذیذ, زن یا دختر زیبا, فاش کردن.

melod a

: اهنگ شیرین, صدای موسیقی نوا, خنیا, میزان کردن, وفق دادن, کوک کردن.

melodioso

: ملیح, دلپذیر, دارای ملودی, خوش اهنگ, شیرین, ملیح, خوش الحان, بانوا.

melodram tico

: مربوط به نمایش ملودرام.

melodrama

: نمایش توام با موسیقی واواز که پایانی خوش داشته باشد, عشق خوش فرجام.

membrana

: میان پرده, حجاب حاجز, پرده ء دل, دیافراگم, حجاب یا پرده گذاردن, دریچه ء نور را بستن, پوشه, غشاء, شامه, پرده, پوست, پوسته.

memo

: یادداشت, نامه غیر رسمی, تذکاریه.

memorable

: پرحادثه, کذایی, حاءز اهمیت, جالب, یاد اوردنی.

memorando

: یادداشت, نامه غیر رسمی, تذکاریه.

memorandum

: یادداشت, نامه غیر رسمی, تذکاریه.

memoria

: یادداشت, تاریخچه, سرگذشت, شرح حال, خاطره, حافظه.

memoria de acceso aleatorio

: قوچ, گوسفند نر, دژکوب, پیستون منگنه ابی, تلمبه, کلوخ کوب, کوبیدن, فرو بردن, بنقطه مقصود رسانیدن, سنبه زدن, باذژکوب خراب کردن, برج حمل.

memorizaci n

: حفظ کنی.

memorizar

: یاد سپردن, از بر کردن, حفظ کردن, بخاطر سپردن.

men

: فهرست خوراک, صورت غذا.

menaje

: خانواده, صمیمی, اهل بیت, مستخدمین خانه, خانگی.

mencin

: ذکر, اشاره, تذکر, یاداوری, نام بردن, ذکر کردن, اشاره کردن.

mencionar

: ذکر کردن, اتخاذ سند کردن, گفتن, ذکر, اشاره, تذکر, یاداوری, نام بردن, ذکر کردن, اشاره کردن.

mendacidad

: دروغگویی, کذب.

mendigante

: گرفتارفقر و فاقه, بگدایی انداختن, بیچاره کردن, گدا , گدا, درویش, دربدر, ساءل, گدایی کننده.

mendigar

: خواهش کردن (از), خواستن, گدایی کردن, استدعا کردن, درخواست کردن.

mendigo

: گرفتارفقر و فاقه, بگدایی انداختن, بیچاره کردن, گدا

menguante

: جزر, فروکش, فرونشینی, زوال, فروکش کردن, افول کردن.

menguar

: کاستن, کاهش, کم شدن, نقصان یافتن, تقلیل یافتن, جزر, فروکش, فرونشینی, زوال, فروکش کردن, افول کردن, رو بکاهش گذاشتن, نقصان یافتن, کم شدن, افول, کم و کاستی, وارفتن, به اخر رسیدن.

menopausia

: یاءسگی, بند امدن قاعدگی, ایست طمث, سن یاس.

menor

: اصغر, موخر, کم, زودتر, تازه تر, دانشجوی سال سوم دانشکده یا دبیرستان, کمترین, کوچکترین, خردترین, اقل, کمتر, کوچکتر, اصغر, صغیر, کمتر, کوچکتر, پایین رتبه, خردسال, اصغر, شخص نابالغ, محزون, رشته فرعی, کهاد, صغری, در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن, کماد.

menor de edad

: کمتر, کوچکتر, پایین رتبه, خردسال, اصغر, شخص نابالغ, محزون, رشته فرعی, کهاد, صغری, در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن, کماد.

menos

: ولی, اما, لیکن, جز, مگر, باستثنای, فقط, نه تنها, بطور محض, بی, بدون, کهتر, اصغر, کوچکتر, کمتر, پست تر, منها.

menoscabar

: خراب کردن, زیان رساندن, معیوب کردن, بازداشتن, مانع شدن, ممانعت کردن.

menospreciar

: عدم وفق, انکار فضیلت چیزی راکردن, کم گرفتن, بی قدرکردن, پست کردن, بی اعتبارکردن.

menosprecio

: تحقیر, اهانت, خفت, خواری.

mensaje

: پیغام, ماموریت, فرمان, پیغام بری, پیغام رسانی, پیام, پیغام دادن, رسالت کردن, پیغام.

mensajero

: پیک, قاصد, پیغام اور, پیک, فرستاده, رسول.

menstruaci n

: دشتان, حیض, قاعدگی زنان, طمث.

menstrual

: وابسته به قاعده گی.

menstruar

: دشتان شدن, قاعده شدن, حیض شدن.

mensual

: ماهیانه, هر ماهه, ماهی یکبار, یکماهه.

mensualmente

: ماهیانه, هر ماهه, ماهی یکبار, یکماهه.

menta

: ضرابخانه, سکه زنی, ضرب سکه, سکه زدن, اختراع کردن, ساختن, جعل کردن, نعناع, شیرینی معطر با نعناع, نو, بکر, نعناع بیابانی, قرص نعناع.

mental

: عقلا نی, ذهنی, فکری, خردمند, روشنفکر, دماغی, روحی, مغزی, هوشی, فکری, روانی.

mentalidad

: ذهن, قوه ذهنی, روحیه, طرز فکر, اندیشه.

mentalmente

: فکرا, روحا, از نظر روانی.

mente

: هوش, زیرکی, فراست, فهم, بینش, اگاهی, روح پاک یا دانشمند, فرشته, خبرگیری, جاسوسی, فکر, خاطر, ذهن, خیال, مغز, فهم, فکر چیزی را کردن, یاداوری کردن, تذکر دادن, مراقب بودن, مواظبت کردن, ملتفت بودن, اعتناء کردن به, حذر کردن از, تصمیم داشتن.

mentira

: دروغ, کذب, سخن دروغ, دروغ, دروغ در چیز جزءی, دروغ گفتن, دروغ گفتن, سخن نادرست گفتن, دروغ, کذب,(.vi.vt): دراز کشیدن, استراحت کردن , خوابیدن, افتادن, ماندن, واقع شدن, قرار گرفتن, موقتا ماندن, وضع, موقعیت, چگونگی.

mentiroso

: فریب امیز, پرنیرنگ, دروغگو, کذاب, کاذب, دروغگو, کاذب.

mentol

: جوهر نعناع خشک, قلم مانتول.

mentor

: رایزن, مشاور, راهنما, رهنمون, ناصح, مربی, مرشد.

menudillo

: احشاء خوراکی مرغ خانگی و غیره (ازقبیل دل و جگر), خرده ریز, جزءی.

menudo

: دقیقه, دم, ان, لحظه, پیش نویس, مسوده,یادداشت, گزارش وقایع, خلا صه مذاکرات, خلا صه ساختن, صورت جلسه نوشتن, پیش نویس کردن, :بسیار خرد, ریز, جزءی, کوچک, کوچک, خرده, ریز, محقر, خفیف, پست, غیر مهم, جزءی, کم, دون, کوچک شدن یاکردن, ریز, ریزه, کوچک, ناچیز.

mercachifle

: دوره گرد, دست فروش, ادم مزدور, ادم پست وخسیس, چک وچانه زدن.

mercader

: بازرگان, تاجر, داد وستد کردن, سوداگر.

mercader a

: کالا, مال التجاره, تجارت کردن.

mercado

: بازار, محل داد وستد, مرکز تجارت, فروختن, در بازار داد وستد کردن, درمعرض فروش قرار دادن, بازار گاه, میدان فروش کالا, بازار, بازار, مرکز بازرگانی, مرکز حراج.

mercanca

: وسیله مناسب, متاع, کالا, جنس, کالا, مال التجاره, تجارت کردن.

mercantil

: تجارتی, بازرگانی.

mercedatario

: صاحب امتیاز, گیرنده, انتقال گیرنده.

mercenario

: سرباز مزدور, ادم اجیر, پولکی, سرباز, نظامی, سپاهی, سربازی کردن, نظامی شدن.

mercurial

: سیمابی, جیوه دار, چالا ک, تند, متغیر, متلون, نااستوار, بی ثبات, بی پایه, لرزان, متزلزل, فرار.

mercurio

: سیماب, جیوه, تیر, پیک, پیغام بر, دزدماهر, عطارد, یکی از خدایان یونان قدیم.

merecer

: سزیدن, سزاوار بودن, شایستگی داشتن, لا یق بودن, استحقاق داشتن, شایستگی, سزاواری, لیاقت, استحقاق, شایسته بودن, استحقاق داشتن.

merendero

: رستوران, کافه, رستورانی که غذاهای مختصر واماده دارد.

meridiano

: اوج, ذروه, قله, منتها(درجه ء), سر, مرتفعترین نقطه, بحران, نقطه ء کمال, تاج, کلا له, قله, یال, بالا ترین درجه, به بالا ترین درجه رسیدن, ستیغ, نیم روز, ظهر, خط نصف النهار, دایره طول, اوج, درجه کمال.

meridional

: جنوبی, اهل جنوب, جنوبا, بطرف جنوب.

meritorio

: ستودنی.

merluza

: ماهی روغن کوچک, قسمی ماهی, ماهی نرم باله خوراکی اروپایی, پودر گچ.

mermelada

: مربا, فشردگی, چپاندن, فرو کردن, گنجاندن(با زور و فشار), متراکم کردن, شلوغ کردن, شلوغ کردن(با امد و شد زیاد), بستن, مسدود کردن, وضع بغرنج, پارازیت دادن, مربای نارنج, مربای به, لرزانک.

mero

: دریا, اب راکد, مرداب, محض, خالی, تنها, انحصاری, فقط.

merodeador

: غارتگر, چپاولگر.

mes

: ماه, ماه شمسی, ماه قمری, برج.

mesa

: میز, میز تحریر, جدول, میز, مطرح کردن.

mescla

: اشوره, مخلوط, ترکیب, امیزش, اختلا ط, امیزه.

mescolanza

: امیخته, اختلا ط, مختلط, رنگارنگ, زد وخورد, قطعه موسیقی مختلط.

meseta

: فلا ت, زمین مسطح.

met fora

: استعاره, صنعت استعاره, کنایه, تشبیه.

met lico

: پول نقد, وصول کردن, نقدکردن, دریافت کردن, صندوق پول, پول خرد, فلز, ماده, جسم, فلزی, ماده مذاب, :سنگ ریزی کردن, فلزی کردن, با فلزپوشاندن, فلزی.

meta

: بپایان رسانیدن, تمام کردن, رنگ وروغن زدن, تمام شدن, پرداخت رنگ وروغن, دست کاری تکمیلی, پایان, پرداخت کار, هدف, مقصد.

metabolismo

: سوخت وساز, دگرگونی, متابولیزم, تحولا ت بدن موجود زنده برای حفظ حیات.

metabolizar

: دگرگون کردن از طریق متابولیزم.

metafrico

: استعاره ای, تشبیهی.

metafsico

: وابسته بعلم ماوراء طبیعی, علوم معقول, روحانی, معنوی, روحی, غیر مادی, بطور روحانی.

metal

: فلز, ماده, جسم, فلزی, ماده مذاب, :سنگ ریزی کردن, فلزی کردن, با فلزپوشاندن, سنگ معدن, سنگ دارای فلز.

metano

: متان.حص4

metanol

: الکل متیلیک بفرمول.HC3 HO

meteorito

: سنگ اسمانی, شخانه.

meteorlogo

: هواشناس.

meteoro

: شهاب, شهاب ثاقب, پدیده هوایی, تیر شهاب سنگ اسمانی.

meteorolog a

: مبحث تحولا ت جوی, علم هواشناسی.

meter

: الحاق کردن, در جوف چیزی گذاردن, جا دادن, داخل کردن, در میان گذاشتن, گذاردن,قراردادن,به زور واداشتن,عذاب دادن,تقدیم داشتن,تعبیر کردن,بکار بردن,منصوب کردن, ترغیب کردن,استقرار,پرتاب,سعی,ثابت.

meterico

: شهابی, درخشان وزودگذر.

meticuloso

: دقیق, محتاط, وسواسی, ناشی از وسواس یا دقت زیاد.

metilo

: متیل, ریشه یک ظرفیتی هیدروکربن بفرمول.حص3

metrnomo

: میزانه شمار, اسبابی که برای تعیین زمان دقیق (مخصوصا در موسیقی) بکار میرود.

metro

: متر, اندازه گیر, سنجنده, اندازه, وسیله اندازه گیری, مقیاس, میزان, کنتور, مصرف سنج, وزن شعر, نظم, سجع وقافیه, متر, با متر اندازه گیری کردن, سنجیدن, اندازه گیری کردن, بصورت مسجع ومقفی در اوردن, زیر راه, راه زیر زمینی, ترن زیر زمینی, مترو, لا مپ, لوله, راه اهن زیر زمینی, تشکیلا ت محرمانه و زیرزمینی, واقع در زیرزمین, زیر زمین.

metropolitano

: وابسته به پایتخت یا شهر عمده, مطرانی.

mezcla

: مخلوطی (از چند جنس خوب و بد و متوسط) تهیه کردن (مثل چای), ترکیب, مخلوط, امیختگی, امیزه, امیخته, اختلا ط, مختلط, رنگارنگ, زد وخورد, قطعه موسیقی مختلط, درهم کردن, اشوردن, سرشتن, قاتی کردن, امیختن, مخلوط کردن, اختلا ط, اشوره, مخلوط, ترکیب, امیزش, اختلا ط, امیزه.

mezclado

: امیخته.

mezclador

: ماشین مخصوص مخلوط کردن.

mezclar

: مخلوطی (از چند جنس خوب و بد و متوسط) تهیه کردن (مثل چای), ترکیب, مخلوط, امیختگی, امیزه, یکی کردن, ممزوج کردن, ترکیب کردن, فرورفتن, مستهلک شدن, غرق شدن, ممزوج شدن, امیختن, بخاطر اوردن, ذکر کردن, مخلوط کردن, درهم کردن, اشوردن, سرشتن, قاتی کردن, امیختن, مخلوط کردن, اختلا ط.

mezcolanza

: کیک کوچک شبیه حلقه, درهم امیختگی, شلوغی, تکان تکان خوردن, سواری کردن, امیخته, اختلا ط, مختلط, رنگارنگ, زد وخورد, قطعه موسیقی مختلط.

mezquino

: میانه, متوسط, وسطی, واقع دروسط, حد وسط, متوسط, میانه روی, اعتدال, منابع درامد, عایدی, پست فطرت, بدجنس, اب زیرکاه, قصد داشتن, مقصود داشتن, هدف داشتن, معنی ومفهوم خاصی داشتن, معنی دادن, میانگین, چشم تنگ, خسیس, خسیس, چشم تنگ, خسیسانه, گران کیسه, خسیس, تنک چشم, للیم, ناشی از خست.

mezquita

: مسجد.

mgico

: جادو, سحر, سحر امیز, جادویی, وابسته به سحر و جادو, سحر امیز.

mi

: مال من, متعلق بمن, مربوط بمن, ای وای.

miasma

: بخار بد بو, دم یادمه بد بو, بخار یادمه مسموم کننده.

micha

: چرک دار, چرکی, ریم الود, گربه, دخترک, بیدمشک, شبدرصحرایی, گربه وار, مثل پیشی.

micr fono

: میکروفن, بلندگو, بابلند گو صحبت کردن.

microbio

: زیاچه, میکرب.

microcomputadora

: ریز کامپیوتر.

microfono

: میکروفن, بلندگو, بابلند گو صحبت کردن.

microonda

: کهموج, موج خیلی کوچک الکترومغناطیسی, ریز موج.

micropastilla

: لپ پریده کردن یا شدن, ژتن, ریزه, تراشه, مهره ای که دربازی نشان برد وباخت است, ژتون, ورقه شدن, رنده کردن, سیب زمینی سرخ کرده.

micropelcula

: فیلم خیلی کوچک برای عکس های خیلی ریز.

microprocesador

: ریز پردازنده.

microsc pico

: وابسته به میکروسکپ, بسیار کوچک, ذره بینی.

microscopio

: ریزبین, میکروسکپ, ذره بین.

miedo

: هراسان, ترسان, ترسنده, ترسیده, از روی بیمیلی, متاسف, ترس, بیم, هراس, ترسیدن(از), وحشت, ترس ناگهانی, هراس, وحشت, ترساندن, رم دادن, ترسو, کمرو, محجوب.

miedoso

: ترسان, بیمناک, هراسناک.

miel

: انگبین, عسل, شهد, محبوب, عسلی کردن, چرب ونرم کردن.

miembro

: عضو, عضو بدن, دست یا پا, بال, شاخه, قطع کردن عضو, اندام زبرین, اندام زیرین, اندام, عضو, کارمند, شعبه, بخش, جزء.

mientras

: در صورتیکه, هنگامیکه, حال انکه, مادامیکه, در حین, تاموقعی که, سپری کردن, گذراندن, در خلا ل مدتی که, در حالیکه, درمدتی که, ضمن اینکه.

mierda

: ریدن, گه, ان, عن.

miga

: خرده نان, خرده, هرچیزی شبیه خرده نان (مثل خاک نرم)

migaja

: خرده نان, خرده, هرچیزی شبیه خرده نان (مثل خاک نرم)

migraa

: مرض سر درد, حمله سر درد, میگرن.

migraci n

: کوچ, مهاجرت.

migrante

: کوچ کننده, مهاجر, سیار, جانور مهاجر, کوچگر.

mil

: هزار.

mil metro

: میلیمتر.

mila

: مقیاس سنجش مسافت (میل) معادل 53/9061 متر.

milagro

: معجزه, اعجاز, واقعه شگفت انگیز, چیز عجیب, شگفت, تعجب, حیرت, اعجوبه, درشگفت شدن, حیرت انگیز, غریب.

milagroso

: معجزه اسا.

milicia

: جنگجویان غیر نظامی, نیروی نظامی (بومی), امنیه, مجاهدین.

militancia

: نزاع طلبی, جنگجویی.

militante

: ستیزگر, اهل نزاع وکشمکش, جنگ طلب.

militar

: نظامی, سربازی, نظام, جنگی, ارتش, ارتشی, خدمت کردن, خدمت انجام دادن, بکار رفتن, بدرد خوردن, توپ رازدن, سرباز, نظامی, سپاهی, سربازی کردن, نظامی شدن.

milla

: مقیاس سنجش مسافت (میل) معادل 53/9061 متر.

millaje

: سنجش برحسب میل (چند میل در ساعت یا در روز).

milln

: میلیون, هزار در هزار.

millon

: میلیون, هزار در هزار.

millonario

: میلیونر.

mimar

: بچه, کودک, طفل, نوزاد, مانند کودک رفتار کردن, نوازش کردن, بناز پروردن, نازپرورده, متنعم کردن, غنیمت, یغما, تاراج, سودباداورده, فساد, تباهی, از بین بردن, غارت کردن, ضایع کردن, فاسد کردن, فاسد شدن, پوسیده شدن, لوس کردن, رودادن.

mime

: مشرب, خیال, مزاح, خلق, شوخی, خوشمزگی, خوشی دادن, راضی نگاهداشتن, خلط, تنابه, مشرب, خیال, مزاح, خلق, شوخی, خوشمزگی, خوشی دادن, راضی نگاهداشتن, خلط, تنابه.

mimoso

: مهربان, خونگرم, محبوب, پرنوازش, راحت, نوازش کن.

mina

: کان, معدن, نقب, راه زیر زمینی, مین, منبع, مامن, مال من, مرا, معدن حفر کردن, استخراج کردن یا شدن, کندن, چال, چال دار کردن, گودال, حفره, چاله, سیاه چال, هسته البالو و گیلا س و غیره, به رقابت واداشتن, هسته میوه را دراوردن, در گود مبارزه قرار دادن.

minera

: کان کنی, مین گذاری, معدن کاری, استخراج معدن.

mineral

: ماده معدنی, کانی, معدنی, اب معدنی, معدن, سنگ معدن, سنگ دارای فلز.

miniatura

: نقاشی باتذهیب, مینیاتور, کوچک, کوتاه.

miniaturista

: مینیاتور ساز.

minicomputadora

: کامپیوتر کوچک.

minimizar

: کمینه ساختن.

minimo

: کمترین, دست کم, حداقل, کمینه, کهین.

ministerial

: وابسته به وزیر یا کشیش, اداری.

ministerio

: وزارت, تهیه, اجراء, اداره, خدمت, وزارت, وزیری, دستوری, وزارتخانه (باتهع).

ministro

: وزیر, وزیر مختار, کشیش.(.vtvi): کمک کردن, خدمت کردن, پرستاری کردن, بخش کردن.

minor a

: اقلیت.

minoridad

: اقلیت.

minorista

: خرده فروش.

minu

: رقص گام اهسته قرون 71 و 81 میلا دی.

minucioso

: باریک بین, خیلی دقیق, وسواسی, ترسو, کمرو, از اول تا اخر, بطور کامل, کامل, تمام.

minuto

: دقیقه, دم, ان, لحظه, پیش نویس, مسوده,یادداشت, گزارش وقایع, خلا صه مذاکرات, خلا صه ساختن, صورت جلسه نوشتن, پیش نویس کردن, :بسیار خرد, ریز, جزءی, کوچک.

minutos

: صورت جلسه, خلا صه مذاکرات.

mio

: کان, معدن, نقب, راه زیر زمینی, مین, منبع, مامن, مال من, مرا, معدن حفر کردن, استخراج کردن یا شدن, کندن.

miope

: نزدیک بین.

mirada

: خیره نگاه کردن, چشم دوختن, زل زل نگاه کردن, بادقت نگاه کردن, نگاه خیره, برانداز, برانداز کردن, نگاه, نگاه مختصر, نظراجمالی, مرور, نگاه مختصرکردن, نظر اجمالی کردن, اشاره کردن ورد شدن برق زدن, خراشیدن, به یک نظر دیدن, نگاه, نظر, نگاه کردن, نگریستن, دیدن, چشم رابکاربردن, قیافه, ظاهر, بنظرامدن مراقب بودن, وانمود کردن, ظاهر شدن, جستجو کردن.

mirar

: چشم, دیده, بینایی, دهانه, سوراخ سوزن, دکمه یا گره سیب زمینی, مرکز هر چیزی, کاراگاه, نگاه کردن, دیدن, پاییدن, خیره نگاه کردن, چشم دوختن, زل زل نگاه کردن, بادقت نگاه کردن, نگاه خیره, نگاه, نظر, نگاه کردن, نگریستن, دیدن, چشم رابکاربردن, قیافه, ظاهر, بنظرامدن مراقب بودن, وانمود کردن, ظاهر شدن, جستجو کردن, دیدن, مشاهده کردن, نگاه کردن, فهمیدن, مقر یا حوزه اسقفی, بنگر, خیره نگاه کردن, رک نگاه کردن, از روی تعجب ویا ترس نگاه کردن, خیره شدن, نظر, منظره, نظریه, عقیده, دید, چشم انداز, قضاوت, دیدن, از نظر گذراندن, پاییدن, دیدبان, پاسداری, کشیک, مدت کشیک, ساعت جیبی و مچی, ساعت, مراقبت کردن, مواظب بودن, بر کسی نظارت کردن, پاسداری کردن.

mirar impdico

: جنبه, قیافه, رنگ قیافه, منظر, نگاه کج, نگاه چپ, نگاه دزدکی, از گوشه چشم نگاه کردن, نگاه کج کردن, خالی, تهی, مجوف, چشم چرانی کردن, چشم چرانی, نگاه عاشقانه کردن, با چشم غمزه کردن, عشوه.

mircoles

: چهار شنبه, هر چهار شنبه یکبار.

misa

: انبوه, توده, جرم.

misantr pico

: مربوط به انسان گریزی.

miscel nea

: مجموعه ای از مطالب گوناگون, متنوعات.

miscelneo

: گوناگون, متفرقه.

miserable

: پست, فرومایه, سرافکنده, مطرود, روی برتافتن, خوار, پست کردن, کوچک کردن, تحقیرکردن, لا غر, نزار, بی برکت, بی چربی, نحیف, ناچیز, بدبخت, تیره روز, تیره بخت, رنجور, بدبخت, بیچاره, ضعیف الحال, پست, تاسف اور.

miseria

: بدبختی, بیچارگی, تهی دستی, نکبت, پستی.

misericordia

: دستگیری, صدقه, خیرات, نیکوکاری, رحمت, رحم, بخشش, مرحمت, شفقت, امان.

misericordioso

: دستگیر, سخی, مهربان, خیریه, بخشایشگر, رحیم, کریم, رحمت امیز, بخشنده, مهربان.

misi n

: بماموریت فرستادن, وابسته به ماموریت, ماموریت, هیلت اعزامی یا تبلیغی.

misionero

: مبلغ مذهبی, وابسته به مبلغین, وابسته به هیلت اعزامی.

misiva

: نامه, رساله, نامه منظوم, حرف, نویسه, نامه رسمی, یاداشت, تبصره, توجه کردن, ذکر کردن.

misma

: یکسان, یکنواخت, همان چیز, همان, همان کار, همان جور, بهمان اندازه.

mismo

: یکسان, یکنواخت, همان چیز, همان, همان کار, همان جور, بهمان اندازه.

misntropo

: بدبین وعیبجو پیرو مکتب کلبیون, مردم گریز, انسان گریز.

misoginia

: تنفر از زن.

misterio

: رمز, راز, سر, معما, صنعت, هنر, حرفه, پیشه.

misterioso

: وهم اور, ترساننده, گرفته, مکدر, اسرار امیز, مرموز, مبهم, تیره, تار, محو, مبهم, نامفهوم, گمنام, تیره کردن, تاریک کردن, مبهم کردن, گمنام کردن, خارق العاده, غریب, جادو, مرموز.

misticismo

: تصوف, عرفان, فلسفه درویش ها.

mistificaci n

: گیج سازی, مشکل وپیچیده سازی.

mistificar

: چشم بندی کردن, فریب دادن, اغفال کردن, گیچ کردن, رمزی کردن.

mitad

: نیم, نصفه, سو, طرف, شریک, ناقص, نیمی, بطور ناقص, نیم, نیمه, نصف, نصفه, بخش, قسمت مساوی.

mitigar

: فروکش کردن, کاستن, تخفیف دادن, رفع نمودن, کم شدن, اب گرفتن از(فلز), خیساندن (چرم), غصب یا تصرف عدوانی, بزورتصرف کردن, کاهش, تنزل, فرونشستن, سبک کردن, ارام کردن, کم کردن, اسانی, سهولت, اسودگی, راحت کردن, سبک کردن, ازاد کردن, سبک کردن, تخفیف دادن, تسکین دادن.

mitn

: دستکش بلند, دستکش بیش بال, دستکش دارای یک جا برای چهار انگشت ویکجا برای انگشت شست.

mito

: افسانه, اسطوره.

mitolog a

: افسانه شناسی, اساطیر, اسطوره شناسی.

mitra

: تاج, تاج اسقف, تاج, تاج اسقف.

mltiple

: چند تا, چند برابر, بسیار, زیاد, متعدد, گوناگونی, متنوع کردن, چند برابرکردن, بسیار, زیاد, خیلی, چندین, بسا, گروه, بسیاری, چندین, متعدد, مضاعف, چندلا, گوناگون, مضرب, چند فاز, مضروب.

mnem nico

: وابسته به قوه حافظه.

mnimum

: کمترین, دست کم, حداقل, کمینه, کهین.

mobilario

: اثاثه, اثاث خانه, سامان, اسباب, وسایل, مبل.

mocasn

: کفش پوست وزن, مار زهردار.

mochila

: کوله پشتی, توشه دان, کوله بار, پشت واره, چنته, کوله پشتی, بقچه, دسته, گروه, یک بسته(مثل بسته سیگاروغیره), یکدست ورق بازی, بسته بندی کردن, قرار دادن, توده کردن, بزور چپاندن, بارکردن, بردن, فرستادن.

moci n

: جنبش, تکان, حرکت, جنب وجوش, پیشنهاد, پیشنهاد کردن, طرح دادن, اشاره کردن.

mocoso

: بچه بداخلا ق و لوس, کف شیر.

moda

: روش, سبک, طرز, اسلوب, مد, ساختن, درست کردن, بشکل در اوردن, رسم, سبک, اسلوب, طرز, طریقه, مد, وجه, سبک, شیوه, روش, خامه, سبک نگارش, سلیقه, سبک متداول, قلم, میله, متداول شدن, معمول کردن, مد کردن, نامیدن.

modadiente

: خلا ل دندان, دندان کاو.

modal

: کیفیتی, چونی, مقید, حالت, حوصله, حال, سردماغ, خلق, مشرب, وجه.

modelar

: روش, سبک, طرز, اسلوب, مد, ساختن, درست کردن, بشکل در اوردن, مدل, نمونه, سرمشق, قالب, طرح, نقشه, طرح ریختن, ساختن, شکل دادن, مطابق مدل معینی در اوردن, نمونه قرار دادن, ریخت, شکل دادن.

modelo

: مدل, نمونه, سرمشق, قالب, طرح, نقشه, طرح ریختن, ساختن, شکل دادن, مطابق مدل معینی در اوردن, نمونه قرار دادن, الگو, قالب.

moderaci n

: میانه روی, اعتدال.

moderado

: معتدل, ملا یم, ارام, میانه رو, مناسب, محدود, اداره کردن, تعدیل کردن.

moderador

: میانجی, مدیر, ناظم, تعدیل کننده, کند کننده.

moderar

: معتدل, ملا یم, ارام, میانه رو, مناسب, محدود, اداره کردن, تعدیل کردن.

modernista

: نوگرا, نوین گرا.

modernizacin

: نوسازی, نوپردازی, نوین گری.

modernizar

: نوین کردن, بطرز نوینی دراوردن, بروش امروزی دراوردن , دوباره رویه انداختن, دوباره وصله یا سرهم بندی کردن, نو نما کردن, وصله پینه کردن, بصورت امروزی در اوردن, جدید کردن.

moderno

: معاصر, همزمان, هم دوره, جریان, رایج, جاری, به پیمانه, نوین, امروزی, کنونی, جدید, مدرن.

modestia

: فروتنی, افتادگی, تواضع, حقارت, تحقیر, ازرم, شکسته نفسی, عفت, فروتنی.

modesto

: زبون, فروتن, متواضع, محقر, پست, بدون ارتفاع, پست کردن, فروتنی کردن, شکسته نفسی کردن, فروتن, افتاده, بردبار, حلیم, باحوصله, ملا یم, بیروح, خونسرد, مهربان, نجیب, رام, باحیا, افتاده, فروتن, معتدل, نسبتا کم.

modificaci n

: تعدیل, تنظیم, تغییر, تبدیل, دگرش, دگرگونی, دگرگون کردن یاشدن, دگرگونی, تغییر, پول خرد, مبادله, عوض کردن, تغییردادن, معاوضه کردن, خردکردن (پول), تغییر کردن, عوض شدن, پیرایش, اصلا ح.

modificador

: تعدیل کننده.

modificar

: تعدیل کردن, تنظیم کردن, تغییردادن, عوض کردن, اصلا ح کردن, تغییر یافتن, جرح و تعدیل کردن, دگرگون کردن, دگرگون کردن یاشدن, دگرگونی, تغییر, پول خرد, مبادله, عوض کردن, تغییردادن, معاوضه کردن, خردکردن (پول), تغییر کردن, عوض شدن, تغییر دادن, اصلا ح کردن, تعدیل کردن.

modismo

: لهجه, زبان ویژه, اصطلا ح.

modista

: خیاط زنانه, کلا ه فروش, زنی که کلا ه زنانه میدوزد.

modista de sombreros

: کلا ه فروش, زنی که کلا ه زنانه میدوزد.

modo

: روش, سبک, طرز, اسلوب, مد, ساختن, درست کردن, بشکل در اوردن, راه, روش, طریقه, چگونگی, طرز, رسوم, عادات, رفتار, ادب, تربیت, نوع, قسم, روش, اسلوب, طریقه, رسم, سبک, اسلوب, طرز, طریقه, مد, وجه, شگرد فن, اصول مهارت, روش فنی, تکنیک, شیوه.

modo subjuntivo

: وجه شرطی, وابسته بوجه شرطی.

modulacin

: زیر وبم, نوسان صدا, نوسان, فرکانس.

modular

: پیمانه ای, تعدیل کردن,میزان کردن,بمایه دراوردن, زیرو بم کردن,برابری کردن,یک پرده یا مقام,تحریر دادن,تنظیم کردن,ملایم کردن,نرم کردن,اواز خواندن.

mofar

: تمسخر کردن, بکسی خندیدن, استهزاء کردن, طعنه, طنز, مسخره, ریشخند, استهزاء, طعنه زدن, سخن مسخره امیز گفتن, هو کردن, ساختگی, تقلیدی, تقلید در اوردن, استهزاء کردن, دست انداختن, تمسخر, استهزا, ریشخند, تمسخر کردن, دست انداختن, تمسخر, طنز, طعنه, ریشخند, استهزاء, اهانت وارد اوردن, تمسخر کردن, استهزاء, نیشخند, تمسخر, پوزخند, پوزخند زدن, باتمسخر بیان کردن, دست انداختن ومتلک گفتن, سرزنش کردن, شماتت کردن, طعنه زدن, طعنه.

mohair

: موی مرغوز, پارچه موهر.

moho

: پرمک, کپک, بادزدگی, زنگ گیاهی, کپک زدن, زنگ, زنگار, زنگ زدن.

mohoso

: خزه مانند, خزه گرفته, باتلا قی, سیاه اب, کپک زده, کهنه وفاسد, کپک زده, بوی ناگرفته, پوسیده, کهنه.

moiss

: حضرت موسی.

mojado

: نم, رطوبت, دلمرده کردن, حالت خفقان پیدا کردن, مرطوب ساختن, نمناک, نمدار, تر, گریان, مرطوب, پر از اب, تر, مرطوب, خیس, بارانی, اشکبار, تری, رطوبت, تر کردن, مرطوب کردن, نمناک کردن.

mojigato

: ریاکار, متظاهر, دورو, باریا.

moka

: قهوه مکا, نوعی چرم نرم.

mol cula

: مولکل.

molar

: دندان اسیاب.

molde

: قارچ انگلی گیاهان, کپک قارچی, کپرک, کپرک زدن, قالب, کالبد, با قالب بشکل دراوردن.

moldear

: شکل, ریخت, ترکیب, تصویر, وجه, روش, طریقه, برگه, ورقه, فرم, تشکیل دادن, ساختن, بشکل دراوردن, قالب کردن, پروردن, شکل گرفتن, سرشتن, فراگرفتن, مدل, نمونه, سرمشق, قالب, طرح, نقشه, طرح ریختن, ساختن, شکل دادن, مطابق مدل معینی در اوردن, نمونه قرار دادن, قارچ انگلی گیاهان, کپک قارچی, کپرک, کپرک زدن, قالب, کالبد, با قالب بشکل دراوردن, ریخت, شکل دادن.

molecular

: مولکولی.

moledor

: له کننده, فشارنده, دندان اسیاب, سنگ رویی اسیاب, تیز کن, لله, غلتک, بام غلتان, استوانه, نورد.

moler

: فشردن, چلا ندن, له شدن, خردشدن, باصدا شکستن, شکست دادن, پیروزشدن بر, کوبیدن, عمل خرد کردن یا اسیاب کردن, سایش, کار یکنواخت, اسیاب کردن, خردکردن, تیز کردن, ساییدن, اذیت کردن, اسیاب شدن, سخت کارکردن, اسیاب, ماشین, کارخانه, اسیاب کردن, کنگره دار کردن, ساییدن, نرم کردن, پودر کردن, نرم کوبیدن.

molestar

: دلخورکردن, ازردن, رنجاندن, اذیت کردن, بستوه اوردن, خشمگین کردن, تحریک کردن, مزاحم شدن, دردسر دادن, زحمت دادن, مخل اسایش شدن, نگران شدن, جوش زدن و خودخوری کردن, رنجش, پریشانی, مایه زحمت, اشکال, گیر, مختل کردن, مزاحم شدن, بستوه اوردن, عاجز کردن, اذیت کردن, حملا ت پی درپی کردن, خسته کردن, ازاردادن, اذیت کردن, کسی را دست انداختن, سخنان نیشدارگفتن, اذیت, پوش دادن مو, ازار, ازار دادن, رنجه کردن, زحمت دادن, دچار کردن, اشفتن, مصدع شدن, مزاحمت, زحمت, رنجه.

molestar con griterio

: شانه کردن, سخت بازپرسی کردن از, سوال پیچ کردن, بباد طعنه گرفتن, شانه.

molestia

: دلخورکردن, ازردن, رنجاندن, اذیت کردن, بستوه اوردن, خشمگین کردن, تحریک کردن, مزاحم شدن, دلخوری, ازار, اذیت, ممانعت, ازردگی, رنجش, دردسر دادن, زحمت دادن, مخل اسایش شدن, نگران شدن, جوش زدن و خودخوری کردن, رنجش, پریشانی, مایه زحمت, بی ارام کردن, ناراحت کردن, اسوده نگذاشتن, اشفتن, مضطرب ساختن, بی قراری, ناارامی, اختلا ل, مزاحمت, پاگیری, بازماندگی, اذیت, ازار, مانع, سبب تاخیر, دخالت, فضولی, ازار, مایه تصدیع خاطر, مایه رنجش, اذیت, ازار, ازار دادن, رنجه کردن, زحمت دادن, دچار کردن, اشفتن, مصدع شدن, مزاحمت, زحمت, رنجه, ناارامی, اشوب, اشفتگی, اضطراب, بیقراری, بیتابی.

molesto

: پر دردسر, پرزحمت, مزاحم, ناراحت, ناجور, پرزحمت, سخت, دردسردهنده, مصدع, رنج اور.

molienda

: عمل اسیاب کردن, گندم اسیابی, جو اسیابی, ارد کردن جو خیسانده, سود, قسمت.

molinero

: اسیابان, یکجور پروانه.

molino

: اسیاب, ماشین, کارخانه, اسیاب کردن, کنگره دار کردن.

molino de vento

: اسیاب بادی, هر چیزی شبیه اسیاب بادی, چرخیدن.

molino de viento

: اسیاب بادی, هر چیزی شبیه اسیاب بادی, چرخیدن.

molusco

: جانور نرم تن, حلزون.

momentito

: لحظه, دم, ان, هنگام, زمان, اهمیت.

momentneo

: انی, زود گذر.

momento

: دقیقه, دم, ان, لحظه, پیش نویس, مسوده,یادداشت, گزارش وقایع, خلا صه مذاکرات, خلا صه ساختن, صورت جلسه نوشتن, پیش نویس کردن, :بسیار خرد, ریز, جزءی, کوچک, لحظه, دم, ان, هنگام, زمان, اهمیت.

momia

: مومیا, جسد مومیا شده.

momificar

: مومیایی کردن.

mon logo

: تک سخنگویی, صحبت یک نفری, تک گویی, گفتگو با خود, نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری.

monarca

: سلطان, پادشاه, ملکه, شهریار, فرمانروا, حکمران, رءیس, سر, خط کش.

monarqu a

: سلطان, پادشاه, ملکه, شهریار, شهریاری, سلطنت مطلقه, رژیم سلطنتی.

monasterio

: صومعه, خانقاه راهبان, دیر, رهبانگاه.

monculo

: عینک یک چشمی.

moneda

: دگرگون کردن یاشدن, دگرگونی, تغییر, پول خرد, مبادله, عوض کردن, تغییردادن, معاوضه کردن, خردکردن (پول), تغییر کردن, عوض شدن, سکه, سکه زدن, اختراع وابداع کردن, ضربه سکه, مسکوکات, ابداع واژه, پول رایج, رواج, انتشار.

moneda de diez centavos

: مسکوک ده سنتی(امریکایی).

monedar

: سکه, سکه زدن, اختراع وابداع کردن, ضرابخانه, سکه زنی, ضرب سکه, سکه زدن, اختراع کردن, ساختن, جعل کردن, نعناع, شیرینی معطر با نعناع, نو, بکر.

monedear

: سکه, سکه زدن, اختراع وابداع کردن, ضرابخانه, سکه زنی, ضرب سکه, سکه زدن, اختراع کردن, ساختن, جعل کردن, نعناع, شیرینی معطر با نعناع, نو, بکر.

monedero

: کیسه, جیب, کیسه پول, کیف پول, پول, دارایی, وجوهات خزانه, غنچه کردن, جمع کردن, پول دزدیدن, جیب بری کردن.

monetario

: پولی.

monitor

: اگاهی دهنده, انگیزنده, گوشیار, به علا ءم رمزی مخابراتی گوش دادن, مبصر.

monja

: راهبه, زن تارک دنیا.

monje

: راهب, تارک دنیا.

mono

: میمون, بوزینه, بوزینه, میمون, تقلید در اوردن, شیطنت کردن.

monogamia

: داشتن یک همسر, یک زنی, یک شوهری, تک گایی.

monograf a

: ویژه نگاشت, رساله درباره یک موضوع, امضاء با یک حرف, تک پژوهش, رساله, مقاله, شرح, دانش نویسه, توضیح.

monolito

: یکپارچه, تکسنگی, دارای یک سنگ.

monoltico

: یک پارچه.

monopolio

: انحصار, امتیاز انحصاری, کالا ی انحصاری.

monopolizador

: صاحب انحصار, وابسته بصاحب انحصار, سیاست انحصاری, انحصارگرای.

monopolizar

: بخود انحصار دادن, امتیاز انحصاری گرفتن.

monosilbico

: یک هجایی.

monoton a

: بی تنوعی, یک اهنگی, بی زیر وبم, یکنواختی.

monstico

: رهبانی.

monstruo

: دمدمی مزاجی, وسواس, چیز غریب, غرابت, خط دارکردن, رگه دارکردن, دمدمی بودن, عفریت, هیولا, اعجوبه, عظیم الجثه.

monstruosidad

: هیولا یی, بی عاطفگی, شرارت بسیار, هیولا.

monstruoso

: غول پیکر, هیولا.

mont culo

: تپه, پشته, برامدگی, خرپشته, ماهور, با خاک ریز محصور کردن, خاک ریزساختن.

monta a

: کوه, کوهستان, کوهستانی.

montacargas

: بالا بردن, بلند کردن, بر افراشتن, عمل بالا بردن, عمل کشیدن, مقدار کشش.

montaje

: همگذاری, مجمع, جفت سازی, سوار کنی, لوازم, عکسی که از چند قطعه عکس بهم چسبانده تشکیل شده باشد, قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون, تهیه عکس های بهم پیوسته.

montaoso

: کوهستانی, کوه مانند.

montar

: فراهم اوردن, انباشتن, گرداوردن, سوار کردن, جفت کردن, جمع شدن, گردامدن, انجمن کردن, ملا قات کردن, کوه, تپه, : بالا رفتن (با up ), سوار شدن بر, بلند شدن, زیادشدن, بالغ شدن بر, سوار کردن,صعود کردن, نصب کردن, صعود, ترفیع, مقوای عکس, پایه, قاب عکس, مرکوب (اسب, دوچرخه وغیره), سواری, گردش سواره, سوار شدن.

monte

: کوه, تپه, : بالا رفتن (با up ), سوار شدن بر, بلند شدن, زیادشدن, بالغ شدن بر, سوار کردن,صعود کردن, نصب کردن, صعود, ترفیع, مقوای عکس, پایه, قاب عکس, مرکوب (اسب, دوچرخه وغیره).

montn

: کنار, لب, ساحل, بانک, ضرابخانه, رویهم انباشتن, در بانک گذاشتن, کپه کردن, بلند شدن (ابر یا دود) بطور متراکم, بانکداری کردن, مقیاس وزنی است معادل 4 پک (پعثک) و23 کوارتز , پیمانه غله ومیوه که درحدود63 لیتر است, پیمانه, کیل, باپیمانه وزن کردن, توده, کپه, کومه, پشته, انبوه, گروه, جمعیت, توده کردن, پرکردن, کپه, توده, پشته, پشته کردن.

montono

: ادم کودن, یکنواختی, ملا لت, مبتذل, یکنواخت, خسته کننده, بطور یکنواخت یا یک وزن خواندن, یک نواخت, یک وزن, اواز, سرود یک نواخت.

montuoso

: پر از تپه.

monumento

: یادگار, یادبود, لوحه یادبود, وابسته به حافظه, مقبره, بقعه, بنای یاد بود, بنای یادگاری, لوحه تاریخی, اثر تاریخی.

monz n

: بادموسمی, موسم بارندگی.

moqueta

: فرش, قالی, زیلو, فرش, مفروش.

mor n

: ابله, کله خر, احمقانه رفتار کردن, سبک مغز, بی کله, کند ذهن, خرفت, ابله, ادم سبک مغز وکم عقل, ادم احمق وابله.

mora

: توت سیاه, شاه توت, توت سفید, توت معمولی, شاه توت.

morado

: رنگ ارغوانی, زرشکی, جامه ارغوانی, جاه وجلا ل, ارغوانی کردن یا شدن, بنفشه, بنفش, بنفش رنگ.

moral

: وابسته به علم اخلا ق, اخلا قی, معنوی, وابسته بعلم اخلا ق, روحیه, اخلا ق, پند, معنی, مفهوم, سیرت, دلگرمی, روحیه, روحیه جنگجویان, روحیه افراد مردم, روح, جان, روان, رمق, روحیه, جرات, روح دادن, بسرخلق اوردن, قاءم, راست.

moralidad

: اخلا قی, معنوی, وابسته بعلم اخلا ق, روحیه, اخلا ق, پند, معنی, مفهوم, سیرت, سیرت, اخلا قیات, اخلا ق.

moralista

: فیلسوف یا معلم اخلا ق, اخلا قی.

moralizar

: نتیجه اخلا قی گرفتن از, اخلا قی کردن.

moratoria

: مهلت قانونی, استمهال.

morbidad

: ناخوشی, فساد, شیوع مرض, حالت مرض.

mordaz

: گزنده, زننده, تند, تیز, طعنه امیز.

mordaza

: گیره.

mordedura

: گاز گرفتن, گزیدن, نیش زدن, گاز, گزش, گزندگی, نیش.

mordente

: زننده, جگرسوز, گوشه دار, نیشدار, ماده ثابت کننده, ماده ثبات بکار بردن, طعنه امیز, نیشدار, زهرخنده دار.

morder

: گاز گرفتن, گزیدن, نیش زدن, گاز, گزش, گزندگی, نیش.

mordiscar

: خاییدن, گاز گرفتن, کندن (با گاز یا دندان), تحلیل رفتن, فرسودن, مانند موش جویدن, ساییدن, لقمه یا تکه کوچک, گاز زدن, اندک اندک خوردن, مثل بز جویدن.

morena

: سبزه, دارای موی مشکی یاخرمایی.

moreno

: قهوه ای, خرمایی, سرخ کردن, برشته کردن, قهوه ای کردن, سبزه, دارای موی مشکی یاخرمایی.

morera

: توت سفید, توت معمولی, شاه توت.

moretn

: کوبیدن, کبود کردن, زدن, ساییدن, کبودشدن, ضربت دیدن, کوفته شدن, کبودشدگی, تباره.

morgue

: مرده خانه, جای امانت مردگانی که هویت انها معلوم نیست, بایگانی راکد.

moribundo

: درحال نزع, در سکرات موت, روبه مرگ.

morillo

: سه پایه, پیش بخاری, سه پایه ای که کنار بخاری می گذاشتند.

morir

: جفت طاس.

morisco

: وابسته به اهالی شمال افریقا.

mornico

: ابلهانه.

moro

: زمین بایر, دشت, لنگر انداختن, اهل شمال افریقا, مسلمان, وابسته به اهالی شمال افریقا.

morocha

: سبزه, دارای موی مشکی یاخرمایی.

morral

: کیسه پارچه ای, کسه, خورجین.

mortal

: مهلک, کشنده, قاتل, کشنده, مهلک, مصیبت امیز, وخیم, وابسته به مرگ کشنده, مهلک, مرگ اور, فانی, فناپذیر, از بین رونده, مردنی, مرگ اور, مهلک, مرگبار, کشنده, خونین, مخرب, انسان.

mortalidad

: میرش, مرگ ومیر, متوفیات, بشریت.

mortero

: هاون, هاون داروسازی, خمپاره, شفته, ساروج کردن, باخمپاره زدن.

mortificaci n

: تحقیر, احساس حقارت, ریاضت, پست کردن, رنج, خجلت, فساد.

mortificar

: پست کردن, تحقیر کردن, اهانت کردن به, پست کردن, ریاضت دادن, کشتن, ازردن, رنجاندن.

mortifique

: ازردگی, غم وغصه, اندوه, الم, تنگدلی, اندوهگین کردن, ازرده کردن.

mortuario

: مرده شوی خانه, دفن, مرده ای.

mosaico

: وابسته به موسی, موسوی, موزاییک, باموزاییک اراستن, تکه تکه بهم پیوستن, اجر کاشی, سفال, با اجر کاشی فرش کردن.

mosca

: مگس, حشره پردار, پرواز, پرش, پراندن,پرواز دادن, بهوافرستادن, افراشتن, زدن, گریختن از, فرار کردن از, دراهتراز بودن, پرواز کردن, : تیز هوش, چابک وزرنگ, مگس.

mosquete

: تفنگ فتیله ای, شاهین کوچک نر.

mosquito

: پشه, حشره دو بال, پشه.

mostaza

: خردل, درخت خردل.

mostrador

: پیشخوان, بساط, شمارنده, ضربت متقابل, درجهت مخالف, در روبرو, معکوس, بالعکس, مقابله کردن, تلا فی کردن, جواب دادن, معامله بمثل کردن با.

mostrar

: اثبات کردن(با دلیل), نشان دادن, شرح دادن, تظاهرات کردن, نمایش, نمایش دادن, نمایاندن, نشان دادن, نمودن, ابراز کردن, فهماندن, نشان, اراءه, نمایش, جلوه, اثبات.

mostrarse

: نشان دادن, نمودن, ابراز کردن, فهماندن, نشان, اراءه, نمایش, جلوه, اثبات.

mote

: شعار, سخن زبده, پند, اندرز, حکمت, کنیه, نام خودمانی, کنیه دادن, ملقب کردن.

motear

: خالخال کردن, چیزی با نقاط رنگارنگ, حیوانی که بدنش خالخال باشد, خال, لکه, ابری, ابرش, خالدار, لکه دار, لکه لکه, ابری, رگه رگه, با خال های رنگارنگ نشان گذاردن, لکه دار کردن, نقطه, لکه کوچک, خال, رنگ, نوع, قسم, نقطه نقطه یا خال خال کردن.

motel

: متل.

motete

: سرود, سرودی که دسته جمعی در کلیسا میخوانند.

motin

: شورش یا طغیان کردن, اظهار تنفر کردن, طغیان, شورش, بهم خوردگی, انقلا ب, شوریدن.

motivaci n

: انگیزش, محرک.

motivacion

: انگیزش, محرک.

motivar

: تشویق کردن, دلگرم کردن, تشجیح کردن, تقویت کردن, پیش بردن, پروردن, در کشیدن نفس, استنشاق کردن, الهام بخشیدن, دمیدن در, القاء کردن, تحریک کردن, تهییج کردن, دارای انگیزه شده.

motivo

: سبب, علت, موجب, انگیزه, هدف, مرافعه, موضوع منازع فیه, نهضت, جنبش, سبب شدن, واداشتن, ایجاد کردن (غالبا بامصدر), انگیزه, موجب, وسیله, مسبب, کشش, انگیزه, محرک, داعی, سبب, علت, انگیختن, موقع, مورد, وهله, فرصت مناسب, موقعیت, تصادف, باعث شدن, انگیختن, دلیل, سبب, علت, عقل, خرد, شعور, استدلا ل کردن, دلیل و برهان اوردن.

motn

: اشوب, شورش, فتنه, بلوا, غوغا, داد و بیداد, عیاشی کردن, شورش کردن.

motocicleta

: موتورسیکلت.

motor

: موتور, ماشین, موتور, محرک.

motora

: قایق موتوری.

motorista

: ماشین سوار.

motorizar

: ماشینی کردن, موتوریزه کردن, موتوری کردن.

mover

: تکان جزءی خوردن, تکان دادن, جم خوردن, حرکت, حرکت دادن, حرکت کردن, نقل مکان, جنبش, حرکت, فعالیت, جم خوردن, تکان دادن, به جنبش دراوردن, حرکت دادن, بهم زدن, بجوش اوردن, تحریک کردن یا شدن, جنباندن, تکان دادن, تکان خوردن, جنبیدن, تکان.

moverse

: حرکت, حرکت دادن, حرکت کردن, نقل مکان.

movible

: متحرک, قابل حرکت, قابل تحرک, سیال, تلقن همراه.

movilidad

: جنبایی, تحرک, پویایی.

movilizaci n

: بسیج.

movilizar

: بسیج کردن, تجهیز کردن, متحرک کردن.

movimiento

: جنبش, تکان, حرکت, جنب وجوش, پیشنهاد, پیشنهاد کردن, طرح دادن, اشاره کردن, حرکت, جنبش.

moza de taberna

: خادمه ء میخانه, پیشخدمت میخانه, گارسون.

mozo

: پسر بچه, پسر, خانه شاگرد, حمالی کردن, حمل کردن, ابجو, دربان, حاجب, باربر, حمال, ناقل امراض, حامل, منتظر, پیشخدمت.

mprobo

: نادرست, متقلب, تقلب امیز, دغل, فاقد امانت, غیر منصفانه, نادرست, بی انصاف, نامساعد (درمورد باد), ناهموار.

mquina

: موتور, ماشین, ماشین.

mquina de escribir

: ماشین تحریر.

mrbido

: ناسالم, ناخوش, ویژه ناخوشی, مریض, وحشت اور.

mrshal

: ناظر, ضابط, امین صلح یا قاضی, نگهبان دژ سلطنتی.

mrtir

: شهید, فدایی, شهید راه خدا کردن.

ms all de

: گذشته, پایان یافته, پیشینه, وابسته بزمان گذشته, پیش, ماقبل, ماضی, گذشته از, ماورای, درماورای, دور از, پیش از.

ms all

: انسوی, انطرف ماوراء, دورتر, برتر از.

ms bien

: سریع تر, بلکه, بیشتر, تا یک اندازه, نسبتا, با میل بیشتری, ترجیحا, زودتر, بومیان (اوکلا هما) در اتازونی.

ms lejos

: بیشتر, دیگر, مجدد, اضافی, زاءد, بعلا وه, بعدی, دوتر,جلوتر, پیش بردن, جلو بردن, ادامه دادن, پیشرفت کردن, کمک کردن به.

ms uno

: دیو, جن, شیطان.

mscara facial

: مربوط به صورت (مثل عصب صورت).

msica

: موزیک, موسیقی, اهنگ, خنیا, رامشگری.

mstico

: متصوف, اهل تصوف, اهل سر, رمزی.

mstil

: تیر, دکل یکپارچه, دیرک, بادکل مجهز کردن.

mtico

: افسانه امیز, اسطوره ای.

mtrico

: علم سجع, مبحث بحر ووزن شعر, اندازه ای, استاندارد یامعیارمتری, متری.

mu eco

: شخص لا ل وگیج وگنگ, ادم ساختگی, مانکن, مصنوعی, بطورمصنوعی ساختن, ادمک, مانکن, مدل (دختر), مجسمه چوبی.

muchacha

: دختر, دختربچه, دوشیزه, کلفت, معشوقه, دختر, زن جوان, دوشیزه یا زن جوان, پیشخدمت مونث, دختر.

muchachez

: بچگی, پسر بچگی.

muchachil

: پسر مانند.

muchacho

: پسر بچه, پسر, خانه شاگرد, پسر بچه, جوانک, نوکر, خدمتکار, خادم, پیشخدمت, بنده.

muchacho travieso

: ترشی, سرکه, خیارترشی, وضعیت دشوار, ترشی انداختن.

muchedumbre

: جمعیت, ازدحام, شلوغی, اجتماع, گروه, ازدحام کردن, چپیدن, بازور وفشارپرکردن, انبوه مردم.

mucho

: زیاد, بسیار, خیلی بزرگ, کاملا رشد کرده, عالی, عالی مقام, تقریبا, بفراوانی دور, بسی, بسیار, خیلی, بسی, چندان, فراوان, زیاد, حتمی, واقعی, فعلی, خودان, همان, عینا.

mucho tiempo

: دراز, طولا نی, طویل, مدید, کشیده, دیر,گذشته ازوقت, : اشتیاق داشتن, میل داشتن, ارزوی چیزی را داشتن, طولا نی کردن, مناسب بودن.

muchos

: بسیار, زیاد, خیلی, چندین, بسا, گروه, بسیاری.

mucilago

: لعاب, لزوجت گیاه, چسب, اب لیز.

mudanza

: حرکت, حرکت دادن, حرکت کردن, نقل مکان.

mudar

: ریختن, انداختن افشاندن, افکندن, خون جاری ساختن, جاری ساختن, پوست انداختن, پوست ریختن, برگ ریزان کردن, کپر, الونک, لجن زار, لجن, باتلا ق, نهر, انحطاط, در لجن گیر افتادن, پوست ریخته شده مار, پوست مار, پوسته خارجی,پوست, سبوس, پوست دله زخم, پوسته پوسته شدگی, پوست انداختن, ضربه سنگین زدن.

mudarse

: دگرگون کردن یاشدن, دگرگونی, تغییر, پول خرد, مبادله, عوض کردن, تغییردادن, معاوضه کردن, خردکردن (پول), تغییر کردن, عوض شدن, حرکت, حرکت دادن, حرکت کردن, نقل مکان.

mudo

: زبان بسته, لا ل, گنگ, بی صدا, کند ذهن, بی معنی, لا ل کردن, خاموش کردن, گنگ, لا ل, بی صدا, بی زبان, صامت, کسر کردن, خفه کردن

mueblaje

: اثاثه, اثاث خانه, سامان, اسباب, وسایل, مبل.

muebles

: اثاثه, اثاث خانه, سامان, اسباب, وسایل, مبل.

mueca

: ادا و اصول, شکلک, دهن کجی, نگاه ریایی, تظاهر, افسرده بودن, افسرده کردن, دلتنگ کردن.

mueca

: عروسک, زن زیبای نادان, دخترک, شخص لا ل وگیج وگنگ, ادم ساختگی, مانکن, مصنوعی, بطورمصنوعی ساختن, ادمک, عروسک, عروسک خیمه شب بازی, دست نشانده, مچ, مچ دست, قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست را می پوشاند.

muela

: دندان اسیاب.

muellaje

: لنگراندازی, لنگرگاه.

muelle

: بارانداز, لنگرگاه, بریدن, کوتاه کردن, جاخالی کردن, موقوف کردن, جای محکوم یا زندانی در محکمه, سیاه رنگ, سیاه, :بارانداز, اسکله بندر, ستون, جرز, اسکله, موج شکن, پایه پل, لنگرگاه, اسکله, دیوار ساحلی, بهار, چشمه, سرچشمه, فنر, انبرک, جست وخیز, حالت فنری, حالت ارتجاعی فنر, پریدن, جهش کردن, جهیدن, قابل ارتجاع بودن, حالت فنری داشتن, ظاهر شدن, اسکله, جتی, بارانداز, لنگر گاه ساحل رودخانه با اسکله یا دیوار, محکم مهارکردن.

muequitos

: کاریکاتور, تصویر مضحک, داستان مصور.

muerte

: مرگ, درگذشت, فوت.

muerto

: مرده, بی حس, منسوخ, کهنه, مهجور.

muesca

: شکستگی, شکاف, دندانه, موقع بحرانی, سربزنگاه, دندانه دندانه کردن, شکستن, شکاف, بریدگی, شکاف چوبخط, سوراخ کردن, شکاف ایجاد کردن, چوبخط زدن, فرورفتگی.

muestra

: نمونه, مسطوره, الگو, ازمون, واحد نمونه, نمونه گرفتن, نمونه نشان دادن, خوردن.

mugir

: خروش, خروشیدن, غرش کردن, غریدن, داد زدن, داد کشیدن

mugre

: چرک, کثافت, لکه, خاک, چرک, کثافت, پلیدی, الودگی, هرزه, دوده, چرک سیاه کردن, چرک کردن.

mujer

: بانو, خانم, بی بی, کدبانو, مدیره, زن, زوجه, عیال, خانم, زن, زنانگی, کلفت, رفیقه (نامشروع), زن صفت, ماده, مونث, جنس زن.

mulato

: زاده اروپایی وزنگی, دورگه.

muleta

: چوب زیر بغل, عصای زیر بغل, محل انشعاب بدن انسان (چون زیر بغل ومیان دوران), دوشاخه, هر عضو یا چیزی که کمک ونگهدار چیزی باشد, دوقاچ جلو وعقب زین, باچوب زیربغل راه رفتن, دوشاخه زیر چیزی گذاشتن.

mullir

: کرک, خواب پارچه, موهای نرم وکوتاه اطراف لب وگونه, کرکدار شدن, نرم کردن, اشتباه کردن, خبط کردن, پف, بادکردگی.

multa

: جریمه, تاوان, غرامت, جریمه کردن, جریمه گرفتن از, صاف کردن, کوچک کردن, صاف شدن, رقیق شدن, خوب, فاخر, نازک, عالی, لطیف, نرم, ریز, شگرف, بلیط.

multe

: جریمه, تاوان, غرامت, جریمه کردن, جریمه گرفتن از, صاف کردن, کوچک کردن, صاف شدن, رقیق شدن, خوب, فاخر, نازک, عالی, لطیف, نرم, ریز, شگرف.

multicolor

: رنگارنگ, امیخته, مختلط, لباس رنگارنگ دلقک ها, لباس چهل تکه.

multimillonario

: میلیونری که ثروتش بچند میلیون برسد.

multiplicaci n

: بس شماری, ضرب, افزایش, تکثیر.

multiplicador

: مضروب فیه, ضرب کننده, تکثیر کننده.

multiplicar

: ضرب کردن, تکثیر کردن.

multitud

: انبوه مردم, جمعیت, غوغا, ازدحام کردن, گروه, گروه بسیار, جمعیت کثیر, بسیاری.

mundano

: پیش پا افتاده, معمولی, مبتذل, همه جایی, این جهانی, دنیوی, خاکی.

mundial

: سراسری, جهانی, در سرتاسر جهان.

mundo

: جهان, دنیا, گیتی, عالم, روزگار.

munici n

: مهمات, مهمات, قلعه, دفاع, مهمات, تدارکات, جنگ افزار تهیه کردن.

municipal

: وابسته بشهرداری, شهری.

municipalidad

: شهردار, شهریا بخشی که دارای شهرداری است.

municipio

: انجمن, اجتماع, عوام, شهردار, شهریا بخشی که دارای شهرداری است.

munificente

: سخی, بخشنده, زیاد, بخشنده, کریم.

mural

: دیواری, دیوار نما, واقع بر روی دیوار.

murcilago

: چوب, چماق, عصا, چوکان زدن, خشت, گل اماده برای کوزه گری, لعاب مخصوص ظروف سفالی, چشمک زدن, مژگان راتکان دادن, بال بال زدن, چوگان, چوگاندار, نیمه یاپاره اجر, ضربت, چوگان زدن, خفاش

murdago

: داروش, دارواش

murmullo

: زمزمه, سخن نرم, شکایت, شایعات, زمزمه کردن, نجوا, بیخ گوشی, نجواکردن, پچ پچ کردن.

murmurar

: زمزمه, سخن نرم, شکایت, شایعات, زمزمه کردن, من من, غرغر, لند لند, سخن زیر لب, من من کردن, جویده سخن گفتن, غرغر کردن, نجوا, بیخ گوشی, نجواکردن, پچ پچ کردن.

muro

: دیوار, جدار, حصار, محصور کردن, حصار دار کردن, دیوار کشیدن, دیواری.

musa

: اندیشه کردن, تفکر کردن, در بحر فکر فرو رفتن, تعجب کردن, در شگفت ماندن, شگفت, الهه شعر وموسیقی, شاعر, چکامه سرا.

muscular

: عضلا نی.

musculoso

: عضلا نی.

muselina

: یکجور پارچه پشت نما که از ان جامه های زنانه و پرده درست میکنند, چیت موصلی.

museo

: موزه.

musgo

: خزه, باخزه پوشاندن.

musical

: موزیکال, دارای اهنگ, موسقی دار.

muslo

: ران.

mutacin

: جهش, تغییر, دگرگونی, تحول, طغیان, انقلا ب, شورش, تغییر ناگهانی.

mutante

: تغییر پذیر, دم دمدمی.

mutilaci n

: قطع عضو, تحریف.

mutilar

: لنگ, چلا ق, زمین گیر, عاجز, لنگ کردن, فلج کردن, اندام های کسی رابریدن, جداکردن, تجزیه کردن, کسیرا معیوب کردن, معیوب شدن, اختلا ل یا از کارافتادگی عضوی, صدمه, جرج, ضرب و جرح, نقص عضو, چلا ق کردن, معیوب کردن.

mutuo

: دوسره, از دو سره, بین الا ثنین, دو طرفه.

muy

: کاملا, بکلی, تماما, سراسر, واقعا, زیاد, بیش از حد لزوم, بحد افراط, همچنین, هم, بعلا وه, نیز, بسیار, خیلی, بسی, چندان, فراوان, زیاد, حتمی, واقعی, فعلی, خودان, همان, عینا.

muy inteligente

: بافکر, خوش فکر.

mvil

: انگیزه, فتنه انگیز, اتش افروز, موجب, مشوق, متحرک, قابل حرکت, قابل تحرک, سیال, تلقن همراه, انگیزه, محرک, داعی, سبب, علت, انگیختن.

mxima

: پند, مثل, گفته اخلا قی, قاعده کلی, اصل.

mximum

: بیشترین, بیشین, بزرگترین وبالا ترین رقم, منتهی درجه, بزرگترین, بالا ترین, ماکسیمم.

N

n cleo

: مغز ودرون هرچیزی, فروهر, هستی, وجود, ماهیت, گوهر, ذات, اسانس, قلب, سینه, اغوش, مرکز, دل و جرات, رشادت, مغز درخت,عاطفه, لب کلا م, جوهر, دل دادن, جرات دادن, تشجیع کردن, بدل گرفتن, مغز, هسته, مغزهسته, خستو, تخم, دانه, هسته, مغز, اساس.

n ctar

: شراب لذیذ خدایان یونان, شهد, شربت, نوش.

n mero

: کنش,فعل,کردار,حقیقت,فرمان قانون,اعلامیه, پیمان, سرگذشت, پرده نمابش(مثل پرده اول), کنش کردن, کار کردن, رفتار کردن, اثر کردن, بازی کردن, نمایش دادن, تقلید کردن, مرتکب شدن, به کار انداختن, سرزدن, بالغ شدن, رسیدن, :مبلغ, مقدار میزان, انگشت, رقم, عدد, عدد, شماره, رقم, نمره, مقدار, چندی, کمیت, قدر, اندازه, حد, مبلغ, اندازه, قد, مقدار, قالب, سایز, ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه, چسب زنی, اهارزدن, بر اورد کردن.

n mesis

: الهه انتقام, کینه جویی, انتقام, قصاص.

n tido

: تابناک, روشن, درخشان, تابان, افتابی, زرنگ, باهوش.

n utico

: دریایی, مربوط به دریانوردی, ملوانی.

nabo

: شلغم, منداب.

nacer

: زاییده شده, متولد.

nacido

: زاییده شده, متولد.

nacimiento

: زایش, تولد, پیدایش, اغاز, زاد, اغاز کردن, زادن, برخاستن, ترقی کردن, ترقی خیز.

nacin

: ملت, قوم, امت, خانواده, طایفه, کشور.

nacional

: ملی, قومی, وابسته به قوم یاملتی, تبعه, شهروند.

nacionalidad

: ملیت, تابعیت.

nacionalismo

: ملت پرستی, ملت گرایی, ملیت, ناسیونالیزم.

nacionalista

: ملت گرای, ملت دوست, طرفدار ملت, ناسیونالیست.

nacionalizaci n

: ملی سازی.

nada

: هیچ, عدم, نیستی, صفر, نابودی, بی ارزش, صفر, هیچ, معدوم, هیچ, نیستی, صفر, بی ارزش, ابدا.

nadador

: شناگر, شناکننده.

nadar

: جسم شناور بر روی اب, سوهان پهن, بستنی مخلوط با شربت وغیره, شناور شدن, روی اب ایستادن, سوهان زدن, شناکردن, شناور شدن, شنا, شناوری.

nadie

: هرکس, هرچیز, هرشخص معین, هیچ کس, هیچ فرد, ادم بی اهمیت, ادم گمنام.

nadir

: ته, پایین, تحتانی, نظیرالسمت, حضیض, ذلت, سمت القدم.

nafta

: نفتا, بنزین سنگین.

naipe

: کارت.

nalga

: کپل, کفل.

nalgas

: سرین, کفل, صاغری, کفل انسان, دنبه گوسفند.

nalguear

: راه رفتن اردک وار, اردک وار راه رفتن, کج و سنگین راه رفتن.

nana

: لا لا یی, لا لا یی خواندن.

naranja

: پرتقال, نارنج, مرکبات, نارنجی, پرتقالی.

naranjas

: یاوه, مهمل, مزخرف, حرف پوچ, بیمعنی, خارج از منطق, بی ارزش, اشغال, زباله, چیز پست و بی ارزش.

narciso

: نرگس زرد.

narcosis

: حالت بی حسی وخواب الودگی, بی حالی.

narctico

: مخدر, مسکن, مربوط به مواد مخدره.

nariz

: بینی, عضو بویایی, نوک بر امده هر چیزی, دماغه, بو کشیدن, بینی مالیدن به, مواجه شدن با, سوراخ بینی, منخر.

narracin

: شمردن, حساب کردن, محاسبه نمودن, حساب پس دادن, ذکر علت کردن, دلیل موجه اقامه کردن, تخمین زدن, دانستن, نقل کردن(.n) حساب, صورت حساب, گزارش, بیان علت, سبب, گویندگی, داستان, داستانسرایی, توصیف, افسانه, داستان, قصه, حکایت, شرح, چغلی, خبرکشی, جمع, حساب.

narrador

: گوینده, راوی, گوینده داستان.

narrar

: شرح وقایع بترتیب تاریخ, تاریخچه, داستانی را تعریف کردن, داستان سرایی کردن, نقالی کردن, شرح دادن, از برخواندن, با صدایی موزون خواندن, برشمردن, یکایک گفتن, تعریف کردن, شمارش مجدد, باز گفتن, باز گو کردن, گزارش دادن, شرح دادن, نقل کردن, گفتن.

narrativo

: روایت, شرح.

nasal

: وابسته به بینی, وابسته به منخرین, خیشومی.

nata

: سرشیر, کرم, هر چیزی شبیه سرشیر, زبده, کرم رنگ, سرشیر بستن.

natal

: زایشی, مولودی.

natalicio

: زادروز, جشن تولد, میلا د.

natalidad

: میزان موالید, تعداد موالید, زه وزاد.

nativo

: بومی, اهلی, محلی.

natu

: طبیعت گرایی, فلسفه طبیعی, مذهب طبیعی, سبک ناتورالیسم.

natural

: طبیعی, سرشتی, نهادی, ذاتی, فطری, جبلی, بدیهی, مسلم, استعداد ذاتی, احمق, دیوانه.

naturaleza

: طبیعت, ذات, گوهر, ماهیت, خوی, افرینش, گونه, نوع, خاصیت, سرشت, خمیره, شخصیت, هویت, وجود, اخلا ق و خصوصیات شخص, صفت شخص.

naturalis

: طبیعی, سرشتی, نهادی, ذاتی, فطری, جبلی, بدیهی, مسلم, استعداد ذاتی, احمق, دیوانه.

naturalista

: معتقد به فلسفه طبیعی.

naturalizaci n

: قبول تابعیت, خوگیری.

naturalizar

: بتابعیت کشوری در امدن, پذیرفته شدن (درکشور), جزو زبانی وارد شدن (کلمات), بومی شدن (گیاه و جانور), طبیعی شدن.

naufragio

: کشتی شکستگی, غرق کشتی, غرق, کشتی شکسته شدن.

nauseabundo

: تهوع اور.

navaja

: چاقوی بزرگ جیبی, قلمتراش, با چاقو بریدن, بدنبال, تا شو, بازو بسته شونده, شیرجه رفتن, چاقو زدن(به), کارد زدن (به), :چاقو, کارد, گزلیک, تیغه, تیغ صورت تراشی, با تیغ تراشیدن.

naval

: وابسته به کشتی, وابسته به نیروی دریایی.

nave lateral

: راهرو, جناح.

navegable

: قابل کشتیرانی.

navegador

: کشتیران, دریانورد, هدایت گر.

navegar

: کشتیرانی کردن, هدایت کردن (هواپیماو غیره), طبیعت, ذات, گوهر, ماهیت, خوی, افرینش, گونه, نوع, خاصیت, بادبان, شراع کشتی بادی, هر وسیله ای که با باد بحرکت دراید, باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن, با ناز وعشوه حرکت کردن.

navegar a vela

: کشتیرانی, پارچه بادبانی, سفر دریایی.

navidad

: جشن میلا د عیسی مسیح.

nbil

: قابل ازدواج و همسری.

ndice

: راهنما(مثلا در جدول و پرونده), شاخص, جاانگشتی, نمایه, نما, راهنمای موضوعات, فهرست راهنما, :دارای فهرست کردن, بفهرست دراوردن, نشان دادن, بصورت الفبایی (چیزی را) مرتب کردن.

ndulo

: گره, قلنبه کوچک, کلوخه, برامدگی, عقده.

ne n

: گاز نلون, چراغ نلون, شبیه روشنایی نلون.

neblina

: مه, تیرگی, ابهام, تیره کردن, مه گرفتن, مه الود بودن, مه, غبار, تاری چشم, ابهام, مه گرفتن.

nebuloso

: مبهم, مانند مه, مه الود, تیره وتار, مه دار, مبهم, نامعلوم, گیج, مه دار, مبهم, تار, محو, شبیه سحاب, بشکل ابر, تیره, مبهم, غیر معلوم, سر بسته وابهام دار.

necesario

: ضروری, واجب, بسیارلا زم, اصلی, اساسی ذاتی, جبلی, لا ینفک, واقعی, عمده.بی وارث را), مصادره کردن, لا زم, واجب, ضروری, بایسته, بایا, لا زم, ضروری, نیازمند, ناگزیر, مایحتاج, بایسته, شرط لا زم, لا زمه, احتیاج, چیز ضروری.

necesidad

: بدبختی, بیچارگی, تهی دستی, نکبت, پستی, بایستگی, ضرورت, نیاز, نیازمندی, لزوم, احتیاج, نیاز, لزوم, احتیاج, نیازمندی, در احتیاج داشتن, نیازمند بودن, نیازداشتن, خواست, خواسته, خواستن, لا زم داشتن, نیازمند بودن به, نداشتن, کم داشتن, فاقد بودن, محتاج بودن, کسر داشتن, فقدان, نداشتن, عدم, نقصان, نیاز, نداری.

necesitado

: نیازمند.

necesitar

: مستلزم بودن, شامل بودن, فراهم کردن, متضمن بودن, دربرداشتن, حمل کردن بر, حبس یاوقف کردن, موجب شدن, ایجاب کردن, مستلزم بودن, نیاز, لزوم, احتیاج, نیازمندی, در احتیاج داشتن, نیازمند بودن, نیازداشتن, بایستن, لا زم داشتن, خواستن, مستلزم بودن, نیاز داشتن , خواست, خواسته, خواستن, لا زم داشتن, نیازمند بودن به, نداشتن, کم داشتن, فاقد بودن, محتاج بودن, کسر داشتن, فقدان, نداشتن, عدم, نقصان, نیاز, نداری.

necio

: نابخرد, نادان, جاهل, ابله, احمق, ابلهانه, مزخرف, نادان, ابله, سبک مغز, چرند, احمقانه.

necrologa

: مرگ, وفات, مجلس ترحیم, اگهی در گذشت, وابسته به وفات.

neerlands

: هلندی, زبان هلندی, :هرکس بخرج خود, دانگی.

nefito

: مبتدی, تازه کار, جدید الا یمان, کاراموز, مبتدی, نوچه, تازه کار, نو اموز, مبتدی, جدیدالا یمان, ادم ناشی, نوچه.

negaci n

: منفی, خنثی کردن, منفی کردن.

negar

: رد کردن, انکار کردن, نفی کردن, خنثی کردن, رد کردن, تکذیب کردن, اشتباه کسی را اثبات کردن.

negativa

: منفی, سرپیچی, روگردانی, ابا, امتناع, استنکاف, خود داری, رد.

negativo

: منفی.

neger

: سرباز زدن, رد کردن, نپذیرفتن, قبول نکردن, مضایقه تفاله کردن, فضولا ت, اشغال, ادم بیکاره.

neglig

: لباس توی خانه بانوان.

negligencia

: عمل سوء, سوء اداره, معالجه غلط, فروگذاری, فروگذار کردن, غفلت, اهمال, مسامحه, غفلت کردن, قصور, اهمال, فراموشکاری, غفلت, فرو گذاشت.

negligente

: بی دقت, سر بهوا, مسامحه کار, مسامحه کار, بی دقت, فرو گذار, برناس.

negociable

: قابل مذاکره, قابل تبدیل به پول نقد.

negociacin

: مذاکره.

negociador

: مذاکره کننده.

negociante

: دلا ل, دهنده ورق, فروشنده, معاملا ت چی.

negociar

: سودا, معامله, داد و ستد, چانه زدن, قرارداد معامله, خرید ارزان (باا), چانه زدن, قرارداد معامله بستن, گفتگو کردن, مذاکره کردن, به پول نقد تبدیل کردن (چک و برات), طی کردن.

negocio

: سوداگری, حرفه, دادوستد, کاسبی, بنگاه, موضوع, تجارت

negocios

: سوداگری, حرفه, دادوستد, کاسبی, بنگاه, موضوع, تجارت

negrita

: بی باک, دلیر, خشن وبی احتیاط, جسور, گستاخ, متهور, باشهامت.

negro

: سیاه, تیره, سیاه شده, چرک وکثیف, زشت, تهدید امیز, عبوسانه, سیاهی, دوده, لباس عزا, سیاه رنگ, سیاه رنگی, سیاه کردن, زنگی, سیاه, کاکا, سیاه پوست.

nena

: طفل, نوزاد, کودک, شخص ساده و معصوم.

neptuno

: الهه اقیانوس, نپتون, ستاره نپتون.

nervio

: عصب, پی, رشته عصبی, وتر, طاقت, قدرت, قوت قلب دادن, نیرو بخشیدن.

nervioso

: وحشت زده و عصبی, عصب, پی, رشته عصبی, وتر, طاقت, قدرت, قوت قلب دادن, نیرو بخشیدن, عصبی مربوط به اعصاب, عصبانی, متشنج, دستپاچه, عصبی, وابسته بعصب, وابسته به سلسله اعصاب.

neto

: شبکه, تور, خالص.

neumon a

: ششاک, سینه پهلو, ذات الریه, التهاب ریه.

neumtico

: بادی, هوایی, هوادار, پرباد, کار کننده باهوای فشرده, دارای چرخ یا, لا ستیک بادی , خسته کردن, خسته, از پا درامدن, فرسودن, لا ستیک چرخ, لا ستیک, لا ستیک زدن به, لا ستیک اتومبیل.

neur logo

: ویژه گر اعصاب.

neuralgia

: درد اعصاب, درد عصبی, مرض عصبی, پی درد.

neurologa

: عصب شناسی, بحث علمی عصب شناسی, پی شناسی.

neurona

: رشته مغزی و ستون فقراتی, یاخته عصبی.

neurosis

: اختلا ل اعصاب, اختلا ل روانی, نژندی.

neurtico

: ادم عصبانی, دچار اختلا ل عصبی, عصبی, نژند.

neutral

: بیطرف, بدون جانبداری, خنثی, بیرنگ, نادر گیر.

neutro

: خنثی کردن, اخته کردن, وابسته به جنس خنثی, خنثی, بی طرف, بی غرض, اسم یا صفتی که نه مذکر و نه مونث است, خواجه, بیطرف, بدون جانبداری, خنثی, بیرنگ, نادر گیر.

nevado

: برفی, پوشیده از برف, سفید همچون برف, سفید.

nevar

: برف, برف باریدن, برف امدن.

nevera

: یخچال, یخچال برقی.

nevoso

: برفی, پوشیده از برف, سفید همچون برف, سفید.

nexo

: پیوند, بهم پیوستن, پیوند دادن.

nfasis

: فشار, تقلا, قوت, اهمیت, تاکید, مضیقه, سختی, پریشان کردن, مالیات زیادبستن, تاکید کردن.

ngel

: فرشته, مالک.

ngulo

: زاویه.

ni

: نه این و نه ان, هیچیک, هیچیک از این دو.

ni a

: بچه, کودک, طفل, فرزند, دختر, دختربچه, دوشیزه, کلفت, معشوقه, کودک, بچه, طفل, بچه کمتر از هفت سال.

ni ez

: بچگی, بچگی, طفولیت, کودکی, خردی.

ni o

: بچه, کودک, طفل, نوزاد, مانند کودک رفتار کردن, نوازش کردن, بچه, کودک, طفل, فرزند, کودک, بچه, طفل, بچه کمتر از هفت سال, بزغاله, چرم بزغاله, کودک, بچه, کوچولو, دست انداختن, مسخره کردن, منگنه, فندق شکن, قند شکن گاز انبری.

nicho

: شاه نشین, الا چیق, تو رفتگی در دیوار, طاقچه, توی دیوار گذاشتن.

nico

: فقط, تنها, محض, بس, بیگانه, عمده, صرفا, منحصرا, یگانه, فقط بخاطر, کف پا, تخت کفش, تخت, زیر, قسمت ته هر چیز, شالوده, تنها, یگانه, منحصربفرد, تخت زدن, تنها, مجرد, گوشه نشین, منزوی, پرت, بیتا, بی همتا, بیمانند, بی نظیر, یکتا, یگانه, فرد.

nicotina

: نیکوتین.

nido

: اشیانه, لا نه, اشیانه ای کردن.

niebla

: مه, تیرگی, ابهام, تیره کردن, مه گرفتن, مه الود بودن, مه کم, بخار, ناصافی یاتیرگی هوا, ابهام, گرفته بودن, مغموم بودن, روشن نبودن مه, موضوعی (برای شخص), متوحش کردن, زدن, بستوه اوردن, سرزنش کردن, مه, غبار, تاری چشم, ابهام, مه گرفتن.

niera

: پرستار, دایه, مهد, پرورشگاه, پروراندن, پرستاری کردن, شیر خوردن, باصرفه جویی یا دقت بکار بردن.

nieta

: نوه, دختر دختر, دختر پسر.

nieto

: نوه, نوه, پسر پسر, پسر دختر.

nieve

: برف, برف باریدن, برف امدن.

nigromancia

: غیبگویی(از طریق ایجاد رابطه با مردگان).

nihilismo

: پوچ گرایی, اعتقاد به تباهی و فساد دستگاههای اداری و لزوم از بین رفتن انها, انکار همه چیز, عقاید نهیلیستی.

nihilista

: منکر همه چیز, پوچ گرا.

nilo

: رود نیل.

nimbo

: نشله و تجلی هر ماده (مثل بوی گل), رایحه, تشعشع نورانی, هاله, حلقه نور, نورانی شدن (انبیاء واولیاء), هاله, اوهام, ابر بارانی, شید, تابندگی, تشعشع, درخشندگی, پرتو.

nina

: دختر.

ninfa

: حوری, زن بسیار زیبا.

ninfomana

: میل شدید زن بجماع, حشری بودن زن.

ninguna parte

: هیچ جا, هیچ کجا, در هیچ مکان.

ninguno

: (.No) number= پاسخ نه, منفی, مخالف, خیر, ابدا, هیچ کس, هیچ فرد, ادم بی اهمیت, ادم گمنام, هیچ, هیچیک, هیچکدام, بهیچوجه, نه, ابدا, اصلا.

ninguno de los dos

: نه این و نه ان, هیچیک, هیچیک از این دو.

nino

: پسر بچه, پسر, خانه شاگرد.

nio peque o

: اشغال, عدد, جمع, سرجمع, حاشیه نویسی, یادداشت مختصر, مبلغ, جمع بستن, بچه کوچک.

nitr geno

: ازت, نیتروژن.

nitrato

: نیترات, نمک معدنی یا نمک الی جوهر شوره, نیترات سدیم یا پتاسیم, شوره, به نیترات تبدیل کردن.

nitroglicerina

: ترکیب روغنی سنگین بفرمول 3(2NO O).C 3H5

nivelacin

: تساوی, برابری.

nivelar

: سطح, میزان, تراز, هموار, تراز کردن.

nivele

: سطح, میزان, تراز, هموار, تراز کردن.

nix

: عقیق رنگارنگ, عقیق سلیمانی, سنگ باباقوری, تاریکی پایین قرنیه.

nmada

: کوچ گر, بدوی, چادر نشین, ایلیاتی, خانه بدوش, صحرانشین, چادر نشین, وابسته به کوچ گری.

nmino

: نامزد, کاندید شده, منصوب, تعیین شده, ذینفع.

no

: (.No) number= پاسخ نه, منفی, مخالف, خیر, ابدا, نفی, جواب منفی, نقیض, نقض, نفی.

no

: نوح پیغمبر.

no confiable

: نامطملن, غیر قابل اطمینان, نامعتبر.

no especializado

: خام دست, غیر متخصص, بی تجربه, بی مهارت

no estar

: نا همرای بودن, موافق نبودن, مخالف بودن, ناسازگار بودن, نساختن با, مخالفت کردن با, مغایر بودن.

no estar de acuerdo

: نا همرای بودن, موافق نبودن, مخالف بودن, ناسازگار بودن, نساختن با, مخالفت کردن با, مغایر بودن.

no gustar

: دوست نداشتن, بیزار بودن, مورد تنفر واقع شدن.

no intencional

: غیرعمدی.

no puede

: .

no tengo ni puta idea

: مقررات حکومت نظامی وخاموشی در ساعت معین شب.

noble

: ازاده, اصیل, شریف, نجیب, باشکوه.

nobleza

: نجابت, اصالت خانوادگی, طبقه نجبا.

noche

: غروب, سرشب, شب, غروب, شب هنگام, برنامه شبانه, تاریکی, شب, شبانگاه (یعنی ازمغرب تاسپیده دم).

noci n

: انگاره, تصور, اندیشه, فکر, خیال, گمان, نیت, مقصود, معنی, اگاهی, خبر, نقشه کار, طرزفکر, تصور, اندیشه, فکر, نظریه, خیال, ادراک, فکری.

nocivo

: مهلک, کشنده, قاتل, مضر, پرگزند, مضر, مهلک, زیان اور, مضر, کشنده, نابود کننده, مهلک, مهلک, طاعونی, طاعون اور, زهراگین, سم دار, تلخ, تند, کینه جو, بدخیم.

nocturno

: شبانه, هر شب, شبانه, عشایی, واقع شونده در شب, نمایش شبانه.

nodal

: گرهی, واقع درنزدیک گره, عقده ای.

nogal

: گردو, گردکان, درخت گردو, چوب گردو, رنگ گردویی.

nombramiento

: تعیین, انتصاب, قرار ملا قات, وعده ملا قات, کار, منصب, گماشت, نام گذاری, کاندید, تعیین, نامزدی (در انتخابات).

nombrar

: تعیین کردن, برقرار کردن, منصوب کردن, گماشتن, واداشتن, نامزد کردن, گماشتن, معین کردن, تخصیص دادن, برگزیدن , ذکر, اشاره, تذکر, یاداوری, نام بردن, ذکر کردن, اشاره کردن, نام, کاندید کردن, نامیدن, معرفی کردن, نامزد کردن, تعیین کردن, معین کردن, معلوم کردن, جنبه خاصی قاءل شدن برای, مشخص کردن, ذکرکردن, مخصوصا نام بردن, تصریح کردن.

nombre

: نام, اسم, لقب, نامگذاری, وجه تسمیه, نام, اسم, نام, موصوف.

nomenclatura

: فهرست واژه ها و اصطلا حات یک علم یا یک فن, مجموعه لغات, نام, فهرست علا ءم و اختصارات.

nominaci n

: نام گذاری, کاندید, تعیین, نامزدی (در انتخابات).

nominal

: اسمی, صوری, جزءی, کم قیمت.

nominar

: کاندید کردن, نامیدن, معرفی کردن, نامزد کردن.

nonag simo

: نودمین, نودمین درجه یا مرتبه.

noqueada

: با ضربت بیهوش کننده ای حریف رابزمین زدن,ضربه فنی, ضربه فنی کردن, از پا در اوردن, ویران کردن, ضربت قاطع, ممتاز, عالی.

noquear

: با ضربت بیهوش کننده ای حریف رابزمین زدن,ضربه فنی, ضربه فنی کردن, از پا در اوردن, ویران کردن, ضربت قاطع, ممتاز, عالی.

nordestal

: شمال شرقی, مربوط به شمال شرقی.

noreste

: شمال خاوری, شمال شرقی, شمال شرق.

norma

: متعارف, معیار, استاندارد, همگون.

normal

: عادی, معمول, طبیعی, میانه, متوسط, به هنجار, منظم, باقاعده, متعارف, معیار, استاندارد, همگون.

normalidad

: عادی بودن, هنجاری.

normalizacin

: عادی شدن.

normalizar

: هنجار کردن.

noroeste

: شمال باختری, شمال غرب, شمال غربی, شمال غربی.

norte

: شمال, شمالی, باد شمال, رو به شمال, در شمال, شمالی.

norte o

: شمالی, ساکن شمال, باد شمالی, اهل شمال.

noruega

: نروژ.

noruego

: نروژی.

nos

: مال ما, خودمان, مارا, بما, خودمان, نسبت بما.

nosotras

: ما, ضمیر اول شخص جمع.

nosotros

: مارا, بما, خودمان, نسبت بما, ما, ضمیر اول شخص جمع.

nosotros mismos

: مال ما, خودمان.

nostalgia

: دلتنگی برای میهن, احساس غربت.

nostlgico

: دلتنگ, بیمار وطن, در فراق میهن, دلتنگ, غریب.

not sure

: نهان, خفا, خفیه, خفیه کاری, حرکت دزدکی.

nota

: نوک, منقار, نوعی شمشیر پهن, نوک بنوک هم زدن (چون کبوتران), لا یحه قانونی, قبض, صورتحساب, برات, سند, اسکناس, صورتحساب دادن, تبصره, شرح, یادداشت ته صفحه, زیر نگاشت, درجه, نمره, درجه بندی کردن, نمره دادن, ارزه, نمره, نشانه, نشان, علا مت, داغ, هدف, پایه, نقطه, درجه, مرز, حد, علا مت گذاشتن, توجه کردن, یاداشت, تبصره, توجه کردن, ذکر کردن.

nota a pie de pgina

: تبصره, شرح, یادداشت ته صفحه, زیر نگاشت.

notable

: شایان, قابل توجه, مهم, شخص بر جسته, چیز برجسته, جالب توجه, قابل توجه, قابل دقت, مورد توجه, باارزش, قابل ملا حضه, برجسته, قابل مراعات, قابل مشاهده, قابل گفتن, قابل توجه, عالی, جالب توجه, قابل ملا حظه, بزرگ, برجسته, قابل توجه, موثر, گیرنده, زننده.

notar

: حاشیه نوشتن, یاداشت, تبصره, توجه کردن, ذکر کردن, ملا حضه کردن, اخطار, اگهی.

noticia

: ملا حضه کردن, اخطار, اگهی.

noticia falsa

: خبردروغ, شایعات.

noticiario

: اخباررادیویی یا تلویزیونی, خبر پراکندن, فیلم اخبار جاری روز.

noticias

: خبر, اخبار, اوازه, تازگی, نوظهوری, چیز تازه, چیز نو.

noticiero

: اخباررادیویی یا تلویزیونی, خبر پراکندن.

notificaci n

: اخطار, اگاه سازی.

notificar

: براورد کردن, تقویم کردن, قیمت کردن, مطلع کردن, اگاهی دادن, اگاهی دادن, مستحضر داشتن, اگاه کردن, گفتن, اطلا ع دادن, چغلی کردن, اموزاندن, اموختن به, راهنمایی کردن, تعلیم دادن(به), یاد دادن (به), اگاهی دادن, اعلا م کردن, اخطار کردن, فراخوانی, احضار, فراخواستن, فراخواندن, احضار قانونی کردن, گفتن, بیان کردن, نقل کردن, فاش کردن, تشخیص دادن, فرق گذاردن, فهمیدن.

notoriedad

: اشکاری, رسوایی, وقاحت, شناعت, زشتی, رسوایی, بدنامی, افتضاح, سابقه بد, ننگ, انگشت نمایی, رسوایی, بدنامی.

notorio

: اشکار, برملا, انگشت نما, رسوا, وقیح, زشت, بدنام رسوا.

novato

: جوجه ای که هنوز پر درنیاورده, شخص بی تجربه وناشی, جدید الورود, دانشجوی سال اول دانشکده, تازه کار, نو اموز, مبتدی, جدیدالا یمان, ادم ناشی, نوچه.

novedad

: تازگی, نوظهوری, چیز تازه, چیز نو.

novela

: نو, جدید, بدیع, رمان, کتاب داستان.

novela por entregas

: نوبتی, پیاپی.

novelista

: رمان نویس.

noveno

: نهمین, نهمین مرتبه, یک نهم, درنهمین درجه.

noventa

: نود, عدد نود, نود نفر, نودچیز.

novia

: عروس, تازه عروس.

noviazgo

: نامزدی, اشتغال, مشغولیت.

novicio

: دوستدار هنر, اماتور, غیرحرفه ای, دوستار.

noviembre

: نوامبر, نام ماه یازدهم سال فرنگی.

novilla

: گوساله ماده, ماده گوساله.

novillero

: چوپان, گله دار, رمه دار, کشیش, روحانی.

novio

: دوست پسر, رفیق, مرد, مهتر, داماد, تیمار کردن, اراستن, زیبا کردن, داماد شدن, معشوقه, دلبر, یار, دلدار, دلا رام, نوعی نان شیرینی بشکل قلب.

nquel

: نیکل, ورشو, سکه پنج سنتی, اب نیکل دادن.

nterin

: موقتی, موقت, فیمابین, فاصله, خلا ل مدت.

ntimo

: دنج, راحت, گرم ونرم, مطلبی را رساندن, معنی دادن, گفتن, محرم ساختن, صمیمی, محرم, خودمانی.

ntrico

: دارای نیتروژن با ظرفیت بالا.

nturbiarse

: گل الود, تیره, کدر, درهم وبرهم, مه الود.

nube

: ابر, توده ابرومه, توده انبوه, تیره وگرفته, ابری شدن, سایه افکن شدن.

nublado

: دارای چشمان قی گرفته وخواب الود, تیره وتار, ابری, پوشیده از ابر, تیره, مانند مه, مه الود, تیره وتار, تیره کردن, سایه افکندن ابر, ابر دار کردن, پوشاندن, سایه انداختن, ابری, تیره, پوشیده.

nublar

: ابر, توده ابرومه, توده انبوه, تیره وگرفته, ابری شدن, سایه افکن شدن, تاریک شدن, تاریک کردن, تیره, تار, محو, مبهم, نامفهوم, گمنام, تیره کردن, تاریک کردن, مبهم کردن, گمنام کردن.

nuca

: پشت گردن, پس گردن, قفا, هیره.

nuclear

: اتمی, تجزیه ناپذیر, هسته ای, مغزی, اتمی.

nudillo

: بند انگشت (مخصوصا برامدگی پنج انگشت), قوزک پا یا پس زانوی چهار پایان, برامدگی یا گره گیاه, قرحه روده, تن در دادن به, تسلیم شدن, مشت زدن.

nudista

: برهنگی گرای, طرفدار برهنگی.

nudo

: گره, برکمدگی, دژپیه, غده, چیز سفت یا غلنبه, مشکل, عقده, واحد سرعت دریایی معادل 01/ 6706 فوت در ساعت, گره زدن, بهم پیوستن, گیرانداختن, گره خوردن, منگوله دار کردن, گره دریایی, قلنبه, کلوخه, گره, تکه, درشت, مجموع, ادم تنه لش, توده, دربست, یکجا, قلنبه کردن, توده کردن, بزرگ شدن , گره.

nudo corredizo

: حلقه, حلقه طناب, گره, پیچ, چرخ, خمیدگی, حلقه دار کردن, گره زدن, پیچ خوردن.

nuestras

: مال ما, مال خودمان.

nuestro

: مال ما, مال خودمان, برای ما, مان, متعلق بما, موجود درما, متکی یا مربوط بما.

nuevamente

: از نو, دوباره, دگربار, پس, دوباره, باز, یکباردیگر, دیگر, از طرف دیگر, نیز, بعلا وه, ازنو, بتازگی, اخیرا.

nueve

: عدد نه, نه عدد, نه تا, نه نفر, نه چیز, نه تایی.

nuevo

: تازه, جدید, نو, اخیرا, نوین, جدیدا, نو, جدید, بدیع, رمان, کتاب داستان.

nuez

: مهره, گردو, گردکان, درخت گردو, چوب گردو, رنگ گردویی.

nuez moscada

: درخت جوز.

nulidad

: چیز غیر موجود, جیز وهمی و خیالی, عدم.

nulo

: بی اعتبار, باطل, پوچ, نامعتبر, علیل, ناتوان, :(ءنوالءداتع) ناتوان کردن, علیل کردن, باطل کردن, پوچ, تهی, باطل, عاری, بی اعتبار, باطل کردن.

numerador

: صورت کسر, شمارنده.

numeral

: رقم, نمره.

numeroso

: بیشمار, بسیار, زیاد, بزرگ, پرجمعیت, کثیر.

numrico

: عددی, نمره ای, عددی.

nunca

: هرگز, هیچگاه, هیچ وقت, هیچ, ابدا, حاشا.

nunca ms

: هرگز دیگر, دیگر ابدا.

nupcial

: عروسی, جشن عروسی, متعلق بعروس.

nusea

: دل اشوب, حالت تهوع, حالت استفراغ, انزجار.

nutrici n

: غذا, قوت, خوراک, تغذیه.

nutrimento

: غذا, قوت, خوراک, تغذیه.

nutrir

: کشت کردن, زراعت کردن (در), ترویج کردن, خورد, خوراندن, تغذیه کردن, جلو بردن, غذا, نسل, بچه سر راهی, پرستار, دایه, غذا دادن, شیر دادن, پرورش دادن, قوت دادن, غذا دادن, خوراک دادن, تغذیه, پرورش, تربیت, تغذیه, غذا, بزرگ کردن (کودک), بار اوردن بچه, پروردن.

nutritiva

: مغذی.

nutritivo

: مغذی, مقوی, مغذی, مغذی.

nutrivito

: مغذی, مقوی.

nylon

: نایلون.

O

o

: یا, یا اینکه, یا انکه, خواه, چه.

o do

: شنوایی, سامعه, استماع دادرسی, رسیدگی بمحاکمه, گزارش.

oasis

: واحه, ابادی یا مرغزار میان کویر.

ob s

: خمپاره انداز, توپ کوتاه لوله.

obedecer

: اطاعت کردن, فرمانبرداری کردن, حرف شنوی کردن, موافقت کردن, تسلیم شدن.

obediencia

: اطاعت, فرمانبرداری, حرف شنوی, رامی.

obediente

: فرمانبردار, مطیع, حرف شنو, رام.

obelisco

: ستون هرمی شکل سنگی.

obertura

: سوراخ, شکاف, اغاز عمل, پیش در امد, افشا, کشف, مطرح کردن, باپیش در امداغاز کردن.

obesidad

: فربهی, چربی, برکت, مرض چاقی, فربهی.

obeso

: فربه, تنومند, گوشتالو, جسیم, فربه, گوشتالو, چاق, ستبر, نیرومند, قوی بنیه, محکم, نوعی ابجو.

obesobesa

: فربه, گوشتالو, چاق.

obispado

: اسقفی, مقام اسقفی, طبقه و سلک اسقفان.

obispo

: اسقف, پیل.

obituario

: اگهی در گذشت, وابسته به وفات.

objeci n

: ایراد, اعتراض, مخالفت, استدلا ل مخالف.

objecto

: مقصود, شی ء.

objetar

: مقصود, شی ء.

objetividad

: عینی بودن, مادیت, هستی, واقعیت, بیطرفی و بی نظری.

objetivo

: طرح کردن, قصد کردن, تخصیص دادن, :طرح, نقشه, زمینه, تدبیر, قصد, خیال, مقصود, وابسته بواقع امر, حقیقت امری, واقعی, ذره بین, عدسی, بشکل عدسی در اوردن, مقصود, شی ء, مقصود, هدف, عینی, معقول, نشانگاه, هدف, نشان, هدف گیری کردن, تیر نشانه.

objeto

: هدف, مقصد, مقصود, شی ء, قصد, عزم, منظور, هدف, مقصود, پیشنهاد, در نظر داشتن, قصد داشتن, پیشنهادکردن, نیت, چیز, شی ء, کار, اسباب, دارایی, اشیاء, جامه, لباس, موجود.

oblea

: شیرینی پنجره ای, نان فطیر.

oblicuidad

: انحراف اخلا قی, گمراهی, کجی.

oblicuo

: با گوشه ء چشم, کج, چپ چپ, اریب وار, مایل, مورب.

obligacin

: قید, التزام, محظور, وظیفه.

obligacion

: تکمیل, اجراء, انجام.

obligar

: مجبورکردن, وادار کردن, نیرو, زور, تحمیل, مجبور کردن, در محظور قرار دادن, متعهد و ملتزم کردن, ضامن سپردن, ضروری, مجبور کردن, وادار کردن, مرهون ساختن, متعهد شدن, لطف کردن.

obligatorio

: اجباری, قهری, الزامی, فرضی, واجب, لا زم, الزام اور.

oblongo

: مستطیل, دراز, دوک مانند, کشیده, نگاه ممتد.

obo sta

: قره نی زن, فلوت زن.

oboe

: قره نی.

obra

: کار, شغل, وظیفه, زیست, عمل, عملکرد, نوشتجات, اثار ادبی یا هنری, کارخانه, استحکامات, کار کردن, موثر واقع شدن, عملی شدن, عمل کردن.

obra hecha a mano

: بادست انجام شده, یدی, دستی, دستکاری.

obrero

: کارگر, عمله, عملی, کارگر, موثر, عامل, عمل کننده, عمله, کارگر, ایجاد کننده, از کار در امده, کارگر, مزدبگیر, استادکار.

obscenidad

: وقاحت, قباحت, زشتی.

obsceno

: زشت, هرزه, شنیع, مربوط به جاکشی, بی عفت, هرزه, ناشی از هرزگی, شهوت پرست, زشت و وقیح, کریه, ناپسند, موهن, شهوت انگیز.

obscurecer

: پوست, پوست خام گاو وگوسفند وغیره, چرم, پنهان کردن,پوشیدن, مخفی نگاه داشتن, پنهان شدن, نهفتن, پوست کندن, سخت شلا ق زدن, تیره, تار, محو, مبهم, نامفهوم, گمنام, تیره کردن, تاریک کردن, مبهم کردن, گمنام کردن, کفن, پوشش, لفافه, طناب اتصال بادبان بنوک عرشه کشتی, پوشاندن, در زیر حجاب نگاه داشتن, کفن کردن.

obscuridad

: تیرگی, تاری, ابهام, گمنامی.

obscuro

: تیره, تار, محو, مبهم, نامفهوم, گمنام, تیره کردن, تاریک کردن, مبهم کردن, گمنام کردن.

obsequio

: دست بدست دادن عروس و داماد, بخشیدن, فاش کردن, بذل.

obsequioso

: چاپلوس, متملق, سبزی پاک کن, فرمانبردار.

observacin

: مشاهده, ملا حظه, نظر, ملا حظه, تذکر, تبصره.

observador

: مراعات کننده, مراقب, هوشیار, مشاهده کننده, مراقب, پیرو رسوم خاص.

observancia

: رعایت.

observar

: یاداشت, تبصره, توجه کردن, ذکر کردن, ملا حضه کردن, اخطار, اگهی, رعایت کردن, مراعات کردن, مشاهده کردن, ملا حظه کردن, دیدن, گفتن, برپاداشتن(جشن و غیره), دیدن, مشاهده کردن, نگاه کردن, فهمیدن, مقر یا حوزه اسقفی, بنگر, پاییدن, دیدبان, پاسداری, کشیک, مدت کشیک, ساعت جیبی و مچی, ساعت, مراقبت کردن, مواظب بودن, بر کسی نظارت کردن, پاسداری کردن.

observatorio

: رصد خانه, زیچ.

obsesi n

: عقده روحی, فکر داءم, وسواس.

obsesionar

: زیاد رفت وامد کردن در, دیدارمکررکردن, پیوسته امدن به, امد وشد زیاد, خطور, مراجعه مکرر, محل اجتماع تبه کاران, امیزش, دوستی, روحی که زیاد بمحلی امد وشدکند, تردد کردن, پاتوق, ازار کردن, ایجاد عقده روحی کردن.

obsesivo

: عقده ای, دستخوش یک فکر یا میل قوی.

obsoleto

: مهجور, غیرمتداول, متروک.

obst trico

: زایمانی.

obstculo

: پسین, عقبی, مانع, واقع در عقب, پشتی, عقب انداختن, پاگیرشدن, بازمانده کردن, مانع شدن, بتاخیر انداختن, گیر, مانع, رداع, سد جلو راه, محظور, پاگیر.

obstinacin

: خیره سری, سرسختی, لجاجت.

obstinado

: جسم جامد و سخت, مقاوم, یکدنده, تزلزل ناپذیر, سرسخت, یکدنده, لجوج, سخت, ترشرو, سخت دل, بی عاطفه, سرخت, لجوج, سنگدل, کله شق, لجوج, سرسخت, خود رای, خیره سر.

obstrucci n

: مانع, سد, اب بند, بند, سد ساختن, مانع شدن یاایجاد مانع کردن, محدود کردن, حصار, دیوار, پرچین, محجر, سپر, شمشیر بازی, خاکریز, پناه دادن, حفظ کردن, نرده کشیدن, شمشیر بازی کردن, انسداد, منع, جلو گیری, گرفتگی.

obstructivo

: مسدود کننده, اشکاتراش.

obstruir

: سنگربندی موقتی, مانع, مسدود کردن (بامانع), بنداوردن, انسداد, جعبه قرقره, اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی, بلوک, کنده, مانع ورادع, قطعه, بستن, مسدود کردن, مانع شدن از, بازداشتن, قالب کردن, توده, قلنبه, کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلا م و وسایل دیگر بتاخیر می اندازد, مسدود کردن, جلو چیزی را گرفتن, مانع شدن, ایجاد مانع کردن, اشکالتراشی کردن, بستن, مسدود کردن, خوردن.

obtencin

: دست یابی, نیل, حصول, اکتساب.

obtener

: تحصیل شده, کسب کرده, بدست امده, فرزند, بدست اوردن, فراهم کردن, حاصل کردن, تحصیل کردن, تهیه کردن, فهمیدن, رسیدن, عادت کردن, ربودن, فاءق امدن, زدن, زایش, تولد, بدست اوردن, فراهم کردن, گرفتن.

obtenible

: بدست اوردنی, قابل حصول.

obtuso

: کند, بی نوک, دارای لبه ضخیم, رک, بی پرده, کند کردن , بیحس, کند ذهن, منفرجه, زاویه 09 تا 081 درجه.

obviar

: برگرداندن, گردانیدن, دفع کردن, گذراندن, بیزار کردن, بیگانه کردن, منحرف کردن, مرتفع کردن, رفع کردن, رفع نیاز کردن, جلوگیری کردن, پیش گیری کردن, بازداشتن, مانع شدن, ممانعت کردن.

obvio

: پیدا, اشکار, ظاهر, معلوم, وارث مسلم, اشکار, هویدا, معلوم, واضح, بدیهی, مریی, مشهود.

oca

: قاز, غاز, ماده غاز, گوشت غاز, ساده لوح واحمق, سیخ زدن به شخص, به کفل کسی سقلمه زدن, مثل غاز یا گردن دراز حمله ور شدن وغدغد کردن, اتو, اتو کردن, هیس, علا مت سکوت.

ocano

: اقیانوس.

ocasin

: بخت, تصادف, شانس, فرصت, مجال, اتفاقی, اتفاق افتادن , موقع, مورد, وهله, فرصت مناسب, موقعیت, تصادف, باعث شدن, انگیختن.

ocasional

: وابسته به فرصت یا موقعیت, مربوط به بعضی از مواقع یا گاه و بیگاه.

ocasionar

: سبب, علت, موجب, انگیزه, هدف, مرافعه, موضوع منازع فیه, نهضت, جنبش, سبب شدن, واداشتن, ایجاد کردن (غالبا بامصدر).

ocasione

: موقع, مورد, وهله, فرصت مناسب, موقعیت, تصادف, باعث شدن, انگیختن.

ocaso

: غروب افتاب, مغرب, افول.

occidental

: باختری, غربی, در جهت مغرب, باد غربی, باختری, غربی, وابسته به مغرب یا باختر.

occidente

: باختر, غرب, مغرب, مغرب زمین, اروپا, باختری, باختر, مغرب, غرب, مغرب زمین.

occipucio

: استخوان قمحدوه, استخوان پس سر.

occurir

: روی دادن, رخ دادن اتفاق افتادن, واقع شدن, تصادفا برخوردکردن, پیشامدکردن, رخ دادن, واقع شدن, اتفاق افتادن.

ocean a

: اقیانوسیه.

oceanograf a

: شرح اقیانوس ها, شرح دریاها, اقیانس شناسی.

ocelote

: پلنگ راه راه امریکایی

ochar

: فشار, ازدحام, جمعیت, ماشین چاپ, مطبعه, مطبوعات, جراید, وارداوردن, فشردن زور دادن, ازدحام کردن, اتوزدن, دستگاه پرس, چاپ, چنین, : جستجوکردن, علا مت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده, اصرار کردن, با اصرار وادار کردن, انگیختن, تسریع شدن, ابرام کردن, انگیزش.

ochenta

: هشتاد.

ocho

: عددهشت.

ocio

: تن اسایی, اسودگی, فرصت, مجال, وقت کافی, فراغت.

ocioso

: بیکار, تنبل, بیهوده, بیخود, بی اساس, بی پروپا, وقت گذراندن, وقت تلف کردن, تنبل شدن.

oclusin

: انسداد, بسته شدگی, جفت شدگی(دندانها).

oct gono

: هشت وجهی, هشت گونه, چیز هشت گوشه.

octaedro

: جسم هشت سطحی.

octano

: هیدروکربن های مایع و پارافینی ایزومریک بفرومول 81ح8ص, سوخت ماشینی.

octava

: شعر هشت هجایی, نت های هشتگانه موسیقی.

octavo

: هشتمین, یک هشتم, اکتاو.

octeto

: هشت بیت (بایت), هشتگانه, دسته خوانندگان یا نوازندگان هشت نفری, اهنگ یا نوت اکتاو.

octogenario

: هشتاد ساله, وابسته به ادم 08 ساله.

octogsimo

: هشتادم, هشتادمین, یک هشتادم.

octubre

: ماه اکتبر.

ocular

: چشمی, بصری, باصره ای, وابسته به دید چشم, فطری.

oculista

: چشم پزشک, عینک ساز.

ocultar

: پوست, پوست خام گاو وگوسفند وغیره, چرم, پنهان کردن,پوشیدن, مخفی نگاه داشتن, پنهان شدن, نهفتن, پوست کندن, سخت شلا ق زدن.

oculto

: از نظر پنهان کردن, مخفی کردن, پوشیده, نهانی, سری, رمزی, مکتوم, اسرار امیز, مستتر کردن.

ocupaci n

: سوداگری, حرفه, دادوستد, کاسبی, بنگاه, موضوع, تجارت , اشغال, تصرف, سکنی, سکونت, اشغال مال, اشغال, تصرف, حرفه.

ocupado

: مشغول, اشغال, نامزد شده, سفارش شده.

ocupante

: ساکن, مستاجر, اشغال کننده.

ocupar

: ساکن شدن(در), مسکن گزیدن, سکنی گرفتن در, بودباش گزیدن در, اباد کردن, اشغال کردن, تصرف کرد.

ocurrencia

: رویداد, خطور.

ocurrir

: رخ دادن, واقع شدن, اتفاق افتادن.

oda

: قطعه شعر بزمی, غزل, چکامه, قصیده.

odiar

: تنفر داشتن از, بیم داشتن از, ترس داشتن از, ترساندن, ترسیدن, نفرت داشتن از, بیزار بودن, کینه ورزیدن, دشمنی, نفرت, تنفر.

odio

: تنفر, بیزاری, انزجار, وحشت, نفرت داشتن از, بیزار بودن, کینه ورزیدن, دشمنی, نفرت, تنفر, دشمنی, کینه, عداوت, بغض, بیزاری, تنفر, نفرت, نفرت, دشمنی, عداوت, رسوایی, زشتی, بدنامی.

odioso

: متنفر, منزجر, بیمناک, ناسازگار, مکروه, زشت, شنیع, مغایر, منفور, گزنداور, مضر, زیان بخش, نفرت انگیز, منفور, کراهت اور, نفرت انگیز.

odorfero

: بدبو, زننده, بودار, دارای بو.

oeste

: باختر, مغرب, غرب, مغرب زمین.

ofender

: بد بکار بردن, بد استعمال کردن, سو استفاده کردن از,ضایع کردن, بدرفتاری کردن نسبت به, تجاوز به حقوق کسی کردن, به زنی تجاوز کردن, ننگین کردن, خوش ایند نبودن, رنجانیدن, دلگیرگردن, ازار رساندن, اسیب زدن به, ازردن, اذیت کردن, جریحه دار کردن, خسارت رساندن, اسیب, ازار, زیان, صدمه, اسیب زدن (به), ازار رساندن(به), توهین کردن به, بی احترامی کردن به, خوار کردن, فحش دادن, بالیدن, توهین, زودرنج, رنجش, کدورت, قهر, قهر کردن, رنجیدن, پژمرده شدن, تخطی کردن, رنجاندن, متغیر کردن, اذیت کردن, صدمه زدن, دلخور کردن, پیچانده, پیچ خورده, کوک شده, رزوه شده.(.vi .vt, .n) زخم, جراحت, جریحه, مجروح کردن, زخم زدن.

ofensa

: اشکارا توهین کردن, روبرو دشنام دادن, بی حرمتی, هتاکی, مواجهه, رودررویی, توهین کردن به, بی احترامی کردن به, خوار کردن, فحش دادن, بالیدن, توهین.

ofensiva

: مهاجم, متجاوز, اهنانت اور, رنجاننده, کریه, زشت, یورش, حمله.

ofensivo

: مهاجم, متجاوز, اهنانت اور, رنجاننده, کریه, زشت, یورش, حمله.

oferta

: فرمودن, امر کردن, دعوت کردن, پیشنهاد کردن, توپ زدن,خداحافظی کردن, قیمت خریدرا معلوم کردن, مزایده, پیشنهاد, تقدیم داشتن, پیشکش کردن, عرضه, پیشنهاد کردن, پیشنهاد, تقدیم, پیشکش, اراءه, منبع, موجودی, تامین کردن, تدارک دیدن.

oficial

: کارگر مزدور, کارگر ماهر, افسر, صاحب منصب, مامور, متصدی, افسر معین کردن, فرماندهی کردن, فرمان دادن, صاحب منصب, عالیرتبه, رسمی, موثق و رسمی.

oficiar

: مراسمی را بجا اوردن, اداره کردن, بعنوان داور مسابقات را اداره کردن.

oficina

: دفتر, دفترخانه, اداره, دایره, میز کشودار یا خانه دار, گنجه جالباسی, دیوان, دفتر, اداره, منصب.

oficinista

: منشی, دفتردار, کارمند دفتری, فروشنده مغازه.

oficio

: هنردستی, پیشه دستی, صنعت دستی, هنرمند, اشغال, تصرف, حرفه, سوداگری, بازرگانی, تجارت, داد وستد, کسب, پیشه وری,کاسبی, مسیر, شغل, حرفه, پیشه, امد ورفت, سفر, ازار,مزاحمت, مبادله کالا, تجارت کردن با, داد وستد کردن.

oficioso

: تطبیق, موافقت, جا, منزل, مناسب, خوش محضر, مفید, کمک کننده.

ofidio

: شبیه مار, وابسته بمار, ماری.

ofrecer

: فرمودن, امر کردن, دعوت کردن, پیشنهاد کردن, توپ زدن,خداحافظی کردن, قیمت خریدرا معلوم کردن, مزایده, پیشنهاد, تقدیم داشتن, پیشکش کردن, عرضه, پیشنهاد کردن, پیشنهاد, تقدیم, پیشکش, اراءه, پیشکش, هدیه, ره اورد, اهداء, پیشکشی, زمان حاضر, زمان حال, اکنون, موجود, اماده, مهیا, حاضر, معرفی کردن, اهداء کردن, اراءه دادن, قربانی, قربانی برای شفاعت, فداکاری, قربانی دادن, فداکاری کردن, قربانی کردن جانبازی.

ofrecer amistad

: دوستانه رفتار کردن, همراهی کردن با.

oftalm logo

: چشم پزشک, ویژه گر چشم پزشکی.

oftalmologa

: چشم پزشکی, کحالی.

ofuscacin

: مبهم و تاریک کردن.

ofuscacion

: مبهم و تاریک کردن.

ofuscar

: مغشوش شدن, باهم اشتباه کردن, اسیمه کردن, گیج کردن, دست پاچه کردن, خیره کردن, تابش یا روشنی خیره کننده, گیج کردن, مبهم و تاریک کردن.

ogro

: غول, ادم موحش.

oido

: شنوایی, سامعه, استماع دادرسی, رسیدگی بمحاکمه, گزارش.

ojal

: سوراخ دکمه, مادگی, مزاحم شدن.

ojalillo

: چشم کوچک, حلقه, چشم, سوراخ, روزنه, مزغل.

ojeada

: برانداز, برانداز کردن, نگاه, نگاه مختصر, نظراجمالی, مرور, نگاه مختصرکردن, نظر اجمالی کردن, اشاره کردن ورد شدن برق زدن, خراشیدن, به یک نظر دیدن, نگاه کم, نگاه انی, نظر اجمالی, نگاه سریع, اجمالا دیدن, بیک نظر دیدن, اتفاقا دیدن, نگاه, نظر, نگاه کردن, نگریستن, دیدن, چشم رابکاربردن, قیافه, ظاهر, بنظرامدن مراقب بودن, وانمود کردن, ظاهر شدن, جستجو کردن.

ojear

: برانداز, برانداز کردن, نگاه, نگاه مختصر, نظراجمالی, مرور, نگاه مختصرکردن, نظر اجمالی کردن, اشاره کردن ورد شدن برق زدن, خراشیدن, به یک نظر دیدن.

ojo

: چشم, دیده, بینایی, دهانه, سوراخ سوزن, دکمه یا گره سیب زمینی, مرکز هر چیزی, کاراگاه, نگاه کردن, دیدن, پاییدن.

ojo de cerradura

: سوراخ کلید.

ojo de la cerradura

: سوراخ کلید.

ola

: موج, خیزاب, فر موی سر, دست تکان دادن, موجی بودن, موج زدن.

olas

: خیزاب دریاکنار.

oleaje

: موج بزرگ اب, خیزاب, موج زدن (از اب یا جمعیت یا ابر), بصورت موج درامدن.

oler

: بویایی, شامه, بو, رایحه, عطر, استشمام, بوکشی, بوییدن, بوکردن, بودادن, رایحه داشتن, حاکی بودن از.

oler mal

: بخار, بخار دهان, بخار از دهان خارج کردن, متصاعد شدن, بوی بد دادن, تعفن, گند, بوی بد دادن, بدبو کردن, تعفن داشتن, بد بودن.

olfativo

: وابسته بحس بویایی.

oligarqu a

: حکومت معدودی از اغنیا و ثروتمندان.

oligopolio

: تولید کالا توسط افراد یا شرکتهای معدودی.

olla

: ظرف, محتوی, کانتنینر, کتری, اب گرم کن, دهل, نقاره, جعبه قطب نما, دیگچه, دیگ, دیگچه, قوری, کتری, اب پاش, هرچیز برجسته ودیگ مانند, ماری جوانا وسایرمواد مخدره, گلدان, درگلدان گذاشتن, در گلدان محفوظ داشتن, در دیگ پختن.

olmo

: نارون قرمز.

olomina

: ماهی گول بچه زا, ماهی ابنوس.

olor

: ماده ء عطری, بوی خوش عطر, بو, رایحه, مزه وبو, مزه, طعم, چاشنی, مزه دار کردن, خوش مزه کردن, چاشنی زدن به, معطرکردن, بو, رایحه, عطر, عطر و بوی, طعم, شهرت, بو, رایحه, عطر, عطر و بوی, طعم, شهرت, بو, عطر, ردشکار, سراغ, سررشته, پی, رایحه, خوشبویی, ادراک, بوکشیدن, بویایی, شامه, بو, رایحه, عطر, استشمام, بوکشی, بوییدن, بوکردن, بودادن, رایحه داشتن, حاکی بودن از.

oloroso

: خوشبو, معطر, عطر زده, معطر, خوشبو.

olvidadizo

: فراموشکار.

olvidar

: فراموش کردن, فراموشی, صرفنظر کردن, غفلت.

olvidarse

: فراموش کردن, فراموشی, صرفنظر کردن, غفلت.

olvido

: فراموشی, نسیان, از خاطر زدایی, گمنامی.

ombligo

: ناف, سره (مج.) میان, وسط.

omelete

: املت, خاگینه, کوکوی گوجه فرنگی.

ominoso

: بدشگون, نامیمون, شوم, بدیمن.

omisin

: از قلم افتادگی.

omitir

: حذف کردن, ژیگ, قطره, چکه, نقل, اب نبات, از قلم انداختن, افتادن, چکیدن, رهاکردن, انداختن, قطع مراوده, خراب شدن, تصورکردن, موفق نشدن, انداختن, حذف کردن, از قلم انداختن, برداشت کردن, رفع کردن, عزل کردن.

omnipotencia

: قدرت تام, قدرت مطلق, قادر مطلق, همه توانا.

omnipotente

: قادرمطلق, توانا برهمه چیز, قدیر, خدا(باتهع), قادر مطلق, قادر متعال.

omnipresente

: حاضر در همه جا.

omnisciente

: واقف بهمه چیز.

omnivoro

: همه چیز خور, وابسته بجانوران همه چیز خور.

once

: یازده, عدد یازده.

onda a rea

: امواج رادیو و تلویزیون.

ondulacin

: موج, خیزاب, فر موی سر, دست تکان دادن, موجی بودن, موج زدن.

ondulado

: پرچین و شکن, پرموج, پر تلا طم, جنبش بعقب و جلو, متموج.

ondular

: موج بزرگ اب, خیزاب, موج زدن (از اب یا جمعیت یا ابر), بصورت موج درامدن.

opaco

: مات, غیر شفاف, مبهم, کدر, شیشه یا رنگ مات.

opal

: عین الشمس, عین الهر, شیشه شیری رنگ.

opci n

: خیار فسخ, خیار, اختیار, ازادی, اظهار میل.

open

: باز, ازاد, اشکار, باز کردن, باز شدن.

operable

: عمل کردنی, عملی, قابل علا ج و درمان.

operaci n

: اداره, گرداندن, عمل جراحی, عمل, گردش, وابسته به عمل, جراحی, اتاق جراحی, عمل جراحی, تشریح.

operacion

: اداره, گرداندن, عمل جراحی, عمل, گردش, وابسته به عمل.

operacional

: قابل استفاده, موثر, دایر.

operador

: گرداننده, عمل کننده, تلفن چی.

operar

: بفعالیت واداشتن, بکار انداختن, گرداندن, اداره کردن, راه انداختن, دایر بودن, عمل جراحی کردن.

operativo

: عملی, کارگر, موثر, عامل, عمل کننده.

opereta

: اپرای کوچک.

operstico

: مربوط به اپرا.

opiato

: افیون دار, خواب اور, مخدر, تکسین دهنده.

opinar

: رسیدگی کردن (به), ملا حظه کردن, تفکر کردن, نظر یا عقیده خود را اظهار داشتن, اظهار نظر کردن, نظریه دادن, اندیشیدن, فکر کردن, خیال کردن, گمان کردن.

opini n

: نظریه, عقیده, نظر, رای, اندیشه, فکر, گمان, نظر, منظره, نظریه, عقیده, دید, چشم انداز, قضاوت, دیدن, از نظر گذراندن.

opio

: افیون, تریاک.

oponer

: در افتادن, ضدیت کردن, مخالفت کردن, مصاف دادن.

oponerse

: در افتادن, ضدیت کردن, مخالفت کردن, مصاف دادن.

oportunidad

: بخت, تصادف, شانس, فرصت, مجال, اتفاقی, اتفاق افتادن , فرصت, مجال, دست یافت, فراغت.

oportunismo

: فرصت طلبی.

oportunista

: فرصت طلب, نان بنرخ روز خور.

oportuno

: بجا, بموقع, بهنگام, درخور, مناسب.

oposicin

: ضدیت, مخالفت, مقاومت, تضاد, مقابله.

oposum

: صاریغ.

opresi n

: ستم, بیداد, جور, تعدی, فشار, افسردگی.

opresivo

: ستم پیشه, خورد کننده, ناراحت کننده, غم افزا.

opresor

: ستمگر.

oprima

: تیک, صدای مختصر, صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین, صدا کردن.

oprimido

: ستم پیشه, خورد کننده, ناراحت کننده, غم افزا, شرجی, خیلی گرم ومرطوب, سخت, داغ, خفه.

oprimir

: ذلیل کردن, ستم کردن بر, کوفتن, تعدی کردن, درمضیقه قرار دادن, پریشان کردن, ازار کردن, جفا کردن, داءما مزاحم شدن واذیت کردن, تحت انقیاد در اوردن, مطیع کردن, منکوب کردن.

optar

: گزیدن, انتخاب کردن, خواستن, پسندیدن, تصمیم گرفتن, برگزیدن, انتخاب کردن.

optativo

: اختیاری, انتخابی.

optimismo

: فلسفه خوش بینی, نیک بینی.

optimista

: خوش بین, خوش بین, خوش بینانه.

optimizaci n

: بهینه سازی.

optometr a

: دید سنجی, تعیین میزان دید چشم, عینک سازی, عینک فروشی.

opuesto

: بیزار, مخالف, متنفر, برخلا ف میل, روبرو, مقابل, ضد, وارونه, از روبرو, عکس قضیه.

opulencia

: فراوانی, وفور, توانگری, دولتمندی, وفور, سرشار.

opulente

: وافر.

opulento

: فراوان, دولتمند.

or

: شنیدن, گوش کردن, گوش دادن به, پذیرفتن, استماع کردن, خبر داشتن, درک کردن, سعی کردن, اطاعت کردن.

or

: یا, یا اینکه, یا انکه, خواه, چه.

or culo

: سروش, الهام الهی, وحی, پیشگویی, دانشمند.

oracin

: التماس, استدعا, نطق, سخنرانی, فصاحت و بلا غت, خطابه, نماز, دعا, تقاضا, جمله, حکم, فتوی, رای, قضاوت, گفته, رای دادن, محکوم کردن, التماس, تضرع, استدعا.

oracion

: نماز, دعا, تقاضا.

orador

: سخن پرداز, سخنران, ناطق, خطیب, مستدعی.

oral

: زبانی, شفاهی, دهانی, از راه دهان.

orangutn

: اورانگوتان, بوزینه دست دراز, میمون درختی برنلو سوماترا.

orar

: سخنرانی, خطابه, کنفرانس, درس, سخنرانی کردن, خطابه گفتن, نطق کردن, سخنرانی کردن, نطق کردن, خواندن, دعا کردن, نماز خواندن, بدرگاه خدا استغاثه کردن, خواستارشدن, درخواست کردن.

oratoria

: شیوه سخنرانی, فن خطابه, سخن پردازی.

orbe

: جسم کروی, گوی, عالم, احاطه کردن, بدور چیزی گشتن, بدور مدار معینی گشتن, کروی شدن.

ordear

: شیر, شیره گیاهی, دوشیدن, شیره کشیدن از.

orden

: ارایه, فرمان, روش, اسلوب, طریقه, راسته,دسته,زمره,فرقه مذهبی,سامان,انجمن,ارایش,مرتبه,سبک,مرحله,دستور,فرمایش,حواله.

orden del d a

: دفتر ثبت دعاوی حقوقی, ثبت کردن.

orden por escrito

: حکم, نوشته, ورقه, سند.

ordenador

: شمارنده, ماشین حساب.

ordenancista

: اهل انضباط, نظم دهنده, انضباطی, ادم با انضباط وسخت گیر, سخت گیری وانضباط خشک, منجنیق سنگ انداز.

ordenanza

: فرمان, امر, حکم, مشیت, تقدیر, ایین.

ordenar

: مرتب کردن, ترتیب دادن, اراستن, چیدن, قرار گذاشتن, سازمند کردن, قبلا درباره چیزی صحبت کردن, ازپیش سفارش دادن, حاکی بودن از, ترتیب دادن, مقدر کردن, وضع کردن, امر کردن, فرمان دادن, راسته,دسته,زمره,فرقه مذهبی,سامان,انجمن,ارایش,مرتبه,سبک,مرحله,دستور,فرمایش,حواله.

ordinal

: ترتیبی, وصفی.

ordinario

: عمومی, معمولی, متعارفی, عادی, مشترک, پیش پاافتاده, پست, عوامانه, : مردم عوام, عمومی, مشارکت کردن, مشاع بودن, مشترکا استفاده کردن, معمولی, عادی, متداول, پیش پا افتاده, ساده, عوامانه, عامیانه, پست, رکیک, مبتذل.

oreja

: گوش, شنوایی, هرالتی شبیه گوش یا مثل دسته کوزه, خوشه, دسته, خوشه دار یا گوشدار کردن.

orfanato

: پرورشگاه یتیمان, دارالا یتام, یتیم خانه.

orfebre

: زرگر, طلا ساز.

org a

: مجالس عیاشی و میگساری بافتخار خدایان, میگساری عیاشی.

organismo

: اندامگان, سازواره, ترکیب موجود زنده, سازمان.

organista

: نوازنده ارگ.

organizaci n

: سازمان, سازماندهی.

organizar

: مرتب کردن, ترتیب دادن, اراستن, چیدن, قرار گذاشتن, سازمند کردن, سازمان دادن, تشکیلا ت دادن, درست کردن, سرو صورت دادن

organo

: عضو, الت, ارگان.

orgasmo

: شور و هیجان, شور شهوانی, اوج لذت جنسی, حالت انزال در مقاربت.

orgia

: مجالس عیاشی و میگساری بافتخار خدایان, میگساری عیاشی.

orgnico

: عضوی, ساختمانی, موثر درساختمان اندام, اندام دار, اساسی, اصلی, ذاتی, بنیانی, حیوانی, الی, وابسته به شیمی الی, وابسته به موجود الی.

orgulla

: مباهات, بهترین, سربلندی, برتنی, فخر, افاده, غرور, تکبر, سبب مباهات, تفاخر کردن.

orgullo

: مباهات, بهترین, سربلندی, برتنی, فخر, افاده, غرور, تکبر, سبب مباهات, تفاخر کردن.

orgulloso

: گرانسر, برتن, مغرور, متکبر, مفتخر, سربلند.

orientacin

: گرایش, جهت, جهتیابی.

oriental

: از طرف شرق, مانند بادخاوری, بسوی شرق, شرقی, خاوری, ساکن شرق, بطرف شرق, شرقی, مشرقی, اسیایی, خاوری.

orientar

: دریک ردیف قرار گرفتن, بصف کردن, درصف امدن, ردیف کردن, راهنما, هادی, راهنمایی کردن, خاور, کشورهای خاوری, درخشندگی بسیار, مشرق زمین, شرق, بطرف خاور رفتن, جهت یابی کردن, بجهت معینی راهنمایی کردن, میزان کردن, موقعیت, موضع, مرتبه, مقام, جایگاه.

orientarse

: جهت یابی, راهنمایی, توجه بسوی خاور, اشناسازی.

orificio

: روزنه, سوراخ.

origen

: سویه, دودمان, اصل ونسب, اجداد, اعقاب, خاستگاه, اصل بنیاد, منشا, مبدا, سرچشمه, علت.

original

: اصلی, بکر, بدیع, منبع, سرچشمه.

originalidad

: ابتکار, اصالت.

originar

: زمان ماضی واسم فعول فءند, : برپاکردن, بنیاد نهادن, ریختن, قالب کردن, ذوب کردن, ریخته گری, قالب ریزی کردن, سرچشمه گرفتن, موجب شدن, شروع, اغاز, اغازیدن, دایرکردن, عازم شدن.

orilla

: کنار, لب, ساحل, بانک, ضرابخانه, رویهم انباشتن, در بانک گذاشتن, کپه کردن, بلند شدن (ابر یا دود) بطور متراکم, بانکداری کردن, سرحد, حاشیه, لبه, کناره, مرز, خط مرزی, لبه گذاشتن (به), سجاف کردن, حاشیه گذاشتن, مجاور بودن, لبه, ساحل دریا, کنار دریا, لب (دریا), کرانه, ساحل, بساحل رتفن, فرود امدن, ترساندن.

orilla del mar

: ساحل دریا, دریا کنار.

orin

: زنگ, زنگار, زنگ زدن.

orina

: پیشاب, ادرار, زهر اب, بول, شاش.

orinal

: دیگ, دیگچه, قوری, کتری, اب پاش, هرچیز برجسته ودیگ مانند, ماری جوانا وسایرمواد مخدره, گلدان, درگلدان گذاشتن, در گلدان محفوظ داشتن, در دیگ پختن.

orinar

: جرنگ جرنگ, صدای جرنگ, صدای جرنگ جرنگ کردن, طنین داشتن, دارای طنین کردن, ادرار کردن, شاشیدن, پیشاب کردن.

oriol

: پری شاهرخ طلا یی, مرغ انجیر خوار.

orle

: حاشیه, سجاف, کناره, حاشیه دار کردن, ریشه گذاشتن به, چتر زلف, چین, لبه.

ornado

: بیش ازحد اراسته, مزین, مصنوع, پر اب و تاب.

ornamente

: پیرایه, زیور, زینت, اراستن, ارایش, تزءین کردن.

orno

: تنور, اجاق, کوره.

oro

: زر, طلا, سکه زر, پول, ثروت, رنگ زرد طلا یی, اندود زرد, نخ زری, جامه زری.

orquesta

: بند و زنجیر, تسمه یا بند مخصوص محکم کردن, نوار, لولا, ارکستر, دسته ء موسیقی, اتحاد, توافق, روبان, باند یا بانداژ, نوار زخم بندی, متحد کردن, دسته کردن, نوار پیچیدن, بصورت نوار در اوردن, با نوار بستن, متحد شدن, ارکست, دسته نوازندگان, جایگاه ارکست.

orquestra

: ارکست, دسته نوازندگان, جایگاه ارکست.

ortiga

: گزنه, انواع گزنه تیغی گزنده, بوسیله گزنه گزیده شدن, ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن, برانگیختن, رنجه داشتن.

ortodoxia

: فریوری, راست دینی, ارتدکسی.

ortodoxo

: فریور, درست, دارای عقیده درست, مطابق عقاید کلیسای مسیح, مطابق مرسوم, پیرو کلیسای ارتدکس.

ortograf a

: درست نویسی, املا, املا صحیح.

ortografia

: املا ء, هجی.

ortopdico

: وابسته به استخوانپزشکی.

ortopedista

: استخوانپزشک.

oruga

: کرم صدپا, تراکتور زنجیری, بشکل کرم صد پا حرکت کردن

os

: شما, شمارا.

osad a

: بی باکی, بی پروایی, جسارت, گستاخی.

osar

: یارا بودن, جرات کردن, مبادرت بکار دلیرانه کردن, بمبارزه طلبیدن, شهامت, یارایی.

oscilar

: اونگان شدن یا کردن, تاب خوردن, چرخیدن, تاب, نوسان, اهتزاز, اونگ, نوعی رقص واهنگ ان.

oscuridad

: تاریک, تیره, تیره کردن, تاریک کردن, تاریکی, تیرگی, تاریکی افسرده کننده, ملا لت, افسردگی,دل تنگی, افسرده شدن, دلتنگ بودن, عبوس بودن, تاریک کردن, تیره کردن, ابری بودن(اسمان).

oscuro

: تاریک, تیره, تیره کردن, تاریک کردن, تار, تاریک, تیره کردن, :کم نور, تاریک, تار, مبهم, مرکبی, جوهری, تیره, تار, محو, مبهم, نامفهوم, گمنام, تیره کردن, تاریک کردن, مبهم کردن, گمنام کردن.

oso

: خرس, سلف فروشی سهام اوراق قرضه در بورس بقیمتی ارزانتر از قیمت واقعی, لقب روسیه ودولت شوروی, :بردن, حمل کردن, دربرداشتن, داشتن, زاییدن, میوه دادن, تاب اوردن, تحمل کردن, مربوط بودن.

oso hormiguero

: جانور پستاندار مورچه خوار, اردوارک, پرنده ء مورچه خوار.

oso panda

: پاندا, خرس سفید و سیاه.

ostentacin

: هایهوی, سروصدا, نق نق زدن, اشوب, نزاع, هایهو کردن, ایراد گرفتن, خرده گیری کردن, اعتراض کردن.

ostentar

: به رخ کشیدن, بالیدن, خرامیدن, جولا ن دادن, خودنمایی, جلوه.

ostra

: صدف خوراکی.

oto al

: پاییزی.

otoo

: پاییز, خزان, برگ ریزان, زمان رسیدن و نزول چیزی, دوران کمال, اخرین قسمت, سومین دوره زندگی, زردی, خزان, پاییز, سقوط, هبوط, نزول, زوال, ابشار, افتادن, ویران شدن, فرو ریختن, پایین امدن, تنزل کردن.

otorgamiento

: اجرا.

otorgante

: اهداء کننده.

otorgar

: اهداء, بخشش, عطا, امتیاز, اجازه واگذاری رسمی, کمک هزینه تحصیلی, دادن, بخشیدن, اعطا کردن, تصدیق کردن, مسلم گرفتن, موافقت کردن.

otra parte

: درجای دیگر, بجای دیگر, نقطه دیگر.

otra vez

: دگربار, پس, دوباره, باز, یکباردیگر, دیگر, از طرف دیگر, نیز, بعلا وه, ازنو, از نو, دوباره, بطرز نوین, از سر.

otro

: دیگر, دیگری, جدا, علیحده, یکی دیگر, شخص دیگر, متمایز, متفاوت, دیگر, جز این, دیگر, غیر, نوع دیگر, متفاوت, دیگری.

otro lado

: سرتاسر, ازاین سو بان سو, درمیان, ازعرض, ازمیان, ازوسط, ازاین طرف بان طرف.

otro m s

: دیگر, دیگری, جدا, علیحده, یکی دیگر, شخص دیگر.

ovalado

: تخم مرغی, بادامی, بیضی, تخم مرغی شکل.

ovalo

: تخم مرغی, بادامی, بیضی, تخم مرغی شکل.

oveja

: میش, گوسفندماده, بره, گوشت بره, ادم ساده, گوسفند, چرم گوسفند, ادم ساده ومطیع.

oxgeno

: اکسیژن, اکسیژن دار.

oxidado

: زنگ زده, فرسوده, عبوس, ترشرو.

oxigeno

: اکسیژن, اکسیژن دار.

oyente

: مامور رسیدگی, ممیز حسابداری, شنونده, مستمع, مستمع, گوش دهنده, شنونده.

P

p blico

: عمومی, اشکار, مردم.

p caro

: شیطان, بدذات, شریر, نا فرمان, سرکش, ادم رذل, شخص پست, ادم حقه باز, پست فطرت.

p gina

: صفحه.

p jaro

: پرنده, مرغ, جوجه, مرغان.

p ker

: سیخ بخاری, سیخ زن, بازی پوکر.

p ldora

: حب, حب دارو, دانه, حب ساختن.

p liza

: سیاست, خط مشی, سیاستمداری, مصلحت اندیشی, کاردانی, بیمه نامه, ورقه بیمه, سند معلق به انجام شرطی, اداره یاحکومت کردن.

p mulo

: استخوان گونه.

p rdida

: از دست دادگی, فقدان, زیان, ضرر, جریمه, باخت, زیان, ضرر, خسارت, گمراهی, فقدان, اتلا ف (درجمع) تلفات, ضایعات, خسارات.

p rrafo

: پرگرد, پاراگراف, بند, فقره, ماده, بند بند کردن, فاصله گذاری کردن, انشاء کردن.

p simo

: وحشتناک, وحشت اور, ترسناک, هولناک, بسیار بد, سهمناک,, بدترین, بدتر از همه.(.vt .vi) امتیاز اوردن (در مسابقه), شکست دادن, وخیم شدن.

pa al

: پارچه ء قنداق, گل و بوته دارکردن, گل و بوته کشیدن, کهنه ء بچه را عوض کردن.

pa era

: پارچه فروشی, ماهوت فروشی, پارچه بافی, تزءینات پرده ای.

pa ero

: پارچه فروش, بزاز, پارچه پشمی باف, ماهوت فروش.

pa o

: پارچه, قماش.

pa uelo de papel

: بافته, بافت, نسج, رشته, پارچه ء بافته.

pabell n

: غرفه نمایشگاه, عمارت کلا ه فرنگی, چادر صحرایی, درکلا ه خیمه زدن, درکلا ه فرنگی جا دادن.

pacer

: چراندن, تغذیه کردن از, چریدن, خراش, خراشیدن, گله چراندن.

pacfico

: ارام, صلح جو, اقیانوس ساکن.

paciencia

: بردباری, شکیبایی, شکیب, صبر, طاقت, تاب.

paciente

: فروتن, افتاده, بردبار, حلیم, باحوصله, ملا یم, بیروح, خونسرد, مهربان, نجیب, رام, شکیبا, بردبار, صبور, از روی بردباری, پذیرش, بیمار, مریض.

paciente internado

: بیماری که در بیمارستان میخوابد, بیمار بستری.

pacificador

: تسکین دهنده.

pacifico

: ارام, صلح جو, اقیانوس ساکن.

pacifismo

: ارامش طلبی, صلحجویی, ایین احتراز از جنگ.

pacifista

: صلح جو, ارامش طلب, صلح جو, ارامش طلب.

padrastro

: شوهر مادر, پدراندر, ناپدری.

padre

: بابا, باباجان, اقاجان, پدر, والد, موسس, موجد, بوجود اوردن, پدری کردن.

padre espiritual

: معلم, معلم مذهبی.

padres

: بابا.

padrino

: پدر تعمیدی, نام گذاردن بر, سرپرستی کردن از, پدر یا مادر تعمیدی, والدین تعمیدی.

pagado por adelantado

: پیش پرداخت شده.

paganismo

: الحاد.

pagano

: کافر, بت پرست, مشرک, ادم بی دین, کافر, مشرک, بت پرست, غیر مسیحی.

pagar

: پرداختن, دادن, کار سازی داشتن, بجااوردن, انجام دادن, تلا فی کردن, پول دادن, پرداخت, حقوق ماهیانه, اجرت, وابسته به پرداخت.

pagina

: صفحه.

pago

: پرداخت, وجه.

painel

: تشک, پالا ن, قطعه, قاب سقف, قاب عکس, نقاشی بروی تخته, نقوش حاشیه دارکتاب, اعضای هیلت منصفه, فهرست هیلت یاعده ای که برای انجام خدمتی اماده اند, هیلت, قطعه مستطیلی شکل, قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل و هواپیماوغیره, قاب گذاردن, حاشیه زدن به.

paisaje

: خاکبرداری وخیابان بندی کردن, دورنما, منظره, چشم انداز, بامنظره تزءین کردن, چشم انداز, منظره, صحنه سازی.

paisano

: شخص غیر نظامی, غیر نظامی.

paja

: ماشوره, کاه, بوریا, حصیر, نی, پوشال بسته بندی, ناچیز.

pajarera

: لا نه مرغ, مرغدانی, محل پرندگان.

pala

: خاک انداز, بیل, پارو, کج بیل, بیلچه, بیل زدن, با بیل کندن, انداختن, بیل, بیلچه, خال پیک, خال دل سیاه, بیل زدن, با بیل کندن, بابیل برگرداندن.

palabra

: وعده, قول, عهد, پیمان, نوید, انتظار وعده دادن, قول دادن, پیمان بستن, کلمه, لغت, لفظ, گفتار, واژه, سخن, حرف, عبارت, پیغام, خبر, قول, عهد, فرمان, لغات رابکار بردن, بالغات بیان کردن.

palacio

: کاخ, کوشک.

palanca

: اهرم, دیلم, اهرم کردن, بااهرم بلند کردن, بااهرم تکان دادن, تبدیل به اهرم کردن, شاهین, میله, میله اهرم.

palangana

: لگن, تشتک, حوزه رودخانه, ابگیر, دستشویی.

palatinado

: ناحیه قلمرو کنت, کنت نشین, ساکن کنت نشین.

paleta

: لوحه سوراخ دار بیضی یا مستطیل مخصوص رنگ امیزی نقاشی, جعبه رنگ نقاشی.

palillo

: خلا ل دندان, دندان کاو.

palitos chinos

: میله های عاج یا چوبی که چینی ها برای خوردن برنج از ان استفاده میکنند.

palma

: نخل, نخل خرما, نشانه پیروزی, کامیابی, کف دست انسان,کف پای پستانداران, کف هرچیزی, پهنه, وجب, با کف دست لمس کردن, کش رفتن, رشوه دادن.

palmera

: نخل, نخل خرما, نشانه پیروزی, کامیابی, کف دست انسان,کف پای پستانداران, کف هرچیزی, پهنه, وجب, با کف دست لمس کردن, کش رفتن, رشوه دادن.

palmotear

: کف زدن, صدای دست زدن, ترق تراق, صدای ناگهانی.

palmoteo

: کف زدن, هلهله کردن, تشویق و تمجید, تحسین.

palo

: عصا یا چوپ صاحب منصبان, چوب میزانه, باتون یاچوب قانون, عصای افسران, نی, نیشکر, چوب دستی, عصا, باعصازدن, باچوب زدن, چماق, گرز, خال گشنیز, خاج, باشگاه, انجمن, کانون, مجمع(vi.vti):چماق زدن, تشکیل باشگاه یا انجمن دادن, میله, استوانه, بدنه, چوبه, قلم, سابقه, دسته, چوب, تیر, پرتو, چاه, دودکش, بادکش, نیزه, خدنگ, گلوله, ستون, تیرانداختن, پرتو افکندن, چسبیدن, فرورفتن, گیر کردن, گیر افتادن, سوراخ کردن,نصب کردن, الصاق کردن, چوب, عصا, چماق, وضع, چسبندگی, چسبناک, الصاق, تاخیر, پیچ درکار, تحمل کردن, چسباندن, تردید کردن, وقفه.

palo

: عین الشمس, عین الهر, شیشه شیری رنگ.

paloma

: کبوتر, محبوبه, دختر جوان, ترسو, ساده وگول خور.

palomitas

: ذرت بو داده, چس فیل.

palpable

: پرماس پذیر, پرماسیدنی, حس کردنی, قابل لمس, اشکار, واضح.

palpar

: احساس کردن, لمس کردن, محسوس شدن.

palpitaci n

: تپش, لرزش.

palurdo

: بچه ای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند, بچه ناقص الخلقه, ساده لوح.

pan

: نان, قوت, نان زدن به, قرص نان, کله قند, تکه, وقت را بیهوده گذراندن, ولگردی کردن.

pan tostado

: نان برشته, باده نوشی بسلا متی کسی, برشته کردن (نان), بسلا متی کسی نوشیدن, سرخ شدن.

pana

: مخمل نخی راه راه, مخمل کبریتی, پارچه مخمل نما, مخمل نخی یا ابریشمی.

panadera

: دکان نانوایی یا شیرینی پزی.

panadero

: نانوا, خباز.

panal

: پارچه ء قنداق, گل و بوته دارکردن, گل و بوته کشیدن, کهنه ء بچه را عوض کردن.

panam

: کشور جمهوری پاناما.

pandeo

: برامدگی, شکم, تحدب, ورم, بالا رفتگی, صعود, متورم شدن, باد کردن.

pandilla

: دسته, گروه, محفل, دسته, جمعیت, گروه, دسته جنایتکاران, خرامش, مشی, گام برداری, رفتن, سفر کردن, دسته جمعی عمل کردن, جمعیت تشکیل دادن, گروه, گروه بندی کردن, مجموعه, نشاندن, دستگاه.

pandillero

: غضو دسته جنایتکاران, کانگستر.

panecillo

: نوعی شیرینی یاکلوچه که گرماگرم باکره میخورند, بشقاب سفالی کوچک, طومار, لوله, توپ (پارچه و غیره), صورت, ثبت, فهرست,پیچیدن, چیز پیچیده, چرخش, گردش, غلتک, نورد, غلتاندن, غلت دادن, غل دادن, غلتک زدن, گردکردن, بدوران انداختن, غلتیدن, غلت خوردن, گشتن, تراندن, تردادن, تلا طم داشتن.

panqueque

: نان ساجی, نان شیرین و پهن (مثل کلوچه).

pantal n

: شلوار.

pantalla

: پرده, روی پرده افکندن, غربال, غربال کردن.

pantalones

: شلوار, زیر شلواری, تنکه.

pantano

: باتلا ق, سیاه اب, گنداب, لجن زار, درباتلا ق فرورفتن, مرداب, سیاه اب, لجن زار, باتلا ق, مرداب, باتلا ق, سیاه اب, مرداب, باتلا ق, در باتلا ق فرو بردن, دچار کردن, مستغرق شدن.

pantanoso

: باتلا قی.

pantorrilla

: گوساله, نرمه ساق پا, ماهیچه ساق پا, چرم گوساله, تیماج.

paoleta

: دستمال گردن, کاشکل.

pap

: بابا.

papa

: بابا, باباجان, اقاجان, بابا, پاپ پیشوای کاتولیکها, خلیفه اعظم, سیب زمینی, انواع سیب زمینی.

papanatas

: ادم پریشان حواس, ادم کله خشک و احمق.

papel

: کاغذ, روزنامه, مقاله, جواز, پروانه, ورقه, ورق کاغذ, اوراق, روی کاغذ نوشتن, یادداشت کردن, با کاغذ پوشاندن, نوشت افزار, لوازم التحریر.

papel de estao

: ورق قلع, ورق حلب, حلبی, ورقه نازک قلعی.

papel pintado

: پرده قالیچه نما, پرده نقش دار, ملیله دوزی, کاغذ دیواری, با کاغذ دیواری تزءین کردن.

papeler a

: نوشت افزار, لوازم التحریر.

paperas

: گوشک.

paquete

: بقچه, بسته, مجموعه, دسته کردن, بصورت گره دراوردن, بقچه بستن, کوله پشتی, بقچه, دسته, گروه, یک بسته(مثل بسته سیگاروغیره), یکدست ورق بازی, بسته بندی کردن, قرار دادن, توده کردن, بزور چپاندن, بارکردن, بردن, فرستادن, بسته, عدل بندی, قوطی, بسته بندی کردن, بسته, بسته کوچک, قوطی (سیگار و غیره), بسته بندی کردن, جزءی از یک کل, بخش, قسمت, گره, دسته, بسته, امانت پستی, به قطعات تقسیم کردن, توزیع کردن, بسته بندی کردن, دربسته گذاشتن.

paquidermo

: جانور پوست کلفت(مثل کرگدن).

par

: جفت, برابری, تساوی, تعادل, بهای رسمی سهم, برابر کردن.

par s

: شهر پاریس, فرزند ' پریام.'

para

: برای, بجهت, بواسطه, بجای, از طرف, به بهای, درمدت, بقدر, در برابر, درمقابل, برله, بطرفداری از, مربوط به, مال, برای اینکه, زیرا که, چونکه, بسوی, سوی, بطرف, روبطرف, پیش, نزد, تا نسبت به, در,دربرابر, برحسب, مطابق, بنا بر, علا مت مصدر انگلیسی است.

para que

: ان, اشاره بدور, ان یکی, که, برای انکه.

para que no

: مبادا, شاید.

para siempre

: برای همیشه, تا ابد, جاویدان, پیوسته, تا ابدالا باد.

parabrisa

: پنجره اتومبیل, شیشه جلو اتومبیل, شیشه جلو اتومبیل.

parabrisas

: شیشه جلو اتومبیل.

parachoques

: میانگیر, استفاده از میانگیر, سپراتومبیل, ضرب خور, چیز خیلی بزرگ, پیش بخاری, حایل, گلگیر, ضربت گیر.

parada

: رژه, سان, نمایش با شکوه, جلوه, نمایش, خودنمایی, جولا ن, میدان رژه, تظاهرات, عملیات دسته جمعی, اجتماع مردم, رژه رفتن, خود نمایی کردن, ایست, ایستادن, ایستاندن.

parador

: متل.

paraguas

: چتر, سایبان, حفاظ, چتر استعمال کردن.

paral tico

: لنگ, چلا ق, شل, افلیج, لنگ شدن, عاجز شدن.

paralelo

: موازی, متوازی, برابر, خط موازی, موازی کردن, برابر کردن.

paramdico

: دوایی, شفابخش, دارویی, طبیب, پزشک, پزشکی.

parar

: ایست, مکث, درنگ, سکته, ایست کردن, مکث کردن, لنگیدن

pararse

: ایست, مکث, درنگ, سکته, ایست کردن, مکث کردن, لنگیدن , ایست, ایستادن, ایستاندن.

paraso

: ایوان, بالا خانه, بالکن, لژ بالا.

parasol

: چتر, سایبان, حفاظ, چتر استعمال کردن.

parcela

: نقشه, طرح, موضوع اصلی, توطله, دسیسه, قطعه, نقطه, موقعیت, نقشه کشیدن, طرح ریزی کردن, توطله چیدن.

parcial

: جانبدار, طرفدار, مغرض, جزءی, ناتمام, بخشی, قسمتی, متمایل به, علا قمند به.

pardo

: قهوه ای, خرمایی, سرخ کردن, برشته کردن, قهوه ای کردن, خاکستری.

parecer

: ظاهرشدن, پدیدار شدن, نگاه, نظر, نگاه کردن, نگریستن, دیدن, چشم رابکاربردن, قیافه, ظاهر, بنظرامدن مراقب بودن, وانمود کردن, ظاهر شدن, جستجو کردن, نظریه, عقیده, نظر, رای, اندیشه, فکر, گمان, بنظر امدن, نمودن, مناسب بودن, وانمود شدن, وانمود کردن, ظاهر شدن, نظر, منظره, نظریه, عقیده, دید, چشم انداز, قضاوت, دیدن, از نظر گذراندن.

parecido

: همانند, مانندهم, شبیه, یکسان, یکجور, بتساوی, همسان, همانند.

parecido a una m quina

: ماشین وار.

pared

: دیوار, جدار, حصار, محصور کردن, حصار دار کردن, دیوار کشیدن, دیواری.

pareja

: جفت, جفت کردن, جفت شدن, وصل کردن, شریک شدن یاکردن, شریک, همدست, انباز, همسر, یار.

parejo

: زوج.

parentela

: خویش, خویشاوند, قوم و خویشی, وابستگی, اقوام, خویشاوندان, خویشاوندان, قوم و خویشان.

pariente

: وابستگی, نسبت, ارتباط, شرح, خویشاوند, کارها, نقل قول, وابسته به نسبت یا خویشی, منسوب, نسبی, وابسته, خودی, خویشاوند.

parientes

: خانواده.

parir

: خرس, سلف فروشی سهام اوراق قرضه در بورس بقیمتی ارزانتر از قیمت واقعی, لقب روسیه ودولت شوروی, :بردن, حمل کردن, دربرداشتن, داشتن, زاییدن, میوه دادن, تاب اوردن, تحمل کردن, مربوط بودن

parisiense

: پاریسی.

parlamentario

: هواخواه مجلس, مجلسی, پارلمانی.

parlamento

: مجلس, مجلس شورا, پارلمان.

parlanchn

: خوش صحبت, وراج, پرحرف, فاقد حس تشخیص, بی تمیز, بی احتیاط, بی ملا حظه.

parlotear

: جوش, قل قل, سالک, جوش صورت, صدای قل قل (درحرف زدن), اشکال, بی نظمی, درهم وبرهم سخن گفتن, مغشوش کردن, تندتند حرف زدن, تند وناشمرده سخن گفتن, پچ پچ کردن, چهچه زدن (مثل بلبل), پرگویی کردن, حرف مفت زدن, ورزدن, ورور.

parntesis

: قلا ب, کروشه.

parpadear

: چشمک زدن, سوسو زدن, تجاهل کردن, نادیده گرفته, نگاه مختصر, چشمک, لرزیدن, سوسوزدن, پرپرزدن, جنبش, سوسو, در اهتزاز بودن, چشمک زدن (بویژه در مورد ستارگان), برق زدن یاتکان تکان خوردن, چشمک, بارقه, تلا ء لو.

parque

: پارک, باغ ملی, گردشگاه, پردیز, شکارگاه محصور, مرتع, درماندگاه اتومبیل نگاهداشتن, اتومبیل را پارک کردن, قرار دادن.

parque de juegos

: زمین بازی, تفریحگاه.

parra

: درخت انگور, تاک, مو, شایعه, شهرت, درخت مو, تاک, تاکستان ایجاد کردن.

parranda

: عیاشی, شراب خواری, میگساری.

parrilla

: جوشاننده, پزنده, بهم زننده, جوجه یا پرنده کبابی, چارچوب اهنی, شبکه, پنجره, تیز و دلخراش, گوشت ریز, ساینده, اهن مشبکی که روی ان گوشت کباب میکنند, خطوط یا میله های فلزی مشبک, زمین فوتبال, سیخ شبکه ای, گوشت کباب کن, روی سیخ یا انبر کباب کردن, بریان کردن, عذاب دادن, پختن, بریان شدن.

parroquia

: بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا, بخش, شهر, محله, شهرستان, قصبه, اهل محله.

part cula

: رگه رگه کردن, خط خط کردن, نقطه نقطه کردن, نقطه, خال, رگه, راه راه, برفک, دره, خس, ریزه, خال, نقطه, خرده, اتم, لک, نقطه, خال, لکه یا خال میوه, ذره, لکه دار کردن, خالدار کردن.

parte

: جزء, قطعه, پاره, جدا کردن, جداشدن, تکه, دانه, مهره, وصله کردن, سهم, حصه, بخش, بهره, قسمت, بخش کردن, سهم بردن, قیچی کردن, برش, قاش, تکه, باریکه, باریک, گوه, سهم, قسمت, تیغه گوشت بری, قاش کردن, بریدن.

parte posterior

: پروردن, تربیت کردن, بلند کردن, افراشتن, نمودار شدن, عقب, پشت, دنبال.

parte superior

: سر, نوک, فرق, رو, قله, اوج, راس, روپوش, کروک, رویه, درجه یک فوقانی, کج کردن, سرازیر شدن.

partera

: ماما, قابله.

participacin

: قاعده انصاف, انصاف بی غرضی, تساوی حقوق, جزء, قطعه, پاره, جدا کردن, جداشدن, سهم, حصه, بخش, بهره, قسمت, بخش کردن, سهم بردن, قیچی کردن.

participante

: شرکت کننده, شریک, انباز, سهیم, همراه.

participar

: شریک شدن, شرکت کردن, سهیم شدن.

particular

: مورد, غلا ف, مخصوص, ویژه, خاص, بخصوص, مخمص, دقیق, نکته بین, خصوصیات, تک, منحصر بفرد, اختصاصی, خصوصی, محرمانه, مستور, سرباز, اعضاء تناسلی.

particularidad

: جزء, تفصیل, جزءیات, تفاصیل, اقلا م ریز, حساب ریز, شرح دادن, بتفصیل گفتن, بکار ویژه ای گماردن, ماموریت دادن, صفت عجیب وغریب, حالت ویژگی, غرابت.

partida

: حرکت, عزیمت, کوچ, مرگ, انحراف, بازی, مسابقه, سرگرمی, شکار, جانور شکاری, یک دور بازی, مسابقه های ورزشی, شوخی, دست انداختن, تفریح کردن, اهل حال, سرحال.

partidario

: زبر دست, ماهر, استاد, مرد زبردست, بهم چسبیده, تابع, پیرو, هواخواه, طرفدار, کسی که در لشکر کشی شرکت میکند, سرباز کهنه کار, نامزد انتخابات, حامی, پشتیبان, نگهدار.

partido

: دسته بندی, حزب, انجمن, فرقه, نفاق, بازی, مسابقه, سرگرمی, شکار, جانور شکاری, یک دور بازی, مسابقه های ورزشی, شوخی, دست انداختن, تفریح کردن, اهل حال, سرحال, حریف, همتا, نظیر, لنگه, همسر, جفت, ازدواج, زورازمایی, وصلت دادن, حریف کسی بودن, جور بودن با, بهم امدن, مسابقه, کبریت, چوب کبریت, قسمت, بخش, دسته, دسته همفکر, حزب, دسته متشکل, جمعیت, مهمانی, بزم, پارتی, متخاصم, طرفدار, طرف, یارو, مهمانی دادن یارفتن, طرف, سو, سمت, پهلو, جنب, طرفداری کردن از, در یکسو قرار دادن.

partir

: راهی شدن, روانه شدن, حرکت کردن, رخت بربستن, اجازه, اذن, مرخصی, رخصت, باقی گذاردن, رها کردن, ول کردن, گذاشتن, دست کشیدن از, رهسپار شدن, عازم شدن, ترک کردن, : (لعاف) برگ دادن.

partir por la mitad

: دونیم کردن, دو نصف کردن.

parto

: وضع حمل, زایمان, تحویل.

parto del ingenio

: زاییده افکار, تصوری, خیالی.

pas

: کشور, دیار, بیرون شهر, دهات, ییلا ق, زمین, خشکی, خاک, سرزمین, دیار, به خشکی امدن, پیاده شدن, رسیدن, بزمین نشستن.

pasa

: کشمش, رنگ کشمشی, رنگ قرمز مایل به ابی.

pasa de corinto

: کشمش بیدانه, مویز.

pasable

: زیبا, لطیف, نسبتا خوب, متوسط, بور, بدون ابر, منصف, نمایشگاه, بازار مکاره, بی طرفانه.

pasada

: تشکیل دهنده, قالب گیر, پیشین, سابق, جلوی, قبل, در جلو, قبلی, اولی, قبلی, از پیش.

pasado

: بازپسین, پسین, اخر, اخرین, اخیر, نهانی, قطعی, دوام داشتن, دوام کردن, طول کشیدن, به درازا کشیدن, پایستن, گذشته, پایان یافته, پیشینه, وابسته بزمان گذشته, پیش, ماقبل, ماضی, گذشته از, ماورای, درماورای, دور از, پیش از.

pasaje

: گذر, عبور, حق عبور, پاساژ, اجازه عبور, سپری شدن, انقضاء, سفردریا, راهرو, گذرگاه, تصویب, قطعه, نقل قول, عبارت منتخبه از یک کتاب, رویداد, کارکردن مزاج

pasajero

: گذرگر, مسافر, رونده, عابر, مسافرتی.

pasamano

: نرده ء پلکان, نرده مخصوص دستگیره (مثل نرده پلکان).

pasaporte

: گذرنامه, تذکره, وسیله دخول, کلید.

pasar

: روی دادن, رخ دادن اتفاق افتادن, واقع شدن, تصادفا برخوردکردن, پیشامدکردن, گذشتن, عبور کردن, رد شدن, سپری شدن, تصویب کردن, قبول شدن, رخ دادن, قبول کردن, تمام شدن, وفات کردن,پاس, سبقت گرفتن از, خطور کردن, پاس دادن, رایج شدن,اجتناب کردن, گذر, عبور, گذرگاه, راه, گردونه, گدوک, پروانه, جواز, گذرنامه, بلیط, صرف کردن, پرداخت کردن, خرج کردن, تحلیل رفتن قوا, تمام شدن, صرف شدن.

pasar por alto

: مسلط یا مشرف بودن بر, چشم پوشی کردن, چشم انداز.

pasar zumbando

: هواپیما را با سرعت وبازاویه تند ببالا راندن, زوم, با صدای وزوز حرکت کردن, وزوز, بسرعت ترقی کردن یا بالا رفتن, فاصله عدسی را کم و زیاد کردن.

pasarela

: تخته پل, پل راهرو, راهرو, گذرگاه.

pasarse sin

: دریغ داشتن, مضایقه کردن, چشم پوشیدن از, بخشیدن, برای یدکی نگاه داشتن, درذخیره نگاه داشتن, مضایقه, ذخیره, یدکی, لا غر, نحیف, نازک, کم حرف.

pascua

: عید پاک.

pascua de navidad

: جشن میلا د عیسی مسیح.

pasear

: قدم زنی, گردش, پرسه زنی, قدم زدن, راه رفتن, گام زدن, گردش کردن, پیاده رفتن, گردش پیاده, گردشگاه, پیاده رو.

paseo

: گردش, تفرج, سیر, گردشگاه, تفرجگاه, گردش رفتن, تفرج کردن, گردش کردن, سواری, گردش سواره, سوار شدن, قدم زنی, گردش, پرسه زنی, قدم زدن.

paseo en coche

: راندن, بردن, عقب نشاندن, بیرون کردن (با out), سواری کردن, کوبیدن(میخ وغیره).

pasillo

: راهرو, جناح, راهرو, دالا ن, دهلیز, راه سرپوشیده, کریدور, تالا ر ورودی, گذر, عبور, حق عبور, پاساژ, اجازه عبور, سپری شدن, انقضاء, سفردریا, راهرو, گذرگاه, تصویب, قطعه, نقل قول, عبارت منتخبه از یک کتاب, رویداد, کارکردن مزاج

pasin

: اشتیاق وعلا قه شدید, احساسات تند وشدید, تعصب شدید, اغراض نفسانی, هوای نفس.

pasivo

: منفعل.

pasmar

: متحیرساختن, مبهوت کردن, مات کردن, سردرگم کردن, سردرگم, متحیر, متحیر کردن, گیج کردن, گیج, متحیر, مبهوت کردن, سراسیمه کردن, گیج کردن, بی حس کردن, حیرت زده کردن, گیجی.

pasmo

: حیرت, شگفتی, سرگشتگی, بهت, شگفتی, سرگشتگی, حیرت, بیهوشی, حیرانی.

pasmoso

: متحیر کننده, شگفت انگیز.

paso

: دوراهی, محل تقاطع, عبور, جای پا, ردپا, جاپا, پی, گام, قدم, گام برداری, گام, خرامش, راه رفتن, یورتمه روی, گام برداشتن, قدم زدن, خرامیدن, تخته پل, پل راهرو, راهرو, گذرگاه, دروازه, در بزرگ, مدخل, دریجه سد, وسایل ورود, ورودیه, حرکت, حرکت دادن, حرکت کردن, نقل مکان, گام, قدم, خرامش, شیوه, تندی, سرعت, گام زدن, با گامهای اهسته و موزون حرکت کردن قدم زدن, پیمودن, با قدم اهسته رفتن, قدم رو کردن, گذشتن, عبور کردن, رد شدن, سپری شدن, تصویب کردن, قبول شدن, رخ دادن, قبول کردن, تمام شدن, وفات کردن,پاس, سبقت گرفتن از, خطور کردن, پاس دادن, رایج شدن,اجتناب کردن, گذر, عبور, گذرگاه, راه, گردونه, گدوک, پروانه, جواز, گذرنامه, بلیط, گذر, عبور, حق عبور, پاساژ, اجازه عبور, سپری شدن, انقضاء, سفردریا, راهرو, گذرگاه, تصویب, قطعه, نقل قول, عبارت منتخبه از یک کتاب, رویداد, کارکردن مزاج , راهرو, غلا م گردش, محل عبور, گذرگاه, گام, قدم, صدای پا, پله, رکاب, پلکان, رتبه, درجه, قدم برداشتن, قدم زدن, گام های بلند برداشتن, با قدم پیمودن, گشادگشاد راه رفتن, قدم زدن, قدم, گام, شلنگ زدن.

paso a nivel

: دوراهی, محل تقاطع, عبور.

paso subterr neo

: زیر راه, راه زیر زمینی, ترن زیر زمینی, مترو.

pasta de dientes

: خمیر دندان.

pasta dentfrica

: خمیر دندان.

pastar

: چراندن, تغذیه کردن از, چریدن, خراش, خراشیدن, گله چراندن.

pastel

: کیک, قالب, قرص, قالب کردن, بشکل کیک دراوردن, کلا غ زنگی, کلا غ جاره, ادم ناقلا, جانورابلق, کلوچه گوشت پیچ, کلوچه میوه دارپای, چیز اشفته ونامرتب, درهم ریختن, ترش مزه, تند, زننده, ترش, مزه غوره, زن هرزه, نان شیرینی مربایی.

pasteler a

: کیک, قالب, قرص, قالب کردن, بشکل کیک دراوردن, صنعت شیرینی سازی, قنادی, کماج وکلوچه ومانند انها, شیرینی پزی, شیرینی.

pastelero

: قناد, شیرینی فروش.

pastilla

: لوزی, شکل لوزی, قرص لوزی شکل, لوح, لوحه, صفحه, تخته, ورقه, قرص, بر لوح نوشتن.

pastor

: کشیش, روحانی, وزیر, وزیر مختار, کشیش.(.vtvi): کمک کردن, خدمت کردن, پرستاری کردن, بخش کردن, کشیش بخش, پیشوای روحانی, شبان, چوپان, شبانی, شعر روستایی, واعظ, کشیش بخش, رءیس دانشگاه, رهبر, پیشوا, چوپان, شبان, چوپانی کردن.

pastor protestante

: پیشوای روحانی, شبان, چوپان, شبانی, شعر روستایی.

pat

: ضربت توپ گلف نزدیک سوراخ, زدن توپ.

pata

: پنجه, پا, چنگال, دست, پنجه زدن.

patada

: لگدزدن, باپازدن, لگد, پس زنی, تندی.

patan

: بچه ای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند, بچه ناقص الخلقه, ساده لوح.

patata

: سیب زمینی, انواع سیب زمینی, کج بیل, چاقوی کوتاه, بیلچه مخصوص کندن علف هرزه, سیب زمینی, بابیل کندن (منهدم کردن).

patear

: لگدزدن, باپازدن, لگد, پس زنی, تندی, ضربت توپ گلف نزدیک سوراخ, زدن توپ, مهر , نشان, نقش, باسمه, چاپ, تمبر, پست, جنس,نوع, پابزمین کوبیدن, مهر زدن, نشان دار کردن, کلیشه زدن, نقش بستن, منقوش کردن, منگنه کردن, تمبرزدن, تمبر پست الصاق کردن, پایمال کردن, پامال کردن, زیر پا لگد ماک ل کردن, لگد

patente

: اشکار, دارای حق امتیاز, امتیازی, بوسیله حق امتیاز محفوظ مانده, دارای حق انحصاری, گشاده, مفتوح, ازاد,محسوس, حق ثبت اختراع, امتیاز نامه, امتیاز یاحق انحصاری بکسی دادن, اعطا کردن (امتیاز).

patinar

: یارو, ادم پست, اسب مردنی, لقمه ماهی, ماهی چهار گوش, کفش یخ بازی, سرخوردن, اسکیت بازی کردن, سرسره بازی کردن, کفش چرخدار, تیر حاءل, تیر پایه, لغزیدن, غلتگاه, سرخوردن, ترمز ماشین, تخته پل, راه شکست, مسیر سقوط, ترمز کردن, سریدن, سرانیدن.

patinete

: روروک مخصوص بچه ها, قایق موتوری ته پهن, روروک سواری کردن.

patio

: بارگاه, حیاط, دربار, دادگاه, اظهار عشق, خواستگاری, حیاط (محوطه محصور), زمین بازی, تفریحگاه, یارد(63 اینچ یا 3 فوت), محوطه یا میدان, محصور کردن, انبار کردن(در حیاط), واحد مقیاس طول انگلیسی معادل 4419/0 متر.

patio de recreo

: زمین بازی, تفریحگاه.

patn

: روروک مخصوص بچه ها, قایق موتوری ته پهن, روروک سواری کردن, یارو, ادم پست, اسب مردنی, لقمه ماهی, ماهی چهار گوش, کفش یخ بازی, سرخوردن, اسکیت بازی کردن, سرسره بازی کردن, کفش چرخدار.

pato

: اردک, مرغابی, اردک ماده, غوطه, غوض, زیر اب رفتن, غوض کردن.

patr n

: رءیس کارفرما, ارباب, برجسته, برجسته کاری, ریاست کردن بر, اربابی کردن (بر), نقش برجسته تهیه کردن, برجستگی, کارفرما, استخدام کننده, موجر, مالک, صاحبخانه, ملا ک, دانشور, چیره دست, ارباب, استاد, کارفرما, رءیس, مدیر, مرشد, پیر, خوب یادگرفتن, استاد شدن, تسلط یافتن بر, رام کردن.

patria

: کشور, دیار, بیرون شهر, دهات, ییلا ق, وطن, کشور, میهن.

patriarca

: پدرشاه, رءیس خانواده, ریش سفید قوم, ایلخانی, شیخ, بزرگ خاندان, پدرسالا ر.

patrimonio

: میراث, ارثیه, ارث, ماترک, ترکه غیر منقول, مرده ریگ, سهم موروثی, بخش.

patrocinador

: نگهدار, پشتیبان, حامی, کسی که دراجرای نقشه ای کمک میکند, حمال, باربر.

patrocinar

: عقب, پشت (بدن), پس, عقبی, گذشته, پشتی, پشتی کنندگان, تکیه گاه, به عقب, درعقب, برگشت, پاداش, جبران, ازعقب, پشت سر, بدهی پس افتاده, پشتی کردن, پشت انداختن, بعقب رفتن, بعقب بردن, برپشت چیزی قرارگرفتن, سوارشدن, پشت چیزی نوشتن, ظهرنویسی کردن, گروه, ازدحام, دسته, سپاه, میزبان, صاحبخانه, مهمان دار, انگل دار, ضامن, ملتزم, التزام دهنده, حامی, کفیل, متقبل, ضمانت کردن, مسلولیت را قبول کردن, بانی, بانی چیزی شدن, تحمل کردن, حمایت کردن, متکفل بودن, نگاهداری, تقویت, تایید, کمک, پشتیبان زیر برد, زیر بری, پشتیبانی کردن.

patrona

: زن مهمانخانه دار, زن صاحب ملک, میزبان.

patrono

: حافظ, حامی, نگهدار, پشتیبان, ولینعمت, مشتری.

patrulla

: گشت, گشتی, پاسداری, گشت زدن, پاسبانی کردن, پاسداری کردن.

patrullar

: گشت, گشتی, پاسداری, گشت زدن, پاسبانی کردن, پاسداری کردن.

pauelo

: دستمال, دستمال گردن, چارقد, دستمال, روسری, دستمال سر, زن روسری پوش.

pausa

: انقصال, شکستگی, شکستن, مکث, توقف, وقفه, درنگ, مکث کردن.

pausar

: مکث, توقف, وقفه, درنگ, مکث کردن.

pavesa

: خاکه زغال نیمسوز, اخگر, خاکستر گرم (بیشتر در جمع).

pavimentar

: اسفالت کردن, سنگفرش کردن, صاف کردن, فرش کردن.

pavimento

: سنگفرش, پیاده رو, کف خیابان.

pavo

: بوقلمون نر, پرخور, لپ لپ خورنده, طاووس, مزین به پر طاووس, خرامیدن, کشور ترکیه, بوقلمون, شکست خورده, واخورده.

pavoroso

: مهیب یا ترسناک, ترس, عظمت.

payaso

: لوده, مسخره, مقلد, مسخرگی کردن, دلقک شدن.

paz

: صلح وصفا, سلا متی, اشتی, صلح, ارامش.

pcara

: دختر گستاخ, دختر جسور.

pea

: تخته سنگ, سنگ, گرداله.

peaje

: نشانه, باج, هزینه.

peat n imprudente

: پیاده ایکه از وسط مناطق ممنوعه خیابان عبور میکند.

peatn

: پیاده, وابسته به پیاده روی, مبتذل, بیروح.

pecado (sin)transgresin

: سرپیچی, تخلف, تجاوز, خطا, گناه, فراروی.

pecado

: گناه, معصیت, عصیان, خطا, بزه, گناه ورزیدن, معصیت کردن, خطا کردن.

pecaminoso

: عاصی, گناهکار.

pecar

: تجاوز کردن از, تخلف کردن از, تخطی کردن از, سرپیچی کردن از.

pecho

: اغوش, سینه, بغل, بر, پیش سینه, بااغوش باز پذیرفتن,دراغوش حمل کردن, رازی رادرسینه نهفتن, دارای پستان شدن (درمورد دختران) , سینه, پستان, اغوش, افکار, وجدان, نوک پستان, هرچیزی شبیه پستان, سینه بسینه شدن, برابر, باسینه دفاع کردن, مجسمه نیم تنه, بالا تنه, سینه, انفجار, ترکیدگی, ترکیدن (با up ), خرد گشتن, ورشکست شدن, ورشکست کردن, بیچاره کردن, صندوق, یخدان, جعبه, تابوت, خزانه داری, قفسه سینه.

pecio

: کشتی شکستگی, خرابی, لا شه کشتی و هواپیما و غیره, خراب کردن, خسارت وارد اوردن, خرد و متلا شی شدن.

peculiar

: عجیب وغریب, دارای اخلا ق غریب, ویژه.

pedal

: رکاب, جاپایی, پدال, پایی, وابسته به رکاب, پازدن, رکاب زدن.

pedazo

: تکه بزرگ یا کلفت وکوتاه (درمورد سنگ ویخ وچوب), کنده, مقدار قابل توجه, تکه بزرگ, کلوخه, قلنبه, کلوخه, گره, تکه, درشت, مجموع, ادم تنه لش, توده, دربست, یکجا, قلنبه کردن, توده کردن, بزرگ شدن , تکه, دانه, مهره, وصله کردن, تکه, پاره, قراضه, عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده, ته مانده, ماشین الا ت اوراق, اشغال, جنگ, نزاع, اوراق کردن.

pedernal

: سنگ چخماق, سنگ فندک, اتش زنه, چیز سخت, سنگریزه.

pedicuro

: متخصص درمان وحفاظت پاها, پزشک پا, مانیکور پا, معالجه امراض دست وپا.

pedido

: راسته,دسته,زمره,فرقه مذهبی,سامان,انجمن,ارایش,مرتبه,سبک,مرحله,دستور,فرمایش,حواله.

pedir

: خواهش کردن (از), خواستن, گدایی کردن, استدعا کردن, درخواست کردن, قرض گرفتن, وام گرفتن, اقتباس کردن, بار, هزینه, مطالبه هزینه, راسته,دسته,زمره,فرقه مذهبی,سامان,انجمن,ارایش,مرتبه,سبک,مرحله,دستور,فرمایش,حواله, خواهش, درخواست, تقاضا, خواسته, خواستار شدن, تمنا کردن, تقاضا کردن, پس نهاد, کنار گذاشتن, پس نهاد کردن, نگه داشتن, اختصاص دادن, اندوختن, اندوخته, ذخیره, احتیاط, یدکی, تودار بودن, مدارا.

pedir informes

: پرسش کردن, جویا شدن, باز جویی کردن, رسیدگی کردن, تحقیق کردن, امتحان کردن, استنطاق کردن

pedrisco

: طوفان یا رگبار تگرگ.

pegadizo

: گیرنده, جاذب.

pegajoso

: چسبنده, چسبیده, چسبدار, تروچسبناک, سرد ومرطوب, اهسته رو, بی حرارت, چسبناک, چسبنده, دشوار, سخت, چسبناک کردن.

pegar

: چسبیدن, پیوستن, وفادار ماندن, هواخواه بودن, طرفدار بودن, وفا کردن, توافق داشتن, متفق بودن, جور بودن, بهم چسبیده بودن, پیوستن, ضمیمه کردن, اضافه نمودن, چسبانیدن, چسب, سریش, چسباندن, چسبیدن, اصابت, خوردن, ضربت, تصادف, موفقیت, نمایش یافیلم پرمشتری, زدن, خورد

pegar a

: اصابت, خوردن, ضربت, تصادف, موفقیت, نمایش یافیلم پرمشتری, زدن, خوردن به, اصابت کردن به هدف زدن.

peinado

: ارایش موی زنان بفرم مخصوصی, ارایشگر زنانه.

peinar

: شانه, شانه کردن, جستجو کردن.

peinarse

: شانه, شانه کردن, جستجو کردن.

peine

: شانه, شانه کردن, جستجو کردن.

pel cano

: مرغ سقا, مرغ ماهیخوار.

pel cula de vaquero

: باختری, غربی, وابسته به مغرب یا باختر.

pelar

: پوست انداختن, پوست کندن, کندن, پوست, خلا ل, نرده چوبی, محجر.

pelcula

: پرده نازک, فیلم عکاسی, فیلم سینما, سینما, غبار, تاری چشم, فیلم برداشتن از, سینما.

peldao

: گام, قدم, صدای پا, پله, رکاب, پلکان, رتبه, درجه, قدم برداشتن, قدم زدن.

pelea

: رزم, پیکار, جدال, مبارزه, ستیز, جنگ, نبرد, نزاع, زد و خورد, جنگ کردن, جنگ, نبرد, کارزار, پیکار, زد وخورد, جنگ کردن, نزاع کردن, جنگیدن.

pelear

: جنگ, نبرد, کارزار, پیکار, زد وخورد, جنگ کردن, نزاع کردن, جنگیدن.

peletero

: تاجر خز, خزدوز, خز فروش, پوست فروش.

pelicano

: مرغ سقا, مرغ ماهیخوار.

peligrar

: به مخاطره انداختن, در معرض خطر گذاشتن.

peligro

: خطر, پریشانی, اندوه, محنت, تنگدستی, درد, مضطرب کردن, محنت زده کردن, قمار, مخاطره, خطر, اتفاق, در معرض مخاطره قرار دادن, بخطر انداختن, مخاطره, خطر, مسلله بغرنج, گرفتاری حقوقی, خطر, مخاطره, بیم زیان, مسلولیت, درخطر انداختن, در خطر بودن, خطر, مخاطره, ریسک, احتمال زیان و ضرر, گشاد بازی, بخطر انداختن.

peligroso

: پرخطر, مخاطره امیز, خطرناک.

pellizcar

: نیشگون, گازگرفتن,کش رفتن,مانع رشدونمو شدن,جوانه زدن, صدمه زدن,پریدن,زخم زبان,سرمازدگی, نیشگون گرفتن, قاپیدن, مضیقه, تنگنا, موقعیت باریک, سربزنگاه, نیشگون, اندک, جانشین.

pelmazo

: گمانه, سوراخ کردن, سنبیدن, سفتن, نقب زدن, بامته تونل زدن, خسته کردن, موی دماغ کسی شدن, خسته شدن, منفذ, سوراخ, مته, وسیله سوراخ کردن, کالیبر تفنگ, خسته کننده.

pelo

: مو, موی سر, زلف, گیسو.

pelota

: گلوله, گوی, توپ بازی, مجلس رقص, رقص, ایام خوش, گلوله کردن, گرهک.

peluca

: کاکل یاموی مصنوعی, کلا ه گیس, گیس ساختگی, موی مصنوعی, دارای گیس مصنوعی کردن, سرزنش کردن.

peludo

: پرمو, کرکین, پرمو, مویی, پشمالو.

peluquera

: ارایشگر مو, سلمانی برای مرد و زن.

peluquero

: متخصص ارایش وزیبایی, مشاطه, ارایشگر مو, سلمانی برای مرد و زن.

pelusa

: کرک, خواب پارچه, موهای نرم وکوتاه اطراف لب وگونه, کرکدار شدن, نرم کردن, اشتباه کردن, خبط کردن, پف, بادکردگی.

pelvis

: لگن خاصره, حفره لگن خاصره, لگنچه کلیوی

pen

: پیاده شطرنج, گرو, گروگان, وثیقه, رهن دادن, گروگذاشتن.

pena

: جزا, کیفر, مجازات, تاوان, جریمه, سوگ, غم, غم واندوه, غصه, حزن, مصیبت, غمگین کردن, غصه دار کردن, تاسف خودن.

penalidad

: جریمه, فقدان, زیان, ضبط شده, خطا کردن, جریمه دادن, هدر کردن.

penar

: دراز, طولا نی, طویل, مدید, کشیده, دیر,گذشته ازوقت, : اشتیاق داشتن, میل داشتن, ارزوی چیزی را داشتن, طولا نی کردن, مناسب بودن, سوگواری کردن, ماتم گرفتن, گریه کردن, غم و اندوه, از غم و حسرت نحیف شدن, نگرانی, رنج و عذاب دادن, غصه خوردن, کاج, چوب کاج, صنوبر.

pender

: لم دادن, لمیدن, اویختن, لم, تکیه, زبان بیرون, بیرون افتادن, ادم بی دست وپا, ادم بی کاره وبی کفایت, تنبل, با سر خمیده ودولا دولا راه رفتن سربزیر, خمیده بودن, اویخته بودن, اویختن, پوست انداختن, زمین باتلا قی, کاهش فعالیت, رکود, دوره رخوت, افت, ریزش, یکباره پایین امدن یا افتادن, یکباره فرو ریختن, سقوط کردن, خمیده شدن.

pendiente

: ساحل, دامنه, سرازیری تپه, تپه, گوشواره, حلقه, اویز, شیب, خیز, سطح شیب دار, در خور راه رفتن, شیب دار, سالک, افت حرارت, مدرج, متحرک, معلق, اویخته, لنگه, قرین, شیب, نامعلوم, بی تکلیف, ضمیمه شده, اویز شده, اویزه, درطی, درمدت, تازمانی که, امر معلق, متکی, شیب دار, زمین سراشیب, شیب, سرازیری, سربالا یی, کجی, انحراف, سراشیب کردن, سرازیر شدن.

pendola

: اونگ, جسم اویخته, پاندول, نوسان, تمایل.

pene

: الت مردی, الت رجولیت, ذکر, کیر.

penetrante

: گزنده, زننده, تند, تیز, طعنه امیز.

penetrar

: نفوذ کردن در, بداخل سرایت کردن, رخنه کردن.

penicilina

: پنی سیلین.

pennsula

: شبه جزیره, پیشرفتگی خاک در اب.

penoso

: خسته کننده, فرساینده, تنبیه کننده.

pensador

: اندیشمند, فکر کننده, متفکر, فکور.

pensamiento

: انگاره, تصور, اندیشه, فکر, خیال, گمان, نیت, مقصود, معنی, اگاهی, خبر, نقشه کار, طرزفکر, گمان, اندیشه, فکر, افکار, خیال, عقیده, نظر, قصد, سر, مطلب, چیزفکری, استدلا ل, تفکر.

pensar

: اندیشیدن, فکر کردن, خیال کردن, گمان کردن.

pensativo

: اندیشمند, باملا حظه, بافکر, فکور, متفکر, اندیشناک.

pensi n

: خرجی, نفقه, تخته, تابلو, پانسیون, حقوق بازشنستگی, مقرری, پانسیون, مزد, حقوق, مستمری گرفتن, پانسیون شدن.

pensin alimenticia

: خرجی, نفقه.

pensionista

: شاگرد شبانه روزی, بازنشسته, وظیفه خوار, مستمری بگیر.

pentecost s

: عید گلریزان, عید پنجاهه, عید نزول روح القدس بر رسولا ن عیسی (پنجاهمین روز بعداز عید پاک), عید گلریزان .

peor

: , بدتر, وخیم تر, بدتری,, بدترین, بدتر از همه.(.vt .vi) امتیاز اوردن (در مسابقه), شکست دادن, وخیم شدن.

pepino

: خیار, هربوته یا میوه خیاری شکل, خیار ریز, خیار ترشی.

peque o

: مصغر, خرد, کوچک, حقیر, اندک, کم, کوچک, خرد, قد کوتاه, کوتاه, مختصر, ناچیز, جزءی, خورده, حقیر, محقر, معدود, بچگانه, درخور بچگی, پست, کمتر, کوچکتر, پایین رتبه, خردسال, اصغر, شخص نابالغ, محزون, رشته فرعی, کهاد, صغری, در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن, کماد, جزءی, خرد, کوچک, غیر قابل ملا حظه, فرعی, کوچک, خرده, ریز, محقر, خفیف, پست, غیر مهم, جزءی, کم, دون, کوچک شدن یاکردن, ریز, ریزه, کوچک, ناچیز.

pera

: اپرا, تماشاخانه, اهنگ اپرا.

pera

: گلا بی, امرود.

perca

: نوعی ماهی خارداردریایی, بم, کسی که صدای بم دارد, نشیمن گاه پرنده, چوب زیر پایی, تیر, میل, جایگاه بلند, جای امن, نشستن, قرار گرفتن, فرود امدن, درجای بلند قرار دادن.

percance

: حادثه, سانحه, واقعه ناگوار, مصیبت ناگهانی, تصادف اتومبیل, علا مت بد مرض, صفت عرضی(ارازی), شیی ء, علا مت سلا ح, صرف, عارضه صرفی, اتفاقی, تصادفی, ضمنی, عارضه (در فلسفه), پیشامد, بدبختی, بیچارگی, بدشانسی, رویداد ناگوار, بدبختی, قضا, حادثه بد.

percebe

: نوعی صدف, پوزه بند یا مهاراسب (هنگام نعلبندی), پوزه بند(برای مجازات اشخاص), سرسخت.

percepcin

: درک, ادراک, مشاهده قوه ادراک, اگاهی, دریافت.

perceptible

: شنیدنی, سمعی, قابل ملا حضه, برجسته, قابل درک, ادراک شدنی.

percha

: اعلا م کننده, اویزان کننده, معلق کننده, جارختی, چنگک لباس, اسکلت یاچهارچوبه ای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشد, میخ, میخ چوبی, چنگک, عذر, بهانه, میخ زدن, میخکوب کردن محکم کردن, زحمت کشیدن, کوشش کردن,درجه, دندانه, پا, :(پعگگعد) دربالا پهن ودر پایین نازک(شبیه میخ).

percibir

: دیدن, مشاهده کردن, نظاره کردن, ببین, اینک, هان, درک کردن, دریافتن, مشاهده کردن, دیدن, ملا حظه کردن.

perd neme

: متاثر, متاسف, غمگین, ناجور, بدبخت.

perdedor

: بازنده, ورق بازنده, اسب بازنده, ضرر کننده.

perder

: گم کردن, مفقود کردن, تلف کردن, از دست دادن, زیان کردن, منقضی شدن, باختن(در قمار وغیره), شکست خوردن, از دست دادن, احساس فقدان چیزی راکردن, گم کردن, خطا کردن, نداشتن, فاقدبودن(.n): دوشیزه, هرزدادن, حرام کردن, بیهوده تلف کردن, نیازمند کردن, بی نیرو و قوت کردن, ازبین رفتن, باطله, زاءد, اتلا ف.

perder el tiempo

: ویولن, کمانچه, ویولن زدن, زرزر کردن, کار بیهوده کردن.

perdida

: باخت, زیان, ضرر, خسارت, گمراهی, فقدان, اتلا ف (درجمع) تلفات, ضایعات, خسارات.

perdido

: گمشده, از دست رفته, ضایع, زیان دیده, شکست خورده گمراه, منحرف, مفقود.

perdiz

: کبک.

perdn

: بخشش, عفو, گذشت, توفیق, فیض, تاءید, مرحمت, زیبایی, خوبی, خوش اندامی, ظرافت, فریبندگی, دعای فیض و برکت, خوش نیتی, بخشایندگی, بخشش, بخت, اقبال, قرعه, جذابیت, زینت بخشیدن, اراستن, تشویق کردن, لذت بخشیدن, مورد عفو قرار دادن, رحمت, رحم, بخشش, مرحمت, شفقت, امان, پوزش, بخشش, امرزش, گذشت, مغفرت, حکم, بخشش, فرمان عفو, بخشیدن, معذرت خواستن.

perdonable

: قابل بخشایش, بخشیدنی, بخشش پذیر, قابل عفو.

perdonar

: بخشیدن, عفو کردن, امرزیدن, پوزش, بخشش, امرزش, گذشت, مغفرت, حکم, بخشش, فرمان عفو, بخشیدن, معذرت خواستن.

perdurable

: پایدار, پایا, ساکن, وفا کننده, تاب اور, تحمل کننده

perecedero

: نابود شدنی, هلا ک شدنی, زود گذر, کالا ی فاسد شونده.

perecer

: مردن, هلا ک شدن, تلف شدن, نابود کردن.

peregrinacin

: زیارت, زیارت اعتاب مقدسه, سفر, زیارت رفتن.

peregrino

: زاءر, زوار, مسافر, مهاجر.

perejil

: جعفری.

perezoso

: تنبل, درخورد تنبلی, کند, بطی ء, کندرو, باکندی حرکت کردن, سست بودن.

perfecci n

: کمال.

perfeccionamiento

: بهتری, بهبودی, اصلا ح, بهبود.

perfeccionar

: بهینه ساختن, کامل, مام, درست, بی عیب, تمام عیار, کاملا رسیده, تکمیل کردن, عالی ساختن.

perfecto

: بی عیب, بی تقصیر, کامل, مام, درست, بی عیب, تمام عیار, کاملا رسیده, تکمیل کردن, عالی ساختن.

perfume

: عطر, بوی خوش, معطر کردن, بو, عطر, ردشکار, سراغ, سررشته, پی, رایحه, خوشبویی, ادراک, بوکشیدن.

peri dico

: مجله, مجله رسمی, روزنامه, اعلا ن و اگهی, در مجله رسمی چاپ کردن, مجله, مخزن, روزنامه, روزنامه نگاری کردن, کاغذ, روزنامه, مقاله, جواز, پروانه, ورقه, ورق کاغذ, اوراق, روی کاغذ نوشتن, یادداشت کردن, با کاغذ پوشاندن, دوره ای, نشریه دوره ای.

perilla

: ریش بزی.

periodismo

: روزنامه نگاری.

periodista

: روزنامه نگار, روزنامه فروش, خبرنگار, گوینده اخبار.

periodo

: دوره, مدت, موقع, گاه, وقت, روزگار, عصر, گردش, نوبت, ایست, مکث, نقطه پایان جمله, جمله کامل, قاعده زنان, طمث, حد, پایان, نتیجه غایی, کمال, منتهادرجه, دوران مربوط به دوره بخصوصی.

periquete*

: یک ان, یک لحظه, یک دم.

periscopio

: پریسکوپ, دوربین زیر دریایی مخصوص مشاهده اشیاء روی سطح اب, پیرامون بین.

perito

: زبر دست, ماهر, استاد, مرد زبردست, خبره, ویژه گر, ویژه کار, متخصص, کارشناس, ماهر, خبره.

perjudicar

: اسیب, صدمه, اذیت, زیان, ضرر, خسارت, اسیب رساندن (به), صدمه زدن, گزند.

perjudicial

: مضر, پرگزند, پر ازار, مضر.

perjuicio

: خسارت, خسارت زدن, اسیب, صدمه, اذیت, زیان, ضرر, خسارت, اسیب رساندن (به), صدمه زدن, گزند.

perjurio

: نقض عهد, سوگند شکنی, گواهی دروغ.

perla

: مروارید, در, لولو, اب مروارید, مردمک چشم, صدف, بامروارید اراستن, صدف وارکردن, مرواریدی.

permanecer

: در انتظار ماندن, درجایی باقی ماندن, بکاری ادامه دادن, تحمل کردن, بخود هموارکردن, ماندن, باقیماندن, ماندن, توقف کردن, نگاه داشتن, بازداشتن, توقف, مکث,ایست, سکون, مانع, عصاء, نقطه اتکاء, تکیه, مهار, حاءل, توقفگاه.

permanente

: پایدار, پایا, ساکن, وفا کننده, تاب اور, تحمل کننده , پایدار, ابدی, ثابت, ماندنی, سیر داءمی.

permetro

: محیط, محیط دایره, پیرامون, پیرامون, دوره, محیط, حدود.

permisible

: روا, مجاز, قابل قبول.

permisionario

: پروانه دار, صاحب جواز, دارنده پروانه, لیسانسیه.

permiso

: اجازه, اذن, مرخصی, رخصت, باقی گذاردن, رها کردن, ول کردن, گذاشتن, دست کشیدن از, رهسپار شدن, عازم شدن, ترک کردن, : (لعاف) برگ دادن, اجازه, اذن, رخصت, دستور, پروانه, مرخصی, اجازه دادن, مجاز کردن, روا کردن, ندیده گرفتن, پروانه, جواز, اجازه.

permitir

: رخصت دادن, اجازه دادن, ستودن, پسندیدن, تصویب کردن, روا دانستن, پذیرفتن, اعطاء کردن, قادر ساختن, وسیله فراهم کردن, تهیه کردن برای, اختیار دادن, اجازه دادن, مجاز کردن, روا کردن, ندیده گرفتن, پروانه, جواز, اجازه.

permitirse

: دادن, حاصل کردن, تهیه کردن, موجب شدن, از عهده برامدن, استطاعت داشتن.

perno

: پیچ, توپ پارچه, از جاجستن, رها کردن, :راست, بطورعمودی, مستقیما, ناگهان.

pero

: ولی, اما, لیکن, جز, مگر, باستثنای, فقط, نه تنها, بطور محض, بی, بدون, فقط, تنها, محض, بس, بیگانه, عمده, صرفا, منحصرا, یگانه, فقط بخاطر, بهرحال, باوجود ان, بهرجهت, اگرچه, گرچه, هرچند با اینکه, باوجوداینکه, ولو, ولی, هنوز, تا ان زمان, تا کنون, تا انوقت, تاحال, باز هم, بااینحال, ولی, درعین حال.

perodo

: دوره, مدت, موقع, گاه, وقت, روزگار, عصر, گردش, نوبت, ایست, مکث, نقطه پایان جمله, جمله کامل, قاعده زنان, طمث, حد, پایان, نتیجه غایی, کمال, منتهادرجه, دوران مربوط به دوره بخصوصی, لفظ, اصطلا ح, دوره, شرط.

perpendicular

: عمودی, ستونی, ستون وار, ایستاده.

perpetuo

: جاودانی, ابدی, ازلی, همیشگی داءمی.

perra

: سگ ماده, زن هرزه, شکایت کردن, قر زدن, سگ, سگ نر, میله قلا ب دار, گیره, دنبال کردن, مثل سگ دنبال کردن.

perrera

: درلا نه سگ زیستن, درلا نه زیستن, درلا نه قرارقراردادن, لا نه کردن, لا نه سگ یا روباه.

perro

: سگ, سگ نر, میله قلا ب دار, گیره, دنبال کردن, مثل سگ دنبال کردن.

persa

: فارسی, ایرانی.

persecuci n

: تعقیب کردن, دنبال کردن, شکار کردن, واداربه فرار کردن, راندن واخراج کردن, تعقیب, مسابقه, شکار, شکار کردن, صید کردن, جستجو کردن در, تفحص کردن, شکار, جستجو, نخجیر, تعقیب, پیگرد, تعاقب, حرفه, پیشه, دنبال, پیگیری.

perseguidor

: دنبال کننده, مشروبی که بدرقه نوشابه ای باشد, تعاقب کننده.

perseguir

: تعقیب کردن, دنبال کردن, شکار کردن, واداربه فرار کردن, راندن واخراج کردن, تعقیب, مسابقه, شکار, سگ شکاری, سگ تازی, ادم منفور, باتازی شکار کردن, تعقیب کردن, پاپی شدن, ازار کردن, جفا کردن, داءما مزاحم شدن واذیت کردن, تعقیب قانونی کردن, دنبال کردن پیگرد کردن, تعقیب کردن, تعاقب کردن, تحت تعقیب قانونی قرار دادن, دنبال کردن, اتخاذکردن, پیگیری کردن, پیگرد کردن.

persia

: ایران.

persiana

: کور, نابینا, تاریک, ناپیدا, غیر خوانایی, بی بصیرت, : کورکردن, خیره کردن, درز یا راه(چیزی را) گرفتن, اغفال کردن, : چشم بند, پناه, سنگر, مخفی گاه, هرچیزی که مانع عبور نور شود, پرده, در پوش, پشت پنجره, پشت دری, حاءل, دیافراگم.

persistir

: اصرار ورزیدن, پاپی شدن, سماجت, تکیه کردن بر, پافشاری کردن.

persona

: مرد, شخص, ادم, مردکه, یارو, شخص, نفر, ادم, کس, وجود, ذات, هیکل.

persona enterada

: کارمند داخلی, خودی, خودمانی, محرم راز.

persona sospechosa

: بدگمان شدن از, ظنین بودن از, گمان کردن, شک داشتن, مظنون بودن, مظنون, موردشک.

personal

: نیروی انسانی, شخصی, خصوصی, حضوری, مربوط به شخص, کارکنان, کارگزینی, اختصاصی, خصوصی, محرمانه, مستور, سرباز, اعضاء تناسلی, چوب بلند, تیر, چوب پرچم, ستاد ارتش, کارمندان, پرسنل, افسران وصاحبمنصبان, اعضاء, هیلت, با کارمند مجهز کردن وشدن.

personalidad

: شخصیت, هویت, وجود, اخلا ق و خصوصیات شخص, صفت شخص.

personificacin

: تجسم, در برداری, تضمین, درج, جعل هویت, نقش دیگری را بازی کردن.

personificar

: جسم دادن (به), مجسم کردن, دربرداشتن, متضمن بودن, جعل هویت کردن, خود رابجای دیگری جا زدن, دارای شخصیت کردن, شخصیت دادن به, رل دیگری بازی کردن.

perspectiva

: دید, بینایی, منظره, چشم انداز, مناظر و مرایا, جنبه فکری, لحاظ, سعه نظر, روشن بینی, مال اندیشی, تجسم شی, خطور فکر, دیدانداز, معدن کاوی کردن, دور نما, چشم انداز, انتظار, پیش بینی, جنبه, منظره, امیدانجام چیزی, اکتشاف کردن, مساحی.

perspicacia

: تیز هوشی, تیز فهمی, فراست.

persuadir

: وادار کردن, بران داشتن, ترغیب کردن.

pertenecer

: تعلق داشتن, مال کسی بودن, وابسته بودن.

pertenencia

: مالکیت, دارندگی.

pertinaz

: کله شق, لجوج, سرسخت, خود رای, خیره سر.

pertinencia

: کاربست پذیری.

perturbaci n

: اختلا ل, مزاحمت.

perturbar

: مختل کردن, مزاحم شدن, اشفتن, ناراحت کردن, مزاحم شدن, واژگون کردن, برگرداندن, چپه کردن, اشفتن, اشفته کردن, مضطرب کردن, شکست غیر منتظره, واژگونی, نژند, ناراحت, اشفته.

perxido

: اکسیدی که دارای مقدار زیادی اکسیژن باشد (مخصوصا اب اکسیژنه).

pesa

: نزن, سنگینی, سنگ وزنه, چیز سنگین, سنگین کردن, بار کردن.

pesadilla

: خفتک, کابوس, بختک, خواب ناراحت کننده و غم افزا.

pesado

: گرانبار, سنگین, ناگوار, شاق, غم انگیز, ظالمانه, سنگین, گران, وزین, زیاد, سخت, متلا طم, کند, دل سنگین, تیره, ابری, غلیظ, خواب الود, فاحش, ابستن, باردار, سنگین, گران, شاق, دشوار, طاقت فرسا.

pesadumbre

: غم, اندوه, غصه, حزن, رنجش.

pesar

: کشیدن, سنجیدن, وزن کردن, وزن داشتن.

pesca

: ماهیگیری, ماهیگیری, حق ماهیگیری.

pescadero

: ماهی فروش.

pescado

: ماهی, انواع ماهیان, ماهی صید کردن, ماهی گرفتن, صیداز اب, بست زدن (به), جستجو کردن, طلب کردن, غذاهای مرکب از جانوران دریایی (مثل خرچنگ وغیره).

pescado ngel

: نوعی کوسه ماهی, ماهی انجل, فرشته ماهی.

pescador

: ماهی گیر, ماهی گیر, صیاد ماهی, کرجی ماهیگیری.

pescante

: غرش (توپ یاامواج), صدای غرش, غریو, پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم, توسعه عظیم(شهر), غریدن, غریو کردن (مثل بوتیمار), بسرعت درقیمت ترقی کردن, توسعه یافتن , بادبان سه گوش جلو کشتی, لب زیرین, دهان, حرف, ارواره, نوسان کردن, واخوردن, پس زنی, وقفه.

pescar

: ماهی, انواع ماهیان, ماهی صید کردن, ماهی گرفتن, صیداز اب, بست زدن (به), جستجو کردن, طلب کردن.

pescar con caa

: زاویه, ماهی, انواع ماهیان, ماهی صید کردن, ماهی گرفتن, صیداز اب, بست زدن (به), جستجو کردن, طلب کردن.

pescuezo

: گردن, گردنه, تنگه, ماچ و نوازش کردن.

pesebre

: اخور, جای ایستادن اسب در طویله, اخور, غرفه, دکه چوبی کوچک, بساط, صندلی, لژ, جایگاه ویژه, به اخور بستن, از حرکت بازداشتن, ماندن, ممانعت کردن, قصور ورزیدن, دور سرگرداندن, طفره, طفره زدن.

pesimismo

: بدبینی, صفت بد, بدی مطلق, فلسفه بدبینی.

pesimista

: خشن, بی تربیت, مثل خرس, خرس وار, بدبین, بدبین, وابسته به بدبینی.

peso

: بار, وزن, گنجایش, طفل در رحم, بارمسلولیت, بارکردن, تحمیل کردن, سنگین بار کردن, نزن, سنگینی, سنگ وزنه, چیز سنگین, سنگین کردن, بار کردن.

pespunte

: کوک زیگزاگ, کوک چپ و راست.

pesquera

: محل ماهیگیری, شیلا ت, ماهیگیری.

pesta a

: مژه, مژگان.

pestana

: مژه, مژگان.

pestillo

: پیچ, توپ پارچه, از جاجستن, رها کردن, :راست, بطورعمودی, مستقیما, ناگهان.

petaca

: کیسه, کیسه کوچک, کیف پول, چنته, درجیب گذاردن, بلعیدن.

petardear

: پس زدن تفنگ, منفجر شدن قبل از موقع, نتیجه معکوس گرفتن.

petardeo

: پس زدن تفنگ, منفجر شدن قبل از موقع, نتیجه معکوس گرفتن.

petici n

: دادخواست, عرضحال, عریضه, تظلم, دادخواهی کردن, درخواست کردن.

petirrojo

: سینه سرخ.

petr leo lampante

: نفت چراغ, نفت لا مپا, نفت سفید.

petrleo

: روغن, چربی, مرهم, نفت, مواد نفتی, رنگ روغنی, نقاشی با رنگ روغنی, روغن زدن به, روغن کاری کردن, روغن ساختن, نفت خام, نفت, مواد نفتی.

petroleo

: نفت خام, نفت, مواد نفتی.

pez

: ماهی, انواع ماهیان, ماهی صید کردن, ماهی گرفتن, صیداز اب, بست زدن (به), جستجو کردن, طلب کردن.

pez dorado

: ماهی طلا یی, ماهی قرمز.

pez espada

: اره ماهی, شمشیر ماهی.

pez estrella

: ستاره دریایی, نجم البحر

pezn

: نوک پستان, نوک غده, پستانک مخصوص شیربچه, ازنوک پستان خوردن, نوک پستان, ممه, شبیه نوک پستان, پستانک.

pezon

: نوک پستان, نوک غده, پستانک مخصوص شیربچه, ازنوک پستان خوردن.

pezu a

: سم, کفشک, حیوان سم دار, باسم زدن, لگد زدن, پای کوبیدن, رقصیدن, بشکل سم.

pfano

: نی, نی لبک, نی زن, نی زدن, فلوت زدن.

photographer

: عکاس, عکس بردار.

pia

: اناناس.

pianista

: نوازنده پیانو, پیانو نواز.

piano

: پیانو, ارام بنوازید, قطعه موسیقی اهسته وارام

pic nic

: گردش دسته جمعی, پیک نیک, به پیک نیک رفتن, دسته جمعی خوردن.

picada

: گاز گرفتن, گزیدن, نیش زدن, گاز, گزش, گزندگی, نیش.

picadura

: گاز گرفتن, گزیدن, نیش زدن, گاز, گزش, گزندگی, نیش, نیش, زخم نیش, خلش, سوزش, گزیدن, تیر کشیدن, نیش زدن

picante

: ادویه دار, ادویه زده, تند, معطر, جالب.

picaporte

: قفل کردن, چفت کردن, محکم نگاهداشتن, بوسیله کلون محکم کردن, چفت.

picar

: سوزاندن, اتش زدن, سوختن, مشتعل شدن, دراتش شهوت سوختن, اثر سوختگی, ریز ریز کردن, بریدن, جدا کردن, شکستن, طاس تخته نرد, بریدن به قطعات کوچک, نرد بازی کردن, خارش, جرب, خارش کردن, خاریدن, ریزه, ریز ریز کردن, قیمه کردن, خردکردن, حرف خود را خوردن, تلویحا گفتن, قیمه, گوشت قیمه, خراش سوزن, نقطه, زخم بقدر سرسوزن, جزء کوچک چیزی, هدف, منظور, نقطه نت موسیقی, چیزخراش دهنده(مثل نوک سوزن), خار, تیغ, نیش, سیخونک, الت ذکور, راست, شق, خلیدن, باچیز نوک تیز فروکردن, خراش دادن, با سیخونک بحرکت واداشتن, تحریک کردن, ازردن, زرنگ, زیرک, ناتو, باهوش, شیک, جلوه گر, تیر کشیدن (ازدرد), سوزش داشتن, نیش, زخم نیش, خلش, سوزش, گزیدن, تیر کشیدن, نیش زدن

picazn

: خارش, جرب, خارش کردن, خاریدن.

pich n

: فاخته, قمری, کبوتر, محبوبه, دختر جوان, ترسو, ساده وگول خور.

pico

: رزمی, حماسی, شعر رزمی, حماسه, رزم نامه.

pico

: منقار, پوزه, دهنه لوله, نوک, قله, راس, کلا ه نوک تیز, منتها درجه, حداکثر, کاکل, فرق سر, دزدیدن, تیز شدن, بصورت نوک تیز درامدن, به نقطه اوج رسیدن, نحیف شدن, اوج, منتهی درجه, قله نوک تیز, راس, برج, دارکوب.

pie

: پا, قدم, پاچه, دامنه, فوت (مقیاس طول انگلیسی معادل 21 اینچ), هجای شعری, پایکوبی کردن, پازدن, پرداختن مخارج.

pie de cabra

: اهرم, دیلم.

pie de pgina

: پیاده رو, گام زن, ولگرد.

piedad

: دریغ, افسوس, بخشش, رحم, همدردی, حس ترحم, ترحم کردن, دلسوزی کردن, متاثر شدن.

piedra

: تخته سنگ, سنگ, گرداله, سنگ, هسته, سنگ میوه, سنگی, سنگ قیمتی, سنگسار کردن, هسته دراوردن از, تحجیرکردن.

piedra miliar

: فرسخ شمار, مرحله مهمی از زندگی, مرحله برجسته, با میل خود شمار نشان گذاری کردن.

piedra preciosa

: سنگ, هسته, سنگ میوه, سنگی, سنگ قیمتی, سنگسار کردن, هسته دراوردن از, تحجیرکردن.

piel

: خز, جامه خزدار, پوستین, خزدار کردن, خز دوختن به, باردار شدن (زبان), پوست, پوست خام گاو وگوسفند وغیره, چرم, پنهان کردن,پوشیدن, مخفی نگاه داشتن, پنهان شدن, نهفتن, پوست کندن, سخت شلا ق زدن, پوست انداختن, پوست کندن, کندن, پوست, خلا ل, نرده چوبی, محجر, پوست, چرم, جلد, پوست کندن, با پوست پوشاندن, لخت کردن.

piel de becerro

: پوست گوساله, تیماج.

piel de cerdo

: پوست گراز, توپ فوتبال.

pierna

: ساق پا, پایه, ساقه, ران, پا, پاچه, پاچه شلوار, بخش, قسمت, پا زدن, دوندگی کردن, پنجه, پا, چنگال, دست, پنجه زدن.

pieza

: سکه, سکه زدن, اختراع وابداع کردن, تکه, جزء, قطعه, پاره, جدا کردن, جداشدن, بازی, نواختن ساز و غیره, سرگرمی مخصوص, تفریح, بازی کردن, تفریح کردن, ساز زدن, الت موسیقی نواختن, زدن, رل بازی کردن, روی صحنه ء نمایش ظاهرشدن, نمایش, نمایشنامه.

pijama

: پیژامه (پای جامه), لباس خواب مردانه.

pila

: باطری, توده, کپه, کومه, پشته, انبوه, گروه, جمعیت, توده کردن, پرکردن.

pilar

: ستون, ستون, پایه, جرز, رکن, ارکان, ستون ساختن.

pileta

: چاهک, فرو رفتن, فروبردن.

pillo

: ادم رذل, شخص پست, ادم حقه باز, پست فطرت.

piloto

: رهبر, لیدر, خلبان هواپیما, راننده کشتی, اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی, پیلوت, چراغ راهنما, رهبری کردن, خلبانی کردن, راندن, ازمایشی.

pimienta

: فلفل, فلفل کوبیده, فلفلی, باضربات پیاپی زدن, فلفل پاشیدن, فلفل زدن به, تیرباران کردن.

pimiento

: میوه رسیده فلفل قرمز.

pinchar

: خراش سوزن, نقطه, زخم بقدر سرسوزن, جزء کوچک چیزی, هدف, منظور, نقطه نت موسیقی, چیزخراش دهنده(مثل نوک سوزن), خار, تیغ, نیش, سیخونک, الت ذکور, راست, شق, خلیدن, باچیز نوک تیز فروکردن, خراش دادن, با سیخونک بحرکت واداشتن, تحریک کردن, ازردن.

pinchazo

: ضربت با چیز تیز, ضربت با مشت, خرد کردن, سک زدن, سیخ زدن, خنجر زدن, سوراخ کردن, سوراخ, پنچر, سوراخ کردن, پنچر شدن.

ping e

: چرب, چربی مانند, روغنی, چرب, روغن دار, چاپلوسانه.

pingino

: پنگوین, بطریق.

pinguino

: پنگوین, بطریق.

pino

: غم و اندوه, از غم و حسرت نحیف شدن, نگرانی, رنج و عذاب دادن, غصه خوردن, کاج, چوب کاج, صنوبر.

pintar

: رنگ کردن, نگارگری کردن, نقاشی کردن, رنگ شدن, رنگ نقاشی, رنگ.

pintor

: نگارگر, نقاش, پیکرنگار.

pintoresco

: شایان تصویر, زیبا, بدیع, خوش منظره, صحنه ای, نمایشی, مجسم کننده, خوش منظر.

pintura

: رنگ کردن, نگارگری کردن, نقاشی کردن, رنگ شدن, رنگ نقاشی, رنگ, نقاشی, عکس, تصویر, مجسم کردن.

pinz n

: سهره وانواع ان, خانواده سهره.

piojo

: شپش, شپشه, شته, هر نوع شپشه یا افت گیاهی وغیره شبیه شپش, شپش گذاشتن, شپشه کردن.

pionero

: پیشگام, پیشقدم, پیشقدم شدن.

pipa

: پیپ, چپق, نی, نای, فلوت, نی زنی, لوله حمل موادنفتی, ساقه توخالی گیاه, نی زدن, فلوت زدن, با صدای تیز و زیر حرف زدن, صفیر زدن, لوله کشی کردن, لوله.

piquera

: سوراخ شکم خمره یابشکه, سوراخ مقعد.

pirag ista

: قایق ران.

piragua

: قایق باریک وبدون بادبان وسکان, قایق رانی.

piramide

: هرم, اهرام, شکل هرم ساختن, رویهم انباشتن.

pirata

: دزد دریایی, دزد دریایی, دزد ادبی, دزدی دریایی کردن, بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن, دزدی ادبی کردن.

piratear

: دزدی هواپیما وسایر وساءط نقلیه ومسافران ان.

pirul

: اب نبات یا شیرینی که در سر چوب نصب شده وبچه ها انرا میمکند, خروسک, اب نبات چوبی.

pisar

: گام, قدم, صدای پا, پله, رکاب, پلکان, رتبه, درجه, قدم برداشتن, قدم زدن.

piscina

: استخر, ابگیر, حوض, برکه, چاله اب, کولا ب, اءتلا ف چند شرکت با یک دیگر, اءتلا ف, عده کارمند اماده برای انجام امری, دسته زبده وکار ازموده, اءتلا ف کردن, سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن, شریک شدن, باهم اتحادکردن.

piso

: کف, اشکوب, طبقه, حکایت, داستان, نقل, روایت, گزارش, شرح, طبقه, اشکوب, داستان گفتن, بصورت داستان در اوردن.

pista

: گلوله کردن, بشکل کلا ف یا گلوله نخ درامدن, گلوله نخ, گره, گوی, کوچه, راه باریک, گلو, نای, راه دریایی, مسیر که باخط کشی مشخص میشود, خط سیر هوایی, کوچه ساختن, منشعب کردن, حلقه, زنگ زدن, احاطه کردن, باند فرودگاه, مجرا, راهرو, ردپا, رد پا, اثر, خط اهن, جاده, راه, نشان, مسابقه دویدن, تسلسل, توالی, ردپاراگرفتن, پی کردن, دنبال کردن.

pista de aterrizaje

: باند فرودگاه, باند فرودگاه, مجرا, راهرو, ردپا.

pista de carreras

: اسپریس, دور مسابقه.

pista para carreras

: خط سیر مسابقه, مسیر مسابقه.

pistn

: سنبه, میله متحرک, پیستون.

pistola

: تپانچه, هفت تیر, تپانچه درکردن.

pistolera

: جلد چرمی هفت تیر وتپانجه, جلد, در جلد چرمی قرار دادن (تپانچه).

pistolero

: تفنگدار, توپچی, تفنگساز, دزد مسلح.

pitar

: صدای تیزشیپور وبوق یاسوت, بطور منقطع شیپور زدن.

pitza

: پیتزا (یک نوع غذای ایتالیایی).

pizarra

: تخته سیاه, تخته سنگ, لوح سنگ, ورقه سنگ, تورق, سنگ متورق, سنگ لوح, ذغال سنگ سخت وسنگی شرح وقایع (اعم از نوشته یا ننوشته), فهرست نامزدهای انتخاباتی, با لوح سنگ پوشاندن, واقعه ای را ثبت کردن, تعیین کردن, مقدر کردن.

pizca

: نیشگون, گازگرفتن,کش رفتن,مانع رشدونمو شدن,جوانه زدن, صدمه زدن,پریدن,زخم زبان,سرمازدگی, نیشگون گرفتن, قاپیدن, مضیقه, تنگنا, موقعیت باریک, سربزنگاه, نیشگون, اندک, جانشین.

pl tano

: موز.

placa

: نشان, نشانه, علا مت, اثر, صورت, ایت, تابلو, اعلا ن, امضاء کردن, امضاء, نشان گذاشتن, اشاره کردن.

placentero

: سازگار, دلپذیر, مطبوع, بشاش, ملا یم, حاضر, مایل, شاد, شاد دل, شاد کام, خوش, خوشحال, خوش ایند, دلپذیر, خرم, مطبوع, پسندیده, خوش مشرب.

placer

: شوخی, بازی, خوشمزگی, سرگرمی, شوخی امیز, مفرح, باصفا, مطبوع, شوخی کردن, خوشمزگی, ذوق, درک, احساس, مزه, طعم, لذت, دلپذیرکردن, خشنود ساختن, کیف کردن, سرگرم کردن, لطفا, خواهشمند است, کیف, لذت, خوشی, عیش, شهوترانی, انبساط, لذت, بخشیدن, خوشایند بودن, لذت بردن.

plaga

: افت, بلا, سرایت مرض, طاعون, بستوه اوردن, ازار رساندن, دچار طاعون کردن.

plan

: زمینه, اساس, پایه, برنامه, طرح, نقشه, تدبیر, اندیشه, خیال, نقشه کشیدن , نقشه کشیدن, طرح ریزی کردن, برجسته بودن, پیش افکندن, پیش افکند, پرتاب کردن, طرح, نقشه, پروژه.

plancha

: فر کلوچه پزی, کلوچه پز, ماهی تابه, غربال سیمی کارگران, سیخ شبکه ای, گوشت کباب کن, روی سیخ یا انبر کباب کردن, بریان کردن, عذاب دادن, پختن, بریان شدن.

plancha de surf

: تخته مخصوص اسکی روی اب, اسکی ابی بازی کردن.

planchar

: اهن, اطو, اتو, اتو کردن, اتو زدن, اهن پوش کردن, فشار, ازدحام, جمعیت, ماشین چاپ, مطبعه, مطبوعات, جراید, وارداوردن, فشردن زور دادن, ازدحام کردن, اتوزدن, دستگاه پرس, چاپ.

planeador

: هواپیمای بی موتور.

planear

: قصد داشتن, خیال داشتن, فهمیدن, معنی دادن, بر ان بودن, خواستن, برنامه, طرح, نقشه, تدبیر, اندیشه, خیال, نقشه کشیدن

planeta

: سیاره, ستاره سیار, ستاره بخت.

planetario

: افلا ک نما, سیاره نما, ستاره دیدگاه.

plano

: طرح کردن, قصد کردن, تخصیص دادن, :طرح, نقشه, زمینه, تدبیر, قصد, خیال, مقصود, هم اندازه, برابر, مساوی, هم پایه, همرتبه, شبیه, یکسان, همانند, همگن, :برابر شدن با, مساوی بودن, هم تراز کردن, زوج, تخت, پهن, مسطح, سطح, میزان, تراز, هموار, تراز کردن, نقشه, نقشه کشیدن, ترسیم کردن, برنامه, طرح, نقشه, تدبیر, اندیشه, خیال, نقشه کشیدن , هواپیما, رنده کردن, با رنده صاف کردن, صاف کردن, پرواز, جهش شبیه پرواز, سطح تراز, هموار, صاف, مسطح, سطح صاف, قسمت صاف هر چیز, هموار, نرم, روان, سلیس, بی تکان, بی مو, صیقلی, ملا یم, دلنواز, روان کردن, ارام کردن, تسکین دادن, صاف شدن, ملا یم شدن, صاف کردن, بدون اشکال بودن, صافکاری کردن.

planta

: کارخانه, گیاه, مستقر کردن, کاشتن.

plantaci n

: کشت و زرع, مزرعه.

plantar

: کارخانه, گیاه, مستقر کردن, کاشتن.

plata

: پول, اسکناس, سکه, مسکوک, ثروت, نقره, سیم, نقره پوش کردن, نقره فام شدن.

plata labrada

: ظروف نقره.

platero

: نقره ساز, نقره کار, سیمگر.

platija

: ماهی دیل, ماهی پهن, ماهی پیچ.

platillo

: نعلبکی, زیر گلدانی, بشقاب کوچک, در نعلبکی ریختن.

platino

: پلا تین یا طلا ی سفید.

plato

: دوره, مسیر, روش, جهت, جریان, درطی, درضمن, بخشی از غذا, اموزه, اموزگان, :دنبال کردن, بسرعت حرکت دادن, چهار نعل رفتن, ظرف, بشقاب, دوری, سینی, خوراک, غذا, در بشقاب ریختن, مقعر کردن, بشقاب, صفحه, اندودن, دیس, بشقاب بزرگ, هر چیز پهن, صفحه گرامافون.

playa

: ساحل, شن زار, کناردریا, رنگ شنی, بگل نشستن کشتی, ساحل دریا.

plaza

: میدان عمومی, میدان, بازار, میدان محل معامله, مربع, مجذور, چهارگوش, گوشه دار, مجذور کردن.

plaza de mercado

: بازار گاه, میدان فروش کالا, بازار.

plaza de toros

: صحنه یامیدان گاوبازی.

plaza fuerte

: دژ, قلعه نظامی, سنگر, پناهگاه, محل امن.

plegar

: خمیدن, خمش, زانویه, خمیدگی, شرایط خمیدگی, زانویی, گیره, خم کردن, کج کردن, منحرف کردن, تعظیم کردن, دولا کردن, کوشش کردن, بذل مساعی کردن, چین, شکن, خط اطوی شلوار, چین دار کردن, چین دار شدن , تا, تا کردن, تسلیم کردن, اراءه دادن, تسلیم شدن.

pleito

: شکایت, دادخواهی, مرافعه, دعوی, دادخواهی, طرح دعوی در دادگاه.

pleno verano

: نیمه تابستان, چله تابستان.

plica

: سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده و پس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد, موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد.

plido

: کند, راکد, کودن, گرفته, متاثر, کند کردن, فروغ, روشنایی, نور, اتش, کبریت, لحاظ, جنبه, اشکار کردن, اتش زدن, مشتعل شدن, ضعیف, خفیف, اهسته,اندک,اسان,کم قیمت,قلیل,مختصر,فرار,هوس امیز,وارسته,بی عفت,هوس باز,خل,سرگرم کننده,غیرجدی,باررا سبک کردن,تخفیف دادن,فرودامدن,واقع شدن,وفوع یافتن,سر رسیدن,رخ دادن, کمرنگ, رنگ پریده, رنگ رفته, بی نور, رنگ پریده شدن,رنگ رفتن, در میان نرده محصور کردن, احاطه کردن, میله دار کردن, نرده, حصار دفاعی, دفاع, ناحیه محصور, قلمروحدود, درخت بید, رنگ خاکستری مایل به زرد وسبز, زرد رنگ (مثل مریض), زردرنگ کردن.

pliegue

: چین, شکن, خط اطوی شلوار, چین دار کردن, چین دار شدن , تا, تا کردن.

plomero

: لوله کش.

plomizo

: سربی, مانند سرب, سربی رنگ, کند.

plomo

: سوق دادن, منجر شدن, پیش افت, تقدم.

plpito

: منبر, سکوب خطابه, بالا ی منبر رفتن.

plstico

: قالب پذیر, نرم, تغییر پذیر, قابل تحول و تغییر, پلا ستیک, مجسمه سازی, ماده پلا ستیکی.

pluma

: پر, پروبال, باپر پوشاندن, باپراراستن, بال دادن, قلم, کلک, شیوه نگارش, خامه, نوشتن, اغل, حیوانات اغل, خانه ییلا قی, نوشتن, نگاشتن, بستن, درحبس انداختن, بهار, چشمه, سرچشمه, فنر, انبرک, جست وخیز, حالت فنری, حالت ارتجاعی فنر, پریدن, جهش کردن, جهیدن, قابل ارتجاع بودن, حالت فنری داشتن, ظاهر شدن.

plumoso

: پر مانند, پوشیده ازپر, شبیه به پر.

plural

: جمع, صیغه جمع, صورت جمع, جمعی.

plusvala

: قدردانی, تقدیر, درک قدر یا بهای چیزی.

plvora

: باروت.

pnico

: وحشت, اضطراب و ترس ناگهانی, دهشت, هراس, وحشت زده کردن, در بیم و هراس انداختن.

po

: دیندار, پرهیزگار, زاهد, متقی, پارسا, وارسته.

poblaci n

: شهر, مردم, گروه, قوم وخویش, ملت, ملت, قوم, امت, خانواده, طایفه, کشور, جمعیت, نفوس, تعداد مردم, مردم, سکنه, شهرک, قصبه, شهر کوچک, قصبه حومه شهر, شهر.

pobre

: پست, فرومایه, سرافکنده, مطرود, روی برتافتن, خوار, پست کردن, کوچک کردن, تحقیرکردن, لا غر, نزار, بی برکت, بی چربی, نحیف, ناچیز, نیازمند, فقیر, مسکین, بینوا, بی پول, مستمند, معدود, ناچیز, پست, نامرغوب, دون, رنجور, بدبخت, بیچاره, ضعیف الحال, پست, تاسف اور.

pobreza

: بدبختی, بیچارگی, تهی دستی, نکبت, پستی, تندگستی, فقر, فلا کت, تهیدستی, کمیابی, بینوایی.

poca

: دوره, مدت, موقع, گاه, وقت, روزگار, عصر, گردش, نوبت, ایست, مکث, نقطه پایان جمله, جمله کامل, قاعده زنان, طمث, حد, پایان, نتیجه غایی, کمال, منتهادرجه, دوران مربوط به دوره بخصوصی.

pocas veces

: بسیار کم, بندرت, خیلی کم, ندرتا.

poco

: ذره, رقم دودویی, اندک, کم, کوچک, خرد, قد کوتاه, کوتاه, مختصر, ناچیز, جزءی, خورده, حقیر, محقر, معدود, بچگانه, درخور بچگی, پست.

poco a poco

: بتدریج, رفته رفته.

poco aparente

: ناپیدا, نامعلوم, غیر برجسته, کمرنگ, نامریی, جزءی, غیرمحسوس, غیرمشخص.

poco prctico

: غیر عملی, نشدنی.

poco profundo

: کم ژرفا, کم عمق, کم اب, سطحی, کم عمق کردن.

poco tiempo

: اندکی, مدتی, یک چندی.

pocos

: معدود, اندک, کم, اندکی از, کمی از (با ا).

podar

: تلا طم, متلا طم شدن, شاخه های خشک را زدن, هرس کردن, چیدن, زدن (موی وغیره), دست یاپای کسی را بریدن, باتنبلی حرکت کردن, شلنگ برداشتن, الو, گوجه برقانی, الوبخارا, اراستن, سرشاخه زدن, هرس کردن, درست کردن, اراستن, زینت دادن, پیراستن, تراشیدن, چیدن, پیراسته, مرتب, پاکیزه, تر وتمیز, وضع, حالت, تودوزی وتزءینات داخلی اتومبیل.

podenco

: سگ شکاری, سگ تازی, ادم منفور, باتازی شکار کردن, تعقیب کردن, پاپی شدن.

poder

: قدرت, توانایی, اختیار, اجازه, اعتبار, نفوذ, مدرک یا ماخذی از کتاب معتبریا سندی, نویسنده ء معتبر, منبع صحیح و موثق, اولیاء امور, قادربودن, قدرت داشتن, امکان داشتن (مای), :حلبی, قوطی, قوطی کنسرو, درقوطی ریختن, زندان کردن, اخراج کردن, ظرف, امکان داشتن, توانایی داشتن, قادر بودن, ممکن است, میتوان, شاید, انشاء الله, ایکاش, جشن اول ماه مه, بهار جوانی, ریعان شباب, ماه مه, توانایی, زور, قدرت, نیرو, انرژی, قدرت, توان, برق.

poderoso

: نیرومند, مقتدر.

podrido

: پوسیده, فاسد, خراب, زنگ زده, روبفساد.

podrir

: چرکی, باطلا ق, کثافت, سختی, گرفتاری, ادم بی کله, گندیده, فاسد, :ضایع کردن, فاسد کردن, ضایع شدن, فاسد شدن, رسیدن, عمل امدن, گیج کردن, خرف کردن, دلخورکردن, ازردن, رنجاندن, اذیت کردن, بستوه اوردن, خشمگین کردن, تحریک کردن, مزاحم شدن, ازردن, رنجاندن, رنجه دادن, خشمگین کردن.

poema pico

: رزمی, حماسی, شعر رزمی, حماسه, رزم نامه.

poema

: چامه, شعر, منظومه, چکامه, نظم.

poesa

: چامه سرایی, شعر, اشعار, نظم, لطف شاعرانه, فن شاعری

poeta

: شاعر, چکامه سرا.

pol tica

: سیاست, خط مشی, سیاستمداری, مصلحت اندیشی, کاردانی, بیمه نامه, ورقه بیمه, سند معلق به انجام شرطی, اداره یاحکومت کردن.

polaco

: قطب, صیقل, جلا, واکس زنی, پرداخت, ارایش, مبادی ادابی, تهذیب, جلا دادن, صیقل دادن, منزه کردن, واکس زدن, براق کردن, :لهستانی.

polea

: قرقره.

polen

: گرده, گرده افشانی کردن, دانه گرده.

polica

: اداره شهربانی, پاسبان, حفظ نظم وارامش (کشور یا شهری را) کردن, بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن, مامور پلیس, پاسبان.

poliester

: نمک الی مرکبی که تغلیظ شده ودر پلا ستیک سازی مصرف میگردد, الیاف یاپارچه پولی استر.

polilla

: کسیکه علا قه مفرطی به مطالعه کتب دارد, بید, پروانه, حشرات موذی.

polio

: پولیومیلیت, بیماری فلج اطفال

poliomielitis

: پولیومیلیت, بیماری فلج اطفال

pollito

: جوجه, بچه, نوزاد, جوجه مرغ, پرنده کوچک, بچه, مردجوان, ناازموده, ترسو, کمرو.

pollo

: جوجه, بچه, نوزاد, جوجه مرغ, پرنده کوچک, بچه, مردجوان, ناازموده, ترسو, کمرو, مرغ, ماکیان, مرغ خانگی.

polonia

: لهستان.

polons

: قطب, صیقل, جلا, واکس زنی, پرداخت, ارایش, مبادی ادابی, تهذیب, جلا دادن, صیقل دادن, منزه کردن, واکس زدن, براق کردن, :لهستانی.

poltico

: سیاستمدار, اهل سیاست, وارد در سیاست.

poluci n

: لوث, الودگی, کثافت, ناپاکی.

polvo

: خاک, گرد وخاک, غبار, خاکه, ذره, گردگیری کردن, گردگرفتن از, ریختن, پاشیدن (مثل گرد), تراب, سنگریزه, شن, ریگ, خاک, ماسه سنگ, ثبات, استحکام, نخاله, ساییدن, اسیاب کردن, ازردن, پودر, پودر صورت, گرد, باروت, دینامیت, پودر زدن به, گرد زدن به, گرد مالیدن بصورت گرد دراوردن.

polvoriento

: گردوخاکی.

polvos

: پودر, پودر صورت, گرد, باروت, دینامیت, پودر زدن به, گرد زدن به, گرد مالیدن بصورت گرد دراوردن.

pomelo

: درخت تو سرخ, میوه تو سرخ.

pomo

: دستگیره در, چفت.

ponche

: مشروب مرکب از شراب ومشروبات دیگر, کوتاه, قطور, مشت, ضربت مشت, قوت, استامپ, مهر, مشت زدن بر, منگنه کردن, سوراخ کردن, پهلوان کچل.

ponderado

: هوشیار, بهوش, عاقل, میانه رو, معتدل, متین, سنگین, موقر, ادم هشیار(دربرابرمست), هوشیار بودن, بهوش اوردن, از مستی دراوردن.

ponderar

: رسیدگی کردن (به), ملا حظه کردن, تفکر کردن, ململ نازک, معطر کردن وبعمل اوردن مشروبات, ژرف اندیشیدن, سنجیدن, اندیشه کردن, تعمق کردن, تفکر کردن, سنجش, کشیدن, سنجیدن, وزن کردن, وزن داشتن.

ponderoso

: سنگین, وزین, موثر, سنجیده, با نفوذ, پربار.

poner

: پیوستن, ضمیمه کردن, اضافه نمودن, چسبانیدن, خواباندن, دفن کردن, گذاردن, تخم گذاردن,داستان منظوم, اهنگ ملودی, الحان, : غیر متخصص, ناویژه کار, خارج از سلک روحانیت, غیر روحانی , جا, محل, مرتبه, قرار دادن, گماردن, گذاردن,قراردادن,به زور واداشتن,عذاب دادن,تقدیم داشتن,تعبیر کردن,بکار بردن,منصوب کردن, ترغیب کردن,استقرار,پرتاب,سعی,ثابت, مجموعه, نشاندن, دستگاه.

poner el paal a

: پارچه ء قنداق, گل و بوته دارکردن, گل و بوته کشیدن, کهنه ء بچه را عوض کردن.

poner en dep sito

: سپرده, ته نشست, سپردن.

poner en deposito

: سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده و پس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد, موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد.

poner en duda

: جستار, سوال, سوال, پرسش, استفهام, مسلله, موضوع, پرسیدن, تحقیق کردن, تردید کردن در.

poner pleito a

: تقاضا کردن, تعقیب قانونی کردن, دعوی کردن.

poner sal en

: نمک طعام, نمک میوه, نمک های طبی, نمکدان (سالتسهاکعر), نمکزار(مارسه سالت), نمک زده ن به, نمک پاشیدن, شور کردن.

ponerse en contacto con

: محل اتصال, تماس, تماس گرفتن.

poney

: تاتو, اسب کوتاه وکوچک, ریز, تسویه حساب کردن, پرداختن, خلا صه اخبار.

popa

: کشتیدم, صدای قلپ, صدای کوتاه, قسمت بلند عقب کشتی, صدای بوق ایجاد کردن, قورت دادن, تفنگ درکردن, باد وگاز معده را خالی کردن, گوزیدن, باعقب کشتی تصادم کردن, فریفتن, ادم احمق, از نفس افتادن, خسته ومانده شدن, تمام شدن, سخت گیر, عبوس, سخت ومحکم, عقب کشتی, کشتیدم.

popeln

: پوپلین, پارچه زنانه پوپلین.

poporopo

: ذرت بو داده, چس فیل.

popular

: محبوب, وابسته بتوده مردم, خلقی, ملی, توده پسند, عوام, عوامانه, عامیانه, پست, رکیک, مبتذل.

populares

: محبوب, وابسته بتوده مردم, خلقی, ملی, توده پسند, عوام.

populoso

: پرجمعیت, کثیرالجمعیت, بیشمار, زیاد, پر.

poquita

: هر چیز ظریف و عالی, گوشت یا خوراک لذیذ, مطبوع.

poquito

: اندک, کم, کوچک, خرد, قد کوتاه, کوتاه, مختصر, ناچیز, جزءی, خورده, حقیر, محقر, معدود, بچگانه, درخور بچگی, پست, سریع تر, بلکه, بیشتر, تا یک اندازه, نسبتا, با میل بیشتری, ترجیحا.

por

: بدست, بتوسط, با, بوسیله, از, بواسطه, پهلوی, نزدیک,کنار, از نزدیک, ازپهلوی, ازکنار, درکنار, از پهلو, محل سکنی, فرعی, درجه دوم, برای, بجهت, بواسطه, بجای, از طرف, به بهای, درمدت, بقدر, در برابر, درمقابل, برله, بطرفداری از, مربوط به, مال, برای اینکه, زیرا که, چونکه, توی, اندر, در میان, در ظرف, به, بسوی, بطرف, نسبت به, مقارن, با, توسط, بوسیله, در هر, برای هر, از میان, از وسط, برطبق, ازمیان, از طریق, بواسطه, در ظرف, سرتاسر, از راه, از طریق, میان راه, توسط, بوسیله.

por avion

: پست هوایی.

por cada uno

: برای هرشخص, هرچیز, هریک, هرکدام.

por casualidad

: اتفاقی, غیر مهم, غیر جدی.

por ciento

: بقرار در صد, از قرار صدی, درصد.

por cierto

: براستی, راستی, حقیقتا, واقعا, هر اینه, در واقع, همانا, فی الواقع, اره راستی.

por desgracia

: متاسفانه, بدبختانه.

por detrs

: عقب, پشت سر, باقی کار, باقی دار, عقب مانده, دارای پس افت, عقب تراز, بعداز, دیرتراز, پشتیبان, اتکاء, کپل, نشیمن گاه.

por escrito

: نوشتاری, کتبی.

por eso

: برای ان (منظور), از اینرو, بنابر این, بدلیل ان, سپس.

por favor

: دلپذیرکردن, خشنود ساختن, کیف کردن, سرگرم کردن, لطفا, خواهشمند است.

por la presente

: بدین وسیله, بموجب این نامه یا حکم یا سند.

por lo tanto

: برای ان (منظور), از اینرو, بنابر این, بدلیل ان, سپس.

por lo visto

: ظاهرا.

por qu

: چرا, برای چه, بچه جهت.

por separado

: جدا, کنار, سوا, مجزا, غیرهمفکر.

por sopresa

: قهقرایی, به عقب, غافلگیر, ناگهان, منزوی, پرت.

por tanto

: چنین, اینقدر, اینطور, همچو, چنان, بقدری, انقدر, چندان, همینطور, همچنان, همینقدر, پس, بنابراین, از انرو, خیلی, باین زیادی.

por toda la nacin

: در سرتاسر کشور.

por todas partes

: درهرجا, درهمه جا, درهرقسمت, در سراسر, سراسر, تماما, از درون و بیرون, بکلی.

por...)

: درهرجا, درهمه جا, درهرقسمت, در سراسر.

porcelana

: کشورچین, چینی, ظروف چینی, چینی, ظروف چینی, پورسلین.

porcentaje

: در صد.

porche

: هشتی, سرپوشیده, دالا ن, ایوان, رواق.

porci n

: کمک, یاری, یک وعده یا پرس خوراک, بخش, سهم.

porciento

: بقرار در صد, از قرار صدی, درصد, در صد.

porcion

: بخش, سهم.

pordiosero

: گرفتارفقر و فاقه, بگدایی انداختن, بیچاره کردن, گدا

porfa

: اصرار, پافشاری.

pormenorizar

: جزء, تفصیل, جزءیات, تفاصیل, اقلا م ریز, حساب ریز, شرح دادن, بتفصیل گفتن, بکار ویژه ای گماردن, ماموریت دادن, جزء به جزء نوشتن, به اقلا م نوشتن.

poro

: سوراخ ریز, منفذ, روزنه, خلل وفرج, در دریای تفکر غوطه ور شدن, بمطالعه دقیق پرداختن, با دقت دیدن.

porqu

: سبب, علت, موجب, انگیزه, هدف, مرافعه, موضوع منازع فیه, نهضت, جنبش, سبب شدن, واداشتن, ایجاد کردن (غالبا بامصدر), دلیل, سبب, علت, عقل, خرد, شعور, استدلا ل کردن, دلیل و برهان اوردن.

porque

: چنانکه, بطوریکه, همچنانکه, هنگامیکه, چون, نظر باینکه, در نتیجه, بهمان اندازه, بعنوان مثال, مانند , زیرا, زیرا که, چونکه, برای اینکه, برای, بجهت, بواسطه, بجای, از طرف, به بهای, درمدت, بقدر, در برابر, درمقابل, برله, بطرفداری از, مربوط به, مال, برای اینکه, زیرا که, چونکه, بعد از, پس از, از وقتی که, چون که, نظر باینکه, ازاینرو, چون, از انجایی که.

porra

: چماق, گرز, خال گشنیز, خاج, باشگاه, انجمن, کانون, مجمع(vi.vti):چماق زدن, تشکیل باشگاه یا انجمن دادن.

porrn

: کوزه, بستو, درکوزه ریختن.

porro

: تراوش, رخنه, تراوش کردن, فاش شدن.

port

: بندر, بندرگاه, لنگرگاه, مامن, مبدا مسافرت, فرودگاه هواپیما, بندر ورودی, درب, دورازه, در رو, مخرج, شراب شیرین, بارگیری کردن, ببندر اوردن, حمل کردن, بردن, ترابردن.

port n

: دروازه, در بزرگ, مدخل, دریجه سد, وسایل ورود, ورودیه.

port til

: قابل حمل ونقل, سفری, سبک, ترابرپذیر, دستی.

portacarta

: کیسه مراسلا ت پستی.

portador

: حامل, درخت بارور, در وجه حامل.

portafolio

: کیف اسناد, کیف.

portamonedas

: کیسه, جیب, کیسه پول, کیف پول, پول, دارایی, وجوهات خزانه, غنچه کردن, جمع کردن, پول دزدیدن, جیب بری کردن, کیف پول, کیف جیبی.

portar

: باربردن, حمل ونقل کردن, سوق دادن, جمع کردن, مجموع, برپشت حمل کردن.

portarse

: رفتارکردن, سلوک کردن, حرکت کردن, درست رفتار کردن, ادب نگاهداشتن.

portarse mal

: بدرفتاری کردن, درست رفتار نکردن, بی ادبی کردن.

portavoz

: سخنران, ناطق, سخنگو.

porte

: حمل بوسیله پست, ارسال پست, مخارج پستی, حق پستی, تمبر پستی.

portero

: سرپرست, مستحفظ, سرایدار, دربان, دربازکن , دروازه بان فوتبال, گلر, دربان, سرایدار, فراش مدرسه, راهنمای مدرسه, راهنمای مدرسه, حمالی کردن, حمل کردن, ابجو, دربان, حاجب, باربر, حمال, ناقل امراض, حامل.

portilla

: پنجره کشتی یا هواپیما, دریچه, مزغل, سوراخ برج.

portugus

: اهل کشور پرتقال, زبان پرتقالی.

porvenir

: اینده, مستقبل, بعدی, بعد اینده, اتیه, اخرت.

posada

: مسافرخانه, مهمانخانه, کاروانسرا, منزل, در مسافرخانه جادادن, مسکن دادن, منزل, جا, خانه, کلبه, شعبه فراماسون ها, انبار, منزل دادن, پذیرایی کردن, گذاشتن, تسلیم کردن, قرار دادن, منزل کردن, بیتوته کردن, تفویض کردن, خیمه زدن, به لا نه پناه بردن, مسکن, منزل, محل سکونت, اطاق کرایه ای, پناهگاه, جان پناه, محافظت, حمایت, محافظت کردن, پناه دادن.

posadero

: صاحب مسافرخانه.

posar

: مطرح کردن, گذاردن, قراردادن, اقامه کردن, ژست گرفتن, وانمود شدن, قیافه گرفتن, وضع, حالت, ژست, قیافه گیری برای عکسبرداری,سوال پیچ کردن باسلوال گیر انداختن.

pose

: مطرح کردن, گذاردن, قراردادن, اقامه کردن, ژست گرفتن, وانمود شدن, قیافه گرفتن, وضع, حالت, ژست, قیافه گیری برای عکسبرداری, سوال پیچ کردن باسلوال گیر انداختن.

poseer

: داشتن, دارا بودن, مالک بودن, ناگزیر بودن, مجبور بودن, وادار کردن, باعث انجام کاری شدن, عقیده داشتن,دانستن, خوردن, صرف کردن, گذاشتن, کردن, رسیدن به, جلب کردن, بدست اوردن, دارنده, مالک, داشتن, دارا بودن, مال خود دانستن, اقرار کردن, تن در دادن, خود, خودم, شخصی, مال خودم, دارا بودن, داشتن, متصرف بودن, در تصرف داشتن, دارا شدن, متصرف شدن.

poser

: سند عندالمطالبه, گواهی کردن, تضمین کردن, گواهی, حکم

posesin

: تصرف, دارایی, مالکیت, ثروت, ید تسلط.

posibilidad

: امکان, احتمال, چیز ممکن.

posible

: شدنی, ممکن, امکان پذیر, میسر, مقدور, امکان.

posici n

: موقعیت, موضع, مرتبه, مقام, جایگاه, محل, مقر.

posicion

: موقعیت, موضع, مرتبه, مقام, جایگاه.

positiva

: عکس چاپی, مواد چاپی, چاپ کردن, منتشر کردن, ماشین کردن.

positivo

: مثبت, یقین.

postal

: پستی, کارت پستال, بوسیله کارت پستال مکاتبه کردن.

poste

: پست, چاپار, نامه رسان, پستچی, مجموعه پستی, بسته پستی, سیستم پستی, پستخانه, صندوق پست, تعجیل, عجله,ارسال سریع, پست کردن, تیر تلفن وغیره, تیردگل کشتی وامثال ان, پست نظامی, پاسگاه, مقام, مسلولیت, شغل, اگهی واعلا ن کردن, ستون چوبی یا سنگی تزءینی, میخ چوبی, گرو, شرط, شرط بندی مسابقه با پول روی میزدر قمار, بچوب یا بمیخ بستن, قاءم کردن, محکم کردن, شرط بندی کردن, شهرت خود رابخطر انداختن, پول در قمار گذاشتن, پایه, تیر, میل, شمع, حاءل, نگهدار, سایبان یا چادر جلو مغازه, مهار یامحدودکردن, تیر دار کردن.

poste indicador

: تابلو اعلا ن, تیر حامل اعلا ن, تابلو راهنما.

posterior

: ته, پایین, تحتانی, اخر, اخری, عقب تر, دومی, این یک, اخیر, پس ایند, بعدی, بعد, پسین, لا حق, مابعد, دیرتر, متعاقب.

postizo

: شخص لا ل وگیج وگنگ, ادم ساختگی, مانکن, مصنوعی, بطورمصنوعی ساختن, ادمک, دروغ, کذب, کاذبانه, مصنوعی, دروغگو, ساختگی, نادرست, غلط, قلا بی, بدل.

postre

: دندان مز, دسر.

postrero

: عقب ترین, پسین, دورترین.

postura

: فرمودن, امر کردن, دعوت کردن, پیشنهاد کردن, توپ زدن,خداحافظی کردن, قیمت خریدرا معلوم کردن, مزایده, پیشنهاد.

potencia

: گنجایش, ظرفیت, قدرت, توان, برق.

potencia de fuego

: قدرت شلیک.

potencial

: قابلیت عرضه در بازار.

potente

: نیرومند, توانا, زورمند, قوی, مقتدر, بزرگ.

potranca

: کره مادیان, قسراق, دختر شوخ و جوان.

potro

: کره اسب, شخص ناازموده, تازه کار, نوعی طپانچه.

pozo

: چشمه, جوهردان, دوات, ببالا فوران کردن, روامدن اب ومایع, درسطح امدن وجاری شدن, :خوب, تندرست, سالم, راحت, بسیارخوب, به چشم, تماما, تمام وکمال, بدون اشکال, اوه, خیلی خوب.

ppura

: رنگ ارغوانی, زرشکی, جامه ارغوانی, جاه وجلا ل, ارغوانی کردن یا شدن.

pr ctica

: مشق, ورزش, تمرین, تکرار, ممارست, تمرین کردن, ممارست کردن, پرداختن, برزش, برزیدن.

pr digo

: فراوانی, وفور, ولخرجی, اسراف کردن, ولخرجی کردن, افراط کردن.

pr fugo

: فراری.

pr ncipe

: شاهزاده, ولیعهد, فرمانروای مطلق, شاهزاده بودن, مثل شاهزاده رفتار کردن, سروری کردن.

pr spero

: کامیاب, موفق, کامکار.

pr stamo

: وام, قرض, قرضه, عاریه, واژه عاریه, عاریه دادن, قرض کردن.

pr ximo

: نزدیک, درشرف, اماده اراءه دادن, اینده, نزدیک, تقریبا, قریب, صمیمی, نزدیک شدن, بعد, دیگر, اینده, پهلویی, جنبی, مجاور, نزدیک ترین, پس ازان, سپس, بعد, جنب, کنار.

practicable

: گذرپذیر, قابل قبول, قابل عبور, عملی, قابل اجرا, صورت پذیر, عبور کردنی.

practicar

: مشق, ورزش, تمرین, تکرار, ممارست, تمرین کردن, ممارست کردن, پرداختن, برزش, برزیدن.

pradera

: چمن, چمن زار, مرغزار, راغ, علفزار.

prado

: چمن, علفزار, مرغزار, باپارچه صافی کردن, چمن, چمن زار, مرغزار, راغ, علفزار, چراگاه, مرتع, گیاه وعلق قصیل, چرانیدن, چریدن در, تغذیه کردن.

prcer

: برجسته, نامی, درخشان, ممتاز, مجلل.

prctico

: بادست انجام شده, دستی, دم دست, اماده, موجود, قابل استفاده, سودمند, چابک, چالا ک, ماهر, استاد در کار خود, روان, بسهولت قابل استفاده, سهل الا ستعمال, رهبر, لیدر, خلبان هواپیما, راننده کشتی, اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی, پیلوت, چراغ راهنما, رهبری کردن, خلبانی کردن, راندن, ازمایشی, کابردی, عملی, بکار خور, اهل عمل.

pre mbulo

: سراغاز مقدمه کتاب, مقدمه سند, دیباجه, مقدمه وراهنمای نظامنامه یا مقررات, توضیحات, مقدمه نوشتن.

precario

: بحرانی, وخیم, منتقدانه, عاریه ای بسته بمیل دیگری, مشروط بشرایط معینی, مشکوک, مصر, التماس کن, پرمخاطره.

precaucin

: احتیاط, اقدام احتیاطی.

precaver

: احتیاط, پیش بینی, هوشیاری, وثیقه, ضامن, هوشیار کردن, اخطار کردن به.

precaverse

: زنهاردادن, برحذربودن, حذرکردن از, ملتفت بودن.

precavido

: هوشیار, محتاط, مواظب.

precedente

: بازپسین, پسین, اخر, اخرین, اخیر, نهانی, قطعی, دوام داشتن, دوام کردن, طول کشیدن, به درازا کشیدن, پایستن, قبلی.

preceder

: پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن, پیش بودن (از), منتظربودن, پیش بینی کردن, جلوانداختن, سبقت, مقدم بودن, جلوتر بودن از, اسبق بودن بر.

preceptor

: اموختار, لله, معلم سرخانه, ناظر درس دانشجویان, درس خصوصی دادن به.

precio

: بار, هزینه, مطالبه هزینه, هزینه, ارزش, ارزیدن, ارزش, قیمت, بها, بها قاءل شدن, قیمت گذاشتن, نرخ, میزان, سرعت, ارزیابی کردن.

precio del billete

: کرایه, کرایه مسافر, مسافر کرایه ای, خوراک, گذراندن, گذران کردن.

precioso

: دوست داشتنی, دلپذیر, دلفریب, گرانبها, نفیس, پر ارزش, تصنعی گرامی, : قیمتی, بسیار, فوق العاده.

precipicio

: صخره پرتگاه, پرتگاه, سراشیبی تند.

precipitacin

: شتاب, دستپاچگی, تسریع, بارش, ته نشینی.

precipitadamente

: شتابان, باشتاب, باعجله, باکله, سربجلو, بادست پاچگی, تند, سراسیمه, بی پروا, شیرجه رونده, معلق, عجول.

precipitado

: تند, عجول, بی پروا, بی احتیاط, محل خارش یا تحریک روی پوست, جوش, دانه.

precipitarse

: خردکردن, درهم شکستن, ریز ریز شدن, سقوط کردن هواپیما, ناخوانده وارد شدن, صدای بلند یا ناگهانی (در اثر شکستن), سقوط, نی بوریا, بوریا, انواع گیاهان خانواده سمار,یک پر کاه, جزءی, حمله, یورش, حرکت شدید, ازدحام مردم, جوی, جویبار, هجوم بردن, برسر چیزی پریدن, کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن.

preciso

: درست, دقیق, درست, صحیح, صحیح کردن, اصلا ح کردن, تادیب کردن, دقیق, دقیق, شایسته, چنانکه شاید وباید, مناسب, مربوط, بجا, بموقع, مطبوع, بسیار, خیلی, بسی, چندان, فراوان, زیاد, حتمی, واقعی, فعلی, خودان, همان, عینا.

precursor

: پیشرو, منادی, جلودار, قاصد.

predecesor

: اسبق, سابق, قبلی, جد, اجداد, پیشنیان.

predecir

: پیشگویی کردن, قبلا پیش بینی کردن.

predicador

: وزیر, وزیر مختار, کشیش.(.vtvi): کمک کردن, خدمت کردن, پرستاری کردن, بخش کردن, پیشوای روحانی, شبان, چوپان, شبانی, شعر روستایی, واعظ.

predicar

: موعظه کردن, وعظ کردن, سخنرانی مذهبی کردن, نصیحت کردن.

predisponga

: پیشقدر.

predominio

: فراز, علو, بالا, تعالی, سلطه, تفوق, مزیت, استیلا.

preferencia

: پسند, انتخاب, چیز نخبه, برگزیده, منتخب, برتری, رجحان, ترفیع, مزیت, اولویت, تقدم, گزین, انتخاب, گزینش

preferible

: مرجح, دارای رجحان, قابل ترجیح, برتر.

preferir

: ترجیح یافتن یادادن, برتری دادن, رجحان دادن, برگزیدن.

prefijo

: پیشوند, پیشوندی.

pregunta

: تحقیق, خبر گیری, پرسش, بازجویی, رسیدگی, سلوال, استعلا م, جستار, جستار, سوال, سوال, پرسش, استفهام, مسلله, موضوع, پرسیدن, تحقیق کردن, تردید کردن در.

preguntar

: پرسیدن, جویا شدن, خواهش کردن, برای چیزی بی تاب شدن, طلبیدن, خواستن, دعوت کردن, جستار, سوال, سوال, پرسش, استفهام, مسلله, موضوع, پرسیدن, تحقیق کردن, تردید کردن در.

preguntarse

: شگفت, تعجب, حیرت, اعجوبه, درشگفت شدن, حیرت انگیز, غریب.

prejuicio

: تبعیض, تعصب, غرض, غرض ورزی, قضاوت تبعیض امیز, خسارت وضرر, تبعیض کردن, پیش داوری.

preliminar

: استانه ای, اولیه, مقدمات, مقدماتی, ابتدایی, امتحان مقدماتی.

prematuro

: پیش رس, قبل از موقع, نابهنگام, نارس.

premeditaci n

: پیش اندیشیده, عمدی, دور اندیشی, مال اندیشی, احتیاط, اندیشه قبلی.

premiar

: جایزه, رای, مقرر داشتن, اعطا کردن, سپردن, امانت گذاردن.

premio

: جایزه, رای, مقرر داشتن, اعطا کردن, سپردن, امانت گذاردن, انعام, جایزه, ممتاز, غنیمت, ارزش بسیار قاءل شدن, مغتنم شمردن.

premio gordo

: برنده تمام پولها, جوایز رویهم انباشته.

premio m ximo

: برنده تمام پولها, جوایز رویهم انباشته.

prenatal

: مربوط به قبل از تولد, قبل از ولا دتی.

prenda

: درگروگان, گرو, وثیقه, ضمانت, بیعانه, باده نوشی بسلا متی کسی, بسلا متی, نوش, تعهد والتزام, گروگذاشتن, بسلا متی کسی باده نوشیدن, متعهد شدن, التزام دادن.

prender

: دریافتن, درک کردن, توقیف کردن, بیم داشتن, هراسیدن, بستن, پیوستن, پیوست کردن, ضمیمه کردن, چسباندن, نسبت دادن, گذاشتن, ضبط کردن, توقیف شدن, دلبسته شدن.

prensa

: فشار, ازدحام, جمعیت, ماشین چاپ, مطبعه, مطبوعات, جراید, وارداوردن, فشردن زور دادن, ازدحام کردن, اتوزدن, دستگاه پرس, چاپ.

preocupacin

: تیمار, پرستاری, مواظبت, بیم, دلواپسی (م.م.) غم, پروا داشتن, غم خوردن, علا قمند بودن, ربط, بستگی, بابت, مربوط بودن به, دلواپس کردن, نگران بودن, اهمیت داشتن, ازار, ازار دادن, رنجه کردن, زحمت دادن, دچار کردن, اشفتن, مصدع شدن, مزاحمت, زحمت, رنجه, اندیشناکی, اندیشناک کردن یابودن, نگران کردن, اذیت کردن, بستوه اوردن, اندیشه, نگرانی, اضطراب, دلواپسی

preocupado

: دلواپس, ارزومند, مشتاق, اندیشناک, بیم ناک.

preocupar

: ذلیل کردن, ستم کردن بر, کوفتن, تعدی کردن, درمضیقه قرار دادن, پریشان کردن, ازار, ازار دادن, رنجه کردن, زحمت دادن, دچار کردن, اشفتن, مصدع شدن, مزاحمت, زحمت, رنجه.

preocuparse

: اندیشناکی, اندیشناک کردن یابودن, نگران کردن, اذیت کردن, بستوه اوردن, اندیشه, نگرانی, اضطراب, دلواپسی

preparaci n

: پستایش, امادش, تهیه, تدارک, تهیه مقدمات, اقدام مقدماتی, اماده سازی, امادگی.

preparado

: اماده کردن, مهیا کردن, حاضر کردن, اماده.

preparador

: کالسکه, واگن راه اهن, مربی ورزش, رهبری عملیات ورزشی را کردن, معلمی کردن.

preparar

: اشپز, پختن, پستاکردن, مهیا ساختن, مجهز کردن, اماده شدن, ساختن.

preposicin

: حرف اضافه, حرف جر, حرف پیش نهاده.

presa

: سدبندی, رگبارگلوله, بطورمسلسل بیرون دادن, سد, اب بند, بند, سد ساختن, مانع شدن یاایجاد مانع کردن, محدود کردن.

prescribir

: تجویز کردن, نسخه نوشتن, تعیین کردن.

presencia

: توجه, مواظبت, رسیدگی, تیمار, پرستاری, خدمت, ملا زمت, حضور, حضار, همراهان, ملتزمین, پیشگاه, پیش, درنظر مجسم کننده, وقوع وتکرار, حضور.

presentaci n

: مقدمه, دیباچه, معارفه, معرفی, معرفی رسمی, اشناسازی, معمول سازی, ابداع, احداث, معرفی, نمایش, اراءه, عرضه, تقدیم.

presentante

: حامل, درخت بارور, در وجه حامل.

presentar

: معرفی کردن, نشان دادن, باب کردن, مرسوم کردن, اشنا کردن, مطرح کردن, تقدیم داشتن, پیشکش کردن, عرضه, پیشنهاد کردن, پیشنهاد, تقدیم, پیشکش, اراءه, پیشکش, هدیه, ره اورد, اهداء, پیشکشی, زمان حاضر, زمان حال, اکنون, موجود, اماده, مهیا, حاضر, معرفی کردن, اهداء کردن, اراءه دادن, قربانی, قربانی برای شفاعت, فداکاری, قربانی دادن, فداکاری کردن, قربانی کردن جانبازی.

presentarse

: ظاهرشدن, پدیدار شدن, انجام دادن, کردن, بجا اوردن, اجرا کردن, بازی کردن, نمایش دادن, ایفاکردن, گزارش, گزارش دادن.

presente

: پیشکش, هدیه, ره اورد, اهداء, پیشکشی, زمان حاضر, زمان حال, اکنون, موجود, اماده, مهیا, حاضر, معرفی کردن, اهداء کردن, اراءه دادن.

presentir

: پیشگویی کردن, نشانه بودن (از), حاکی بودن از, دلا لت داشتن (بر), شگون داشتن, پیش گویی کردن, تفال بد زدن, قبلا بدل کسی اثر کردن.

preservar

: قرق شکارگاه, شکارگاه, مربا, کنسرومیوه, نگاهداشتن, حفظ کردن, باقی نگهداشتن.

presidencia

: ریاست.

presidente

: فرنشین, رءیس, ریاست کردن, اداره کردن, رءیس, رءیس جمهور, رءیس دانشگاه.

presidir

: صندلی, مقر, کرسی استادی در دانشگاه, برکرسی یاصندلی نشاندن, کرسی ریاست را اشغال کردن, ریاست کردن بر, ریاست جلسه را بعهده داشتن, اداره کردن هدایت کردن, سرپرستی کردن.

presilla

: حلقه, حلقه طناب, گره, پیچ, چرخ, خمیدگی, حلقه دار کردن, گره زدن, پیچ خوردن.

presin

: فشار, مضیقه, فشار, تقلا, قوت, اهمیت, تاکید, مضیقه, سختی, پریشان کردن, مالیات زیادبستن, تاکید کردن.

preso

: مجرم, جانی, محبوس, محکوم کردن, زندانی, اسیر.

prestamista

: قرض دهنده, بنگاه رهنی, گروگیر, وام ده, مرتهن.

prestamo

: وام, قرض, قرضه, عاریه, واژه عاریه, عاریه دادن, قرض کردن.

prestar

: عاریه دادن, قرض دادن, وام دادن, معطوف داشتن, متوجه کردن, متوجه شدن, وام, قرض, قرضه, عاریه, واژه عاریه, عاریه دادن, قرض کردن.

prestar atencin

: ملا حضه کردن, اخطار, اگهی.

prestar juramento

: نذر, پیمان, عهد, قول, شرط, عهد کردن.

prestatario

: قرض کننده.

presteza

: عجله, شتاب, سرعت, عجله کردن.

prestidigitador

: جادوگر, مجوسی.

prestigio

: حیثیت, اعتبار, ابرو, نفوذ, قدر ومنزلت.

presto

: بیدرنگ, سریع کردن, بفعالیت واداشتن, برانگیختن, سریع, عاجل, اماده, چالا ک, سوفلوری کردن.

presumible

: فرض محتمل, قابل استنباط, قابل استفاده.

presumido

: لا ف زن, خودستا, وانمود کن, ژستو, قیافه گیر, پرسش دشوار, گستاخ, جسور, مغرور, خود بین.

presumir

: فرض کردن, پنداشتن, گرفتن, خرده الماسی که برای شیشه بری بکار رود, :لا ف, مباهات, بالیدن, خودستایی کردن, سخن اغراق امیز گفتن, به رخ کشیدن, رجز خواندن, جایگاه سر پوشیده تماشاچیان در میدان اسب دوانی یا ورزشگاهها, حضار, شنوندگان.

presuntuoso

: خودپسندی, خودبینی, غرور, استعاره, گستاخ, جسور, مغرور, خود بین.

presupuestar

: بودجه.

presupuestario

: مربوط به بودجه.

presupuesto

: بودجه.

presuroso

: عجول, شتاب زده, دست پاچه, تند, زودرس.

pretensi n

: ادعا, دعوی, مطالبه, ادعا کردن, فرض, احتمال, استنباط, گستاخی, جسارت, وانمودسازی, تظاهر, بهانه, ادعا

pretexto

: بهانه, عذر, دستاویز, مستمسک, بهانه اوردن.

pretina

: کمربند, کمر, کرست, حلقه, احاطه کردن, حلقه ای بریدن.

pretzel

: چوب شور (مزه ابجو وغیره), بیسکویت نمکی.

prevencin

: پرهیز, اجتناب, کناره گیری, احتراز, طفره.

prevenir

: پیش بینی کردن, انتظار داشتن, پیشدستی کردن, جلوانداختن, پیش گرفتن بر, سبقت جستن بر, جلوگیری کردن, پیش گیری کردن, بازداشتن, مانع شدن, ممانعت کردن.

preventivo

: پیش گیر, جلوگیری کننده, مانع.

prever

: پیش بینی کردن, انتظار داشتن, پیشدستی کردن, جلوانداختن, پیش گرفتن بر, سبقت جستن بر, خیال بافی کردن, رویایی بودن, دررویا دیدن, قبلا تهیه دیدن, پیش بینی کردن, از پیش دانستن.

previo

: قبلی.

previsin

: پیش بینی, پیش بینی کردن, پیش بینی, دور اندیشی, مال اندیشی, بصیرت, چشم انداز, دور نما, منظره, چشم داشت, نظریه.

prima

: پسرعمو یا دختر عمو, پسردایی یا دختر دایی, عمه زاده, خاله زاده, حق العمل, اعلا ء.

primario

: ابتدایی, مقدماتی, نخستین, عمده, اصلی.

primavera

: بهار, چشمه, سرچشمه, فنر, انبرک, جست وخیز, حالت فنری, حالت ارتجاعی فنر, پریدن, جهش کردن, جهیدن, قابل ارتجاع بودن, حالت فنری داشتن, ظاهر شدن, فصل بهار, جوانی, شباب, بهار زندگانی.

primer ministro

: مقدم, برتر, والا تر, نخستین, مهمتر, رءیس,رهبر, نخست وزیر, نخستین نمایش یک نمایشنامه, هنرپیشه برجسته.

primer plano

: پیش نما, نزدیک نما (در برابر دور نما), منظره جلو عکس, زمین جلو عمارت.

primero

: نخست, نخستین, اول, یکم, مقدم, مقدماتی, اولا, درمرحله اول, بهترین, پیش ترین, جلوترین, دردرجه نخست, ابتدایی, مقدماتی, نخستین, عمده, اصلی.

primo

: پسرعمو یا دختر عمو, پسردایی یا دختر دایی, عمه زاده, خاله زاده.

primordial

: ابتدایی, مقدماتی, نخستین, عمده, اصلی.

primoroso

: نفیس, بدیع, عالی, دلپسند, مطبوع, حساس, دقیق, شدید, سخت.

princesa

: شاهدخت, شاهزاده خانم, همسر شاهزاده, مثل شاهزاده خانم رفتار کردن.

principal

: کاردینال, عدداصلی, اعداد اصلی, اصلی, اساسی, سهره کاکل قرمز امریکایی, رءیس, سر, پیشرو, قاءد, سالا ر, فرمانده, عمده, مهم, مقدم, پیشتاز, عمده, اصلی, عمده, مهاد, بزرگ, عمده, متخصص شدن, غالب, مسلط, حکمفرما, نافذ, عمده, برجسته, اصلی, عمده, مایه, مدیر.

principalmente

: مخصوصا, بطور عمده.

principiante

: مبتدی, تازه کار, یادگیرنده.

principio

: اغاز, ابتدا, شروع, اغاز, جشن فارغ التحصیلی, اصل, قاعده کلی, مرام.

prioridad

: حق تقدم, برتری.

prisa

: عجله, شتاب, سرعت, عجله کردن, شتاب کردن, شتابیدن, عجله کردن, چاپیدن, بستوه اوردن, باشتاب انجام دادن, راندن, شتاب, عجله, دستپاچگی, سرعت.

prisin

: زندان, محبس, زندان, محبس, محل محصور, حبس, زندان, محبس, حبس کردن, زندان, محبس, حبس, وابسته به زندان, زندان کردن.

prisionero

: اسیر, گرفتار, دستگیر, شیفته, دربند, زندانی, اسیر.

privad privada

: اختصاصی, خصوصی, محرمانه, مستور, سرباز, اعضاء تناسلی.

privado

: اختصاصی, خصوصی, محرمانه, مستور, سرباز, اعضاء تناسلی.

privar

: محروم کردن, داغدیده کردن.

privativo

: انتصاری.

privilegio

: امتیاز, رجحان, مزیت, حق ویژه, امتیاز مخصوصی اعطا کردن, بخشیدن.

prmio

: حق العمل, اعلا ء, انعام, جایزه, ممتاز, غنیمت, ارزش بسیار قاءل شدن, مغتنم شمردن.

pro

: برای, بجهت, بواسطه, بجای, از طرف, به بهای, درمدت, بقدر, در برابر, درمقابل, برله, بطرفداری از, مربوط به, مال, برای اینکه, زیرا که, چونکه.

proa

: خم شدن, تعظیم کردن, مطیع شدن, تعظیم, کمان, قوس.

probabilidad

: بخت, تصادف, شانس, فرصت, مجال, اتفاقی, اتفاق افتادن

probable

: محتمل, باور کردنی, احتمالی, احتمالی, محتمل, باور کردنی, امر احتمالی.

probablemente

: محتملا, شاید.

probar

: کوشش کردن, قصد کردن, مبادرت کردن به, تقلا کردن, جستجو کردن, کوشش, قصد, ثابت کردن, در امدن, چشیدن, لب زدن, مزه کردن, مزه دادن, مزه, طعم, چشاپی, ذوق, سلیقه, ازمون, ازمایش, امتحان کردن, محک, معیار, امتحان کردن, محک زدن, ازمودن کردن, کوشش کردن, سعی کردن, کوشیدن, ازمودن, محاکمه کردن, جدا کردن, سنجیدن, ازمایش, امتحان, ازمون, کوشش.

problema

: مسلله, مشکل.

probo

: راستکار, راد, درست کار, امین, جلا ل, بیغل وغش, صادق, عفیف.

procacidad

: گستاخی, چشم سفیدی, خیره سری.

procedencia

: خاستگاه, اصل بنیاد, منشا, مبدا, سرچشمه, علت.

proceder

: پیش رفتن, رهسپار شدن, حرکت کردن, اقدام کردن, پرداختن به, ناشی شدن از, عایدات.

procedimiento

: رویه, پردازه, مراحل مختلف چیزی, پیشرفت تدریجی ومداوم, جریان عمل,مرحله, دوره عمل, طرز عمل, تهیه کردن, مراحلی را طی کردن, بانجام رساندن, تمام کردن, فرا گرد, فراشد, روند, فرایند.

procesable

: قابل تعقیب قانونی.

procesador

: عمل کننده, تکمیل کننده, تمام کننده.

procesadore

: عمل کننده, تکمیل کننده, تمام کننده.

procesar

: احضار نمودن (بمحکمه), با تنظیم کیفر خواست متهمی را بمحاکمه خواندن, تعقیب قانونی کردن, دنبال کردن پیگرد کردن.

procesi n

: حرکت دسته جمعی, ترقی تصاعدی, ترقی, بصورت صفوف منظم, دسته راه انداختن, درصفوف منظم پیشرفتن.

proceso

: مرافعه, دعوی, دادخواهی, طرح دعوی در دادگاه, درحال پیشرفت, مداوم, مراحل مختلف چیزی, پیشرفت تدریجی ومداوم, جریان عمل,مرحله, دوره عمل, طرز عمل, تهیه کردن, مراحلی را طی کردن, بانجام رساندن, تمام کردن, فرا گرد, فراشد, روند, فرایند, محاکمه, دادرسی, ازمایش, امتحان, رنج, کوشش.

proceso verbal

: پیوند نامه, مقاوله نامه, موافقت مقدماتی, پیش نویس سند, اداب ورسوم, تشریفات, مقاوله نامه نوشتن.

proclamacin

: اعلا ن, اگهی, انتشار, بیانیه, اعلا میه, ابلا غیه.

proclamar

: بر امد, پی امد, نشریه, فرستادن, بیرون امدن, خارج شدن, صادر شدن, ناشی شدن, انتشار دادن, رواج دادن, نژاد, نوع, عمل, کردار, اولا د, نتیجه بحث, موضوع, شماره, اعلا ن کردن, علنا اظهار داشتن, جار زدن.

procurar

: مبله کردن, دارای اثاثه کردن, مجهز کردن, مزین کردن, تهیه کردن.

procurarse

: بدست اوردن, حاصل کردن, اندوختن, پیداکردن, دست یافتن, رسیدن, ناءل شدن, موفق شدن, تمام کردن, بدست اوردن, بانتهارسیدن, زدن, بدست اوردن, فراهم کردن, گرفتن, بدست اوردن, تحصیل کردن, جاکشی کردن.

produccin

: ساخت, ساختمان, مایه کامیابی, ترکیب, عایدی, ساختن, جعل کردن, تولید کردن, ساخت, مصنوع, تولید, خروجی, برونداد, محصول, فراوری, تولید, عمل اوری, ساخت, استخراج, فراورده.

produccion

: فراوری, تولید, عمل اوری, ساخت, استخراج, فراورده.

producir

: فراوردن, تولید کردن, محصول, اراءه دادن, زاییدن, ثمر دادن, واگذارکردن, ارزانی داشتن, بازده, محصول, حاصل, تسلیم کردن یا شدن.

producto

: فراوردن, تولید کردن, محصول, اراءه دادن, زاییدن, حاصلضرب, فراورده, محصول.

producto l cteo

: شیر بندی, لبنیاتی, قسمتی از مزرعه که لبنیات تهیه میکند.

productor

: تولید کننده, مولد.

profano

: وابسته بشخص دنیوی وغیر روحانی, شخص که علم خاصی را نداند, عامی, غیر فنی, عوام, مردم غیر روحانی, ناشی, غیر فنی وغیر علمی, شخص عامی.

profesar

: اقرارکردن, اعتراف کردن.

profesin

: دوره زندگی, دوره, مسیر, مقام یاشغل, حرفه, پیشه, حرفه, شغل, اقرار, اعتراف, حرفه یی, پیشگانی, پیشه کار.

profesor

: استاد, پرفسور, معلم دبیرستان یا دانشکده, اموختار, اموزگار, معلم, مربی, مدرس, دبیر.

profesora

: اموختار, اموزگار, معلم, مربی, مدرس, دبیر.

profeta

: پیامبر, پیغمبر, نبی.

profundidad

: گودی, ژرفا, عمق.

profundo

: گود, ژرف, عمیق, صدای گاو, مع مع کردن, : پست, کوتاه, دون, فرومایه, پایین, اهسته, پست ومبتذل, سربزیر, فروتن, افتاده, کم, اندک, خفیف, مشتعل شدن, زبانه کشیدن, عمیق, ژرف.

profuso

: فراوانی, وفور, ولخرجی, اسراف کردن, ولخرجی کردن, افراط کردن, فراوان, وافر, سرشار, ساری, لبریز, سرشار ساختن.

programa

: برنامه, دستور, نقشه, روش کار, پروگرام, دستور کار, برنامه تهیه کردن, برنامه دار کردن, برنامه, دستور, نقشه, روش کار, پروگرام, دستور کار, برنامه تهیه کردن, برنامه دار کردن, نرم افزار.

programado

: برنامه ریزی شده, برنامه دار.

programador

: تهیه کننده برنامه, طرح ریز, برنامه ریز.

progresar

: پیشرفت, پیشرفت کردن.

progresista

: مترقی, ترقی خواه, تصاعدی, جلو رونده.

progresivo

: مترقی, ترقی خواه, تصاعدی, جلو رونده.

progreso

: پیشرفت, پیشرفت کردن.

prohibicin

: قدغن کردن, تحریم کردن, لعن کردن, لعن, حکم تحریم یا تکفیر, اعلا ن ازدواج در کلیسا, ممنوعیت, منع.

prohibido

: ممنوع.

prohibir

: قدغن کردن, تحریم کردن, لعن کردن, لعن, حکم تحریم یا تکفیر, اعلا ن ازدواج در کلیسا, قدغن کردن, منع کردن, بازداشتن, اجازه ندادن (adj): ملعون, مطرود, منع کردن, ممنوع کردن, تحریم کردن, نهی.

prolongar

: توسعه دادن, تمدید کردن, عمومیت دادن.

promediar

: معدل, حد وسط, میانه, متوسط, درجه عادی, میانگین, حد وسط (چیزیرا) پیدا کردن, میانه قرار دادن, میانگین گرفتن, رویهمرفته, بالغ شدن.

promedio

: معدل, حد وسط, میانه, متوسط, درجه عادی, میانگین, حد وسط (چیزیرا) پیدا کردن, میانه قرار دادن, میانگین گرفتن, رویهمرفته, بالغ شدن, میانه, متوسط, وسطی, واقع دروسط, حد وسط, متوسط, میانه روی, اعتدال, منابع درامد, عایدی, پست فطرت, بدجنس, اب زیرکاه, قصد داشتن, مقصود داشتن, هدف داشتن, معنی ومفهوم خاصی داشتن, معنی دادن, میانگین.

promesa

: پشتگرمی, اطمینان, دلگرمی, خاطرجمعی, گستاخی, بیمه(مخصوصا بیمه عمر), تعهد, قید, گرفتاری, ضمانت, وثیقه, تضمین, گروی, وعده, قول, عهد, پیمان, نوید, انتظار وعده دادن, قول دادن, پیمان بستن.

prometer

: نامزدکردن, مراسم نامزدی بعمل اوردن, وعده, قول, عهد, پیمان, نوید, انتظار وعده دادن, قول دادن, پیمان بستن.

prometida

: عروس, تازه عروس, نامزد (زن یادختر).

prometido

: نامزد شده, سفارش شده, نامزد (مرد), نامزد گرفتن.

promoci n

: ترفیع, ترقی, پیشرفت, جلو اندازی, ترویج.

promontorio

: دماغه, پرتگاه.

promover

: ترفیع دادن, ترقی دادن, ترویج کردن.

promulgacin

: تصویب, بصورت قانون در امدن.

promulgar

: بر امد, پی امد, نشریه, فرستادن, بیرون امدن, خارج شدن, صادر شدن, ناشی شدن, انتشار دادن, رواج دادن, نژاد, نوع, عمل, کردار, اولا د, نتیجه بحث, موضوع, شماره.

pronombre

: ضمیر.

pronombre demonstrativo

: اثبات کننده, مدلل کننده, شرح دهنده, صفت اشاره, ضمیر اشاره, اسم اشاره.

pronosticar

: پیش بینی, پیش بینی کردن, پیشگویی کردن, ازپیش اگاهی دادن, از پیش خبر دادن, نبوت کردن, پیش بینی کردن, تشخیص دادن قبلی مرض.

pronstico

: پیش بینی, پیش بینی کردن.

pronto

: تند, تندرو, سریع السیر, جلد و چابک, رنگ نرو, پایدار, باوفا, سفت, روزه, روزه گرفتن, فورا, بیدرنگ, سریع کردن, بفعالیت واداشتن, برانگیختن, سریع, عاجل, اماده, چالا ک, سوفلوری کردن, تند, چابک, فرز, چست, جلد, سریع, زنده, بسرعت, تند, بزودی, زود, عنقریب, قریبا, طولی نکشید.

pronunciaci n

: تلفظ, بیان, ادای سخن, طرز تلفظ, سخن.

pronunciar

: تلفظ کردن, رسما بیان کردن, ادا کردن, مطلق, بحداکثر, باعلی درجه, کاملا, جمعا, حداعلی, غیر عادی, اداکردن, گفتن, فاش کردن, بزبان اوردن.

pronunciar mal

: غلط تلفظ کردن.

propaganda

: تبلیغ, تبلیغات, پروپاگاند.

propenso

: اماده کردن, مهیا کردن, حاضر کردن, اماده.

properidad

: فراوانی, وفور.

propicio

: فرخ, فرخنده, خجسته, سعید, مبارک, بختیار, مساعد.

propiedad

: ملک, املا ک, دارایی, دسته, طبقه, حالت, وضعیت, مالکیت, دارندگی, خاصیت, ویژگی, ولک, دارایی.

propietario

: موجر, مالک, صاحبخانه, ملا ک, مالک, دارنده, مالک, ملا ک, متصرف, صاحب حق طبق کتاب.

propina

: پاداش, انعام, التفات, سپاسگزاری, رایگانی, پول چای, انعام, اطلا ع منحرمانه, ضربت اهسته, نوک گذاشتن, نوک دارکردن, کج کردن, سرازیر کردن, یک ورشدن, انعام دادن, محرمانه رساندن, نوک, سرقلم, راس, تیزی نوک چیزی.

propio

: داشتن, دارا بودن, مال خود دانستن, اقرار کردن, تن در دادن, خود, خودم, شخصی, مال خودم, شخصی, خصوصی, حضوری, مربوط به شخص.

proponer

: پیشنهاد کردن, اشاره کردن بر, بفکرخطور دادن, اظهار کردن, پیشنهاد کردن, تلقین کردن.

proporcin

: تناسب, نسبت.

proporcional

: متناسب, به نسبت.

proporcionar

: دادن, حاصل کردن, تهیه کردن, موجب شدن, از عهده برامدن, استطاعت داشتن.

proposici n

: پیشنهاد, طرح, طرح پیشنهادی, اظهار, ابراز, اشاره, تلقین, اظهار عقیده, پیشنهاد, الهام.

propsito

: طرح کردن, قصد کردن, تخصیص دادن, :طرح, نقشه, زمینه, تدبیر, قصد, خیال, مقصود, برنامه, طرح, نقشه, تدبیر, اندیشه, خیال, نقشه کشیدن , نقشه کشیدن, طرح ریزی کردن, برجسته بودن, پیش افکندن, پیش افکند, پرتاب کردن, طرح, نقشه, پروژه, قصد, عزم, منظور, هدف, مقصود, پیشنهاد, در نظر داشتن, قصد داشتن, پیشنهادکردن, نیت, برنامه, طرح, نقشه, ترتیب, رویه, تدبیر, تمهید, نقشه طرح کردن, توطله چیدن.

propuesta

: پیشنهاد, طرح, طرح پیشنهادی, اظهار, ابراز, موضوع, قضیه, کار, مقصود, قیاس منطقی, پیشنهاد کردن به, دعوت بمقاربت جنسی کردن.

propulsi n

: راندن, بردن, عقب نشاندن, بیرون کردن (با out), سواری کردن, کوبیدن(میخ وغیره).

prorrata

: سهمیه, سهم, بنیچه.

proseguir

: ادامه دادن, پیش رفتن, رهسپار شدن, حرکت کردن, اقدام کردن, پرداختن به, ناشی شدن از, عایدات.

prospecto

: اگهی, اعلا ن, خبر, جزوه, رساله, کتاب کوچک صحافی نشده که گاهی جلد کاغذی دارد, معدن کاوی کردن, دور نما, چشم انداز, انتظار, پیش بینی, جنبه, منظره, امیدانجام چیزی, اکتشاف کردن, مساحی, اینده نامه, اطلا ع نامه, شرح چاپی درباره شرکت یا معدنی که برای ان باید سرمایه جمع اوری شود.

prosperidad

: موفقیت, کامیابی, کامکاری.

prostituta

: فاحشه, فاحشه شدن, برای پول خود را پست کردن.

prote n

: پروتلین.

proteccin

: حراست, حمایت, حفظ, نیکداشت, تامین نامه.

protector

: حافظ, حامی, نگهدار, پشتیبان, ولینعمت, مشتری.

proteger

: نگهبان, پاسدار, پاسداری کردن, حراست کردن, نیکداشت کردن, نگهداری کردن, حفظ کردن, حمایت کردن.

protena

: پروتلین.

protesta

: اعتراض, پروتست, واخواست رسمی, شکایت, واخواست کردن, اعتراض کردن.

protestante

: عضو فرقه مسیحیان پروتستان.

protestar

: اعتراض, پروتست, واخواست رسمی, شکایت, واخواست کردن, اعتراض کردن.

provecho

: سود, بهره تقویت, حصول, سود, نفع, سود بردن.

provechoso

: سودبخش, مفید, سوداور.

proveedor

: اذوقه رسان, سورسات چی.

proveer

: اذوقه رساندن, خواربار رساندن, تهیه کردن, فراهم نمودن, تهیه کردن, مقرر داشتن, تدارک دیدن.

provenir

: برخاستن, بلند شدن, رخ دادن, ناشی شدن, بوجود اوردن, برامدن, طلوع کردن, قیام کردن, طغیان کردن.

proverbio

: عبرت, ضرب المثل, گفته اخلا قی, اشاره یانگاه مختصر, مثل, ضرب المثل, گفتار حکیمانه, مثل زدن.

provincia

: استان, ایالت, ولا یت.

provincial

: استانی, ایالت نشین, کوته فکر, ایالتی.

provisional

: چاره, وسیله, چاره موقتی, ادم رذل, موقت, موقتی, شرطی, مشروط, موقت, موقتی.

provisiones

: مقررات, قیود, تدارکات.

provocacin

: تحریک, اغوا.

provocar

: طعمه دادن, خوراک دادن, طعمه رابه قلا ب ماهیگیری بستن, دانه, چینه, مایه تطمیع, دانه ء دام, سبب, علت, موجب, انگیزه, هدف, مرافعه, موضوع منازع فیه, نهضت, جنبش, سبب شدن, واداشتن, ایجاد کردن (غالبا بامصدر), برانگیختن, تحریک کردن, وادار کردن, گزنه, انواع گزنه تیغی گزنده, بوسیله گزنه گزیده شدن, ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن, برانگیختن, رنجه داشتن, تحریک کردن, دامن زدن, برانگیختن, برافروختن, خشمگین کردن.

proximidad

: بی درنگی, فوریت, بی واسطگی, بی فاصلگی, مستقیم و بی واسطه بودن, اگاهی, حضور ذهن, بدیهی, قرب جواز.

proyectar

: تفکر کردن, درنظر داشتن, اندیشیدن.

proyectil

: اسلحه پرتاب کردنی, گلوله, موشک, پرتابه, جسم پرتاب شونده, مرمی, موشک, پرتابه.

proyecto

: نقشه کشیدن, طرح ریزی کردن, برجسته بودن, پیش افکندن, پیش افکند, پرتاب کردن, طرح, نقشه, پروژه, برنامه, طرح, نقشه, ترتیب, رویه, تدبیر, تمهید, نقشه طرح کردن, توطله چیدن.

proyector

: پرتو افکن, طرح ریز, پروژکتور, پیش افکن, نورافکن, شخصی که در زیر نورافکن صحنه نمایش قرارگرفته, چراغ نورافکن.

prpado

: پلک, پلک چشم, جفن.

prrroga

: توسیع, تمدید, تعمیم, تلفن فرعی.

prtico

: گذرگاه طاقدار, طاقهای پشت سرهم.

prudencia

: احتیاط, پیش بینی, هوشیاری, وثیقه, ضامن, هوشیار کردن, اخطار کردن به.

prudente

: بادقت, با احتیاط, مواظب, بیمناک, هوشیار, محتاط, مواظب, اندیشمند, باملا حظه, بافکر, فکور, متفکر, اندیشناک, بسیار محتاط, با ملا حظه, هشیار.

prueba

: گواه, مدرک (مدارک), ملا ک, گواهی, شهادت, شهادت دادن, ثابت کردن, ازمایش, تجربه, امتحان سخت برای اثبات بیگناهای, کار شاق, مسلله, مشکل, دلیل, گواه, نشانه, مدرک, اثبات, مقیاس خلوص الکل, محک, چرکنویس, مسابقه, گردش, دور, دوران, مسیر, دویدن, مسابقه دادن, بسرعت رفتن, نژاد, نسل, تبار, طایفه, قوم, طبقه, ازمون, ازمایش, امتحان کردن, محک, معیار, امتحان کردن, محک زدن, ازمودن کردن, نشانه, محاکمه, دادرسی, ازمایش, امتحان, رنج, کوشش.

prurito

: خارش, جرب, خارش کردن, خاریدن.

prvulo

: ساده و بی تکلف, بی ریا, ساده, بی تجربه, خام, کودک تازه براه افتاده, کودک نو پا.

psic logo

: روانشناس.

psicoanalista

: استاد تجزیه, روانکاو, فرگشا, روانکاو.

psicologa

: روان شناسی, معرفه النفس, معرفه الروح.

psiquiatra

: روانپزشک.

psquico

: روحی, روانی, ذهنی, واسطه, پدیده روحی.

pster

: دیوار کوب, اعلا ن, اگهی, اعلا ن نصب کردن.

ptalo

: گلبرگ, پنج برگ گل.

ptico

: عینک ساز, عینک فروش, دوربین ساز, دوربین فروش.

ptimo

: بهترین, نیکوترین, خوبترین, شایسته ترین, پیشترین, بزرگترین, عظیم ترین,برتری جستن, سبقت گرفتن, به بهترین وجه, به نیکوترین روش, بهترین کار.

pu

: دندانه, کنگره, نوک, برامدگی تیز, بریدگی, خار, سیخونک, سیخطک, دندانه دار کردن, کنگره دار کردن, چاک زدن, ناهموار بریدن.

pu ado

: مشت, یک مشت پر, تنی چند, مشتی.

pu o

: سراستین, سردست پیراهن مردانه, دستبند, دستبند اهنین زدن به, دکمه سردست, مشت, مشت زدن, بامشت گرفتن, کوشش, کار.

pubertad

: بچگی, طفولیت, کودکی, خردی.

publicacin

: نشریه, انتشار.

publicar

: چاپ کردن, طبع ونشر کردن, منتشر کردن, اشکار کردن, فاش کردن, معلوم کردن.

publicidad

: اگهی, اعلا ن, خبر, اگاهی, اعلا ن, اگهی, تبلیغات.

publicista

: متصدی اعلا نات, اگهی گر.

publicitario

: متصدی اعلا نات, اگهی گر.

publico

: عمومی, اشکار, مردم.

pudn

: دسر محتوی ارد برنج وتخم مرغ شبیه فرنی.

pudrir

: چرکی, باطلا ق, کثافت, سختی, گرفتاری, ادم بی کله, گندیده, فاسد, :ضایع کردن, فاسد کردن, ضایع شدن, فاسد شدن, رسیدن, عمل امدن, گیج کردن, خرف کردن, دلخورکردن, ازردن, رنجاندن, اذیت کردن, بستوه اوردن, خشمگین کردن, تحریک کردن, مزاحم شدن, ازردن, رنجاندن, رنجه دادن, خشمگین کردن.

pueblecito

: دهکده, دهی که در ان کلیسا نباشد, نام قهرمان ونمایشنامه تراژدی شکسپیر, شهرستان, ساکنین قصبه یاشهرستان

pueblo

: مردم, گروه, قوم وخویش, ملت, ملت, قوم, امت, خانواده, طایفه, کشور, مردم, خلق, مردمان, جمعیت, قوم, ملت, اباد کردن, پرجمعیت کردن, ساکن شدن, شهرک, قصبه, شهر کوچک, قصبه حومه شهر, شهر, دهکده, روستا, ده, قریه.

puente

: پل, جسر, برامدگی بینی, سکوبی درعرشه کشتی که مورد استفاده کاپیتان وافسران قرار میگیرد, بازی ورق, پل ساختن, اتصال دادن.

puente levadizo

: پل متحرک, دریچه متحرک.

puerco

: ناپاک, پلید, شنیع, ملعون, غلط, نادرست, خلا ف, طوفانی, حیله, جرزنی, بازی بیقاعده, ناپاک کردن, لکه دار کردن, گوریده کردن, چرک شدن, بهم خوردن, گیرکردن, نارو زدن (در بازی), خوک, گراز, مثل خوک رفتار کردن, خوک زاییدن, ادم حریص وکثیف, قالب ریخته گری, گوشت خوک, خوک, گراز.

puerco esp n

: جوجه تیغی, خارپشت کوهی, تشی, خاردار کردن, خراشاندن.

puerro

: تره فرنگی, گندنا.

puerta

: درب, در, راهرو, دروازه, در بزرگ, مدخل, دریجه سد, وسایل ورود, ورودیه, مدخل, دروازه, باب, سر در, دروازه, مدخل, ایوان, سیاهرگی.

puerta trasera

: درعقب, وسیله نهایی یا زیر جلی, پنهان.

puerto

: لنگرگاه, بندرگاه, پناهگاه, پناه دادن, پناه بردن, لنگر انداختن, پروردن, لنگرگاه, بندرگاه, پناهگاه, پناه دادن, پناه بردن, لنگر انداختن, پروردن, بندر, بندرگاه, لنگرگاه, مامن, مبدا مسافرت, فرودگاه هواپیما, بندر ورودی, درب, دورازه, در رو, مخرج, شراب شیرین, بارگیری کردن, ببندر اوردن, حمل کردن, بردن, ترابردن.

puerto de mar

: بندرساحلی دریا, بندر, شهر ساحلی, دریابندر.

puesta

: شرط (بندی), موضوع شرط بندی, شرط بستن, نذر.

puesta del sol

: غروب افتاب, مغرب, افول.

puesto

: اطاقک, پاسگاه یادکه موقتی, غرفه, جای ویژه, موقعیت, موضع, مرتبه, مقام, جایگاه, پست, چاپار, نامه رسان, پستچی, مجموعه پستی, بسته پستی, سیستم پستی, پستخانه, صندوق پست, تعجیل, عجله,ارسال سریع, پست کردن, تیر تلفن وغیره, تیردگل کشتی وامثال ان, پست نظامی, پاسگاه, مقام, مسلولیت, شغل, اگهی واعلا ن کردن, خال, نقطه, لک, موضع, بجا اوردن, جای ایستادن اسب در طویله, اخور, غرفه, دکه چوبی کوچک, بساط, صندلی, لژ, جایگاه ویژه, به اخور بستن, از حرکت بازداشتن, ماندن, ممانعت کردن, قصور ورزیدن, دور سرگرداندن, طفره, طفره زدن, ایستادن, تحمل کردن, موضع, دکه, بساط, ایستگاه, جایگاه, مرکز, جا, درحال سکون, وقفه, سکون,پاتوق, ایستگاه اتوبوس وغیره, توقفگاه نظامیان وامثال ان, موقعیت اجتماعی, وضع, رتبه, مقام, مستقرکردن, درپست معینی گذاردن.

puesto de observacin

: مراقب, دیده بان, دیدگاه, چشم انداز, دورنما, دید, مراقبت, عمل پاییدن, نظریه.

puesto que

: زیرا, زیرا که, چونکه, برای اینکه, بعد از, پس از, از وقتی که, چون که, نظر باینکه, ازاینرو, چون, از انجایی که.

puetazo

: مشروب مرکب از شراب ومشروبات دیگر, کوتاه, قطور, مشت, ضربت مشت, قوت, استامپ, مهر, مشت زدن بر, منگنه کردن, سوراخ کردن, پهلوان کچل.

pulcro

: پاکیزه, تمیز, شسته و رفته, مرتب, گاو, منظم, مرتب, باانضباط, گماشته, مصدر, خدمتکار بیمارستان, تر وتمیز, مرتب, بطور تر وتمیز, بطورمنظم, مرتب, پاکیزه, منظم کردن, اراستن, مرتب کردن.

pulga

: کیک, کک, کک گرفتن.

pulgada

: اینچ, مقیاس طول برابر 45/2 سانتی متر.

pulgar

: شست, باشست لمس کردن یا ساییدن.

pulir

: چرم گاومیش, چرم زرد خوابدار, ضربت, گاو وحشی, زردنخودی, محکم, از چرم گاومیش, براق کردن, جلا, پوست انسان, پاک, پاکیزه, تمیز, نظیف, طاهر, عفیف, تمیزکردن, پاک کردن, درست کردن, زدودن, صیقل, جلا, واکس زنی, پرداخت, ارایش, مبادی ادابی, تهذیب, جلا دادن, صیقل دادن, منزه کردن, واکس زدن, براق کردن, :لهستانی.

pulm n

: ریه, جگر سفید, شش.

pulmonia

: ششاک, سینه پهلو, ذات الریه, التهاب ریه.

pulpo

: چرتنه, روده پای, هشت پا, هشت پایک, اختپوس.

pulsera

: گلوبند, النگو, دست بند, النگو, بازوبند.

pulso

: نبض, جهند زدن, تپیدن.

pulular

: پر بودن, فراوان بودن, بارور بودن, زاییدن.

pulverizador

: دستگاهی که عناصری را به ذرات ریز تبدیل میکند مثل عطرپاش.

punta

: دندانه, کنگره, نوک, برامدگی تیز, بریدگی, خار, سیخونک, سیخطک, دندانه دار کردن, کنگره دار کردن, چاک زدن, ناهموار بریدن, نوک, قله, راس, کلا ه نوک تیز, منتها درجه, حداکثر, کاکل, فرق سر, دزدیدن, تیز شدن, بصورت نوک تیز درامدن, به نقطه اوج رسیدن, نحیف شدن, نوک, سر, نقطه, نکته, ماده, اصل, موضوع, جهت, درجه, امتیاز بازی, نمره درس, پوان, هدف, مسیر, مرحله, قله, پایان, تیزکردن, گوشه دارکردن, نوکدار کردن, نوک گذاشتن (به), خاطر نشان کردن, نشان دادن, متوجه ساختن, نقطه گذاری کردن, قله, نوک, اوج, ذروه, اعلی درجه, پول چای, انعام, اطلا ع منحرمانه, ضربت اهسته, نوک گذاشتن, نوک دارکردن, کج کردن, سرازیر کردن, یک ورشدن, انعام دادن, محرمانه رساندن, نوک, سرقلم, راس, تیزی نوک چیزی.

puntapi

: لگدزدن, باپازدن, لگد, پس زنی, تندی.

puntear

: رگه رگه کردن, خط خط کردن, نقطه نقطه کردن, نقطه, خال, رگه, راه راه, برفک.

punteri

: دانستن, فرض کردن, ارزیابی کردن, شمردن,رسیدن, ناءل شدن(به), به نتیجه رسیدن, قراول رفتن, قصد داشتن, هدف گیری کردن, نشانه گرفتن.(.n) :حدس, گمان, جهت, میدان, مراد, راهنمایی, رهبری, نشان, هدف, مقصد.

puntero

: اشاره گر.

puntiagudo

: تیز, نوک دار, کنایه دار, نیشدار.

puntilla

: نوعی میخ که از وسط پهن شده بیاشد, میخ زیرپهن, میخ کوب کردن, بامیخ کوبیدن, پر از سوراخ, پر از سوراخ کردن.

punto

: نقطه, خال, لکه, نقطه دار کردن, بر امد, پی امد, نشریه, فرستادن, بیرون امدن, خارج شدن, صادر شدن, ناشی شدن, انتشار دادن, رواج دادن, نژاد, نوع, عمل, کردار, اولا د, نتیجه بحث, موضوع, شماره, فقره, اقلا م, رقم, تکه, قطعه خبری, بخش, دوره, مدت, موقع, گاه, وقت, روزگار, عصر, گردش, نوبت, ایست, مکث, نقطه پایان جمله, جمله کامل, قاعده زنان, طمث, حد, پایان, نتیجه غایی, کمال, منتهادرجه, دوران مربوط به دوره بخصوصی, نوک, سر, نقطه, نکته, ماده, اصل, موضوع, جهت, درجه, امتیاز بازی, نمره درس, پوان, هدف, مسیر, مرحله, قله, پایان, تیزکردن, گوشه دارکردن, نوکدار کردن, نوک گذاشتن (به), خاطر نشان کردن, نشان دادن, متوجه ساختن, نقطه گذاری کردن, کوک, بخیه, بخیه جراحی, بخیه زدن.

punto de control

: نقطه مقابله.

punto de referencia

: نشان اختصاصی, نقطه تحول تاریخ, واقعه برجسته, راهنما.

punto de vista

: چشم انداز, دور نما, منظره, چشم داشت, نظریه.

punto destacado

: نشان اختصاصی, نقطه تحول تاریخ, واقعه برجسته, راهنما.

punto y coma

: ,نقطه و ویرگول بدین شکل.;

puntual

: دقیق, وقت شناس, خوش قول, بموقع, ثابت در یک نقطه, لا یتجزی, نکته دار, معنی دار, نیشدار, صریح, معین, مشروح, باذکر جزءیات دقیق, اداب دان.

punzada

: کوک, بخیه, بخیه جراحی, بخیه زدن.

punzante

: تیز, تند وتلخ, زننده, نیشدار, گوشه دار.

punzar

: خلیدن, سپوختن, سوراخ کردن (بانیزه وچیز نوک تیزی), سفتن, فروکردن (نوک خنجر وغیره), شکافتن, رسوخ کردن.

pupitre

: میز, میز تحریر.

pura sangre

: اصیل, خوش جنس, باتجربه, کاردیده.

purgante

: ضد یبوست, ملین.

puro

: مطلق, غیر مشروط, مستقل, استبدادی, خودرای, کامل, قطعی, خالص, ازاد از قیود فکری, غیر مقید, مجرد, دایره نامحدود, سیگار, سیگار برگ, پاک, پاکیزه, تمیز, نظیف, طاهر, عفیف, تمیزکردن, پاک کردن, درست کردن, زدودن, دریا, اب راکد, مرداب, محض, خالی, تنها, انحصاری, فقط, پاکیزه, تمیز, شسته و رفته, مرتب, گاو, خالص, پاک, تمیز, ناب, ژاو, اصیل, خالص کردن, پالا یش کردن, بیغش, صرف, محض, خالص, راست, تند, مطلق, بطورعمود, یک راست, پاک, بکلی, مستقیما, ظریف, پارچه ظریف, حریری, برگشتن, انحراف حاصل کردن, کنار رفتن, کنار زدن.

purp reo

: رنگ ارغوانی, زرشکی, جامه ارغوانی, جاه وجلا ل, ارغوانی کردن یا شدن.

pus

: چرک, ریم, فساد.

puta

: قایقی که با قلا ب ماهی میگیرد, قلا ب انداز, دزد, جیب بر, ولگرد, اسمان جل, خانه بدوش, باصدا راه رفتن, پیاده روی کردن, با پا لگد کردن, اوره بودن, ولگردی کردن, اواره, فاحشه, اوارگی, ولگردی, صدای پا, فاحشه, فاحشه بازی کردن, فاحشه کردن.

putrefaccin

: فساد, انحراف, پوسیدگی, فساد, زوال, خرابی, تنزل, پوسیدن, فاسد شدن, تنزل کردن, منحط شدن, تباهی, تباهی, فساد, بداخلا قی, مصیبت, بد نامی, لکه دار کردن, رنگ کردن, الوده شدن, لکه, ملوث کردن, فاسد کردن, عیب.

putt

: ضربت توپ گلف نزدیک سوراخ, زدن توپ.

Q

qu

: علا مت استفهام, حرف ربط, چه, کدام, چقدر, هرچه, انچه, چه اندازه, چه مقدار.

qu mica

: علم شیمی.

qu mico

: شیمیایی, کیمیایی, شیمی دان, داروساز.

que

: چنانکه, بطوریکه, همچنانکه, هنگامیکه, چون, نظر باینکه, در نتیجه, بهمان اندازه, بعنوان مثال, مانند , نسبت به, تا, که, تا اینکه, بجز, غیر از, ان, اشاره بدور, ان یکی, که, برای انکه, که, این (هم), که این (هم), کدام, کی, که, چه شخصی, چه اشخاصی, چه کسی.

que duele

: زخم, ریش, جراحت, جای زخم, دلریش کننده, سخت, دشوار, مبرم, خشن, دردناک, ریشناک.

que falta

: گم, مفقود, ناپیدا.

que tiene escapes

: سوراخ دار, رخنه دار, نشست کننده, چکه کن.

que vuelve acdo

: ترش کننده, تبدیل به اسید کننده, مایه ء حموضت.

quebradizo

: ترد, شکننده, بی دوام, زودشکن, مجعد شدن, موجدارکردن, حلقه حلقه کردن, چیز خشک وترد, ترد, سیب زمینی برشته.

quebrado

: ورشکسته, ورشکست کردن و شدن.

quebrantar

: نقض عهد, رخنه, نقض کردن, نقض عهد کردن, ایجاد شکاف کردن, رخنه کردن در, انقصال, شکستگی, شکستن.

quebrar

: انقصال, شکستگی, شکستن, قطاری, پشت سر هم, کاف, رخنه, ترک, شکاف, ضربت, ترق تروق, ترکانیدن, را بصدا دراوردن, تولید صدای ناگهانی وبلند کردن, شکاف برداشتن, ترکیدن, تق کردن, تصادم, خردشدگی, برخورد, خرد کردن, شکست دادن, درهم شکستن, بشدت زدن, منگنه کردن, پرس کردن, ورشکست شدن, درهم کوبیدن.

quedar

: ماندن, توقف کردن, نگاه داشتن, بازداشتن, توقف, مکث,ایست, سکون, مانع, عصاء, نقطه اتکاء, تکیه, مهار, حاءل, توقفگاه.

quedarse

: ماندن, توقف کردن, نگاه داشتن, بازداشتن, توقف, مکث,ایست, سکون, مانع, عصاء, نقطه اتکاء, تکیه, مهار, حاءل, توقفگاه.

quedarse atr s

: ماندن, باقیماندن.

quedarse dormido

: خواب ماندن, دیر از خواب بلند شدن, بیش از حد معمول خوابیدن.

quehacer

: کار, وظیفه, تکلیف, امرمهم, وظیفه, زیاد خسته کردن, بکاری گماشتن, تهمت زدن, تحمیل کردن.

quehaceres

: کاری که بعنوان وظیفه انجام میشود, وظیفه, کار معلوم, کارناخوشایند.

queja

: شکایت, دادخواهی, شکایت, اعتراض, پروتست, واخواست رسمی, شکایت, واخواست کردن, اعتراض کردن.

quejarse

: شکایت کردن, غرولند کردن, نالیدن, شکایت, شکوه کردن, نق نق زدن, گله کردن, گله, محکم گرفتن, با مشت گرفتن, ازردن, فهمیدن, گیر, گرفتن, چنگ, تسلط, مهارت, درد سخت, تشنج موضعی, قولنج, اعتراض, پروتست, واخواست رسمی, شکایت, واخواست کردن, اعتراض کردن.

quejoso

: زورد رنج, کج خلق, تند مزاج, تحریک پذیر, زود رنج, کج خلق, زود رنج, نازک نارنجی, حساس, دل نازک.

quemador

: چراغ خوراکپزی یاگرم کن, اتشخان.

quemadura

: سوزاندن, اتش زدن, سوختن, مشتعل شدن, دراتش شهوت سوختن, اثر سوختگی.

quemadura de sol

: افتاب سوخته کردن, افتاب زدگی.

quemadura del sol

: افتاب سوخته کردن, افتاب زدگی.

quemar

: سوزاندن, اتش زدن, سوختن, مشتعل شدن, دراتش شهوت سوختن, اثر سوختگی.

quemarse

: سوزاندن, اتش زدن, سوختن, مشتعل شدن, دراتش شهوت سوختن, اثر سوختگی.

queque

: کیک, قالب, قرص, قالب کردن, بشکل کیک دراوردن.

querer

: گرامی داشتن, تسلی دادن, میل داشتن, ارزو کردن, میل, ارزو, کام, خواستن, خواسته, دوست داشتن, مایل بودن, دل خواستن, نظیر بودن, بشکل یا شبیه (چیزی یا کسی) بودن, مانند, مثل, قرین, نظیر, همانند, متشابه, شبیه, همچون, بسان, همچنان, هم شکل, هم جنس, متمایل, به تساوی, شاید, احتمالا, فی المثل, مثلا, همگونه, مهر, عشق, محبت, معشوقه, دوست داشتن, عشق داشتن, عاشق بودن, نمونه, مسطوره, الگو, ازمون, واحد نمونه, نمونه گرفتن, نمونه نشان دادن, خوردن, چشیدن, لب زدن, مزه کردن, مزه دادن, مزه, طعم, چشاپی, ذوق, سلیقه, کوشش کردن, سعی کردن, کوشیدن, ازمودن, محاکمه کردن, جدا کردن, سنجیدن, ازمایش, امتحان, ازمون, کوشش, خواست, خواسته, خواستن, لا زم داشتن, نیازمند بودن به, نداشتن, کم داشتن, فاقد بودن, محتاج بودن, کسر داشتن, فقدان, نداشتن, عدم, نقصان, نیاز, نداری, خواست, اراده, میل, خواهش, ارزو, نیت, قصد, وصیت, وصیت نامه, خواستن, اراده کردن, وصیت کردن, میل کردن, فعل کمکی 'خواهم. ' , خواستن, میل داشتن, ارزو داشتن, ارزو کردن, ارزو, خواهش, خواسته, مراد, حاجت, کام, خواست, دلخواه.

querer decir

: دانستن, فرض کردن, ارزیابی کردن, شمردن,رسیدن, ناءل شدن(به), به نتیجه رسیدن, قراول رفتن, قصد داشتن, هدف گیری کردن, نشانه گرفتن.(.n) :حدس, گمان, جهت, میدان, مراد, راهنمایی, رهبری, نشان, هدف, مقصد, میانه, متوسط, وسطی, واقع دروسط, حد وسط, متوسط, میانه روی, اعتدال, منابع درامد, عایدی, پست فطرت, بدجنس, اب زیرکاه, قصد داشتن, مقصود داشتن, هدف داشتن, معنی ومفهوم خاصی داشتن, معنی دادن, میانگین, دلا لت کردن بر, حاکی بودن از, باشاره فهماندن, معنی دادن, معنی بخشیدن.

querida

: بانو, خانم, کدبانو, معشوقه, دلبر, یار.

querido

: محبوب, مورد علا قه, محبوب, عزیز, عزیز, محبوب, گرامی, پرارزش, کسی را عزیز خطاب کردن, گران کردن, عاشق, دوستدار, فاسق, خاطرخواه, معشوقه, دلبر, یار, دلدار, دلا رام, نوعی نان شیرینی بشکل قلب.

querir

: خواست, خواسته, خواستن, لا زم داشتن, نیازمند بودن به, نداشتن, کم داشتن, فاقد بودن, محتاج بودن, کسر داشتن, فقدان, نداشتن, عدم, نقصان, نیاز, نداری.

querube

: کروب (کروبیان), فرشتگان اسمانی بصورت بچه بالدار, بچه قشنگ.

querubn

: کروب (کروبیان), فرشتگان اسمانی بصورت بچه بالدار, بچه قشنگ.

queso

: پنیر.

quesontes

: تصریف کلمه, قلب حروف هجایی (با صدا)

quicio

: لولا, بند, مفصل, مدار, محور, لولا زدن, وابسته بودن, منوط بودن بر.

quien

: کی, که, چه شخصی, چه اشخاصی, چه کسی.

quienquiera

: هرکه, هر انکه, هر انکس, هرکسی که.

quieto

: ارامش, بی سروصدایی, اسوده, سکوت, ارام, ساکت, ساکن, : ارام کردن, ساکت کردن, فرونشاندن, ارام کردن, تسکین دادن, ساکت کردن, ارام, خاموش, ساکت, بی حرکت, راکد, همیشه, هنوز, بازهم, هنوزهم معذلک, : ارام کردن, ساکت کردن, خاموش شدن, دستگاه تقطیر, عرق گرفتن از, سکوت, خاموشی.

quietud

: ارامش, بی سروصدایی, اسوده, سکوت, ارام, ساکت, ساکن, : ارام کردن, ساکت کردن, فرونشاندن.

quijada

: استخوان ارواره, استخوان فک, فک, ارواره زیرین پرنده, گونه, کله ماهی.

quilate

: قیراط, واحد وزن جواهرات, عیار.

quilla

: تیر ته کشتی, حمال کشتی, صفحات اهن ته کشتی, وارونه کردن (کشتی), وارونه شدن, کشتی زغال کش, عوارض بندری,خنک کردن, مانع سررفتن دیگ شدن, خنک شدن,( مج.) دلسردشدن, واژگون شدن, افتادن.

quimera

: جانوری که سرشیر وبدن ببر ودم مار داشته است, خیال واهی.

quince

: پانزده.

quincena

: دوهفته, چهارده روز, هر دو هفته یکبار.

quincuagsimo

: پنجاهم, پنجاهمین, یک پنجاهم.

quinina

: گنه گنه, جوهر گنه گنه.

quintilla

: شعر غیر مسجع پنج بندی, شعر بند تنبانی.

quinto

: سرباز وظیفه, مشمول نظام کردن, پنجم, پنجمین.

quiosco

: مشتق از< کوشک فارسی > کلا ه فرنگی, خانه تابستانی, دکه.

quiosco de peridicos

: روزنامه فروشی, دکه روزنامه فروشی.

quisquilloso

: سخت گیر, باریک بین, مشکل پسند, بیزار.

quitarse

: راهی شدن, روانه شدن, حرکت کردن, رخت بربستن.

quitasol

: سایه, چتر افتابی, سایبان, ساباط, افتاب گردان, چتر, سایبان, حفاظ, چتر استعمال کردن.

quiz

: شاید, احتمالا, گویا, شاید, ممکن است, توان بود, اتفاقا.

quizs

: شاید, احتمالا, گویا, شاید, ممکن است, توان بود, اتفاقا.

qumicamente

: بطورشیمیایی.

R

r balo

: نوعی ماهی خارداردریایی, بم, کسی که صدای بم دارد.

r bano

: تربچه, برگ یا علف تربچه.

r dito

: بهره, تنزیل, سود, مصلحت, دلبستگی, علا قه.(.vi .vt) علا قمند کردن, ذینفع کردن, بر سر میل اوردن.

r faga

: دمیدن, وزیدن, در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن, ترکیدن, تلا لو, تاباندن, سراسیمگی, تپش, بادناگهانی, سراسیمه کردن, اشفتن, طوفان ناگهانی, باریدن ناگهانی, تند باد, باد ناگهانی, انفجار, فوت, خوشی, تفریح, تمایل, مزمزه, چشیدن.

r gimen

: پرهیز, رژیم گرفتن, شورا, دولت, حکومت, فرمانداری, طرز حکومت هیلت دولت, عقل اختیار, صلا حدید, قاعده, دستور, حکم, بربست, قانون, فرمانروایی, حکومت کردن, اداره کردن, حکم کردن, گونیا.

r mel

: ریمل مژه وابرو.

r o

: رودخانه.

r o amazonas

: زنانی که در اسیای صغیر زندگی میکردند و با یونانیان می جنگیدند, زن سلحشور و بلندقامت, رود امازون در امریکای جنوبی.

r pido

: تند, تندرو, سریع السیر, جلد و چابک, رنگ نرو, پایدار, باوفا, سفت, روزه, روزه گرفتن, فورا, تند, چابک, فرز, چست, جلد, سریع, زنده, تند, سریع, تندرو, سریع العمل, چابک, سریع السیر, سریع, چابک, سرعت, سریع, چابک, تندرو, فرز, باسرعت.

r stico

: روستایی, مربوط به دهکده, دهاتی, مسخره.

r tulo

: برچسب, اتیکت, متمم سند یا نوشته, تکه باریک, لقب, اصطلا ح خاص, برچسب زدن, طبقه بندی کردن.

rabano

: تربچه, برگ یا علف تربچه.

rabe

: عربی, عرب, تازی, عربی, زبان تازی, زبان عربی, فرهنگ عربی (عرب آراب).

rabia

: گزیدگی سگ هار, بیماری هاری, دیوانگی, خشم, غضب, خروشیدن, میل مفرط, خشمناک شدن, غضب کردن, شدت داشتن.

rabiar

: دیوانگی, خشم, غضب, خروشیدن, میل مفرط, خشمناک شدن, غضب کردن, شدت داشتن.

rabino

: خاخام, عالم یهودی.

rabio

: دم, دنباله, عقب, تعقیب کردن.

rabioso

: دیوانه, عصبانی, از جا در رفته, شیفته, عصبانی کردن, دیوانه کردن.

raci n

: جیره, مقدار جیره روزانه, سهم, خارج قسمت, سهمیه, سهم دادن, جیره بندی کردن.

racial

: نژادی.

racimo

: خوشه.

racist

: گشتگر, جهانگرد, سیاح, جهانگردی کردن.

racmara

: خوابگاه, اطاق خواب.

radiador

: دما تاب, رادیاتور, گرما تاب, خنک کن بخاری.

radical

: ریشه, قسمت اصلی, اصل, سیاست مدار افراطی, طرفدار اصلا حات اساسی, بنیان, بن رست, ریشگی, علا مت رادیکال.

radio

: رادیو, رادیویی, با رادیو مخابره کردن, پیام رادیویی فرستادن, پره چرخ, میله چرخ, اسپوک, میله دار کردن, محکم کردن , بی سیم, تلگراف بی سیم, با بی سیم تلگراف مخابره کردن, رادیو.

radio de accin

: شعاع, شعاع دایره, زند زبرین, نصف قطر, برش دادن.

raedura

: خراشیدن, خاراندن, خط زدن, قلم زدن, خراش, تراش.

raer

: ساییدن, خراشیدن زدودن, پاک کردن, حک کردن, سر غیرت اوردن, بر انگیختن, تحریک کردن, پاک کردن, اثارچیزی رااز بین بردن, خراشیدن, تراشیدن, محوکردن, پنجول زدن, با ناخن و جنگال خراشیدن, خاراندن, پاک کردن, زدودن, باکهنه یاچیزی ساییدن یا پاک کردن, تراشیدن, خراشیدن, خراش, اثر خراش, گیر, گرفتاری.

raiz

: ریشه, بن, اصل, اصول, بنیاد, بنیان, پایه, اساس, سرچشمه, زمینه, ریشه کن کردن, داد زدن, غریدن, از عددی ریشه گرفتن, ریشه دار کردن.

raja

: دندانه, کنگره, نوک, برامدگی تیز, بریدگی, خار, سیخونک, سیخطک, دندانه دار کردن, کنگره دار کردن, چاک زدن, ناهموار بریدن.

rajar

: (معمولا بصورت جمع) اشک, سرشک, گریه, : دراندن, گسیختن, گسستن, پارگی, چاک, پاره کردن, دریدن, چاک دادن.

ralea

: کیفیت, چونی.

rallador

: شبکه اهنی, پنجره اهنی.

rallar

: رنده, بخاری تو دیواری, شبکه, پنجره, میله های اهنی, قفس اهنی, زندان, صدای تصادم نیزه و شمشیر, رنده کردن, ساءیدن, ازردن, به زور ستاندن.

rama

: شاخه, ترکه, تنه درخت, شانه حیوان, شاخه, شاخ, فرع, شعبه, رشته, بخش, شاخه دراوردن, شاخه شاخه شدن, منشعب شدن, گل وبوته انداختن, مشتق شدن, جوانه زدن, براه جدیدی رفتن.

ramaje

: برگ درختان, شاخ وبرگ.

ramera

: هرزه, فاحشه, فاسد الا خلا ق.

ramificar

: شاخه, شاخ, فرع, شعبه, رشته, بخش, شاخه دراوردن, شاخه شاخه شدن, منشعب شدن, گل وبوته انداختن, مشتق شدن, جوانه زدن, براه جدیدی رفتن.

ramillete

: دسته گل.

ramita

: شاخه کوچک, ترکه, :فهمیدن, دیدن.

ramo

: دسته گل, خوشه, گروه, دسته کردن, خوشه کردن.

rampa

: سرازیرشدن, خزیدن, صعود کردن, بالا بردن یا پایین اوردن, سکوب سراشیب, سرازیر, پله ء سراشیب, پیچ, دست انداز, پلکان, سطح شیب دار.

rana

: غوک, وزغ, قورباغه, قلا ب, خرک ویلن, قورباغه گرفتن.

rancho

: غذا, خوراکی, شام یا نهار, ارد (معمولا غیر از ارد گندم) بلغور, یک خوراک (از غذا), یک ظرف غذا, هم غذایی (در ارتش وغیره), :شلوغ کاری کردن, الوده کردن, اشفته کردن.

rancio

: ترشیده, بو گرفته, باد خورده, فاسد, نامطبوع, متعفن.

rango

: طلب شده, ترتیب, نظم, شکل, سلسله, مقام, صف, ردیف, قطار, رشته, شان, رتبه, اراستن, منظم کردن, درجه دادن, دسته بندی کردن, انبوه, ترشیده, جلف.

ranura

: منقار, اسکنه جراحی, بزورستانی, غضب, جبر, در اوردن, کندن, با اسکنه کندن, بزور ستاندن, گول زدن, شیار, خیاره, خط, گودی, جدول, کانال, خان تفنگ,(مج.) کارجاری ویکنواخت, عادت زندگی, خط انداختن, شیار دار کردن, چاک, شکاف کوچک.

rapantigarse

: لم دادن, لمیدن, اویختن, لم, تکیه, زبان بیرون, بیرون افتادن.

rapidamente

: بسرعت, تند.

rapidez

: سرعت.

raptar

: ربودن, دزدیدن (شخص), دور کردن, ادم دزدیدن, از مرکز بدن دور کردن (طب), بچه دزدی کردن, ادم سرقت کردن, ادم دزدی کردن.

rapto

: عمل ربودن (زن و بچه و غیره), ربایش, دورشدگی, دوری از مرکز بدن, قیاسی, قیاس, وجد, خلسه, حظ یاخوشی زیاد.

raqueta

: راکت, راکت تنیس, جارو جنجال, سر وصدا, صدای غیر متجانس, عیاشی و خوشگذرانی, مهمانی پر هیاهو , راکت, راکت تنیس, جارو جنجال, سر وصدا, صدای غیر متجانس, عیاشی و خوشگذرانی, مهمانی پر هیاهو

raramente

: بسیار کم, بندرت, خیلی کم, ندرتا.

raro

: غریب وعجیب, غیر مانوس, ناشی از هوس, خیالی, وهمی, سوگند ملا یم, بخدا, : طاق, تک, فرد, عجیب و غریب, ادم عجیب, نخاله, نادر, کمیاب, کم, رقیق, لطیف, نیم پخته, ناشناس, بیگانه, خارجی, غریبه, عجیب, غیر متجانس, غیر عادی, غیر متداول, غیرمعمول, نادر, کمیاب, خارق العاده, غریب, جادو, مرموز.

rascacielos

: اسمان خراش, رفیع, بلند.

rascar

: خراشیدن, خاراندن, خط زدن, قلم زدن, خراش, تراش.

rasgar

: شکافتن, پاره کردن, دریدن, شکاف, چاک, (معمولا بصورت جمع) اشک, سرشک, گریه, : دراندن, گسیختن, گسستن, پارگی, چاک, پاره کردن, دریدن, چاک دادن.

rasgn

: (معمولا بصورت جمع) اشک, سرشک, گریه, : دراندن, گسیختن, گسستن, پارگی, چاک, پاره کردن, دریدن, چاک دادن.

rasgo

: خصیصه, ویژگی, نشان ویژه, نشان اختصاصی, خصیصه.

rasgu o

: خراشیدن, خاراندن, خط زدن, قلم زدن, خراش, تراش.

raso

: لخت, عریان, ساده, اشکار, عاری, برهنه کردن, اشکارکردن, اطلس, دبیت, اطلسی, جلا, پرداخت.

raspar

: ساییدن, خراشیدن زدودن, پاک کردن, حک کردن, سر غیرت اوردن, بر انگیختن, تحریک کردن, پنجول زدن, با ناخن و جنگال خراشیدن, خاراندن, پاک کردن, زدودن, باکهنه یاچیزی ساییدن یا پاک کردن, تراشیدن, خراشیدن, خراش, اثر خراش, گیر, گرفتاری.

rastrear

: اثر, نشان, رد پا, جای پا, مقدار ناچیز, ز ترسیم, رسم, ترسیم کردن, ضبطکردن, کشیدن, اثر گذاشتن, دنبال کردن, پی کردن, پی بردن به.

rastrillo

: شیار, اثر, شن کش, چنگک, چنگال, خط سیر, جای پا, جاده باریک, شکاف, خمیدگی, شیب, هرزه, فاجر, بد اخلا ق, فاسد, رگه, سفر, با سرعت جلو رفتن, با چنگک جمع کردن, جمع اوری کردن.

rastro

: بدنبال کشیدن, بدنبال حرکت کردن, طفیلی بودن, دنباله دار بودن, دنباله داشتن, اثر پا باقی گذاردن, پیشقدم, پیشرو, دنباله.

rasurarse

: تراشیدن, رنده کردن, ریش تراشی, تراش.

rata

: موش صحرایی, ادم موش صفت, موش گرفتن, کشتن, دسته خود را ترک کردن, خیانت.

ratn

: موش خانگی, موش گرفتن, جستجو کردن.

rato

: در صورتیکه, هنگامیکه, حال انکه, مادامیکه, در حین, تاموقعی که, سپری کردن, گذراندن.

ray n

: پرتو, ابریشم مصنوعی, ریون.

raya

: چین, شکن, خط اطوی شلوار, چین دار کردن, چین دار شدن , برهنه کردن, محروم کردن از, لخت کردن, چاک دادن, تهی کردن, باریکه, نوار.

rayar

: خط, سطر, ردیف, رشته, مارک, علا مت, درجه نظامی, پاگون, خط راه راه, یراق, پارچه راه راه, راه راه کردن, تازیانه زدن, زیر چیزی خط کشیدن, تاکید کردن, خط زیرین, خط یا علا متی زیرچیزی کشیدن, تاکید, زیرین خط.

rayo

: شاهین ترازو, میله, شاهپر, تیرعمارت, نورافکندن, پرتوافکندن, پرتو, شعاع, شعاع, اشعه.

raz

: ریشه, بن, اصل, اصول, بنیاد, بنیان, پایه, اساس, سرچشمه, زمینه, ریشه کن کردن, داد زدن, غریدن, از عددی ریشه گرفتن, ریشه دار کردن.

raza

: پروردن, باراوردن, زاییدن, بدنیااوردن, تولید کردن, تربیت کردن, فرزند, اولا د, اعقاب, جنس, نوع, گونه, مسابقه, گردش, دور, دوران, مسیر, دویدن, مسابقه دادن, بسرعت رفتن, نژاد, نسل, تبار, طایفه, قوم, طبقه.

razn

: دلیل, سبب, علت, عقل, خرد, شعور, استدلا ل کردن, دلیل و برهان اوردن, حواس پنجگانه, حس, احساس, هوش, شعور, معنی, مفاد, حس تشخیص, مفهوم, احساس کردن, پی بردن.

razonable

: معقول, مستدل, معقول, محسوس, مشهود, بارز.

razonar

: دلیل, سبب, علت, عقل, خرد, شعور, استدلا ل کردن, دلیل و برهان اوردن.

rbitro

: داور مسابقات, داور, داوری کردن, داور مسابقات شدن, سرحکم (هاکام), سرداور, داور مسابقات, حکمیت, داوری, داوری کردن.

rbol

: محور, چرخ, میله, اسه, درخت.

rbol de levas

: میله ای که بچرخ دنده متصل می شود, محور بادامک.

rcord

: مدرک, سابقه, ضبط کردن, ثبت کردن.

re rse a socapa

: با خنده اظهار داشتن, با نفس بریده بریده(دراثرخنده)سخن گفتن, ول خندیدن.

reacci n

: واکنش, انفعال.

reajustar

: دوباره تعدیل.

real

: واقعی, حقیقی, وابسته بواقع امر, حقیقت امری, واقعی, راستین, حقیقی, واقعی, موجود, غیر مصنوعی, طبیعی, اصل, بی خدشه, صمیمی, سلطنتی, شاهانه, ملوکانه, همایونی, شاهوار, خسروانه, ذاتی, جسمی, اساسی, مهم, محکم, قابل توجه, راست, پابرجا, ثابت, واقعی, حقیقی, راستگو, خالصانه, صحیح, ثابت یاحقیقی کردن, درست, راستین, فریور.

realidad

: واقعیت, فعالیت, امرمسلم, حقیقت, واقعیت, هستی, اصلیت, اصالت وجود.

realismo

: راستین گرایی, واقع بینی, واقع گرایی, رءالیسم, تحقق گرایی.

realista

: واقع بین, تحقق گرای, راستین گرای, واقع بین, تحقق گرای, راستین گرای.

realizable

: دست یافتنی, قابل وصول, قابل تفریق, موفقیت پذیر, ناءل شدنی, دردسترس, بدست اوردنی, شدنی, عملی, امکان پذیر, میسر, ممکن, محتمل.

realizacin

: انجام, اجرا, اتمام, کمال, هنر, فضیلت, دست یابی, انجام, پیروزی, کار بزرگ, موفقیت, جهت, سو, هدایت.

realizar

: انجام دادن, بانجام رساندن, وفا کردن(به), صورت گرفتن, دست یافتن, انجام دادن, بانجام رسانیدن, رسیدن, ناءل شدن به, تحصیل کردن, کسب موفقیت کردن (حق.) اطاعت کردن (در برابر دریافت تیول), واقعیت دادن, واقعی کردن, عملی کردن, فراوردن, تولید کردن, محصول, اراءه دادن, زاییدن, تحقق بخشیدن, پی بردن.

realizarse

: رخ دادن, واقع شدن, اتفاق افتادن.

realmente

: واقعیت, فعالیت, امرمسلم, واقعا, بالفعل, عملا, در حقیقت, واقعا, راستی.

reanudar

: بازنو کردن, تجدید کردن, نو کردن, تکرار کردن.

reba o

: رمه, گله, گروه, جمعیت, دسته پرندگان, بصورت گله ورمه در امدن, گردامدن, جمع شدن, ازدحام کردن.

rebaja

: کاهش, تخطفیف, فروکش, جلوگیری, غصب, تخفیف, نزول, کاستن, تخفیف دادن, برات را نزول کردن, کاستن, کم کردن, کند کردن, بی ذوق کردن, تخفیف, کاهش , تقلیل, کاهش, ساده سازی.

rebajado

: تخفیف, نزول, کاستن, تخفیف دادن, برات را نزول کردن, کاستن, کم کردن, کند کردن, بی ذوق کردن, تخفیف, کاهش , تقلیل, کاهش, ساده سازی.

rebajar

: پست کردن, تحقیرنمودن, کم ارزش کردن, تقلیل یافتن, کمتر شدن, تخفیف یافتن, کمتر کردن, تقلیل دادن, کاستن, کاهش دادن, پایین اوردن, تخفیف دادن, کاستن از, تنزل دادن, فروکش کردن, خفیف کردن, پست تر, پایین تر, :اخم, عبوس, ترشرویی, هوای گرفته وابری, اخم کردن, کم کردن, کاستن (از), تنزل دادن, فتح کردن, استحاله کردن, مطیع کردن.

rebajas

: فروش, حراج.

rebalsa

: استخر, ابگیر, حوض, برکه, چاله اب, کولا ب, اءتلا ف چند شرکت با یک دیگر, اءتلا ف, عده کارمند اماده برای انجام امری, دسته زبده وکار ازموده, اءتلا ف کردن, سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن, شریک شدن, باهم اتحادکردن.

rebanar

: برش, قاش, تکه, باریکه, باریک, گوه, سهم, قسمت, تیغه گوشت بری, قاش کردن, بریدن.

rebelde

: یاغی, سرکش, متمرد.

rebelin

: طغیان, سرکشی, شورش, تمرد, شورش یا طغیان کردن, اظهار تنفر کردن, طغیان, شورش, بهم خوردگی, انقلا ب, شوریدن.

reborde

: طاقچه, لبه, برامدگی.

rebotar

: بالا جستن, پس جستن, پریدن, گزاف گویی کردن, مورد توپ وتشرقرار دادن, بیرون انداختن, پرش, جست, گزاف گویی.

rebuznar

: عرعرکردن, عرعر.

rec mara

: خوابگاه, اطاق خواب, ته دار کردن, ته تفنگ, ته توپ, کفل.

recado

: پیغام, ماموریت, فرمان, پیغام بری, پیغام رسانی.

recaer

: برگشتن, سیرقهقرایی کردن.

recaudar

: بالا بردن, ترقی دادن, اضافه حقوق.

recaudo

: گرداوری, گرداورد, کلکسیون, اجتماع, مجموعه.

recelo

: بدگمانی, سوء ظن, تردید, مظنون بودن.

receloso

: بدگمان, ظنین, حاکی از بدگمانی, مشکوک.

recepcin

: پذیرایی, مهمانی, پذیرش, قبول, برخورد.

recepcionista

: پذیرگر.

recept culo

: ظرف, محتوی, کانتنینر.

receptivo

: تابع, رام شدنی, قابل جوابگویی, متمایل.

receptor

: گیرنده, دریافت کننده.

receta

: صدور فرمان, امریه, نسخه نویسی, تجویز, نسخه, دستورالعمل, دستور خوراک پزی, خوراک دستور.

rechazar

: رد کردن, انکار کردن, قبول نکردن, ترک دعوا کردن نسبت به, منکر ادعایی شدن, از خود سلب کردن, سرباز زدن, رد کردن, نپذیرفتن, قبول نکردن, مضایقه تفاله کردن, فضولا ت, اشغال, ادم بیکاره, رد کردن, نپذیرفتن.

rechinar

: صدای غوک دراوردن, شکوه وشکایت کردن, غژغژ کردن, صدای لولا ی روغن نخورده, جیرجیرکفش, دندان قرچه کردن, دندان بهم فشردن (از خشم), بهم فشردن, بهم ساییدن, رنده, بخاری تو دیواری, شبکه, پنجره, میله های اهنی, قفس اهنی, زندان, صدای تصادم نیزه و شمشیر, رنده کردن, ساءیدن, ازردن, به زور ستاندن, جیغ وفریاد شکیدن (مثل جغد یا موش), با صدای جیغ صحبت کردن, با جیغ وفریادافشاء کردن, جیر جیر.

rechoncho

: خپله, چاق, گوشتالو, پهن رخسار, فربه, چاق, چرب, چربی, چربی دار, چربی دار کردن, فربه یا پرواری کردن.

reci n nacido

: نوزاد, تازه زاییده شده, تازه تولد شده.

recibir

: تحصیل شده, کسب کرده, بدست امده, فرزند, بدست اوردن, فراهم کردن, حاصل کردن, تحصیل کردن, تهیه کردن, فهمیدن, رسیدن, عادت کردن, ربودن, فاءق امدن, زدن, زایش, تولد, دریافت کردن, رسیدن, پذیرفتن, پذیرایی کردن از, جا دادن, وصول کردن.

recibo

: رسید, اعلا م وصول, دریافت, رسید دادن, اعلا م وصول نمودن, وصول کردن, بزهکاران را تحویل گرفتن, پذیرایی, مهمانی, پذیرش, قبول, برخورد, سند, مدرک, دستاویز, ضامن, گواه, شاهد, تضمین کننده, شهادت دادن.

reciente

: تازه, جدید, اخیر, متاخر, جدیدالتاسیس.

recientemente

: اخیرا, بتازگی.

recin llegada

: تازه وارد, نوایند.

recinto

: زمین دانشکده ومحوطه کالج, پردیزه, فضای باز.

recipiente de agua

: لگن, تشتک, حوزه رودخانه, ابگیر, دستشویی, مخزن, اب انبار, ذخیره, مخزن اب.

recital

: از بر خوانی, تک نوازی, رسیتال.

recitar

: از برخواندن, با صدایی موزون خواندن.

reclamante

: مدعی, مطالبه کننده.

reclamar

: ادعا, دعوی, مطالبه, ادعا کردن.

reclamo

: ادعا, دعوی, مطالبه, ادعا کردن.

recluta

: کسیکه وارد خدمت شده, تازه سرباز, کارمند تازه, نو اموز استخدام کردن, نیروی تازه گرفتن, حال امدن.

reclutamiento

: نام نویسی, سربازگیری.

recodo

: خمیدن, خمش, زانویه, خمیدگی, شرایط خمیدگی, زانویی, گیره, خم کردن, کج کردن, منحرف کردن, تعظیم کردن, دولا کردن, کوشش کردن, بذل مساعی کردن.

recoger

: گرداوردن, جمع کردن, وصول کردن, گرد اوری کردن, رسیدن به, سبقت گرفتن بر, رد شدن از, چیدن, کندن, کلنگ زدن و(به), باخلا ل پاک کردن, خلا ل دندان بکاربردن, نوک زدن به, برگزیدن, بازکردن(بقصد دزدی), ناخنک زدن, عیبجویی کردن, دزدیدن, کلنگ, زخمه, مضراب, خلا ل دندان خلا ل گوش, هرنوع الت نوک تیز.

recogida

: گرداوری, گرداورد, کلکسیون, اجتماع, مجموعه.

recomendable

: ستودنی, قابل توصیه.

recomendaci n

: ستایش, توصیه, سفارش, تقدیر, توصیه, نامه پیشنهاد, نظریه.

recomendado

: توصیه, نامه پیشنهاد, نظریه.

recomendar

: سفارش کردن توصیه کردن, توصیه شدن, معرفی کردن.

recomender

: سفارش کردن توصیه کردن, توصیه شدن, معرفی کردن.

recompensa

: جبران کردن, خنثی کردن, انعام, جایزه, ممتاز, غنیمت, ارزش بسیار قاءل شدن, مغتنم شمردن.

recompensar

: تاوان دادن, پاداش دادن, عوض دادن, جبران کردن.

reconciliacin

: اصلا ح, اشتی, مصالحه, تلفیق.

reconciliar

: صلح دادن, اشتی دادن, تطبیق کردن, راضی ساختن, وفق دادن.

reconocer

: قدردانی کردن, اعتراف کردن, تصدیق کردن, وصول نامه ای را اشعار داشتن, پذیرفتن, راه دادن, بار دادن, راضی شدن (به), رضایت دادن (به), موافقت کردن, تصدیق کردن, زیربار(چیزی) رفتن, اقرار کردن, واگذار کردن, دادن, اعطاء کردن, اقرارکردن, اعتراف کردن, تشخیص دادن, شناختن, برسمیت شناختن, تصدیق کردن.

reconocido

: تصدیق شده.

reconociento

: جایزه, رای, مقرر داشتن, اعطا کردن, سپردن, امانت گذاردن.

reconocimiento

: بازرسی کلی, معاینه عمومی, بازشناخت, بازشناسی.

recopilaci n

: گواریدن, هضم کردن, هضم شدن, خلا صه کردن و شدن, خلا صه.

recopilar

: همگرادنی کردن, گرد اوری کردن, بهم پیوست, متحد کردن, یکی کردن, متفق کردن, وصلت دادن, ترکیب کردن, سکه قدیم انگلیسی.

recordar

: بخاطراوردن, یاد اوردن, بخاطر داشتن, یاداوری کردن, یاداور شدن, بیاد اوردن.

recortar

: درست کردن, اراستن, زینت دادن, پیراستن, تراشیدن, چیدن, پیراسته, مرتب, پاکیزه, تر وتمیز, وضع, حالت, تودوزی وتزءینات داخلی اتومبیل.

recproco

: دوسره, از دو سره, بین الا ثنین, دو طرفه.

recreaci n

: پذیرایی, سرگرمی, خلق مجدد, تفریح, سرگرمی.

recreo

: عقب نشینی, پس زنی, پس رفت کردن, بازگشت, فترت, دوره فترت, تعطیل موقتی, تنفس, گوشه, کنار, پستی, تورفتگی, موقتا تعطیل کردن, طاقچه ساختن, مرخصی گرفتن, تنفس کردن, خلق مجدد, تفریح, سرگرمی.

recriar

: پروردن, باراوردن, زاییدن, بدنیااوردن, تولید کردن, تربیت کردن, فرزند, اولا د, اعقاب, جنس, نوع, گونه.

rectangular

: مستطیل, بشکل راست گوشه.

rectangulo

: راست گوشه, مربع مستطیل, چهار گوش دراز.

rectificaci n

: تصحیح, اصلا ح, غلط گیری, تادیب.

rectngulo

: مستطیل, دراز, دوک مانند, کشیده, نگاه ممتد, راست گوشه, مربع مستطیل, چهار گوش دراز.

recto

: عادل, دادگر, منصف, باانصاف, بی طرف, منصفانه, مقتضی, بجا, مستحق, :(د.گ.) فقط, درست, تنها, عینا, الساعه, اندکی پیش, درهمان دم, اخلا قی, معنوی, وابسته بعلم اخلا ق, روحیه, اخلا ق, پند, معنی, مفهوم, سیرت, قاءم, راست.

rector

: اصلی, عمده, مایه, مدیر, کشیش بخش, رءیس دانشگاه, رهبر, پیشوا.

rectora

: خانه کشیش بخش, درامد کشیش بخش.

recuerdo

: هدیه یادگاری یادبود, خاطره, یادگاری, نشان, یاداور, حافظه, تجدید خاطره, تفکر, بخاطر اوردن, یاداوری, تذکر, خاطر, ذهن, یادگاری, یادگار, سوغات, یادبود, خاطره, ره اورد.

recuperaci n

: احیا, تجدید, تمدید, استقرارمجدد, تقویت.

recuperar

: ترمیم شدن, بهبود یافتن, بازیافتن.

red

: توری, شبکه, تور, خالص, شبکه.

redactor

: ویراستار, ویرایشگر.

redargir

: رد کردن, اعتراض کردن (به), تکذیب کردن, عیب جویی کردن, مورد اعتراض قرار دادن.

redentor

: فدیه دهنده, رهایی بخش, نجات دهنده, باز خریدگر.

redimir

: باز خریدن, از گرو در اوردن, رهایی دادن.

redoble

: ضربه طبل, صدای کوس یا طبل.

redomado

: حیله گر, نیرنگ باز, ماهرانه, صنعتی, مصنوعی, استادانه, ناقلا, ادم تودار, ادم اب زیرکاه, موذی, محیل, شیطنت امیز, کنایه دار.

redondeado

: بصورت عدد صحیح, گرد شده, شفاف شده, تمام شده, پر, تمام.

redondel

: پهنه, میدان مسابقات (در روم قدیم), عرصه, گود,, صحنه, ارن, صحنه یامیدان گاوبازی.

redondo

: گرد(گعرد) کردن, کامل کردن, تکمیل کردن, دور زدن, مدور, گردی, منحنی, دایره وار, عدد صحیح, مبلغ زیاد.

reducci n al mnimo

: کم انگاری, کوچک شماری, کمینه سازی.

reduccin

: کاهش, تخطفیف, فروکش, جلوگیری, غصب, تخفیف, نزول, کاستن, تخفیف دادن, برات را نزول کردن, کاستن, کم کردن, کند کردن, بی ذوق کردن, تخفیف, کاهش , تقلیل, کاهش, ساده سازی.

reducir

: فروکش کردن, کاستن, تخفیف دادن, رفع نمودن, کم شدن, اب گرفتن از(فلز), خیساندن (چرم), غصب یا تصرف عدوانی, بزورتصرف کردن, کاهش, تنزل, فرونشستن, بریدن, گسیختن, گسستن, چیدن, زدن, پاره کردن, قطع کردن, کم کردن, تراش دادن (الماس وغیره), عبور کردن,گذاشتن, برش, چاک, شکاف, معبر, کانال, جوی, تخفیف, بریدگی, کاستن, کاهش, بارانداز, لنگرگاه, بریدن, کوتاه کردن, جاخالی کردن, موقوف کردن, جای محکوم یا زندانی در محکمه, کم کردن, کاستن (از), تنزل دادن, فتح کردن, استحاله کردن, مطیع کردن.

reembolsar

: باز پرداخت کردن, باز پرداختن, جبران کردن, هزینه کسی یا چیزی را پرداختن, خرج چیزی را دادن.

reembolso

: پس پرداخت, پس دادن, مجددا پرداختن, استرداد.

reemplazar

: جایگزین کردن.

reexpedir

: جلو, پیش, ببعد, جلوی, گستاخ, جسور, فرستادن, رساندن, جلوانداختن, بازی کن ردیف جلو.

referencia

: محک, ارجاع, مرجع.

refiner a

: پالا یشگاه, تصفیه خانه.

reflector

: بازتابنده, جسم منعکس کننده, جسم صیقلی, الت انعکاس, نور افکن, اشعه نور افکن.

reflejar

: ایینه, دراینه منعکس ساختن, بازتاب کردن, بازتابیدن, منعکس کردن, تامل کردن, اشکار کردن, فاش کردن, معلوم کردن.

reflejo

: انعکاس, باز تاب, اندیشه, تفکر, پژواک.

reflexin

: مشاوره, مشورت, مذاکره, همفکری, رایزنی.

reflexionar

: اندیشیدن, فکر کردن, خیال کردن, گمان کردن.

reforma

: اصلا ح, تهذیب, اصلا حات.

reformar

: بهسازی, بازساخت, بهسازی کردن, ترمیم کردن, اصلا حات, تجدید سازمان.

refrenar

: زنجیر, بازداشت, جلوگیری, لبه پیاده رو, محدود کردن,دارای دیواره یا حایل کردن, تحت کنترل دراوردن, فرونشاندن.

refrescar

: تازه کردن, خنک کردن, نیرو دادن, تازه کردن, نیروی تازه دادن به, از خستگی بیرون اوردن, روشن کردن, با طراوت کردن.

refrescarse

: تازه کردن, خنک کردن, نیرو دادن.

refresco

: تازه کردن, نیروی تازه دادن به, از خستگی بیرون اوردن, روشن کردن, با طراوت کردن, نیرو بخشی, تازه سازی, رفع خستگی, نوشابه.

refriega

: دادوبیداد, سروصداکردن, نزاع وجدال کردن, جنجال, ستیزه, غوغا, مغلوبه شدن جنگ.

refrigerador

: یخچال, یخچال برقی.

refrigeradora

: یخچال.

refugio

: پناهگاه, بستگاه, گریزگاه, نوانخانه, یتیم خانه, تیمارستان, سنگر وپناهگام زیر زمینی, انباربزرگ, پرشدن انبار, پوشاندن, تامین کردن, پوشش, سرپوش, جلد, پناه, پناهگاه, ملجا, پناهندگی, تحصن, پناه دادن, پناه بردن, پناهگاه, جان پناه, محافظت, حمایت, محافظت کردن, پناه دادن.

refunfu ar

: ژکیدن, لندلند, غرغر کردن, گله کردن, ناله, گله.

refutar

: ردکردن, اثبات کذب چیزی را کردن, رد کردن, تکذیب کردن, اشتباه کسی را اثبات کردن.

regaar

: سرزنش کردن, سرزنش کردن, گله کردن از, غرغرکردن.

regalo

: بخشش, پیشکشی, پیشکش, نعمت, موهبت, استعداد, پیشکش کردن (به), بخشیدن (به), هدیه دادن, دارای استعداد کردن, ره اورد, هدیه, پیشکش, هدیه, ره اورد, اهداء, پیشکشی, زمان حاضر, زمان حال, اکنون, موجود, اماده, مهیا, حاضر, معرفی کردن, اهداء کردن, اراءه دادن.

regalo celestial

: نعمت غیر مترقبه, چیز خدا داده, خرابی.

reganar

: اسب کوچک سواری, اسب پیر و وامانده, یابو, فاحشه, عیبجویی کردن, نق زدن, ازار دادن, مرتبا گوشزد کردن, عیبجو, نق نقو.

regar

: جوراب, لوله لا ستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری, لوله اب اتش نشانی, شلنگ, ابیاری کردن, اب دادن (به), اب, ابگونه, پیشاب, مایع, اب دادن.

regata

: مسابقه کرجی رانی, پارچه نخی سفت بافت.

regatear

: سودا, معامله, داد و ستد, چانه زدن, قرارداد معامله, خرید ارزان (باا), چانه زدن, قرارداد معامله بستن, چانه, چانه زدن, اصرار کردن, بریدن.

regin

: مساحت, فضا, ناحیه, بوم, سرزمین, ناحیه, فضا, محوطه بسیار وسیع و بی انتها, بخش, قلمرو, مدار, مدارات, کمربند, منطقه, ناحیه, حوزه, محات کردن, جزو حوزه ای به حساب اوردن, ناحیه ای شدن.

regional

: منطقه ای.

regir

: حکومت کردن, حکمرانی کردن, تابع خود کردن, حاکم بودن, فرمانداری کردن, معیف کردن, کنترل کردن, مقرر داشتن, قاعده, دستور, حکم, بربست, قانون, فرمانروایی, حکومت کردن, اداره کردن, حکم کردن, گونیا.

registrar

: فصل یاقسمتی از کتاب, مجلد, دفتر, کتاب, درکتاب یادفتر ثبت کردن, رزرو کردن, توقیف کردن, امتحان کردن, بازرسی کردن, معاینه کردن, بازجویی کردن, ازمودن, ازمون کردن, سرکشی کردن, بازرسی کردن, تفتیش کردن, رسیدگی کردن, ثبت کردن وقایع, مدرک, سابقه, ضبط کردن, ثبت کردن, دفتر ثبت, ثبت امار, دستگاه تعدیل گرما, پیچ دانگ صدا, لیست یا فهرست, ثبت کردن, نگاشتن, در دفتر وارد کردن, نشان دادن, منطبق کردن.

registro

: ثبت کردن وقایع, مدرک, سابقه, ضبط کردن, ثبت کردن, دفتر ثبت, ثبت امار, دستگاه تعدیل گرما, پیچ دانگ صدا, لیست یا فهرست, ثبت کردن, نگاشتن, در دفتر وارد کردن, نشان دادن, منطبق کردن.

regla

: تنظیم, تعدیل, قاعده, دستور, قانون, ایین نامه, قاعده, دستور, حکم, بربست, قانون, فرمانروایی, حکومت کردن, اداره کردن, حکم کردن, گونیا, فرمانروا, حکمران, رءیس, سر, خط کش.

reglamento

: تنظیم, تعدیل, قاعده, دستور, قانون, ایین نامه.

reglas

: دوره, مدت, موقع, گاه, وقت, روزگار, عصر, گردش, نوبت, ایست, مکث, نقطه پایان جمله, جمله کامل, قاعده زنان, طمث, حد, پایان, نتیجه غایی, کمال, منتهادرجه, دوران مربوط به دوره بخصوصی.

regocijado

: خوشحال, شاد.

regocijar

: خوشی, لذت, شوق, میل, دلشاد کردن, لذت دادن, محظوظ کردن, برافراشته, سربلند, بالا بردن, محفوظ کردن, خوشنود کردن, خرسند کردن, خوشحال کردن, شاد شدن.

regocijo

: شادی, خوشحالی, سرور و نشاط, خوشی, ساز و نواز, اسباب موسیقی, زیبایی, کامیابی, خوشی, سرور, مسرت, لذت, حظ, شادی کردن, خوشحالی کردن, لذت بردن از, خوشی, خوشحالی, نشاط, شادی, عیش, شنگی.

regordete

: گوشتالو, فربه, چاق وچله, فربه ساختن, گوشتالو کردن, چاق شدن, صدای تلپ تلپ, محکم افتادن یا افکندن.

regresar

: بازگشت, مراجعت.

regreso

: بازگشت, مراجعت.

regulabl

: تعدیل پذیر, تنظیم پذیر.

regulacin

: تنظیم, تعدیل, قاعده, دستور, قانون, ایین نامه.

regular

: تعدیل کردن, تنظیم کردن, منظم, باقاعده, تنظیم کردن, میزان کردن, درست کردن.

regulares

: منظم, باقاعده.

rehabilitaci n

: نوتوانی, نوسازی, توانبخشی, تجدید اسکان, احیای شهرت یا اعتبار.

rehn

: گرو, گروگان, شخص گروی, وثیقه.

rehusar

: رد کردن, انکار کردن, سرباز زدن, رد کردن, نپذیرفتن, قبول نکردن, مضایقه تفاله کردن, فضولا ت, اشغال, ادم بیکاره, رد کردن, نپذیرفتن.

reina

: شهبانو, ملکه, زن پادشاه, بی بی, وزیر, ملکه شدن.

reinado

: سلطنت, حکمرانی, حکومت, حکمفرمایی, سلطنت یا حکمرانی کردن, حکمفرما بودن.

reincidir

: برگشتن, سیرقهقرایی کردن.

reino

: پادشاهی, کشور, قلمروپادشاهی.

reintegrar

: پس پرداخت, پس دادن, مجددا پرداختن, استرداد, پس دادن, بر گرداندن, تلا فی, پس دادن به.

reintegro

: پس پرداخت, پس دادن, مجددا پرداختن, استرداد, غرامت, پرداخت مجدد.

reinvindicaci n

: ادعا, دعوی, مطالبه, ادعا کردن.

reir

: ستیزه, چون وچرا, مشاجره, نزاع, جدال کردن, مباحثه کردن, انکارکردن, جنگ, نبرد, کارزار, پیکار, زد وخورد, جنگ کردن, نزاع کردن, جنگیدن, پرخاش, نزاع, دعوی, دعوا, ستیزه, اختلا ف, گله, نزاع کردن, دعوی کردن, ستیزه کردن, ادم بد دهان, زن غرولندو, سرزنش کردن, بدحرفی کردن, اوقات تلخی کردن (به), چوبکاری کردن.

reir

: صدای خنده, خنده, خندیدن, خندان بودن.

reivindicar

: ادعا, دعوی, مطالبه, ادعا کردن.

reja

: مانع, حصار, دیوار, پرچین, محجر, سپر, شمشیر بازی, خاکریز, پناه دادن, حفظ کردن, نرده کشیدن, شمشیر بازی کردن, دروازه, در بزرگ, مدخل, دریجه سد, وسایل ورود, ورودیه, رنده, بخاری تو دیواری, شبکه, پنجره, میله های اهنی, قفس اهنی, زندان, صدای تصادم نیزه و شمشیر, رنده کردن, ساءیدن, ازردن, به زور ستاندن, توری, سیخ شبکه ای, گوشت کباب کن, روی سیخ یا انبر کباب کردن, بریان کردن, عذاب دادن, پختن, بریان شدن, پرده, روی پرده افکندن, غربال, غربال کردن.

rejilla

: توری, سیخ شبکه ای, گوشت کباب کن, روی سیخ یا انبر کباب کردن, بریان کردن, عذاب دادن, پختن, بریان شدن, پنجره مشبک, شبکه, پنجره کوچک بلیط فروشها (در سینما و غیره), کار مشبک, شبکه, شبکه بندی, شبکه کاری, پرده, روی پرده افکندن, غربال, غربال کردن.

rel mpago

: تلا لو, تاباندن, اذرخش, برق (در رعد وبرق), اذرخش زدن, برق زدن, اذرخش, صاعقه, صاعقه زدن.

relaci n

: شمردن, حساب کردن, محاسبه نمودن, حساب پس دادن, ذکر علت کردن, دلیل موجه اقامه کردن, تخمین زدن, دانستن, نقل کردن(.n) حساب, صورت حساب, گزارش, بیان علت, سبب, بستگی, اتصال, ارجاع, مرجع, وابستگی, نسبت, ارتباط, شرح, خویشاوند, کارها, نقل قول, وابسته به نسبت یا خویشی, گزارش, گزارش دادن, فهم, ادراک, هوش, توافق, تظر, موافقت, باهوش, مطلع, ماهر, فهمیده.

relajacin

: سست سازی, تخفیف, تمدد اعصاب, استراحت.

relajar

: لینت دادن, شل کردن, کم کردن, تمدد اعصاب کردن, راحت کردن.

relajarse

: لینت دادن, شل کردن, کم کردن, تمدد اعصاب کردن, راحت کردن.

relamerse

: لا ف زدن, بالیدن, فخرکردن, باتکبر راه رفتن, بادکردن, لا ف, مباهات, رجز خواندن, نگاه از روی کینه و بغض, نگاه عاشقانه و حاکی از علا قه, نگاه حسرت امیز کردن, خیره نگاه کردن, ذاءقه, مزه, طعم, چاشنی, ذوق, رغبت, اشتها, مزه اوردن, خوش مزه کردن, با رغبت خوردن, لذت بردن از.

relampaguear

: تلا لو, تاباندن, سبک کردن, سبکبار کردن, راحت کردن, کاستن, مثل برق درخشیدن, درخشیدن, روشن کردن, تنویر فکر کردن.

relatar

: گزارش, گزارش دادن.

relativo

: تطبیقی, مقایسه ای, نسبی, تفضیلی (بطور اسم), درجه تفضیلی, صفت تفضیلی, منسوب, نسبی, وابسته, خودی, خویشاوند.

relativo a

: عطف به, راجع به, در موضوع.

relato

: شمردن, حساب کردن, محاسبه نمودن, حساب پس دادن, ذکر علت کردن, دلیل موجه اقامه کردن, تخمین زدن, دانستن, نقل کردن(.n) حساب, صورت حساب, گزارش, بیان علت, سبب, گزارش, گزارش دادن.

relevar

: خلا ص کردن (از درد و رنج و عذاب), کمک کردن, معاونت کردن, تخفیف دادن, تسلی دادن, فرو نشاندن, بر کنار کردن, تغییر پست دادن, برجستگی, داشتن, بر جسته ساختن, ریدن.

relevo

: تعویض, جانشینی, علی البدلی, کفالت.

relieve

: اسودگی, راحتی, فراغت, ازادی, اعانه, کمک, امداد, رفع نگرانی, تسکین, حجاری برجسته, خط بر جسته, بر جسته کاری, تشفی, ترمیم, اسایش خاطر, گره گشایی, جبران, جانشین, تسکینی.

religin

: کیش, ایین, دین, مذهب.

religioso

: مذهبی, راهبه, تارک دنیا, روحانی, دیندار.

reliquia

: ترکه, دارایی منقولی که بارث رسیده باشد, اثر, اثار مقدس, عتیقه, یادگار, باستانی.

rellenar

: شکاف وسوراخ چیزی را گرفتن, بتونه گیری کردن, درز گرفتن, اب بندی کردن.

relleno

: پرکردن, پرشدگی (دندان), هرچیزیکه با ان چیزیرا پرکنند, لفاف, دوباره پرکردن, بازپرسازی, لا یی, پرکنی, قیمه, گیپا, بوغلمه, چاشنی.

reloj

: زمان سنج, تپش زمان سنجی, ساعت, پاییدن, دیدبان, پاسداری, کشیک, مدت کشیک, ساعت جیبی و مچی, ساعت, مراقبت کردن, مواظب بودن, بر کسی نظارت کردن, پاسداری کردن, ساعت مچی.

reloj de pulsera

: ساعت مچی.

relojero

: ساعت ساز.

reluciente

: تابناک, روشن, درخشان, تابان, افتابی, زرنگ, باهوش.

relucir

: نور ضعیف, پرتو انی, سوسو, تظاهر موقتی, نور دادن, سوسو زدن, درخشیدن, برق زدن, جسته جسته برق زدن, تابش, تلا لو, درخشندگی, درخشش, براق شدن, برق زدن, درخشیدن.

relumbr n

: تلا لو, تاباندن, درخشندگی زیاد, روشنایی زننده, تابش خیره کننده, تشعشع, خیره نگاه کردن, درخشیدن, برق زدن, جسته جسته برق زدن.

remachador

: متمسک شونده, قیچی کننده, قاطع.

remachar

: محکم کردن, ثابت کردن, پرچ کردن, قاطع ساختن, گروه, پرچ بودن (مثل سرمیخ).

remache

: خیره سری, سرسختی, لجاجت, پرچ کردن, پر چین کردن, بامیخ پرچ محکم کردن, بهم میخ زدن, محکم کردن.

remanente

: باقی مانده, بقیه, اثر, بقایا(درجمع), اثار.

remanso

: مرداب, باریکه اب, جای دورافتاده.

remar

: قایق باریک وبدون بادبان وسکان, قایق رانی, سطر, ردیف.

rematar

: حراج, مزایده, حراج کردن, بمزایده گذاشتن.

remedar

: میمون, بوزینه, رونوشت, نسخه, نسخه برداری, نوای کسی را در اوردن, تقلید کردن, پیروی کردن, کپیه کردن, تقلید کردن, مسخرگی کردن, دست انداختن تقلیدی.

remedio

: گزیر, علا ج, دارو, درمان, میزان, چاره, اصلا ح کردن, جبران کردن, درمان کردن.

remendar

: تعمیر کردن, مرمت کردن, درست کردن, رفو کردن, بهبودی یافتن, شفا دادن, وصله, وصله کردن, سرهم کردن, تعمیر, مرمت, تعمیر کردن.

remero

: پارو زن, پارو زن مسابقات قایقرانی.

remesa

: فرستادن پول, پول, پرداخت, تادیه.

remitente

: فرستنده.

remitir

: بخشیدن, امرزیدن, معاف کردن, فرو نشاندن, پول رسانیدن, وجه فرستادن.

remo

: پارو, پارو زدن, بیلچه, پاروی پهن قایقرانی, پارو زدن, با باله شنا حرکت کردن, دست و پا زدن, با دست نوازش کردن, ور رفتن, با چوب پهن کتک زدن.

remocin

: رفع, ازاله.

remojar

: خیساندن, خیس خوردن, رسوخ کردن, بوسیله مایع اشباع شدن, غوطه دادن, در اب فرو بردن, عمل خیساندن, خیس خوری, غوطه, غوطه وری, غسل.

remolacha

: چغندر.

remolcar

: کشاندن, چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود, کشیدن, بزور کشیدن, سخت کشیدن, لا روبی کردن, کاویدن, باتورگرفتن, سنگین وبی روح, باطناب بدنبال کشیدن, پس مانده الیاف کتان یا شاهدانه, طناب, زنجیر, یدک کش, یدک کشی, بزحمت کشیدن, بازورکشیدن, تقلا کردن, کوشیدن, کشش, کوشش, زحمت, تقلا, یدک کش.

remolino

: گرداب کوچک, چرخ زدن, جریان مخالف.

remolque

: کاروان.

remoto

: دور, دوردست, بعید.

remover

: برداشت کردن, رفع کردن, عزل کردن.

remuneraci n

: اجر, پاداش.

remunerar

: یاداش دادن به, ترقی کردن, تاوان دادن.

rendicin

: واگذار کردن, سپردن, رهاکردن, تسلیم شدن, تحویل دادن, تسلیم, واگذاری, صرفنظر.

rendir

: پرداختن, دادن, کار سازی داشتن, بجااوردن, انجام دادن, تلا فی کردن, پول دادن, پرداخت, حقوق ماهیانه, اجرت, وابسته به پرداخت.

rendirse

: واگذار کردن, سپردن, رهاکردن, تسلیم شدن, تحویل دادن, تسلیم, واگذاری, صرفنظر.

renegado

: بی ایمانی, نقض ایمان, بی وفا, بدقول.

renegar

: مالکیت چیزی را انکارکردن, ردکردن, از خود ندانستن, نشناختن, عاق کردن, انکار کردن, سرزنش یا متهم کردن.

rengl n

: خط, سطر, ردیف, رشته.

reniego

: کفر, ناسزا (گویی), توهین به مقدسات.

renir

: بحث کردن, گفتگو کردن, مشاجره کردن, دلیل اوردن, استدلا ل کردن.

reno

: گوزن شمالی, وابسته بدوران کهنه سنگی اروپا.

renombre

: شهرت, اعتبار, ابرو, خوشنامی, اشتهار, اوازه.

renovar

: بازنو کردن, تجدید کردن, نو کردن, تکرار کردن.

renta

: عایدی, منافع, بازده, درامد, سود سهام.

rentista

: حقوق بگیر, وظیفه خور.

renunci

: قبلی, سابقی.

renunciar

: ترک گقتن, واگذارکردن, تسلیم شدن, رهاکردن, تبعیدکردن, واگذاری, رهاسازی, بی خیالی, سوگند شکستن, نقض عهد کردن, برای همیشه ترک گفتن, مرتد شدن, رافضی شدن, پیش رفتن, پیش از چیزی واقع شدن, مقدم بودن بر, باسوگند انکار کردن, انکار کردن, انکار کردن, سرزنش یا متهم کردن.

renunciar a

: ول کردن, ترک کردن, چشم پوشیدن, انکار کردن, سرزنش یا متهم کردن, چشم پوشیدن از, از قانون مستثنی کردن.

rep blica

: جمهوری.

reparacin

: تعمیر, مرمت, تعمیر کردن, جبران غرامت, تاوان, تعمیر, عوض, اصلا ح.

reparar

: کفاره دادن, جبران کردن, جلب کردن, خشم (کسی را) فرونشاندن, جلب رضایت کردن, کار گذاشتن, درست کردن, پابرجا کردن, نصب کردن, محکم کردن, استوارکردن, سفت کردن, جادادن, چشم دوختن به, تعیین کردن, قراردادن, بحساب کسی رسیدن, تنبیه کردن, ثابت شدن, ثابت ماندن, مستقر شدن, گیر, حیص وبیص, تنگنا, مواد مخدره, افیون, تعمیر کردن, مرمت کردن, درست کردن, رفو کردن, بهبودی یافتن, شفا دادن, تعمیر, مرمت, تعمیر کردن.

reparo

: مشاهده, ملا حظه, نظر, ملا حظه, تذکر, تبصره, سرزنش, نکوهش, ملا مت, توبیخ ملا یم.

repartir

: مقدار, اندازه, قدر, حد, معامله کردن, سر و کار داشتن با, توزیع کردن, پخش کردن, تقسیم کردن, تعمیم دادن, تقسیم کردن, پخش کردن, جداکردن, اب پخشان.

reparto

: درقالب قرار دادن, بشکل دراوردن, انداختن, طرح کردن,معین کردن (رل بازیگر), پخش کردن (رل میان بازیگران), پراکندن, ریختن بطور اسم صدر), مهره ریزی, طاس اندازی, قالب, طرح, گچ گیری, افکندن, تحویل.

repaso

: بازدید, تجدید نظر, رژه, نشریه, مجله, سان دیدن, بازدید کردن, انتقاد کردن, مقالا ت انتقادی نوشتن, بازبین, دوره کردن.

repelente

: زننده, مانع, دافع, راننده, بیزار کننده.

repentino

: تند, پرتگاه دار, سراشیبی, ناگهان, ناگهانی, بیخبر, درشت, جداکردن.

repercusiones

: عواقب بعدی, پس ایند.

repertorio

: فهرست, مجموعه, انبار, مخزن, کاتالوگ.

repetici n

: باز انجام, باز گویی, باز گو, تکرار, تجدید, اعاده.

repetir

: طنین, پژواک, دوباره گفتن, تکرار کردن, دوباره انجام دادن, دوباره ساختن, تکرار, تجدید, باز گفتن, بازگو کردن, بازگو, باز انجام.

repiqueteo

: سنج, ترتیب زنگهای موسیقی, سازیاموسیقی زنگی, صدای سنج ایجادکردن, ناقوس رابصدا دراوردن.

repitir

: دوباره گفتن, تکرار کردن, دوباره انجام دادن, دوباره ساختن, تکرار, تجدید, باز گفتن, بازگو کردن, بازگو, باز انجام.

repollo

: کلم, دله دزدی, کش رفتن, رشد پیدا کردن (مثل سرکلم).

reportero

: روزنامه نگار, صاحب و گرداننده روزنامه, گزارشگر, خبرنگار.

reposado

: پراسایش.

reprender

: سرزنش کردن, گله کردن از, غرغرکردن, تقبیح کردن, سخت مورد انتقاد قرار دادن, گوشمالی, توبیخ کردن, ملا مت کردن, ملا مت, زخم زبان, سرزنش کردن, سرزنش و توبیخ رسمی, مجازات, ادم بد دهان, زن غرولندو, سرزنش کردن, بدحرفی کردن, اوقات تلخی کردن (به), چوبکاری کردن.

represa

: سد, اب بند, بند, سد ساختن, مانع شدن یاایجاد مانع کردن, محدود کردن.

representacin

: اجرا, نمایش, ایفا, کاربرجسته, شاهکار, نمایش, نمایندگی, تمثال, نماینده, اراءه, نشان دادن, نمودن, ابراز کردن, فهماندن, نشان, اراءه, نمایش, جلوه, اثبات.

representante

: پیشکار, نماینده, گماشته, وکیل, مامور, عامل.

representar

: نمایش دادن, نمایاندن, فهماندن, نمایندگی کردن, وانمود کردن, بیان کردن.

representar con un diagrama

: نمودار.

representar con un grfico

: نمودار, نمایش هندسی, نقشه هندسی, گرافیک, طرح خطی, هجای کلمه, اشکال مختلف یک حرف, با گرافیک و طرح خطی ثبت کردن, با نمودار نشان دادن.

representativo

: نماینده, حاکی از, مشعربر.

represente

: مجسمه, تمثال, شکل, پنداره, شمایل, تصویر, پندار, تصور, خیالی, منظر, مجسم کردن, خوب شرح دادن, مجسم ساختن.

reprimenda

: گوشمالی, توبیخ کردن, ملا مت کردن, ملا مت, زخم زبان.

reprimir

: موقوف کردن.

reprobable

: مقصر, مجرم, گناهکار, سزاوار سرزنش.

reprobaci n

: انتقاد, سرزنش, سرزنش کردن, محکومیت, عدم تصویب, رد, بی میلی, تقبیح, مذمت.

reprobar

: محکوم کردن, محکوم شدن, ناپسند شمردن, رد کردن, تصویب نکردن, رد کردن, نپذیرفتن.

reprochar

: مقصر دانستن, عیب جویی کردن از, سرزنش کردن, ملا مت کردن, انتقادکردن, گله کردن, لکه دار کردن, اشتباه, گناه, سرزنش, سرزنش, عیب جویی, توبیخ, رسوایی, ننگ, عیب جویی کردن از, خوار کردن.

reproche

: مقصر دانستن, عیب جویی کردن از, سرزنش کردن, ملا مت کردن, انتقادکردن, گله کردن, لکه دار کردن, اشتباه, گناه, سرزنش, سرزنش, عیب جویی, توبیخ, رسوایی, ننگ, عیب جویی کردن از, خوار کردن, سرزنش کردن, نکوهش کردن, ملا مت کردن.

reproduccin

: نمایش, نمایندگی, تمثال, نماینده, اراءه, هم اوری, تکثیر, توالد و تناسل, تولید مثل.

reproducir

: نمایش دادن (بوسیله نقشه و مانند ان), نقش کردن, مجسم کردن, رسم کردن, شرح دادن, نمایش دادن, نمایاندن, فهماندن, نمایندگی کردن, وانمود کردن, بیان کردن, دوبار تولید کردن, باز عمل اوردن.

reptil

: حیوان خزنده, ادم پست, سینه مال رونده.

republicano

: جمهوری خواه, جمهوری, گروهی, اجتماعی.

repudiar

: ترک گقتن, واگذارکردن, تسلیم شدن, رهاکردن, تبعیدکردن, واگذاری, رهاسازی, بی خیالی.

repuesto

: یدکی, تعویض, دوباره پر کردن.

repugnancia

: بیزار کردن, تنفر, نفرت, بیزاری, انزجار, متنفر کردن , دوست نداشتن, بیزار بودن, مورد تنفر واقع شدن, دل اشوب, حالت تهوع, حالت استفراغ, انزجار.

repugnante

: منزجر کننده, زننده, مانع, دافع, راننده, بیزار کننده.

repugnar

: نفرت کردن, تنفر داشتن از, بیزار بودن از, بیزار کردن, تنفر, نفرت, بیزاری, انزجار, متنفر کردن , نفرت داشتن از, بیزار بودن, بد دانستن, منزجر بودن, بیزار کردن, سبب بیزاری شدن.

repulsivo

: متنفر کننده, دافع, زننده, تنفراور.

reputacin

: شهرت, نام, اوازه, مشهور کردن, شهرت, اعتبار, ابرو, خوشنامی, اشتهار, اوازه.

requerimiento

: دربایست, نیازمندی, تقاضا, احتیاج, الزام, نیاز, ایجاب, التزام.

requerir

: خواستارشدن, درخواست, مطالبه, طلب, تقاضا کردن, مطالبه کردن, سفارش کردن به, امرکردن, مقررداشتن, بهم متصل کردن, راسته,دسته,زمره,فرقه مذهبی,سامان,انجمن,ارایش,مرتبه,سبک,مرحله,دستور,فرمایش,حواله, بایستن, لا زم داشتن, خواستن, مستلزم بودن, نیاز داشتن , فراخوانی, احضار, فراخواستن, فراخواندن, احضار قانونی کردن.

rer

: قاه قاه, قاه قاه خندیدن, صدای خنده, خنده, خندیدن, خندان بودن.

rerse entre dientes

: بادهان بسته خندیدن, پیش خود خندیدن.

res

: احشام واغنام, گله گاو.

resaca

: جریان تحتانی, عمل پنهانی, زیر موج.

resbal n

: قدم اشتباه وغلط, اشتباه در قضاوت.

resbaladizo

: لیز, لغزنده, بی ثبات, دشوار, لغزان.

resbalar

: سر خوردن, خرامش, سریدن, اسان رفتن, نرم رفتن, سبک پریدن, پرواز کردن بدون نیروی موتور, خزیدن, لغزش, خطا, سهو, اشتباه, لیزی, گمراهی, قلمه, سرخوری, تکه کاغذ, زیر پیراهنی, ملا فه, روکش, متکا, نهال, اولا د, نسل, لغزیدن, لیز خودن, گریختن, سهو کردن, اشتباه کردن, از قلم انداختن.

rescatar

: رهایی دادن, رهانیدن, خلا صی, رهایی.

rescate

: فدیه, خونبها, غرامت جنگی, جزیه, ازادی کسی یاچیزی را خریدن, فدیه دادن, رهایی دادن, رهانیدن, خلا صی, رهایی.

rescuento

: فسخ, لغو, ابطال.

resea

: بازدید, تجدید نظر, رژه, نشریه, مجله, سان دیدن, بازدید کردن, انتقاد کردن, مقالا ت انتقادی نوشتن, بازبین, دوره کردن.

resentirse por

: منزجر شدن از, رنجیدن از, خشمگین شدن از, اظهار تنفر کردن از, اظهار رنجش کردن.

reserva

: صفت, شرط, قید, وضعیت, شرایط, صلا حیت, ذخیره, رزرو کردن صندلی یا اتاق در مهمانخانه و غیره, کتمان, تقیه, شرط, قید, استثناء, احتیاط, قطعه زمین اختصاصی (برای سرخ پوستان یامدرسه و غیره)

reservaci n

: ذخیره, رزرو کردن صندلی یا اتاق در مهمانخانه و غیره, کتمان, تقیه, شرط, قید, استثناء, احتیاط, قطعه زمین اختصاصی (برای سرخ پوستان یامدرسه و غیره)

reservacion

: ذخیره, رزرو کردن صندلی یا اتاق در مهمانخانه و غیره, کتمان, تقیه, شرط, قید, استثناء, احتیاط, قطعه زمین اختصاصی (برای سرخ پوستان یامدرسه و غیره)

reservado

: رزرو شده, محتاط, خاموش, کم حرف, اندوخته, ذخیره.

reservar

: فصل یاقسمتی از کتاب, مجلد, دفتر, کتاب, درکتاب یادفتر ثبت کردن, رزرو کردن, توقیف کردن, پس نهاد, کنار گذاشتن, پس نهاد کردن, نگه داشتن, اختصاص دادن, اندوختن, اندوخته, ذخیره, احتیاط, یدکی, تودار بودن, مدارا.

resfriado

: سرما, سرماخوردگی, زکام, سردشدن یا کردن.

residencia

: شهر موطن, مزرعه رعیتی, محل اقامت, اقامتگاه.

residencial

: مسکونی, وابسته به اقامت, قابل سکنی, محلی.

residenciar

: متهم کردن, بدادگاه جلب کردن, احضار نمودن, عیب گرفتن از, عیب جویی کردن, تردید کردن در, باز داشتن, مانع شدن, اعلا م جرم کردن.

residente

: مقیم, مستقر.

residir

: مستقر بودن, اقامت داشتن.

residuo

: باقی مانده, بقیه, اثر, بقایا(درجمع), اثار.

resignacin

: استعفا, واگذاری, کناره گیری, تفویض, تسلیم.

resignar

: مستعفی شدن, کناره گرفتن, تفویض کردن, استعفا دادن از, دست کشیدن.

resina

: صمغ کاج, انگم کاج, راتیانه, رزین, صمغ, با صمغ پوشاندن.

resistencia

: تحمل, پایداری0 , مقاومت, استحکام.

resistir

: پایداری, پایداری کردن, ایستادگی کردن, استقامت کردن, مانع شدن, مخالفت کردن با.

resolver

: تصمیم گرفتن, حل کردن, رفع کردن, گشادن, باز کردن.

resonar

: صداکردن (مثل شیپور), جار زدن, بافریاد گفتن, صدا, اوا, سالم, درست, بی عیب, استوار, بی خطر, دقیق, مفهوم, صدا دادن, بنظر رسیدن, بگوش خوردن, بصدا دراوردن, نواختن, زدن, بطور ژرف, کاملا, ژرفاسنجی کردن, گمانه زدن.

respaldar

: عقب, پشت (بدن), پس, عقبی, گذشته, پشتی, پشتی کنندگان, تکیه گاه, به عقب, درعقب, برگشت, پاداش, جبران, ازعقب, پشت سر, بدهی پس افتاده, پشتی کردن, پشت انداختن, بعقب رفتن, بعقب بردن, برپشت چیزی قرارگرفتن, سوارشدن, پشت چیزی نوشتن, ظهرنویسی کردن.

respaldo

: تکیه گاه, پشتی, متکا, ظهر نویسی, امضا, موافقت, تایید, حاءل, نگهدار, پایه, تیر, شمع (درمعدن), نگهداشتن, پشتیبانی کردن, حاءل کردن یا شدن, تحمل کردن, حمایت کردن, متکفل بودن, نگاهداری, تقویت, تایید, کمک, پشتیبان زیر برد, زیر بری, پشتیبانی کردن.

respectivo

: مربوطه, بترتیب مخصوص خود, نسبی.

respecto a

: درباره, گرداگرد, پیرامون, دور تا دور, در اطراف, نزدیک, قریب, در حدود, در باب, راجع به, در شرف, در صدد, با, نزد, در, بهر سو, تقریبا, بالا تر, فرمان عقب گرد, عطف به, راجع به, در موضوع.

respetable

: محترم, قابل احترام, ابرومند.

respetar

: رابطه, نسبت, رجوع, مراجعه, احترام, ملا حظه, احترام گذاشتن به, محترم داشتن, بزرگداشت, بزرگداشتن.

respeto

: قدر, اعتبار, اقدام, رعایت ارزش, نظر, شهرت, ارجمندشمردن, لا یق دانستن, محترم شمردم, ملا حظه, مراعات, رعایت, توجه, درود, سلا م, بابت, باره,نگاه, نظر, ملا حظه کردن, اعتنا کردن به, راجع بودن به, وابسته بودن به, نگریستن, نگاه کردن, احترام, رابطه, نسبت, رجوع, مراجعه, احترام, ملا حظه, احترام گذاشتن به, محترم داشتن, بزرگداشت, بزرگداشتن.

respetuoso

: مودب, با ادب, پر احترام, ابرومند.

respiraci n

: دم, نفس, نسیم, نیرو, جان, رایحه, دم زنی, تنفس, تنفس, دم زنی.

respirador

: فرصت, استراحت, مکث.

respirar

: دم زدن, نفس کشیدن, استنشاق کردن, بیرون دادن, زفیرکردن, دم براوردن.

resplandecer

: نور ضعیف, پرتو انی, سوسو, تظاهر موقتی, نور دادن, سوسو زدن, تابش, تلا لو, درخشندگی, درخشش, براق شدن, برق زدن, درخشیدن, تابیدن, برافروختن, تاب امدن, قرمز شدن, در تب و تاب بودن, مشتعل بودن, نگاه سوزان کردن, تابش, تاب, برافروختگی, محبت, گرمی, تابیدن, درخشیدن, نورافشاندن, براق کردن, روشن شدن, روشنی, فروغ, تابش, درخشش.

resplandeciente

: شعله دار, زرق وبرق دار, وابسته به مکتب معماری گوتیگ, شعله مانند.

resplandor

: تابش, درخشندگی, برق, زیرکی, استعداد, درخشندگی زیاد, روشنایی زننده, تابش خیره کننده, تشعشع, خیره نگاه کردن, تابیدن, برافروختن, تاب امدن, قرمز شدن, در تب و تاب بودن, مشتعل بودن, نگاه سوزان کردن, تابش, تاب, برافروختگی, محبت, گرمی, شید, تابندگی, تشعشع, درخشندگی, پرتو.

responder

: پاسخ دادن, جواب دادن, از عهده برامدن, ضمانت کردن, دفاع کردن (از), جوابگو شدن, بکار امدن,بکاررفتن, بدرد خوردن, مطابق بودن (با), جواب احتیاج را دادن (.n) :جواب, پاسخ, دفاع, پاسخ, پاسخ دادن, پاسخ دادن, واکنش نشان دادن, پاسخ.

responder a

: پاسخ دادن, جواب دادن, از عهده برامدن, ضمانت کردن, دفاع کردن (از), جوابگو شدن, بکار امدن,بکاررفتن, بدرد خوردن, مطابق بودن (با), جواب احتیاج را دادن (.n) :جواب, پاسخ, دفاع.

responsabilidad

: جوابگویی, مسلولیت, دین, بدهی, فرض, شمول, احتمال, بدهکاری, استعداد, سزاواری, مسلولیت, عهده, ضمانت, جوابگویی.

responsable

: مسلول, مسلول حساب, قابل توضیح, جوابگو, مسلول, ملتزم, ضامن, جوابگو, پاسخ دار, جواب دار, مسلول, مشمول, مسلول, عهده دار, مسلولیت دار, معتبر, ابرومند.

respuesta

: پاسخ دادن, جواب دادن, از عهده برامدن, ضمانت کردن, دفاع کردن (از), جوابگو شدن, بکار امدن,بکاررفتن, بدرد خوردن, مطابق بودن (با), جواب احتیاج را دادن (.n) :جواب, پاسخ, دفاع, پاسخ, پاسخ دادن.

respuestar

: پاسخ دادن, جواب دادن, از عهده برامدن, ضمانت کردن, دفاع کردن (از), جوابگو شدن, بکار امدن,بکاررفتن, بدرد خوردن, مطابق بودن (با), جواب احتیاج را دادن (.n) :جواب, پاسخ, دفاع, پاسخ دادن, واکنش نشان دادن, پاسخ.

resquicio

: شکاف, رخنه, شکافتن, درزپیدا کردن, درز گرفتن, صدای بهم خوردن فلز, جرنگ جرنگ.

restablecerse

: ترمیم شدن, بهبود یافتن, بازیافتن.

restablecimiento

: بهبودی, بازیافت, حصول, تحصیل چیزی, استرداد, وصول, جبران, بخودایی, بهوش امدن.

restar

: منها, کم کردن, کاستن (از), تنزل دادن, فتح کردن, استحاله کردن, مطیع کردن, کاستن, تفریق کردن.

restaurante

: رستوران, کافه.

restaurar

: اعاده کردن, ترمیم کردن.

resto

: مانده, باقیمانده, باقی مانده, بقیه, اثر, بقایا(درجمع), اثار, اسایش, استراحت, محل استراحت, اسودن, استراحت کردن, ارمیدن, تجدید قوا, کردن, تکیه دادن, متکی بودن به, الباقی, نتیجه, بقایا, سایرین, دیگران, باقیمانده.

restos flotantes

: کالا ی اب اورده, اب اورد.

restriccin

: صفت, شرط, قید, وضعیت, شرایط, صلا حیت, محدودیت, تحدید.

resuelto

: مصمم, صاحب عزم, ثابت قدم, پا بر جا, مصمم, ثابت, تصویب کردن.

resulta

: پی امد, دست اورد, برامد, نتیجه دادن, ناشی شدن, نتیجه, اثر, حاصل.

resultado

: اثر, نتیجه, اجراکردن, بر امد, پی امد, نشریه, فرستادن, بیرون امدن, خارج شدن, صادر شدن, ناشی شدن, انتشار دادن, رواج دادن, نژاد, نوع, عمل, کردار, اولا د, نتیجه بحث, موضوع, شماره, برامد, پی امد, حاصل, نتیجه, پی امد, دست اورد, برامد, نتیجه دادن, ناشی شدن, نتیجه, اثر, حاصل.

resultar

: از پس امدن, ازدنبال امدن, بعدامدن, ثابت کردن, در امدن, پی امد, دست اورد, برامد, نتیجه دادن, ناشی شدن, نتیجه, اثر, حاصل.

resumen

: کوتاهی, اختصار, خلا صه, مجمل, خلا صه, مختصر, موجز, اختصاری, ملخص, انجام شده بدون تاخیر, باشتاب, پیمایش, زمینه یابی, بازدید کردن, ممیزی کردن, مساحی کردن, پیمودن, بررسی کردن, بازدید, ممیزی, براورد, نقشه برداری, بررسی, مطالعه مجمل, بردید.

retaguardia

: پدافند, دفاع, دفاع کردن, استحکامات, پروردن, تربیت کردن, بلند کردن, افراشتن, نمودار شدن, عقب, پشت, دنبال.

retardar

: تاخیر, به تاخیر انداختن, به تاخیر افتادن.

retener

: کلا ج, نگهداشتن, نگاه داشتن, دردست داشتن, گرفتن, جا گرفتن, تصرف کردن, چسبیدن, نگاهداری.

retina

: شبکیه چشم.

retirar

: پس گرفتن, باز گرفتن, صرفنظر کردن, بازگیری.

reto

: بمبارزه طلبیدن, رقابت کردن, سرپیچی کردن, سرتافتن, متهم کردن, طلب حق, گردن کشی, دعوت بجنگ.

retrasado

: دیر, دیراینده, اخیر, تازه, گذشته, کند, تا دیر وقت, اخیرا, تادیرگاه, زیاد, مرحوم.

retrasar

: تاخیر, به تاخیر انداختن, به تاخیر افتادن, عقب انداختن, بتعویق انداختن, موکول کردن, پست تر دانستن, در درجه دوم گذاشتن.

retraso

: تاخیر, به تاخیر انداختن, به تاخیر افتادن, تاخیر, کم هوشی, عدم رشد فکری, شتاب منفی.

retratar

: نمایش دادن (بوسیله نقشه و مانند ان), نقش کردن, مجسم کردن, رسم کردن, شرح دادن, نمایش دادن, نمایاندن, فهماندن, نمایندگی کردن, وانمود کردن, بیان کردن.

retrate

: توالت, ارایش, بزک, میز ارایش, مستراح.

retrato

: تصویر, نقاشی, عکس یا تصویر صورت, تصویر کردن, نمایش, نمایندگی, تمثال, نماینده, اراءه.

retrete

: رختدان, رختان, گنجه کشودار, چارپایه زیر مستراح دستی, کمد, توالت, ارایش, بزک, میز ارایش, مستراح.

retrgrado

: برگشت دهنده, انحطاط دهنده, قفایی, تنزل کننده, قهقهرایی, بقهقرا رفتن, پس رفتن.

retroalimentaci n

: باز خورد.

retroceso

: واکنش شدید, کاهش, شیب پیدا کردن, رد کردن, نپذیرفتن, صرف کردن(اسم یاضمیر), زوال, انحطاط, خم شدن, مایل شدن, رو بزوال گذاردن, تنزل کردن, کاستن, پس رفت, بازگشت, اعاده, کسادی, بحران اقتصادی.

retrotraer

: رد گم کردن, عدول کردن.

retumbo

: خروش, خروشیدن, غرش کردن, غریدن, داد زدن, داد کشیدن

reumatismo

: مرض رماتیسم, جریان, فلو, ریزش.

reuni n

: همگذاری, مجمع, نقطه اتصال, اتصال, برخوردگاه, جلسه, نشست, انجمن, ملا قات, میتینگ, اجتماع, تلا قی, همایش, صف ارایی کردن, دوباره جمع اوری کردن, دوباره بکار انداختن, نیروی تازه دادن به, گرد امدن, سرو صورت تازه گرفتن, پشتیبانی کردن, تقویت کردن, بالا بردن قیمت.

reunir

: فراهم اوردن, انباشتن, گرداوردن, سوار کردن, جفت کردن, جمع شدن, گردامدن, انجمن کردن, ملا قات کردن, گرد اوری کردن, لیست اسامی, فراخواندن, احضار کردن, جمع اوری کردن, جمع شدن, جمع اوری, اجتماع, ارایش, صف, بهم پیوست, متحد کردن, یکی کردن, متفق کردن, وصلت دادن, ترکیب کردن, سکه قدیم انگلیسی.

reunirse

: متصل کردن, پیوستن, پیوند زدن, ازدواج کردن, گراییدن, متحد کردن, در مجاورت بودن, تقاطع, اشتراک, ملا قات کردن, مواجه شدن.

rev lver

: تفنگ, توپ, ششلول, تلمبه دستی, سرنگ امپول زنی و امثال ان, تیر اندازی کردن, هفت تیر.

revelacin

: فاش سازی, اشکار سازی, افشاء, وحی, الهام.

revelar

: لخت, عریان, ساده, اشکار, عاری, برهنه کردن, اشکارکردن, توسعه دادن, ایجاد کردن, فاش کردن, باز کردن, اشکار کردن, اشکار کردن, فاش کردن, معلوم کردن.

revendedor

: خرده فروش.

revent n

: قطاری, پشت سر هم, انفجار, بیرون ریزی, سروصدا, هیاهو.

reventar

: انقصال, شکستگی, شکستن, قطاری, پشت سر هم, کاف, رخنه, ترک, شکاف, ضربت, ترق تروق, ترکانیدن, را بصدا دراوردن, تولید صدای ناگهانی وبلند کردن, شکاف برداشتن, ترکیدن, تق کردن, محترق شدن, منفجر شدن, ترکیدن, منبسط کردن, گسترده کردن, پراندن, پریدن.

reverencia

: خم شدن, تعظیم کردن, مطیع شدن, تعظیم, کمان, قوس, رابطه, نسبت, رجوع, مراجعه, احترام, ملا حظه, احترام گذاشتن به, محترم داشتن, بزرگداشت, بزرگداشتن.

reverso

: عقب, پشت (بدن), پس, عقبی, گذشته, پشتی, پشتی کنندگان, تکیه گاه, به عقب, درعقب, برگشت, پاداش, جبران, ازعقب, پشت سر, بدهی پس افتاده, پشتی کردن, پشت انداختن, بعقب رفتن, بعقب بردن, برپشت چیزی قرارگرفتن, سوارشدن, پشت چیزی نوشتن, ظهرنویسی کردن, وارونه, معکوس, معکوس کننده, پشت (سکه), بدبختی, شکست, وارونه کردن, برگرداندن, پشت و رو کردن, نقض کردن, واژگون کردن.

reves

: پشت دستی یا ضربه با پشت راکت(دربازی تنیس و غیره), زشت, ناهنجار, با پشت دست ضربه زدن, باپشت راکت ضربت وارد کردن.

revestir

: اقا, لرد یا نجیب زاده, رءیس یا استاد یا عضو دانشکده, پوشیدن, برتن کردن, لباس پوشیدن, جامه بتن کردن, مزین کردن, لباس, درست کردن موی سر, پانسمان کردن, پیراستن.

revisar

: ممیزی, رسیدگی, امتحان کردن, بازرسی کردن, معاینه کردن, بازجویی کردن, ازمودن, ازمون کردن, پیاده کردن, پیاده کردن و دوباره سوار کردن, سراسر بازدید کردن, پیاده سوار کردن و بازدید موتور, تجدید نظر کردن.

revisi n

: ممیزی, رسیدگی, تجدید نظر.

revisor

: هادی, رسانا.

revista

: بازرسی, تفتیش, بازدید, معاینه, سرکشی, روزنامه, دفتر روزنامه, دفتر وقایع روزانه, مجله, مخزن, لیست اسامی, فراخواندن, احضار کردن, جمع اوری کردن, جمع شدن, جمع اوری, اجتماع, ارایش, صف, دوره ای, نشریه دوره ای, بازدید, تجدید نظر, رژه, نشریه, مجله, سان دیدن, بازدید کردن, انتقاد کردن, مقالا ت انتقادی نوشتن, بازبین, دوره کردن, نمایشنامه انتقادی, جنگ نمایش.

revocar

: بیاد اوردن, فراخواندن, معزول کردن.

revolotear

: بال زنی دسته جمعی, لرزش, اهتزاز, بال و پر زنی, حرکت سراسیمه, بال بال زدن(بدون پریدن), لرزیدن, در اهتزاز بودن, سراسیمه بودن, لرزاندن, درحال توقف پر زدن, پلکیدن, شناور واویزان بودن, در تردید بودن, منتظرشدن.

revoltijo

: کیک کوچک شبیه حلقه, درهم امیختگی, شلوغی, تکان تکان خوردن, سواری کردن.

revolucin

: دور, دوران کامل, انقلا ب.

revolucionario

: انقلا بی, چرخشی.

revolver

: جنبش, حرکت, فعالیت, جم خوردن, تکان دادن, به جنبش دراوردن, حرکت دادن, بهم زدن, بجوش اوردن, تحریک کردن یا شدن.

revs

: پروردن, تربیت کردن, بلند کردن, افراشتن, نمودار شدن, عقب, پشت, دنبال, وارونه, معکوس, معکوس کننده, پشت (سکه), بدبختی, شکست, وارونه کردن, برگرداندن, پشت و رو کردن, نقض کردن, واژگون کردن.

revuelta

: شورش یا طغیان کردن, اظهار تنفر کردن, طغیان, شورش, بهم خوردگی, انقلا ب, شوریدن.

rey

: پادشاه, شاه, شهریار, سلطان.

rezagado

: ادم کند دست, ادم دست سنگین, عقب مانده, سرگردان, اواره, ولگرد.

rezar

: دعا کردن, نماز خواندن, بدرگاه خدا استغاثه کردن, خواستارشدن, درخواست کردن.

rezo

: نماز, دعا, تقاضا.

rezongar

: ژکیدن, لندلند, غرغر کردن, گله کردن, ناله, گله.

rezumar

: تراوش, رخنه, تراوش کردن, فاش شدن, شیره, شهد, چکیده, جریان, جاری, رسوخ, لجنزار, بستر دریا, تراوش کردن, اهسته جریان یافتن, بیرون دادن, لا ی.

rgano

: عضو, الت, ارگان.

ri n

: گرده, کلیه, قلوه, مزاج, خلق, نوع.

ria

: نشانوند, استدلا ل, ستیزه, چون وچرا, مشاجره, نزاع, جدال کردن, مباحثه کردن, انکارکردن, جنگ, نبرد, کارزار, پیکار, زد وخورد, جنگ کردن, نزاع کردن, جنگیدن, پرخاش, نزاع, دعوی, دعوا, ستیزه, اختلا ف, گله, نزاع کردن, دعوی کردن, ستیزه کردن.

riada

: سیل, طوفان, رو د, دریا, اشک, غرق کردن, سیل گرفتن, طغیان کردن.

ribera

: کنار, لب, ساحل, بانک, ضرابخانه, رویهم انباشتن, در بانک گذاشتن, کپه کردن, بلند شدن (ابر یا دود) بطور متراکم, بانکداری کردن, کنار دریا, لب (دریا), کرانه, ساحل, بساحل رتفن, فرود امدن, ترساندن.

ribetear

: لبه, درست کردن, اراستن, زینت دادن, پیراستن, تراشیدن, چیدن, پیراسته, مرتب, پاکیزه, تر وتمیز, وضع, حالت, تودوزی وتزءینات داخلی اتومبیل.

rico

: فراوان, دولتمند, لذت بخش, لذت بردنی, نازنین, دلپسند, خوب, دلپذیر, مطلوب, مودب, نجیب, توانگر, دولتمند, گرانبها, باشکوه, غنی, پر پشت, زیاده چرب یا شیرین, باسلیقه تهیه شده, خوش طعم, خوشمزه, گوارا, دارا, توانگر, دولتمند, ثروتمند, چیز دار, غنی.

ridculo

: خنده اور, مضحک, مزخرف, چرند, مسخره امیز, مضحک, خنده دار.

ridiculizar

: استهزا, ریشخند, تمسخر کردن, دست انداختن.

rido

: خشک, بایر, لم یزرع, خالی, بیمزه, بیروح, بی لطافت, نازا, عقیم, لم یزرع, بی ثمر, بی حاصل, تهی, سترون, خشک, بی اب, اخلا قا خشک, :خشک کردن, خشک انداختن, تشنه شدن.

riego

: ابیاری.

riendas

: افسار, زمام, عنان, لجام, افسار کردن, کنترل, ممانعت, لجام زدن, راندن, مانع شدن.

riesgo

: بخت, تصادف, شانس, فرصت, مجال, اتفاقی, اتفاق افتادن , قمار, مخاطره, خطر, اتفاق, در معرض مخاطره قرار دادن, بخطر انداختن, خطر, مخاطره, ریسک, احتمال زیان و ضرر, گشاد بازی, بخطر انداختن.

riesgoso

: تصادفی, اتفاقی.

rifle

: دزدیدن, لخت کردن, تفنگ, عده تفنگدار.

rigido

: سخت, سفت و محکم, نرم نشو, جدی, جامد, صلب, سفت, شق, سیخ, مستقیم, چوب شده, مغلق, سفت کردن, شق کردن.

riguroso

: بی حفاظ, درمعرض بادسرد, متروک, غم افزا, سخت, سخت گیر, طاقت فرسا, شاق, شدید.

rimar

: قافیه, پساوند, شعر, سخن قافیه دار, نظم, قافیه ساختن, هم قافیه شدن, شعر گفتن, بساوند.

rimel

: ریمل مژه وابرو.

rinceronte

: پول, کرگدن, اسب ابی, قایق باربر, کرگردن, رده کرگدن ها.

rinoceronte

: کرگردن, رده کرگدن ها.

riqueza

: فراوانی, وفور, فراوانی, وفور, وسیله ثروتمندی, ثروت, پول, مال, جواهرات, ثروت زیاد , توانگری, دارایی, ثروت, مال, تمول, وفور, زیادی.

risa

: صدای خنده, خنده, خندیدن, خندان بودن, خنده, صدای خنده بلند, قاه قاه خنده.

risible

: خنده دار, مضحک.

ristal

: بلور, شفاف, زلا ل, بلوری کردن.

ritmo

: اهنگ موزون, خوش نوا, جهش یا حرکت فنری, اهنگ خوش نوا وموزون خواندن, شعرنشاطانگیز خواندن, باسبکروحی حرکت کردن, گام, قدم, خرامش, شیوه, تندی, سرعت, گام زدن, با گامهای اهسته و موزون حرکت کردن قدم زدن, پیمودن, با قدم اهسته رفتن, قدم رو کردن, نرخ, میزان, سرعت, ارزیابی کردن, وزن, سجع, میزان, اهنگ موزون, نواخت.

rival

: هم اورد, رقیب, حریف, هم چشم, هم چشمی کننده, نظیر, شبیه, هم چشمی, رقابت کردن.

rivalidad

: رقابت, همچشمی, هم اوری.

rivalizar

: هم اورد, رقیب, حریف, هم چشم, هم چشمی کننده, نظیر, شبیه, هم چشمی, رقابت کردن.

rizado

: دارای زواءد وتزءینات, فرفری, مجعد, فردار, چین دار, حاشیه دار.

rizar

: حلقه کردن, فردادن, پیچاندن, حلقه, فر.

rizo

: حلقه کردن, فردادن, پیچاندن, حلقه, فر.

rmora

: پاگیری, بازماندگی, اذیت, ازار, مانع, سبب تاخیر.

ro abajo

: پایین رود.

ro arriba

: بالا ی رودخانه, نزدیک به سرچشمه, مخالف جریان رودخانه

robar

: شبانه دزدیدن, سرقت مسلحانه کردن, دستبرد زدن, دزدیدن, ربودن, چاپیدن, لخت کردن, دستبرد زدن, دزدیدن, بسرقت بردن, ربودن, بلند کردن چیزی.

roble

: بلوط, چوب بلوط.

robo

: تجرید, انتزاع, چکیدگی, ورود بخانه ای درشب بقصد ارتکاب جرم, دزدی, دزدی, دستبرد, سرقت, دزدی, سرقت.

robot

: دستگاه خودکار, ادم مکانیکی.

robusto

: قوی هیکل, تنومند, ستبر, هیکل دار, جامد, ز جسم, ماده جامد, سفت, سخت, مکعب, سه بعدی, محکم, استوار, قوی, خالص, ناب, بسته, منجمد, سخت, یک پارچه, مکعب, حجمی, سه بعدی, توپر, نیرومند, قابل اطمینان, نیرومند, قوی, پر زور, محکم, سخت.

roc o

: شبنم, ژاله, شبنم زدن, شبنم باریدن.

roca

: تپه دریایی, جزیره نما, مرض جرب, پیچیدن و جمع کردن بادبان, جمع کردن, تکان نوسانی دادن, جنباندن, نوسان کردن, سنگ, تخته سنگ یا صخره, سنگ خاره, صخره, جنبش, تکان.

rocn

: اسب کوچک سواری, اسب پیر و وامانده, یابو, فاحشه, عیبجویی کردن, نق زدن, ازار دادن, مرتبا گوشزد کردن, عیبجو, نق نقو.

rocoso

: پرصخره, سنگلا خ, سخت, پرصلا بت.

rodar

: طومار, لوله, توپ (پارچه و غیره), صورت, ثبت, فهرست,پیچیدن, چیز پیچیده, چرخش, گردش, غلتک, نورد, غلتاندن, غلت دادن, غل دادن, غلتک زدن, گردکردن, بدوران انداختن, غلتیدن, غلت خوردن, گشتن, تراندن, تردادن, تلا طم داشتن.

rodear

: گذرگاه, جنبی, کنار گذاشتن, دایره, محیط دایره, محفل, حوزه, قلمرو, دورزدن, مدور ساختن, دور(چیزی را)گرفتن, احاطه کردن, فرا گرفتن, محاصره کردن, احاطه شدن, احاطه.

rodeo

: انحراف, خط سیر را منحرف کردن.

rodilla

: زانو, زانویی, دوشاخه, خم, پیچ, زانو دارکردن.

rodillo

: غلتک, بام غلتان, استوانه, نورد.

roer

: خاییدن, گاز گرفتن, کندن (با گاز یا دندان), تحلیل رفتن, فرسودن, مانند موش جویدن, ساییدن, لقمه یا تکه کوچک, گاز زدن, اندک اندک خوردن, مثل بز جویدن.

rogar

: پرسیدن, جویا شدن, خواهش کردن, برای چیزی بی تاب شدن, طلبیدن, خواستن, دعوت کردن, خواهش کردن (از), خواستن, گدایی کردن, استدعا کردن, درخواست کردن, دعا کردن, نماز خواندن, بدرگاه خدا استغاثه کردن, خواستارشدن, درخواست کردن.

rojo

: قرمز, سرخ, خونین, انقلا بی, کمونیست.

rol

: طومار, لوله, توپ (پارچه و غیره), صورت, ثبت, فهرست,پیچیدن, چیز پیچیده, چرخش, گردش, غلتک, نورد, غلتاندن, غلت دادن, غل دادن, غلتک زدن, گردکردن, بدوران انداختن, غلتیدن, غلت خوردن, گشتن, تراندن, تردادن, تلا طم داشتن.

rollizo

: گوشت الو, چاق, فربه, خپله وچاق.

rollo

: طومار, لوله, توپ (پارچه و غیره), صورت, ثبت, فهرست,پیچیدن, چیز پیچیده, چرخش, گردش, غلتک, نورد, غلتاندن, غلت دادن, غل دادن, غلتک زدن, گردکردن, بدوران انداختن, غلتیدن, غلت خوردن, گشتن, تراندن, تردادن, تلا طم داشتن.

rom ntico

: تصوری, خیالی, واهی, غیر ممکن, غریب.

romano

: رومی, اهل روم, لا تین, حروف رومی.

romera

: زیارت, زیارت اعتاب مقدسه, سفر, زیارت رفتن.

romnico

: مشتق از زبان لا تین, رومی, وابسته به تمدن رومی, از نژاد رومی, بسبک رومی.

rompecabezas

: گیچ کردن, اشفته کردن, متحیر شدن, لغز, معما, چیستان, جدول معما.

romper

: انقصال, شکستگی, شکستن, (معمولا بصورت جمع) اشک, سرشک, گریه, : دراندن, گسیختن, گسستن, پارگی, چاک, پاره کردن, دریدن, چاک دادن.

rompimiento

: نقض عهد, رخنه, نقض کردن, نقض عهد کردن, ایجاد شکاف کردن, رخنه کردن در, فرار, استعفاء, جدایی, هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو, رم.

ron

: عجیب و غریب, بد, عرق نیشکر, رم.

roncar

: خرناس, خروپف, خروپف کردن, خر خر کردن.

ronco

: خشن, گرفته, خرخری (درمورد صدا), پوست دار, خشک, نیرومند ودرشت هیکل.

ronzar

: جویدن, خاییدن, تفکر کردن, صدای خرد کردن یا خرد شدن چیزی زیر دندان یا زیر چرخ وغیره, خرد شدن, جویدن, چیزهای جویدنی, ملچ ملوچ کردن.

ropa

: رخت, اسباب, اراستن, پوشاندن, جامه, جامه لباس, ملبوس, رخت, پوشاک, لباس.

ropa blanca

: کتان, پارچه کتانی, جامه زبر, رخت شویی.

ropa de cama

: تختخواب و ملا فه ان, لوازم تختواب, بنیاد و اساس هر کاری, لا یه زیرین, رشد کننده درهوای ازاد, چادر شب رختخواب, روپوش تختخواب.

ropa de la cama

: تختخواب و ملا فه ان, لوازم تختواب, بنیاد و اساس هر کاری, لا یه زیرین, رشد کننده درهوای ازاد.

ropa interior

: زیر پوش, زیرجامه, لباس زیر.

ropa interior de mujer

: ملبوس کتانی, زیر پوش زنانه.

ropa sucia

: رختشوی خانه, لباسشویی, رخت های شستنی.

rosa

: گل سرخ, رنگ گلی, سرخ کردن, گلگون, سرخ, لعل فام, خوشبو, گل پاشیده, گلی کردن.

rosado

: رنگ صورتی, سوراخ سوراخ کردن یا بریدن.

rosario

: تسبیح, ذکر با تسبیح, گلستان.

rostro

: صورت, نما, روبه, مواجه شدن.

rota

: درخت خون سیاوشان, خیزران, باعصای خیزران تنبیه کردن, چوبدستی.

rotaci n

: چرخش, گردش, چرخشی.

roto

: شکسته, شکسته شده, منقطع, منفصل, نقض شده, رام واماده سوغان گیری, کاملا شک ست خورده, منکوب, ازکارافتاده,, پاره شده, درهم دریده.

rotular

: برچسب, اتیکت, متمم سند یا نوشته, تکه باریک, لقب, اصطلا ح خاص, برچسب زدن, طبقه بندی کردن.

rotundo

: قاطع, حتمی, جزمی, قیاسی, قطعی, مطلق, بی قید, بی شرط.

rotura

: انقصال, شکستگی, شکستن.

rozadura

: سایش, اصطکاک, مالش, اختلا ف, حساسیت, چراندن, تغذیه کردن از, چریدن, خراش, خراشیدن, گله چراندن.

rpidamente

: بسرعت, تند, بزودی, زود, عنقریب, قریبا, طولی نکشید.

rtula

: کاسه زانو, استخوان کشگک.

rub

: یاقوت, یاقوت سرخ, لعل, رنگ یاقوتی.

rubi

: یاقوت, یاقوت سرخ, لعل, رنگ یاقوتی.

rubio

: بور, سفیدرو, بوری (برای مرد بلوند وبرای زن بور گفته میشود), زیبا, لطیف, نسبتا خوب, متوسط, بور, بدون ابر, منصف, نمایشگاه, بازار مکاره, بی طرفانه.

ruborizar

: سرخ شدن, شرمنده شدن, سرخی صورت در اثر خجلت.

ruborizarse

: سرخ شدن, شرمنده شدن, سرخی صورت در اثر خجلت.

rudo

: زبر, خشن, درشت, زمخت, ناهموار, ناهنجار, دست مالی کردن, بهم زدن, زمخت کردن, خشن, زمخت, ناهموار, خام, گستاخ, جسور.

rueca

: التی که گلوله پشم نریشته راروی ان نگاه داشته و پس ازریشتن بدور دوک می پیچند, نفوذزنان, زن, فرموک, دشکی.

rueda

: چرخ, دور, چرخش, رل ماشین, چرخیدن, گرداندن.

ruedecilla

: چرخ کوچک, چرخک, پرتاب کننده (بسایر معانی ثاست مراجعه شود).

ruego

: میل داشتن, ارزو کردن, میل, ارزو, کام, خواستن, خواسته, التماس, استدعا, نماز, دعا, تقاضا, خواهش, درخواست, تقاضا, خواسته, خواستار شدن, تمنا کردن, تقاضا کردن, التماس, تضرع, استدعا, خواستن, میل داشتن, ارزو داشتن, ارزو کردن, ارزو, خواهش, خواسته, مراد, حاجت, کام, خواست, دلخواه.

rugby

: رگبی (یکنوع توپ بازی).

rugido

: صدای شبیه نعره کردن (مثل گاو), صدای گاو کردن, صدای غرش کردن (مثل اسمان غرش وصدای توپ), غریو کردن, خروش, خروشیدن, غرش کردن, غریدن, داد زدن, داد کشیدن

rugir

: خروش, خروشیدن, غرش کردن, غریدن, داد زدن, داد کشیدن

ruibarbo

: ریوند چینی, ریواس, رنگ لیمویی.

ruido

: (کارداشتن) پرمشغله بودن, گرفتاری, جغ جغ یا تلق تلق کردن, صدای بهم خوردن اشیایی مثل بشقاب, صدای بلند, غوغا, طنین بلند, طنین افکندن, خش, اختلا ل, پارازیت, سروصدا, اشوب, شورش, فتنه, بلوا, غوغا, داد و بیداد, عیاشی کردن, شورش کردن, صدا, اوا, سالم, درست, بی عیب, استوار, بی خطر, دقیق, مفهوم, صدا دادن, بنظر رسیدن, بگوش خوردن, بصدا دراوردن, نواختن, زدن, بطور ژرف, کاملا, ژرفاسنجی کردن, گمانه زدن, هنگامه, همهمه, غوغا, شلوغ, جنجال, اشوب, التهاب, اغتشاش کردن, جنجال راه انداختن.

ruidoso

: باصدای بلند, بلند اوا, پر صدا, گوش خراش, زرق وبرق دار, پرجلوه, رسا, مشهور, پر سر وصدا.

ruina

: خرابی, ویرانی, تخریب, اتلا ف, انهدام, تباهی, نابودی, خرابی, خرابه, ویرانه, تباهی, خراب کردن, فنا کردن, فاسد کردن.

ruinoso

: مخروبه, ویران.

ruiseor

: هزاردستان, بلبل.

ruleta

: اسباب قمار چرخان, رولت, بارولت قمار کردن.

rulo

: دستگاه فرزنی.

rumano

: زبان رومانی, اهل رومانی.

rumba

: رقص سیاهان, رقص رومیا.

rumbo

: دوره, مسیر, روش, جهت, جریان, درطی, درضمن, بخشی از غذا, اموزه, اموزگان, :دنبال کردن, بسرعت حرکت دادن, چهار نعل رفتن.

rumor

: شایعه, شایعه گفتن و یا پخش کردن.

rural

: روستایی, رعیتی.

ruso

: روسی, زبان روسی, اهل روسیه.

rustica

: روستایی, مربوط به دهکده, دهاتی, مسخره.

rut

: مستی, شور, شهوت, فحلی, گشن امدن, گرمی, مست شهوت شدن, شور پیدا کردن, فحل شدن, رد جاده, اثر, خط شیار, عادت, روش, شیار دار کردن, خط انداختن.

ruta

: بجاده, راه, معبر, طریق, خیابان, راه اهن, مسیر چیزیرا تعیین کردن, خط سیر, جاده, مسیر, راه, جریان معمولی.

ruta principal

: راه عبور, شارع عام, شاهراه, معبر.

rutina

: روزمره, کار عادی, جریان عادی, عادت جاری.

S

s mismo

: خودش, خود او (درحال تاکید), خود (ان مرد), خودش (خود ان چیز, خود ان جانور), خود.

s

: بله, بلی, اری, بلی گفتن.

s bana

: ورق.

s bdito

: زیرموضوع, مبتدا, موکول به, درمعرض گذاشتن.

s laba

: هجا, سیلا ب.

s lo

: تنها, یکتا, فقط, صرفا, محضا, عادل, دادگر, منصف, باانصاف, بی طرف, منصفانه, مقتضی, بجا, مستحق, :(د.گ.) فقط, درست, تنها, عینا, الساعه, اندکی پیش, درهمان دم, فقط, تنها, محض, بس, بیگانه, عمده, صرفا, منحصرا, یگانه, فقط بخاطر.

s misma

: خودش (انزن), خود ان زن, خودش را.

s ndwich

: ساندویچ درست کردن, ساندویچ, در تنگنا قرار دادن.

s ptimo

: هفتم, هفتمین, یک هفتم.

s tano

: طبقه زیر, زیر زمین, سرداب, زیرزمین, سرداب, انبار, جای شراب انداختن, گودال سرچاه, پیش چاه, طاق, گنبد, قپه, سردابه, هلا ل طاق, غار, مغاره, گنبد یا طاق درست کردن, جست زدن, پریدن, جهش.

saba n

: سرمازدگی.

sabado

: روز شنبه.

saber

: دانستن, اگاه بودن, شناختن, فراگرفتن, اموختن, چشیدن, لب زدن, مزه کردن, مزه دادن, مزه, طعم, چشاپی, ذوق, سلیقه.

sabia

: دانست.

sabidura

: فرزانگی, خرد, حکمت, عقل, دانایی, دانش, معرفت.

sabiduria

: فرزانگی, خرد, حکمت, عقل, دانایی, دانش, معرفت.

sabio

: کلمه پسوندیست بمعنی' راه و روش و طریقه و جنبه' و' عاقل.'

sabor

: مزه وبو, مزه, طعم, چاشنی, مزه دار کردن, خوش مزه کردن, چاشنی زدن به, معطرکردن, چشیدن, لب زدن, مزه کردن, مزه دادن, مزه, طعم, چشاپی, ذوق, سلیقه.

saborear

: مزه وبو, مزه, طعم, چاشنی, مزه دار کردن, خوش مزه کردن, چاشنی زدن به, معطرکردن, چشیدن, لب زدن, مزه کردن, مزه دادن, مزه, طعم, چشاپی, ذوق, سلیقه.

sabotaje

: خرابکاری عمدی, کارشکنی وخراب کاری, خرابکاری کردن.

saboteador

: خرابکار.

sabroso

: لذیذ, باسلیقه تهیه شده, خوش طعم, خوشمزه, گوارا.

sacacorchos

: دربطری بازکن.

sacar

: کشیدن, رسم کردن, بیرون کشیدن, دریافت کردن, کشش, قرعه کشی.

sacarina

: ساخارین.

sacerdotal

: کشیشی, وابسته به کشیشان, درخور کشیشان.

sacerdote

: کشیش, مچتهد, روحانی, کشیشی کردن.

saco

: کیسه, گونی, جوال, پیراهن گشاد و کوتاه, شراب سفید پر الکل وتلخ, یغما, غارتگری, بیغما بردن, اخراج کردن یا شدن, درکیسه ریختن.

sacrificar

: قربانی, قربانی برای شفاعت, فداکاری, قربانی دادن, فداکاری کردن, قربانی کردن جانبازی.

sacrificio

: قربانی, قربانی برای شفاعت, فداکاری, قربانی دادن, فداکاری کردن, قربانی کردن جانبازی.

sacrilegio

: توهین به مقدسات, سرقت اشیاء مقدسه, تجاوز بمقدسات.

sacrilego

: موهن بمقدسات, مربوط به بیحرمتی به شعاءر مذهبی.

sacrist n

: خادم کلیسا, تولی, گورکن.

sacudida

: وزش, سوز, باد, دم, جریان هوایا بخار, صدای شیپور, بادزدگی, انفجار, صدای انفجار, صدای ترکیدن, ترکاندن, سوزاندن, تکان, تکان تند, حرکت تند و سریع, کشش, انقباض ماهیچه, تشنج, تکان سریع دادن, زود کشیدن, ادم احمق و نادان, تکان دادن, دست انداز داشتن, تکان خوردن, تکان, تلق تلق, ضربت, یکه, تکان, صدمه, هول, هراس ناگهانی, لطمه, تصادم, تلا طم, ضربت سخت, تشنج سخت, توده, خرمن, توده کردن, خرمن کردن, تکان سخت خوردن, هول وهراس پیدا کردن, ضربت سخت زدن, تکان سخت خوردن, دچار هراس سخت شدن, سراسیمه کردن.

sacudir

: دست انداز جاده, ضربت, ضربت حاصله دراثر تکان سخت, برامدگی, تکان سخت (در هواپیماو غیره), تکان ناگهانی, ضربت (توام باتکان) زدن, بلونی, کوزه دهن گشاد, سبو, خم, شیشه دهن گشاد, تکان, جنبش, لرزه, ضربت, لرزیدن صدای ناهنجار, دعوا و نزاع, طنین انداختن, اثر نامطلوب باقی گذاردن, مرتعش شدن, خوردن, تصادف کردن, ناجور بودن, مغایر بودن, نزاع کردن, تکان دادن, لرزاندن, تکان, تکان تند, حرکت تند و سریع, کشش, انقباض ماهیچه, تشنج, تکان سریع دادن, زود کشیدن, ادم احمق و نادان, تکان اهسته, جنبش, اهسته تکان دادن, تکان دادن, دست انداز داشتن, تکان خوردن, تکان, تلق تلق, ضربت, یکه, ارتعاش, تکان, لرزش, تزلزل, لرز, تکان دادن, جنباندن, اشفتن, لرزیدن.

safari

: سفری, سیاحت اکتشافی در افریقا, سیاحت کردن.

sagrado

: مقدس, روحانی, خاص, موقوف, وقف شده.

sainete

: نمایش خنده اور, تقلید, لودگی, مسخرگی, کار بیهوده.

sajn

: ساکسون, از نژاد انگلوساکسون.

sal n

: تحمیل گری کردن, راهرو, دالا ن, سالن انتظار(در راه اهن و غیره), سالن هتل و مهمانخانه, سخنرانی کردن, برای گذراندن لا یحه ای (درسالن انتظارنمایندگان مجلسین) سخنرانی وتبلیغات کردن, لمیدن, لم دادن, محل استراحت ولم دادن, اطاق استراحت, سالن استراحت, صندلی راحتی, تن اسایی, وقت گذرانی به بطالت, تالا ر, سالن زیبایی, رستوران, مشروبفروشی.

sala

: سرسرا, تالا ر, اتاق بزرگ, دالا ن, عمارت, اتاق نشیمن, سالن نشیمن, اتاق, خانه, جا, فضا, محل, موقع, مجال, مسکن گزیدن, منزل دادن به, وسیع تر کردن.

sala de ba o

: حمام, گرمابه.

sala de baile

: سالن رقص.

sala de exposiciones

: نمایشگاه کالا, سالن نمایشگاه.

sala estudiantil

: کلا س, کلا س درس.

salada

: نمکین, شور.

salado

: نمکین, شور.

salamandra

: سمندر, یکجور سوسمار یا مارمولک.

salami

: سوسیک نمک زده, گوشت خوک ویا گوشت گاو خشک شده.

salar

: نمک طعام, نمک میوه, نمک های طبی, نمکدان (سالتسهاکعر), نمکزار(مارسه سالت), نمک زده ن به, نمک پاشیدن, شور کردن.

salario

: پرداختن, دادن, کار سازی داشتن, بجااوردن, انجام دادن, تلا فی کردن, پول دادن, پرداخت, حقوق ماهیانه, اجرت, وابسته به پرداخت, حقوق, شهریه, مواجب, حقوق دادن, مزد, دستمزد, اجرت, کار مزد, دسترنج, حمل کردن, جنگ بر پا کردن, اجیر کردن, اجر.

salchicha

: سوسیس, سوسیگ, روده محتوی گوشت چرخ شده.

saldar

: تسویه کردن, حساب را واریز کردن, برچیدن, از بین بردن, مایع کردن, بصورت نقدینه دراوردن, سهام, پرداختن, دادن, کار سازی داشتن, بجااوردن, انجام دادن, تلا فی کردن, پول دادن, پرداخت, حقوق ماهیانه, اجرت, وابسته به پرداخت.

saldo

: ترازو, میزان, تراز, موازنه, تتمه حساب, برابرکردن, موازنه کردن, توازن.

salida

: حرکت, عزیمت, کوچ, مرگ, انحراف, خروج, خروجی, دررو, خارج شدن, دررو, مخرج, خارج شدن, بر امد, پی امد, نشریه, فرستادن, بیرون امدن, خارج شدن, صادر شدن, ناشی شدن, انتشار دادن, رواج دادن, نژاد, نوع, عمل, کردار, اولا د, نتیجه بحث, موضوع, شماره, شروع, اغاز, اغازیدن, دایرکردن, عازم شدن.

salida del sol

: طلوع افتاب, طلوع خورشید, تیغ افتاب, مشرق, طلوع افتاب.

salino

: شور, مثل اب دریا, نمکین.

salir

: ظاهرشدن, پدیدار شدن, راهی شدن, روانه شدن, حرکت کردن, رخت بربستن, خروج, خروجی, دررو, خارج شدن, دررو, مخرج, خارج شدن, اجازه, اذن, مرخصی, رخصت, باقی گذاردن, رها کردن, ول کردن, گذاشتن, دست کشیدن از, رهسپار شدن, عازم شدن, ترک کردن, : (لعاف) برگ دادن, شروع, اغاز, اغازیدن, دایرکردن, عازم شدن.

saliva

: سیخ کباب, شمشیر, دشنه, بسیخ کشیدن, سوراخ کردن, تف انداختن, اب دهان پرتاب کردن, تف, اب دهان, خدو, بزاق, بیرون پراندن.

salmn

: ماهی ازاد, قزل الا.

salmo

: مزمور, سرود روحانی, سرود, سرود مذهبی خواندن.

salmonete

: شاه ماهی.

salmuera

: شوراب, اب شور, اشک, اب نمک.

saln de baile

: سالن رقص.

salobre

: شورمزه, بدمزه.

salpicar

: شتک, صدای ترشح, چلپ چلوپ, صدای ریزش, ترشح کردن, چلپ چلوپ کردن, ریختن (باصدای ترشح), دارای ترشح, دارای صدای چلب چلوب.

salsa

: ابگوشت, شیره گوشت, استفاده نا مشروع, سوس, چاشنی, اب خورش, جاشنی غذا, رب, چاشنی زدن به, خوشمزه کردن, نم زدن.

salsa de tomate

: سوس گوجه فرنگی, چاشنی غذا.

saltamonte

: ملخ, اتش بازی کوچک.

saltamontes

: ملخ, اتش بازی کوچک, خرنوب, اقاقیا, ملخ.

saltar

: مانع, سبدترکه ای, چهار چوب جگنی, مسابقه پرش از روی مانع, از روی پرچین یاچارچوب پریدن, از روی مانع پریدن, فاءق امدن بر, جستن, پریدن, خیز زدن, جور درامدن, وفق دادن, پراندن, جهاندن, پرش, جهش, افزایش ناگهانی, ترقی, جست, پرش, خیز, جستن, دویدن, خیز زدن, جست, جست زدن, جست بزن, بهار, چشمه, سرچشمه, فنر, انبرک, جست وخیز, حالت فنری, حالت ارتجاعی فنر, پریدن, جهش کردن, جهیدن, قابل ارتجاع بودن, حالت فنری داشتن, ظاهر شدن, طاق, گنبد, قپه, سردابه, هلا ل طاق, غار, مغاره, گنبد یا طاق درست کردن, جست زدن, پریدن, جهش.

saltear

: یورش, حمله, تجاوز, حمله بمقدسات, اظهار عشق, تجاوز یا حمله کردن.

salto

: بالا جستن, پس جستن, پریدن, گزاف گویی کردن, مورد توپ وتشرقرار دادن, بیرون انداختن, پرش, جست, گزاف گویی, رازک, میوه رازک رازک زدن به, رازک بار اوردن, ابجو, افیون, لی لی کردن, روی یک پاجستن, جست وخیز کوچک کردن, رقصیدن, پرواز دادن, لنگان لنگان راه رفتن, پلکیدن, جستن, پریدن, خیز زدن, جور درامدن, وفق دادن, پراندن, جهاندن, پرش, جهش, افزایش ناگهانی, ترقی, جست, پرش, خیز, جستن, دویدن, خیز زدن.

salto mortal

: شیرجه, معلق, پشتک, معلق زدن.

salud

: تندرستی, بهبودی, سلا مت, مزاج, حال.

saludable

: سالم, تندرست, مقوی, سالم, تندرست, خوش مزاج, سرحال, سالم و بی خطر.

saludar

: سلا م, درود, برخورد, تلا فی, درود گفتن,تبریک گفتن, گریه, داد, فریاد, تاسف, تاثر, تگرگ, طوفان تگرگ, تگرگ باریدن, :سلا م, درود, خوش باش, سلا م برشما باد, سلا م کردن, صدا زدن, اعلا م ورود کردن (کشتی), سلا م, احترام نظامی, سرلا م کردن, سلا م دادن, تهنیت گفتن, درود.

saludo

: احترام, درود, سلا م, سلا م کننده, احترام کننده, تبریک, تبریکات, درود, تهنیت, سلا م, درود, تهنیت, تعارف, سلا م اول نامه.

salvador

: نجات دهنده, ناجی.

salvaje

: ژیان, درنده, شرزه, حریص, سبع, تندخو, خشم الود, سبع, وحشی, رام نشده, غیر اهلی, وحشی شدن, وحشی کردن , وحشی, جنگلی, خود رو, شیفته و دیوانه.

salvar

: نگاه داشتن, اداره کردن, محافظت کردن, نگهداری کردن,نگاهداری, حفاظت, امانت داری, توجه, جلوگیری کردن, ادامه دادن, مداومت بامری دادن, رهایی دادن, رهانیدن, خلا صی, رهایی, نجارت دادن, رهایی بخشیدن, نگاه داشتن, اندوختن, پس انداز کردن, فقط بجز, بجز اینکه.

salvavidas

: قایق نجات, نگهبان, گارد, مامور نجات غریق.

salvia

: عاقل, دانا, بصیر, بافراست, حکیم.

salvo

: بجز, باستثناء, امن, بی خطر, گاوصندوق.

sanar

: علا ج, شفا, دارو, شفا دادن, بهبودی دادن, شفا دادن, خوب کردن, التیام دادن, خوب شدن, ترمیم شدن, بهبود یافتن, بازیافتن.

sanatorio

: اسایشگاه.

sanda

: هندوانه

sandalia

: کفش بی رویه, صندل, سرپایی, کفش راحتی, درخت صندل, صندل پوشیدن.

sandia

: هندوانه

sandwich

: ساندویچ درست کردن, ساندویچ, در تنگنا قرار دادن.

sangrar

: خون امدن از, خون جاری شدن از, خون گرفتن از, خون ریختن, اخاذی کردن, بر جسته کردن, دندانه دار کردن, تو رفتگی, سفارش (دادن), دندانه گذاری.

sangre

: خون, خوی, مزاج, نسبت, خویشاوندی, نژاد, نیرو,خون الودکردن, خون جاری کردن, خون کسی را بجوش اوردن, عصبانی کردن.

sangriento

: برنگ خون, خونی, خون الود, قرمز, خونخوار, خونی, لخته شده, جنایت امیز, خونخوار, مهیب, وحشتناک.

sanguijuela

: زالو, حجامت, اسباب خون گیری, خفاش خون اشام, انگل, مزاحم, شفا دادن, پزشکی کردن, زالو انداختن, طبیب.

sanguinario

: تشنه بخون, خونریز, سفاک, بیرحم.

sanitario

: بهداشتی.

sano

: خوش بنیه, نیرومند, بی نقص, سالم, کشیدن, سوی دیگر بردن, روانه کردن, سالم, تندرست, چشمه, جوهردان, دوات, ببالا فوران کردن, روامدن اب ومایع, درسطح امدن وجاری شدن, :خوب, تندرست, سالم, راحت, بسیارخوب, به چشم, تماما, تمام وکمال, بدون اشکال, اوه, خیلی خوب.

santa

: مقدس, 'اولیاء ', ادم پرهیز کار, عنوان روحانیون مثل 'حضرت 'که در اول اسم انها میاید ومخفف ان ست است, جزو مقدسین واولیاء محسوب داشتن, مقدس شمردن.

santo

: خدایی, خدا شناس, با خدا, مقدس, منزه وپاکدامن, وقف شده, خدا, مقدس, روحانی, خاص, موقوف, وقف شده, مقدس, 'اولیاء ', ادم پرهیز کار, عنوان روحانیون مثل 'حضرت 'که در اول اسم انها میاید ومخفف ان ست است, جزو مقدسین واولیاء محسوب داشتن, مقدس شمردن.

santo y sea

: نشانی, اسم شب, اسم عبور.

santuario

: معبد, جای مقدس, زیارتگاه, درمعبد قرار دادن.

sapo

: غوک, وزغ.

saque

: خدمت کردن, خدمت انجام دادن, بکار رفتن, بدرد خوردن, توپ رازدن.

saquear

: غارت, چپاول, تاراج, استفاده نامشروع, غارت کردن (شهری که اشغال شده), چاپیدن, غارت, تاراج, یغما, غارت کردن, غارت, چپاول, تاراج, یغما, غنیمت, غارت کردن, چاپیدن

saqueo

: گونی, چتایی, درحال یورش وچپاول.

sarampi n

: سرخک, دانه های سرخک, سرخچه, خنازیر خوک, کرم کدو.

sardina

: ماهی ساردین, ماهیان ریز.

sarna

: گری, گر, جرب, کچلی.

sarten

: کماجدان پایه دار, دیگچه, کتری.

sartn

: ماهی تابه, روغن داغ کن, تغار, کفه ترازو, کفه, جمجمه,گودال اب, خدای مزرعه وجنگل وجانوران وشبانان, استخراج کردن, سرخ کردن, ببادانتقاد گرفتن, بهم پیوستن, متصل کردن, بهم جور کردن, قاب, پیشوندی بمعنی همه و سرتاسر.

sastre

: خیاط, دوزندگی کردن.

sat lite

: ماهواره.

sat n

: شیطان, شیطان.

satans

: شیطان, شیطان.

satirizar

: هجو, کنایه, هجو کردن, هجو کردن, مسخره کردن.

satisfaccin

: خوشنودی, خرسندی, رضامندی, رضایت, ارضا ء.

satisfacer

: خرسند کردن, راضی کردن, خشنود کردن, قانع کردن.

satisfecho

: محتوی, مضم?ون.

sauce

: بید, درخت بید, دستگاه پنبه پاک کنی, پاک کردن(پنبه یا پشم).

sauna

: حمام بخار فنلا ندی.

saxof n

: ساکسوفون, نوعی الت موسیقی بادی.

sayn

: جلا د, دژخیم.

sayuela

: لغزش, خطا, سهو, اشتباه, لیزی, گمراهی, قلمه, سرخوری, تکه کاغذ, زیر پیراهنی, ملا فه, روکش, متکا, نهال, اولا د, نسل, لغزیدن, لیز خودن, گریختن, سهو کردن, اشتباه کردن, از قلم انداختن.

sbado

: روز تعطیل, شنبه, یکشنبه, روز شنبه.

sbito

: تند, پرتگاه دار, سراشیبی, ناگهان, ناگهانی, بیخبر, درشت, جداکردن, ناگهانی, ناگهان, بی خبر, بی مقدمه, فوری, تند, بطور غافلگیر, غیر منتظره, سریع.

se

: خودش (انزن), خود ان زن, خودش را, خودش, خود او (درحال تاکید), خود (ان مرد), اقا, شخص محترم, لرد, شخص والا مقام, خودشان, خودشانرا.

se al

: نشان لا ی کتاب, چوب الف, نشان, اشاره, دلا لت, اشعار, نشانه, نشان, نشانه, علا مت, اثر, صورت, ایت, تابلو, اعلا ن, امضاء کردن, امضاء, نشان گذاشتن, اشاره کردن, علا مت, سیگنال, علا مت دادن, نشانه.

se alar con el dedo

: نوک, سر, نقطه, نکته, ماده, اصل, موضوع, جهت, درجه, امتیاز بازی, نمره درس, پوان, هدف, مسیر, مرحله, قله, پایان, تیزکردن, گوشه دارکردن, نوکدار کردن, نوک گذاشتن (به), خاطر نشان کردن, نشان دادن, متوجه ساختن, نقطه گذاری کردن.

se or

: اقا (مختصر ان.مر است), اقا, شخص محترم, لرد, شخص والا مقام.

se ora

: لردی, اربابی, اقایی, سیادت, بزرگی.

se orial

: مربوط به بارون, بارونی.

sea

: دخشه.

sealar

: تخصیص دادن, سهم دادن, واگذار کردن, ارجاع کردن, تعیین کردن, مقرر داشتن, گماشتن, قلمداد کردن, اختصاص دادن, بخش کردن, ذکر کردن, نشان دادن, نمایان ساختن, اشاره کردن بر, علا مت, سیگنال, علا مت دادن.

seas personales

: زاب, شرح, وصف, توصیف, تشریح, تعریف.

secador

: ماشین خشک کنی.

secadora

: ماشین خشک کنی.

secante

: جوهر خشک کن, دفتر باطله, دفتر ثبت معاملا ت, دفتر روزنامه.

secar

: خشک, بی اب, اخلا قا خشک, :خشک کردن, خشک انداختن, تشنه شدن.

secci n

: مقطع, بخش.

seco

: خشک, بی اب, اخلا قا خشک, :خشک کردن, خشک انداختن, تشنه شدن.

secrecin

: تراوش, ترشح, دفع, پنهان سازی, اختفا.

secretaria

: دبیر, منشی, رازدار, محرم اسرار.

secretario

: منشی, دفتردار, کارمند دفتری, فروشنده مغازه, دبیر, منشی, رازدار, محرم اسرار.

secreto

: محرمانه, راز.

secta

: فرقه, مسلک, حزب, دسته, دسته مذهبی, مکتب فلسفی, بخش, قسمت, بریدن, قسمت کردن.

secuaz

: پیرو, هواه خواه سیاسی, نوکر.

secuencia

: گلوله, تیر, ساچمه, رسایی, پرتابه, تزریق, جرعه, یک گیلا س مشروب, فرصت, ضربت توپ بازی, منظره فیلمبرداری شده, عکس, رها شده, اصابت کرده, جوانه زده.

secuestrador

: ادم دزد, ادم ربا, دور کننده, عضله دور کننده, ادم دزد, دزدانسان, بچه دزد.

secuestrar

: ربودن, دزدیدن (شخص), دور کردن, ادم دزدیدن, از مرکز بدن دور کردن (طب), دزدی هواپیما وسایر وساءط نقلیه ومسافران ان, بچه دزدی کردن, ادم سرقت کردن, ادم دزدی کردن, بتصرف اوردن, ربون, قاپیدن, توقیف کردن, دچار حمله (مرض وغیره) شدن, درک کردن.

secuestro

: عمل ربودن (زن و بچه و غیره), ربایش, دورشدگی, دوری از مرکز بدن, قیاسی, قیاس.

secundario

: کمتر, کوچکتر, پایین رتبه, خردسال, اصغر, شخص نابالغ, محزون, رشته فرعی, کهاد, صغری, در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن, کماد, فرعی, کمکی, حاکی از زمان گذشته, ثانوی.

sed

: تشنگی, عطش, ارزومندی, اشتیاق, تشنه بودن, ارزومند بودن, اشتیاق داشتن.

seda

: ابریشم, نخ ابریشم, نخ ابریشم مخصوص طراحی, پارچه ابریشمی, لباس ابریشمی.

sede

: جا, صندلی, نیمکت, نشیمنگاه, مسند, سرین, کفل, مرکز, مقر, محل اقامت, جایگاه, نشاندن, جایگزین ساختن.

sediento

: تشنه, عطش دار, خشک, بی اب, مشتاق.

sedimento

: سپرده, ته نشست, سپردن.

sedoso

: ابریشمی, نرم, ابریشم پوش, حریری, براق, صاف, ابریشم نماکردن.

seducir

: اغوا کردن, گمراه کردن, از راه بدر کردن, فریفتن.

segador

: ماشین چمن زنی, علف چین, مسخره, شوخ, درو گر, ماشین درو.

segar

: بریدن, گسیختن, گسستن, چیدن, زدن, پاره کردن, قطع کردن, کم کردن, تراش دادن (الماس وغیره), عبور کردن,گذاشتن, برش, چاک, شکاف, معبر, کانال, جوی, تخفیف, بریدگی, خرمن, محصول, هنگام درو, وقت خرمن, نتیجه, حاصل, درو کردن وبرداشتن, چیدن, علف چیدن, چمن را زدن, توده یونجه یا کاه, درو کردن, جمع اوری کردن, بدست اوردن.

segmento

: قطعه, قطعه قطعه کردن.

segregar

: تقسیم کردن, پخش کردن, جداکردن, اب پخشان.

seguarmente

: مطملنا.

seguestar

: بچه دزدی کردن, ادم سرقت کردن, ادم دزدی کردن.

seguido

: مستقیما, سر راست, یکراست, بی درنگ.

seguidor

: دنبالگر, پیرو.

seguir

: تعقیب کردن, دنبال کردن, شکار کردن, واداربه فرار کردن, راندن واخراج کردن, تعقیب, مسابقه, شکار, پیروی کردن از, متابعت کردن, دنبال کردن, تعقیب کردن, فهمیدن, درک کردن, در ذیل امدن, منتج شدن, پیروی, استنباط, متابعت.

segundo

: دوم, دومی, ثانی, دومین بار, ثانوی, مجدد, ثانیه, پشتیبان, کمک, لحظه, درجه دوم بودن, دوم شدن, پشتیبانی کردن, تایید کردن.

seguramente

: همانا, حتما, مطملنا, یقینا, محققا, مسلما, بطور حتم.

seguridad

: ایمنی, سلا مت, امنیت, محفوظیت, ایمنی, امان, امنیت, اسایش خاطر, اطمینان, تامین, مصونیت, وثیقه, گرو, تضمین, ضامن.

seguro

: بیمه, حق بیمه, پول بیمه, امن, بی خطر, گاوصندوق, ایمن, بی خطر, مطملن, استوار, محکم, درامان, تامین, حفظ کردن, محفوظ داشتن تامین کردن, امن, یقین, خاطر جمع, مطملن, از روی یقین, قطعی, مسلم, محقق, استوار, راسخ یقینا.

seis

: شماره شش, شش, ششمین.

selecci n

: پسند, انتخاب, چیز نخبه, برگزیده, منتخب, گزین, انتخاب, گزینش

seleccionado

: گزیدن, انتخاب کردن.

seleccionar

: گزیدن, انتخاب کردن.

selecto

: گزیدن, انتخاب کردن.

sellar

: مهر , نشان, نقش, باسمه, چاپ, تمبر, پست, جنس,نوع, پابزمین کوبیدن, مهر زدن, نشان دار کردن, کلیشه زدن, نقش بستن, منقوش کردن, منگنه کردن, تمبرزدن, تمبر پست الصاق کردن.

sello

: خوک ابی, گوساله ماهی, مهر, نشان, تضمین, مهر کردن, صحه گذاشتن, مهر و موم کردن, بستن, درزگیری کردن, مهر , نشان, نقش, باسمه, چاپ, تمبر, پست, جنس,نوع, پابزمین کوبیدن, مهر زدن, نشان دار کردن, کلیشه زدن, نقش بستن, منقوش کردن, منگنه کردن, تمبرزدن, تمبر پست الصاق کردن.

sello de correos

: مهر , نشان, نقش, باسمه, چاپ, تمبر, پست, جنس,نوع, پابزمین کوبیدن, مهر زدن, نشان دار کردن, کلیشه زدن, نقش بستن, منقوش کردن, منگنه کردن, تمبرزدن, تمبر پست الصاق کردن.

selva

: جنگل, بیشه, تبدیل به جنگل کردن, درختکاری کردن, جنگل.

selvoso

: پوشیده شده از درخت, خیلی انبوه.

semana

: هفته, هفت روز.

semanal

: هفتگی, هفته ای یکبار, هفته به هفته.

semanalmente

: هفتگی, هفته ای یکبار, هفته به هفته.

sembrar

: ماده خوک جوان, شلخته وچاق.

semejante

: همانند, مانندهم, شبیه, یکسان, یکجور, بتساوی, دوست داشتن, مایل بودن, دل خواستن, نظیر بودن, بشکل یا شبیه (چیزی یا کسی) بودن, مانند, مثل, قرین, نظیر, همانند, متشابه, شبیه, همچون, بسان, همچنان, هم شکل, هم جنس, متمایل, به تساوی, شاید, احتمالا, فی المثل, مثلا, همگونه, همسان, همانند.

semejanza

: شباهت, تشابه, همانندی, همشکلی, مقایسه, همسانی, همانندی.

semen

: نطفه, منی, دانه, تخم.

semestral

: ششماهه, سالی دوبار, دوسال یکبار.

semfora

: چراغ علا مت توقف وساءط نقلیه, چراغ ترمز.

semic rculo

: نیمدایره, نیم دایره تشکیل دادن.

semilla

: بذر, دانه, تخم, ذریه, اولا د, تخم اوری, تخم ریختن, کاشتن.

semisalado

: شورمزه, بدمزه.

senado

: مجلس سنا.

senador

: عضو مجلس سنا, نماینده مجلس سنا, سناتور.

sencillo

: پهن, مسطح, هموار, صاف, برابر, واضح, اشکار, رک و ساده, ساده, جلگه, دشت, هامون, میدان یا محوطه جنگ, بدقیافه, شکوه, شکوه کردن, ساده, راست, درست, بی پرده, رک, سر راست, اسان.

senda

: پیاده رو, پایه ستون, پایه مجسمه, پایه, میسر.

sendero

: پیاده رو, پایه ستون, پایه مجسمه, پایه, میسر, بدنبال کشیدن, بدنبال حرکت کردن, طفیلی بودن, دنباله دار بودن, دنباله داشتن, اثر پا باقی گذاردن, پیشقدم, پیشرو, دنباله.

senil

: سالخورده, پیر مرد, وابسته به پیری, خرف.

seno

: اغوش, سینه, بغل, بر, پیش سینه, بااغوش باز پذیرفتن,دراغوش حمل کردن, رازی رادرسینه نهفتن, دارای پستان شدن (درمورد دختران) , سینه, پستان, اغوش, افکار, وجدان, نوک پستان, هرچیزی شبیه پستان, سینه بسینه شدن, برابر, باسینه دفاع کردن, مجسمه نیم تنه, بالا تنه, سینه, انفجار, ترکیدگی, ترکیدن (با up ), خرد گشتن, ورشکست شدن, ورشکست کردن, بیچاره کردن.

senor

: اقا (مختصر ان.مر است).

sensaci n

: احساس, حس, احساس, حس, شور, تاثیر, ظاهر.

sensacional

: رنگ پریده, ترسناک, تیره, مستهجن, بطورترسناک یاغم انگیز, موحش, شعله تیره, شعله دودنما, رنگ زرد مایل به قرمز, کم رنگ وپریده, زننده, شورانگیز, مهیج, احساساتی, موثر, حسی.

sensato

: معقول, محسوس, مشهود, بارز.

sensible

: حساس, نفوذ پذیر, دارای حساسیت, نازک, حساس, لطیف, دقیق, ترد ونازک, باریک, محبت امیز, باملا حظه, حساس بودن, ترد کردن, لطیف کردن, انبار, اراءه دادن, تقدیم کردن, پیشنهاد, پول رایج, مناقصه ومزایده.

sensiblera

: حریره ارد ذرت, خمیر نرم, صدای مزاحم, پارازیت, خش خش, حریره اردذرت تهیه کردن, سفر پیاده در برف, پیاده در برف سفرکردن, احساسات بیش از حد.

sensiblero

: اسم خاص مونث, مریم مجدلیه, ضعیف وخیلی احساساتی, سرمست, حریره یاخمیرمانند, احساساتی.

sensitivo

: حساس, نفوذ پذیر, دارای حساسیت.

sentarse

: نشستن, جلوس کردن, قرار گرفتن.

sentencia

: تصمیم, داوری, دادرسی, فتوی, رای, جمله, حکم, فتوی, رای, قضاوت, گفته, رای دادن, محکوم کردن, رای, رای هیلت منصفه, فتوی, نظر, قضاوت.

sentenciar

: جمله, حکم, فتوی, رای, قضاوت, گفته, رای دادن, محکوم کردن.

sentido

: دلیل, سبب, علت, عقل, خرد, شعور, استدلا ل کردن, دلیل و برهان اوردن, حواس پنجگانه, حس, احساس, هوش, شعور, معنی, مفاد, حس تشخیص, مفهوم, احساس کردن, پی بردن.

sentimiento

: احساس, حس, احساس, حس, شور, تاثیر, ظاهر.

sentir

: احساس کردن, لمس کردن, محسوس شدن, درک کردن, دریافتن, مشاهده کردن, دیدن, ملا حظه کردن, پشیمانی, افسوس, تاسف, افسوس خوردن, حسرت بردن, نادم شدن, تاثر, حواس پنجگانه, حس, احساس, هوش, شعور, معنی, مفاد, حس تشخیص, مفهوم, احساس کردن, پی بردن.

sentirse

: احساس کردن, لمس کردن, محسوس شدن.

seora

: بانو, خانم, زوجه, رءیسه خانه, بانو, خانم, کدبانو, معشوقه, دلبر, یار.

seorita

: از دست دادن, احساس فقدان چیزی راکردن, گم کردن, خطا کردن, نداشتن, فاقدبودن(.n): دوشیزه.

separaci n

: تقسیم, بخش, قسمت, تیغه, دیواره, وسیله یا اسباب تفکیک, حد فاصل, اپارتمان, تقسیم به بخش های جزء کردن, تفکیک کردن, جدا کردن, جدایی, تفکیک.

separadamente

: جدا, کنار, سوا, مجزا, غیرهمفکر.

separado

: جدا, جداگانه, جدا کردن, تفکیک کردن.

separar

: جدا کردن, تقسیم کردن, پخش کردن, جداکردن, اب پخشان, جزء, قطعه, پاره, جدا کردن, جداشدن, جدا, جداگانه, جدا کردن, تفکیک کردن.

separarse

: جزء, قطعه, پاره, جدا کردن, جداشدن.

seperado

: جدا, مجزا, مجرد, مجزاکردن.

septentrional

: شمال, شمالی, باد شمال, رو به شمال, در شمال.

septiembre

: سپتامبر, نهمین ماه تقویم مسیحی.

sepultar

: بخاک سپردن, دفن کردن, از نظر پوشاندن.

sepultura

: قبر, گودال, سخت, بم, خطرناک, بزرگ, مهم, موقر, سنگین, نقش کردن, تراشیدن, حفر کردن, قبر کندن, دفن کردن.

sequa

: خشکی, خشک سالی, تنگی, تشنگی.

ser

: مصدر فعل بودن, امر فعل بودن, وجود داشتن, زیستن, شدن, ماندن, باش, هستی, وجود, افریده, مخلوق, موجود زنده, شخصیت, جوهر, فرتاش, افریده, مخلوق, جانور.

ser anterior a

: پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن, پیش بودن (از), منتظربودن, پیش بینی کردن, جلوانداختن, سبقت.

ser apto para

: صلا حیت داشتن, واجد شرایط شدن, توصیف کردن.

ser capaz de

: صلا حیت داشتن, واجد شرایط شدن, توصیف کردن.

ser presentado a

: تقاطع, اشتراک, ملا قات کردن, مواجه شدن.

ser suficiente

: کردن, عمل کردن, انجام دادن, کفایت کردن, این کلمه در ابتدای جمله بصورت علا مت سوال میاید, فعل معین.

ser suspendido

: خراب شدن, تصورکردن, موفق نشدن.

serenamente

: بطور ارام.

sereno

: ارام, ساکت, باز, روشن, صاف, بی سر وصدا, متین, اسمان صاف, متانت, صافی, صاف کردن.

serie

: انقصال, شکستگی, شکستن, پی رفت, توالی, ترادف, تسلسل, تابعیت, رشته, ترتیب, به ترتیب مرتب کردن, نوبتی, پیاپی, دنباله, سری.

seriedad

: سنگینی, ثقل, جاذبه زمین, درجه کشش, وقار, اهمیت, شدت, جدیت, دشواری وضع.

serio

: جدی, دلگرم, باحرارت, مشتاق, صمیمانه, سنگین, علا قه شدید به چیزی, وثیقه, بیعانه, جدی, مهم, خطیر, سخت, خطرناک, وخیم,, : متین, موقر, ارام, ثابت, سنگین.

serm n

: موعظه, وعظ, خطبه, خطابه, اندرز, گفتار, وابسته بموعظه, موعظه کردن.

sermonear*

: سخنرانی, خطابه, کنفرانس, درس, سخنرانی کردن, خطابه گفتن, نطق کردن, اسب کوچک سواری, اسب پیر و وامانده, یابو, فاحشه, عیبجویی کردن, نق زدن, ازار دادن, مرتبا گوشزد کردن, عیبجو, نق نقو, موعظه کردن, وعظ کردن, سخنرانی مذهبی کردن, نصیحت کردن.

serpear

: پیچ, خم, دور, گردش, راه پر پیچ وخم, پیچ وخم داشتن, مسیر پیچیده ای را طی کردن, چماب, مار, دارای حرکت مارپیچی بودن, مارپیچی بودن, مارپیچ رفتن, باد, نفخ, بادخورده کردن, درمعرض بادگذاردن, ازنفس انداختن, نفس, خسته کردن یاشدن, ازنفس افتادن, : پیچاندن, پیچیدن, پیچ دان, کوک کردن(ساعت و غیره), انحناء, انحنایافتن, حلقه زدن, چرخاندن.

serpentear

: پیچ, خم, دور, گردش, راه پر پیچ وخم, پیچ وخم داشتن, مسیر پیچیده ای را طی کردن, چماب, مار, دارای حرکت مارپیچی بودن, مارپیچی بودن, مارپیچ رفتن, باد, نفخ, بادخورده کردن, درمعرض بادگذاردن, ازنفس انداختن, نفس, خسته کردن یاشدن, ازنفس افتادن, : پیچاندن, پیچیدن, پیچ دان, کوک کردن(ساعت و غیره), انحناء, انحنایافتن, حلقه زدن, چرخاندن.

serpiente

: مار, ماربزرگ, ابلیس, صورت فلکی حیه, مار, دارای حرکت مارپیچی بودن, مارپیچی بودن, مارپیچ رفتن.

serrn

: خاک اره, باخاک اره پوشاندن, پوچ.

server

: خدمتگذار, خدمتکار, کمک کننده, نوکر, بازیکنی که توپ را میزند.

servicial

: تطبیق, موافقت, جا, منزل, مناسب, خوش محضر, مفید, کمک کننده.

servicio

: توجه, مواظبت, رسیدگی, تیمار, پرستاری, خدمت, ملا زمت, حضور, حضار, همراهان, ملتزمین, خدمت کردن, خدمت انجام دادن, بکار رفتن, بدرد خوردن, توپ رازدن, خدمت, یاری, بنگاه, روبراه ساختن, تعمیر کردن.

servicios

: حمام, محل دستشویی, اتاقک توالت.

servidor

: نوکر, خدمتکار, خادم, پیشخدمت, بنده.

servidumbre

: حق ارتفاقی, راحتی, اسایش, راحت شدن از درد, منزل.

servil

: پست, نوکر مابانه, چاکر, نوکر, ادم پست.

servilleta

: دستمال سفره, دستمال, سینه بند, پیش انداز.

servir

: توجه کردن, مواظبت کردن, گوش کردن (به), رسیدگی کردن, حضور داشتن (در), در ملا زمت کسی بودن, همراه بودن (با), درپی چیزی بودن, از دنبال امدن, منتظرشدن, انتظار کشیدن, انتظار داشتن, ظرف, بشقاب, دوری, سینی, خوراک, غذا, در بشقاب ریختن, مقعر کردن, خدمت کردن, خدمت انجام دادن, بکار رفتن, بدرد خوردن, توپ رازدن.

sesenta

: شماره شصت, شصت.

sesi n

: جلسه, نشست, مجلس, دوره تحصیلی.

seso

: مغز, مخ, کله, هوش, ذکاوت, فهم, مغز کسی را دراوردن, بقتل رساندن.

sesudo

: دارای قوه قضاوت سلیم.

seta

: گیاه قارچی, قارچ, سماروغ, قارچ, سماروغ, بسرعت رویاندن, بسرعت ایجاد کردن.

setenta

: هفتاد, هفتاد ساله, عدد یا علا مت هفتاد.

seto vivo

: چپر, خارپشته, پرچین, حصار, راه بند, مانع, پرچین ساختن, خاربست درست کردن, احاطه کردن, طفره زدن, از زیر (چیزی) در رفتن.

seudnimo

: اسم مستعار, تخلص.

seuelo

: وسیله تطمیع, طعمه یا چیز جالبی که سبب عطف توجه دیگری شود, گول زنک, فریب, تطمیع, بوسیله تطمیع بدام انداختن, بطمع طعمه یا سودی گرفتار کردن, فریفتن, اغوا کردن.

severo

: تند, درشت, خشن, ناگوار, زننده, ناملا یم, سخت, سخت گیر, طاقت فرسا, شاق, شدید.

sexo

: جنس (مذکر یا مونث), تذکیر وتانیث, احساسات جنسی, روابط جنسی, جنسی, سکس, سکسی کردن.

sexto

: ششم, ششمین, یک ششم, شش یک, سدس, سادس.

sexual

: تولیدی, نسلی, جنسی, تناسلی, وابسته به الت تناسلی و جماع.

sexualidad

: جنس (مذکر یا مونث), تذکیر وتانیث, احساسات جنسی, روابط جنسی, جنسی, سکس, سکسی کردن, جنسیت, تمایلا ت جنسی.

si

: اگر, چنانچه, ایا, خواه, چه, هرگاه, هر وقت, ای کاش,کاش, اگر, چنانچه, شرط, حالت, فرض, تصور, بفرض, ایا, خواه, چه, بله, بلی, اری, بلی گفتن.

si bien

: اگرچه, گرچه, هرچند, بااینکه, بهرحال, باوجود ان, بهرجهت, اگرچه, گرچه, هرچند با اینکه, باوجوداینکه, ولو, ولی.

si no

: دیگر, جز این, طور دیگر, وگرنه, والا, درغیراینصورت.

siberia

: سیبریه.

siberiana

: سیبریه ای.

sidra

: شراب سیب, شربت سیب, اب سیب.

siempre

: همواره, همیشه, پیوسته, همه وقت, همیشه, همواره, هرگز, هیچ, اصلا, درهر صورت.

siempre verde

: بی خزان, همیشه سبز, همیشه بهار, بادوام.

sien

: پرستشگاه, معبد, شقیقه, گیجگاه.

sierra

: مرز, کنار, حاشیه, لبه, برامدگی لبه طبقات سنگ, نوار, تسمه ء اهنی, تکه دراز گوشت, بصورت نوار یا تسمه دراوردن, دید, سخن,لغت یا جمله ضرب المثل, مثال, امثال و حکم, اره, هراسبابی شبیه اره.

sierra para metales

: اره اهن بری.

siesta

: چرت, خواب نیمروز, چرت زدن, خواب, پرز.

siete

: هفت, هفتم, هفتمین, یک هفتم, هفت چیز.

sifn

: زانویی, لوله خمیده یا شتر گلو, سیفون, از لوله یا سیفون رد کردن.

siglo

: صدساله, یادبود صدساله, سده, سده, قرن.

significado

: ارش, معنی, مفاد, مفهوم, فحوا, مقصود, منظور.

significar

: مطلبی را رساندن, ضمنا فهماندن, دلا لت ضمنی کردن بر, اشاره داشتن بر, اشاره کردن, رساندن, میانه, متوسط, وسطی, واقع دروسط, حد وسط, متوسط, میانه روی, اعتدال, منابع درامد, عایدی, پست فطرت, بدجنس, اب زیرکاه, قصد داشتن, مقصود داشتن, هدف داشتن, معنی ومفهوم خاصی داشتن, معنی دادن, میانگین, دلا لت کردن بر, حاکی بودن از, باشاره فهماندن, معنی دادن, معنی بخشیدن.

significativo

: پر معنی, معنی دار, مهم, معنی دار.

signo

: نشان, نشانه, علا مت, اثر, صورت, ایت, تابلو, اعلا ن, امضاء کردن, امضاء, نشان گذاشتن, اشاره کردن.

siguiente

: تعقیب, پیروی, زیرین, ذیل, شرح ذیل, بعد, دیگر, اینده, پهلویی, جنبی, مجاور, نزدیک ترین, پس ازان, سپس, بعد, جنب, کنار.

silbar

: صدای خش خش, صدای هیس (مثل صدای مار), هیس کردن, سوت, صفیر, سوت زدن.

silbato

: سوت, صفیر, سوت زدن.

silbido

: صدای خش خش, صدای هیس (مثل صدای مار), هیس کردن.

silenciador

: شال گردن, صدا خفه کن, نمد, انبار لوله اگزوس, خاموش کننده, فرونشاننده, ساکت کننده, صدا خفه کن.

silencio

: ارام کردن, تسکین دادن, ساکت کردن, خموشی, خاموشی, سکوت, ارامش, فروگذاری, ساکت کردن, ارام کردن, خاموش شدن.

silencioso

: خموش, خاموش, ساکت, بیصدا, ارام, صامت, بیحرف.

silla

: صندلی, مقر, کرسی استادی در دانشگاه, برکرسی یاصندلی نشاندن, زین, پالا ن زدن, سواری کردن, تحمیل کردن, زین کردن.

silla de ruedas

: صندلی چرخ دار.

silleta

: لگن بیمار بستری.

silvicultura

: جنگلبانی, احداث جنگل, جنگلداری.

simbolo

: نشان, علا مت, نماد, رمز, اشاره, رقم, بصورت سمبل دراوردن.

similar

: همسان, همانند.

simpat a

: همدمی, همدردی, دلسوی, رقت, همفکری, موافقت.

simple

: ساده.

simplemente

: عادل, دادگر, منصف, باانصاف, بی طرف, منصفانه, مقتضی, بجا, مستحق, :(د.گ.) فقط, درست, تنها, عینا, الساعه, اندکی پیش, درهمان دم, بسادگی, واقعا, حقیقتا.

simptico

: نازنین, دلپسند, خوب, دلپذیر, مطلوب, مودب, نجیب, اماده خدمت, حاضر خدمات, مهربان, اجباری, الزامی, خوش ایند, دلپذیر, خرم, مطبوع, پسندیده, خوش مشرب.

simular

: وانمود کردن, بخود بستن, جعل کردن, خود را بناخوشی زدن, تمارض کردن, وانمود کردن, بخود بستن, دعوی کردن, صوری, وانمود کردن, بخود بستن, مانند بودن, تقلید کردن, شباهت داشتن به.

simult neo

: همبود, باهم واقع شونده, همزمان.

sin

: برون, بیرون, بیرون از, از بیرون, بطرف خارج, انطرف, فاقد, بدون.

sin aliento

: بی نفس, بی جان, نفس نفس زنان, مشتاق.

sin cansancio

: بی لا ستیک, خستگی ناپذیر, نافرسودنی.

sin costura

: بی درز.

sin cuidado

: سبکبار, بی خیال, بی دقت.

sin dientes

: بی دندان, بدون دندانه, بچه گانه.

sin domicilio fijo

: منزل, مسکن, رحل اقامت افکندن, اشاره کردن, پیشگویی کردن, بودگاه, بودباش.

sin embargo

: هرچند, اگر چه, هر قدر هم, بهر حال, هنوز, اما, باوجود اینکه, علی رغم, باوجود, بدون توجه, ارام, خاموش, ساکت, بی حرکت, راکد, همیشه, هنوز, بازهم, هنوزهم معذلک, : ارام کردن, ساکت کردن, خاموش شدن, دستگاه تقطیر, عرق گرفتن از, سکوت, خاموشی, بهرحال, باوجود ان, بهرجهت, اگرچه, گرچه, هرچند با اینکه, باوجوداینکه, ولو, ولی, هنوز, تا ان زمان, تا کنون, تا انوقت, تاحال, باز هم, بااینحال, ولی, درعین حال.

sin gas

: ارام, خاموش, ساکت, بی حرکت, راکد, همیشه, هنوز, بازهم, هنوزهم معذلک, : ارام کردن, ساکت کردن, خاموش شدن, دستگاه تقطیر, عرق گرفتن از, سکوت, خاموشی.

sin gusto

: بیمزه, بی سلیقه, بی ذاءقه.

sin habla

: صامت, لا ل, گنگ

sin hogar

: دربدر, بی خانمان, اواره.

sin lengua

: بی زبان, گنگ.

sin ms

: بسادگی, واقعا, حقیقتا.

sin plomo

: بی سرب, بدون سرب (دربین حروف چاپ).

sin sentido

: بی معنی.

sin techo

: دربدر, بی خانمان, اواره.

sin valor

: بی بها, ناچیز و بی قیمت, بی ارزش, بی اهمیت.

sinagoga

: کنیسه, پرستشگاه یهود.

sinceridad

: صدق وصفا, بی ریایی, خلوص, صمیمیت.

sincero

: راستکار, راد, درست کار, امین, جلا ل, بیغل وغش, صادق, عفیف, باز, ازاد, اشکار, باز کردن, باز شدن, بی ریا, راست نما, مخلص, صادق, صمیمی.

sinecura

: هر شغلی که متضمن مسلولیت مهمی نباشد, جیره خور ولگرد, وظیفه گرفتن وول گشتن, مفت خوری وولگردی.

sinfon a

: سمفونی, قطعه طولا نی موسیقی, هم نوا, هم نوایی.

singular

: عجیب و غریب, غیر عادی, خل, خنده دار, مختل کردن, گرفتار شدن, تکین, منفرد.

singularidad

: چیز عجیب و غریب, غرابت, غرابت, شگفتی, یکتایی, منحصر بفردی.

siniestro

: بدشگون, نامیمون, شوم, بدیمن, گمراه کننده, بدخواه, کج, نادرست, خطا, فاسد, بدیمن, بدشگون, نامیمون, شیطانی.

sinnimo

: کلمه مترادف, کلمه هم معنی.

sinsabor

: رنجش, رنجیدگی, ناخشنودی, نارضایتی, خشم, صدمه.

sint tico

: ترکیبی, مرکب از مواد مصنوعی, همگذاشت.

sinverg enza

: بی وجدان, پست, خدا نشناس, بی دین, رافضی, بدعت گذار, خبیث, ارقه, لا ت, رذل, ناکس, ادم پست, تبه کار, شریر, بدذات, پست.

sirena

: زن ماهی, حوری دریایی, افسونگر, حوری دریایی, زن دلفریب, سوت کارخانه, اژیر, حوری مانند.

sirviente

: پسر بچه, پسر, خانه شاگرد, خانگی, خانوادگی, اهلی, رام, بومی, خانه دار, مستخدم یا خادمه.

sismo

: زمین لرزه, زلزله.

sistema

: سیستم, دستگاه, منظومه.

sistemtico

: قاعده دار, با همست, همست دار.

sitiar

: احاطه کردن, مزین کردن, حمله کردن بر, بستوه اوردن, عاجز کردن.

sitio

: محل, مکان, جا, محل, مرتبه, قرار دادن, گماردن, اتاق, خانه, جا, فضا, محل, موقع, مجال, مسکن گزیدن, منزل دادن به, وسیع تر کردن, جا, صندلی, نیمکت, نشیمنگاه, مسند, سرین, کفل, مرکز, مقر, محل اقامت, جایگاه, نشاندن, جایگزین ساختن, محاصره, احاطه, محاصره کردن, محل, مقر, خال, نقطه, لک, موضع, بجا اوردن.

situaci n

: محل, مکان, موقعیت, محل, وضع.

situado

: واقع شده در, واقع در, جایگزین.

situar

: جا, محل, مرتبه, قرار دادن, گماردن, گذاردن,قراردادن,به زور واداشتن,عذاب دادن,تقدیم داشتن,تعبیر کردن,بکار بردن,منصوب کردن, ترغیب کردن,استقرار,پرتاب,سعی,ثابت, مجموعه, نشاندن, دستگاه.

slido

: شرکت, تجارتخانه, کارخانه, موسسه بازرگانی, استوار, محکم, ثابت, پابرجا, راسخ, سفت کردن, استوار کردن, قوی هیکل, تنومند, ستبر, هیکل دار, جامد, ز جسم, ماده جامد, سفت, سخت, مکعب, سه بعدی, محکم, استوار, قوی, خالص, ناب, بسته, منجمد, سخت, یک پارچه, مکعب, حجمی, سه بعدی, توپر, نیرومند, قابل اطمینان, محکم, ستبر, تنومند, قوی هیکل, خوش بنیه, درشت.

slogan

: خروش, نعره, ورد, تکیه کلا م, شعار, ارم.

small

: کوچک, خرده, ریز, محقر, خفیف, پست, غیر مهم, جزءی, کم, دون, کوچک شدن یاکردن.

smbolo

: نشان, علا مت, نماد, رمز, اشاره, رقم, بصورت سمبل دراوردن.

sntoma

: هم افت, نشان, نشانه, اثر, دلیل, علا ءم مرض, علا مت.

so ar

: خواب, خواب دیدن, رویا دیدن.

sobaco

: بغل, زیر بغل.

soberano

: پادشاه, شهریار, لیره زر, با اقتدار, دارای قدرت عالیه.

soberbio

: عالی, بسیار خوب, باشکوه, باوقار.

sobornar

: رشوه دادن, تطمیع کردن, رشوه, بدکند.

soborno

: رشوه دادن, تطمیع کردن, رشوه, بدکند, رشاء, ارتشاء, رشوه خواری, پاره ستانی, رشوه, پس زدن (ماشین وغیره), لگدزدن, بازپرداخت.

sobra

: زیادتی, مازاد, زاءد, باقی مانده, اضافه, زیادی.

sobre

: درباره, گرداگرد, پیرامون, دور تا دور, در اطراف, نزدیک, قریب, در حدود, در باب, راجع به, در شرف, در صدد, با, نزد, در, بهر سو, تقریبا, بالا تر, فرمان عقب گرد, در بالا, بالا ی, بالا ی سر, نام برده, بالا تر, برتر, مافوق, واقع دربالا, سابق الذکر, مذکوردرفوق, پاکت, پوشش, لفاف, جام, حلقه ء گلبرگ, وصل, روشن, برقرار, بالا ی, روی, بالا ی سر, بر فراز, ان طرف, درسرتاسر, دربالا, بسوی دیگر, متجاوز از, بالا یی, رویی, بیرونی, شفا یافتن, پایان یافتن, به انتها رسیدن, پیشوندی بمعنی زیادو زیاده و بیش, روی, بر, بر روی, فوق, بر فراز, بمحض, بمجرد.

sobreabrigo

: روپوش, پالتو.

sobrecargar

: زیادی بار کردن, بار اضافی.

sobrecargo

: زیاد ستاندن, زیاد بار کردن, تحمیل کردن زیاد پر کردن, اضافه کردن, نرخ اضافی مالیات اضافی, جریمه, اضافه بها.

sobrecejo

: اخم کردن, روی درهم کشیدن, اخم.

sobrecubierta

: ژاکت, نیمتنه, پوشه, جلد, کتاب, جلد کردن, پوشاندن, درپوشه گذاردن.

sobredividendo

: انعام, جایزه, حق الا متیاز, سودقرضه, پرداخت اضافی.

sobrenivel

: در بالا ی سطح زمین, در قید حیات.

sobrepeso

: چاق, سنگینی زیاد, وزن زیادی, سنگینی کردن, چاقی.

sobreprecio

: بیش از حد قیمت گذاردن.

sobresalir

: برتری داشتن بر, بهتربودن از, تفوق جستن بر, پیش رفتن, پیشرفتگی داشتن, جلو رفتن , پیش رفتگی, پیش امدگی, برامدگی, تاق نما, اویزان بودن, تهدید کردن, مشرف بودن, برامدگی داشتن, جلو امده بودن, تحمیل کردن.

sobresaltarse

: شانه خالی کردن, بخود پیچیدن, دریع داشتن, مضایقه کردن, مضایقه, امساک.

sobretodo

: کت, نیمتنه, روکش, پوشاندن, روکش کردن, اندودن, روپوش, پالتو.

sobrevivir

: زنده ماندن, باقی بودن, بیشتر زنده بودن از, گذراندن, سپری کردن, طی کردن برزیستن.

sobrina

: خویش و قوم مونث, دختر برادر یا خواهر و غیره.

sobrino

: پسر برادر, پسر خواهر, پسر برادر زن و خواهر شوهر و غیره.

sobrio

: هوشیار, بهوش, عاقل, میانه رو, معتدل, متین, سنگین, موقر, ادم هشیار(دربرابرمست), هوشیار بودن, بهوش اوردن, از مستی دراوردن.

sociable

: صمیمی, خوش مشرب, یار.

social

: انسی, دسته جمعی, وابسته بجامعه, اجتماعی, گروه دوست, معاشرتی, جمعیت دوست, تفریحی.

socialismo

: سوسیالیزم, جامعه گرایی.

socialista

: جامعه گرای, سوسیالیست, طرفدار توزیع وتعدیل ثروت.

sociedad

: انجمن, اجتماع, عوام, شرکت, انجمن, مجمع, جامعه, اجتماع, معاشرت, شرکت, حشر ونشر, نظام اجتماعی, گروه, جمعیت, اشتراک مساعی, انسگان.

socio

: هم پیوند, همبسته, امیزش کردن, معاشرت کردن, همدم شدن, پیوستن, مربوط ساختن, دانشبهری, شریک کردن, همدست, همقطار, عضو پیوسته, شریک, همسر, رفیق, شریک شدن یاکردن, شریک, همدست, انباز, همسر, یار.

socorro

: کمک کردن, یاری کردن, مساعدت کردن, پشتیبانی کردن, حمایت کردن, کمک, یاری, حمایت, همدست, بردست, یاور.

sof

: نیمکت, نیمکت مبلی نرم وفنری.

sofocante

: خفه, دلتنگ کننده, اوقات تلخ, مغرور, محافظه کار, بد اخم, لجوج.

sofocar

: خفه کردن, بستن, مسدود کردن, انسداد, اختناق, دریچه, ساسات (ماشین).

sofrenar

: ایست, مکث, درنگ, سکته, ایست کردن, مکث کردن, لنگیدن

software

: نرم افزار.

soga

: طناب, رسن, ریسمان, باطناب بستن, بشکل طناب در امدن.

sojuzgar

: زرده تخم مرغ, محتویات نطفه.

sol

: افتاب, خورشید, درمعرض افتاب قرار دادن, تابیدن, تابش افتاب, نور افتاب.

solamente

: عادل, دادگر, منصف, باانصاف, بی طرف, منصفانه, مقتضی, بجا, مستحق, :(د.گ.) فقط, درست, تنها, عینا, الساعه, اندکی پیش, درهمان دم, فقط, تنها, محض, بس, بیگانه, عمده, صرفا, منحصرا, یگانه, فقط بخاطر, فقط, منحصرا, بتنهایی.

solamente que

: مگراینکه, جز اینکه, مگر.

solapa

: ضربه, صدای چلپ, اویخته وشل, برگه یا قسمت اویخته, زبانه کفش, بال وپرزدن مرغ بهم زدن, پرزدن, دری وری گفتن, برگردان, برگردان یقه.

solariego

: نیایی, اجدادی.

soldado

: سرباز, نظامی, سپاهی, سربازی کردن, نظامی شدن.

soldador

: جوشکار, ماشین جوشکاری.

soldadura

: درزه, بند گاه, بند, مفصل, پیوندگاه, زانویی, جای کشیدن تریاک با استعمال نوشابه, لولا, مشترک, توام, شرکتی, مشاع, شریک, متصل, کردن, خرد کردن, بند بند کردن, مساعی مشترک, جوشکاری کردن, جوش دادن, پیوستن, جوش.

soldar

: لحیم, کفشیر, جوش, وسیله التیام واتصال, لحیم کردن, جوش دادن, التیام دادن, جوشکاری کردن, جوش دادن, پیوستن, جوش.

soleado

: افتابی, روشن, افتاب رو, رو بافتاب, تابناک.

solemne

: رسمی, موقر, جدی, گرفته, موقرانه, باتشریفات.

soler

: تمایل, خواسته, ایکاش, میخواستم, میخواستند.

solicitante

: درخواست دهنده, تقاضا کننده, طالب, داوطلب, متقاضی, درخواستگر, پروپاکاندچی انتخابات و غیره, رای جمع کن.

solicitar

: خواهش, درخواست, تقاضا, خواسته, خواستار شدن, تمنا کردن, تقاضا کردن.

solicitar un puesto

: بکار بردن, بکار زدن, استعمال کردن, اجرا کردن, اعمال کردن, متصل کردن, بهم بستن, درخواست کردن, شامل شدن, قابل اجرا بودن.

solicitud

: درخواست, درخواست نامه, پشت کار, استعمال.

solista

: اواز خوان مذهبی.

solitario

: تنها, تک, دلتنگ, مجرد, بیوه, یکه, مجزا ومنفرد, تنها, بیکس, غریب, بی یار, متروک, بیغوله.

solo

: تنها, یکتا, فقط, صرفا, محضا, فقط, تنها, محض, بس, بیگانه, عمده, صرفا, منحصرا, یگانه, فقط بخاطر, واحد, منفرد, تک, فرد, تنها, یک نفری, مجرد, جدا کردن, برگزیدن, انتخاب کردن, کف پا, تخت کفش, تخت, زیر, قسمت ته هر چیز, شالوده, تنها, یگانه, منحصربفرد, تخت زدن, تنها, مجرد, گوشه نشین, منزوی, پرت.

soltar

: بروزدادن, از دهان بیرون انداختن, شل کردن, لینت دادن, نرم کردن, سست کردن, از خشکی در اوردن.

solteria

: تجرد, عزبی.

soltern

: بدون عیال, عزب, مجرد, مرد بی زن, زن بی شوهر, مرد یا زنی که بگرفتن اولین درجه ء علمی دانشگاه ناءل میشود, لیسانسیه, مهندس, باشلیه, دانشیاب.

soltero

: بدون عیال, عزب, مجرد, مرد بی زن, زن بی شوهر, مرد یا زنی که بگرفتن اولین درجه ء علمی دانشگاه ناءل میشود, لیسانسیه, مهندس, باشلیه, دانشیاب, واحد, منفرد, تک, فرد, تنها, یک نفری, مجرد, جدا کردن, برگزیدن, انتخاب کردن.

solterona

: دختر خانه مانده, دختر ترشیده.

soluble

: قابل حل, حل شدنی, محلول.

soluci n

: چاره سازی, شولش, حل, محلول, راه حل, تادیه, تسویه.

solucion

: چاره سازی, شولش, حل, محلول, راه حل, تادیه, تسویه.

sombra

: سایه, حباب چراغ یا فانوس, اباژور, سایه بان, جای سایه دار, اختلا ف جزءی, سایه رنگ, سایه دار کردن, سایه افکندن, تیره کردن, کم کردن, زیر وبم کردن, سایه, ظل, سایه افکندن بر, رد پای کسی را گرفتن, پنهان کردن.

sombreado

: سایه دار, سایه افکن, مشکوک, مرموز.

sombrear

: سایه, حباب چراغ یا فانوس, اباژور, سایه بان, جای سایه دار, اختلا ف جزءی, سایه رنگ, سایه دار کردن, سایه افکندن, تیره کردن, کم کردن, زیر وبم کردن.

sombrerero

: کلا هدوز, کلا ه فروش, کلا ه فروش, زنی که کلا ه زنانه میدوزد.

sombrero

: قدح ساز, نوعی کلا ه لبه دار, کسی که باگلوله یاگوی بازی میکند, مشروب خوارافراطی, داءم الخمر, کلا ه نمدی مردانه, کلا ه, کلا ه کاردینالی.

sombrilla

: چتر, سایبان, حفاظ, چتر استعمال کردن.

sombro

: تاریک, تیره, افسرده, غم افزا.

someter

: زیرموضوع, مبتدا, موکول به, درمعرض گذاشتن.

someterse

: تسلیم کردن, اراءه دادن, تسلیم شدن.

sonar

: سنج, ترتیب زنگهای موسیقی, سازیاموسیقی زنگی, صدای سنج ایجادکردن, ناقوس رابصدا دراوردن, حلقه, زنگ زدن, احاطه کردن, صدا, اوا, سالم, درست, بی عیب, استوار, بی خطر, دقیق, مفهوم, صدا دادن, بنظر رسیدن, بگوش خوردن, بصدا دراوردن, نواختن, زدن, بطور ژرف, کاملا, ژرفاسنجی کردن, گمانه زدن.

sondar

: (ثانواس=) برای جمع اوری اراء فعالیت کردن, الک یا غربال کردن.

sondear

: (ثانواس=) برای جمع اوری اراء فعالیت کردن, الک یا غربال کردن.

sonido

: صدا, اوا, سالم, درست, بی عیب, استوار, بی خطر, دقیق, مفهوم, صدا دادن, بنظر رسیدن, بگوش خوردن, بصدا دراوردن, نواختن, زدن, بطور ژرف, کاملا, ژرفاسنجی کردن, گمانه زدن.

sonre r

: لبخند, تبسم, لبخند زدن.

sonreir

: نیش وا کردن, پوزخند زدن, دام, تله, دام افکنی, خنده نیشی, پوزخند, دندان نمایی, لبخند, تبسم, لبخند زدن.

sonrer abiertamente

: نیش وا کردن, پوزخند زدن, دام, تله, دام افکنی, خنده نیشی, پوزخند, دندان نمایی.

sonrisa

: لبخند, تبسم, لبخند زدن.

sonrisa abierta

: نیش وا کردن, پوزخند زدن, دام, تله, دام افکنی, خنده نیشی, پوزخند, دندان نمایی.

sonrisa sard nica

: نیش وا کردن, پوزخند زدن, دام, تله, دام افکنی, خنده نیشی, پوزخند, دندان نمایی.

sonsacar

: ریشخندکردن, نوازش کردن, چرب زبانی کردن, بیرون کشیدن, استخراج کردن, استنباط کردن, فریفتن, اغواکردن, تطمیع, بدام کشیدن, جلب کردن, ریشخند کردن, گول زدن, خر کردن.

sooliento

: خواب الود.

sopa

: نوعی ابگوشت, اشامه, ابگوشت, سوپ.

soplador

: دمنده, وزنده, کسی یا چیزی که بدمد یابوزد, ماشین مخصوص دمیدن.

soplar

: دمیدن, وزیدن, در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن, ترکیدن.

soplete

: چراغ جوشکاری.

soplo de viento

: روی هوایا اب شناور ساختن, وزش نسیم, بهوا راندن, بحرکت در اوردن.

soportar

: خرس, سلف فروشی سهام اوراق قرضه در بورس بقیمتی ارزانتر از قیمت واقعی, لقب روسیه ودولت شوروی, :بردن, حمل کردن, دربرداشتن, داشتن, زاییدن, میوه دادن, تاب اوردن, تحمل کردن, مربوط بودن , تحمل کردن, بردباری کردن دربرابر, طاقت چیزی راداشتن, تاب چیزی رااوردن, احتراز کردن, امساک کردن, خودداری کردن از, صرف نظر کردن, گذشتن از, اجتناب کردن از, گذشت کردن, نگهداشتن, متحمل شدن, تحمل کردن, تقویت کردن, حمایت کردن از.

soporte

: قلا ب, کروشه, حرفط, هر چیزی بشکلط, گوه زیر توپ, توپ را روی گوه قراردادن.

sorbo

: جرعه, چشش, مزمزه, خرده خرده نوشی, مزمزه کردن, خرد خرد اشامیدن, چشیدن.

sordo

: کر, فاقد قوه شنوایی.

sorna

: طعنه, وارونه گویی, گوشه و کنایه و استهزاء, مسخره, پنهان سازی, تمسخر, سخریه, طنز.

sorprender

: گرفتن, از هوا گرفتن, بدست اوردن, جلب کردن, درک کردن, فهمیدن, دچار شدن به, عمل گرفتن, اخذ, دستگیره, لغت چشمگیر, شعار, تعجب, شگفت, حیرت, متعجب ساختن, غافلگیر کردن.

sorpresa

: شگفتی, سرگشتگی, حیرت, بیهوشی, حیرانی, تعجب, شگفت, حیرت, متعجب ساختن, غافلگیر کردن.

sorteo

: کشیدن, رسم کردن, بیرون کشیدن, دریافت کردن, کشش, قرعه کشی.

sosegado

: ارامش, بی سروصدایی, اسوده, سکوت, ارام, ساکت, ساکن, : ارام کردن, ساکت کردن, فرونشاندن, ارام, ملا یم, متین, موقر, جدی, تسکین دهنده.

soso

: بیمزه, بی سلیقه, بی ذاءقه.

sospecha

: بدگمانی, سوء ظن, تردید, مظنون بودن.

sospechar

: بدگمان شدن از, ظنین بودن از, گمان کردن, شک داشتن, مظنون بودن, مظنون, موردشک.

sospechoso

: مثل ماهی, ماهی دار, مورد تردید, مشکوک, بدگمان, ظنین, حاکی از بدگمانی, مشکوک.

sost n

: پستان بند, پستان بند, مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد, تکیه گاه اصلی, وابستگی عمده, نقطه اتکاء, ستون, پایه, جرز, رکن, ارکان, ستون ساختن, تحمل کردن, حمایت کردن, متکفل بودن, نگاهداری, تقویت, تایید, کمک, پشتیبان زیر برد, زیر بری, پشتیبانی کردن.

sosten

: پستان بند.

sostener

: خرس, سلف فروشی سهام اوراق قرضه در بورس بقیمتی ارزانتر از قیمت واقعی, لقب روسیه ودولت شوروی, :بردن, حمل کردن, دربرداشتن, داشتن, زاییدن, میوه دادن, تاب اوردن, تحمل کردن, مربوط بودن, تحمل کردن, حمایت کردن, متکفل بودن, نگاهداری, تقویت, تایید, کمک, پشتیبان زیر برد, زیر بری, پشتیبانی کردن.

sostn de la familia

: متکفل, کفیل خرج, نان اور.

sostuvo

: گمانه, سوراخ کردن, سنبیدن, سفتن, نقب زدن, بامته تونل زدن, خسته کردن, موی دماغ کسی شدن, خسته شدن, منفذ, سوراخ, مته, وسیله سوراخ کردن, کالیبر تفنگ, خسته کننده.

sota

: رند, ادم رذل, فرومایه, پست و حقیر.

sotavento

: سمت پناه دار, انسوی کشتی که از باد در پناه است, بادپناه, حمایت.

soto

: درختستان, بیشه.

sovietico

: هیلت حاکمه اتحاد جماهیر شوروی, شوروی.

soy

: هستم, اول شخص.

spanish

: شکست دادن, هزیمت, مغلوب ساختن.

sperar

: تپیدن, زدن, کتک زدن, چوب زدن, شلا ق زدن,کوبیدن, :ضرب, ضربان نبض وقلب, تپش, ضربت موسیقی, غلبه, پیشرفت, زنش.

spero

: تند, پرتگاه دار, سراشیبی, ناگهان, ناگهانی, بیخبر, درشت, جداکردن, زبر, خشن, زمخت, بی ادب, تند, درشت, خشن, ناگوار, زننده, ناملا یم, زبر, خشن, درشت, زمخت, ناهموار, ناهنجار, دست مالی کردن, بهم زدن, زمخت کردن, سخت, سخت گیر, طاقت فرسا, شاق, شدید, سخت, اکید, سخت گیر, یک دنده, محض, نص صریح, محکم.

spid

: افعی, تیره مار, تیرمار, ادم خاءن و بدنهاد, شریر.

sptico

: وابسته به گندیدگی, جسم عفونی, ماده عفونی, گندیده, الوده, چرکی.

srdido

: چرکین, کثیف, پلید.

sta noche

: امشب.

stand

: ایستادن, تحمل کردن, موضع, دکه, بساط.

starter

: خفه کردن, بستن, مسدود کردن, انسداد, اختناق, دریچه, ساسات (ماشین).

ste

: این, .

sto

: این, .

stos

: اینها, اینان.

su

: اورا (مونث), ان زن را, باو, مال او, ضمیر ملکی سوم شخص مفردمذکر, مال او (مرد), مال انمرد, مال او, مال ان, شان, خودشان, مال ایشان, مال انها, مال شما, مربوط به شما, متعلق به شما.

su ter

: عرق گیر, کسیکه عرق میکند, پلوور, ژاکت.

suave

: مرهم, دارای خاصیت مرهم, خنک کننده, خوشبو, نجیب, با تربیت, ملا یم, ارام, لطیف, مهربان, اهسته, ملا یم کردن, رام کردن, ارام کردن, رسیده, نرم, جا افتاده, دلپذیر, مهربان, ملا یم, سست, مهربان, معتدل.

suavizar

: فرو نشاندن, ارام کردن, نرم کردن, تسکین دادن, خواباندن, سطح صاف, قسمت صاف هر چیز, هموار, نرم, روان, سلیس, بی تکان, بی مو, صیقلی, ملا یم, دلنواز, روان کردن, ارام کردن, تسکین دادن, صاف شدن, ملا یم شدن, صاف کردن, بدون اشکال بودن, صافکاری کردن, اب دادن (فلز), درست ساختن, درست خمیر کردن, ملا یم کردن, معتدل کردن, میزان کردن, مخلوط کردن, مزاج, حالت, خو, خلق, قلق, خشم, غضب.

subacutico

: زیر اب, چیر ابی, زیر ابزی.

subalterno

: تابع, مادون, مرءوس.

subasta

: حراج, مزایده, حراج کردن, بمزایده گذاشتن.

subastador

: دلا ل حراج, حراجی, حراج کننده.

subestimar

: ناچیز پنداشتن, دست کم گرفتن, تخمین کم.

subida

: سربالا یی, فراز, صعود, ترقی, عروج, فرازروی, بالا رفتن, صعود کردن, ترقی کردن, تپه, پشته, تل, توده, توده کردن, انباشتن, برخاستن, ترقی کردن, ترقی خیز, شیب دار, زمین سراشیب, شیب, سرازیری, سربالا یی, کجی, انحراف, سراشیب کردن, سرازیر شدن.

subir

: برخاستن, بلند شدن, رخ دادن, ناشی شدن, بوجود اوردن, برامدن, طلوع کردن, قیام کردن, طغیان کردن, فرازیدن, بالا رفتن, صعود کردن, بلند شدن, جلوس کردن بر, بالا رفتن, صعود کردن, ترقی کردن, بالا بردن, ترقی دادن, اضافه حقوق, برخاستن, ترقی کردن, ترقی خیز.

sublevaci n

: طغیان, سرکشی, شورش, تمرد.

sublevar

: شورش یا طغیان کردن, اظهار تنفر کردن, طغیان, شورش, بهم خوردگی, انقلا ب, شوریدن.

submarino

: زیر دریایی, تحت البحری, زیر دریا حرکت کردن, با زیر دریایی حمله کردن.

subordinado

: فرعی, کمکی, تابع, مادون, مرءوس.

subrayado

: زیر چیزی خط کشیدن, تاکید کردن, خط زیرین.

subrayar

: زیر چیزی خط کشیدن, تاکید کردن, خط زیرین.

subscripcin

: اشتراک, وجه اشتراک مجله, تعهد پرداخت.

subscriptor

: مشترک روزنامه وغیره, امضا کننده.

subsidio

: اهداء, بخشش, عطا, امتیاز, اجازه واگذاری رسمی, کمک هزینه تحصیلی, دادن, بخشیدن, اعطا کردن, تصدیق کردن, مسلم گرفتن, موافقت کردن, اعانه, کمک هزینه, کمک مالی.

subsistencia

: نگاه داشتن, اداره کردن, محافظت کردن, نگهداری کردن,نگاهداری, حفاظت, امانت داری, توجه, جلوگیری کردن, ادامه دادن, مداومت بامری دادن.

substancia

: چیز, ماده, کالا, جنس, مصالح, پارچه, چرند, پرکردن, تپاندن, چپاندن, انباشتن.

substancial

: قوی, سنگین.

substantivo

: اسم, نام, موصوف, قاءم بذات, متکی بخود, مقدار زیاد, دارای ماهیت واقعی, حقیقی, شبیه اسم, دارای خواص اسم.

substituir

: جایگزین کردن, عوض, جانشین, تعویض, جانشین کردن, تعویض کردن, جابجاکردن, بدل.

substituto

: جایگزینی.

subterr neo

: راه اهن زیر زمینی, تشکیلا ت محرمانه و زیرزمینی, واقع در زیرزمین, زیر زمین.

suburbano

: اهل حومه شهر, برون شهری.

suburbio

: حومه شهر, برون شهر.

subvencin

: اهداء, بخشش, عطا, امتیاز, اجازه واگذاری رسمی, کمک هزینه تحصیلی, دادن, بخشیدن, اعطا کردن, تصدیق کردن, مسلم گرفتن, موافقت کردن.

subyugar

: سراسر پوشاندن, غوطه ور ساختن, پایمال کردن, مضمحل کردن, مستغرق دراندیشه شدن, دست پاچه کردن, درهم شکستن.

suceder

: در رسیدن, اتفاق افتادن, رخ دادن, روی دادن, روی دادن, رخ دادن اتفاق افتادن, واقع شدن, تصادفا برخوردکردن, پیشامدکردن, رخ دادن, واقع شدن, اتفاق افتادن, کامیاب شدن, موفق شدن, نتیجه بخشیدن, بدنبال امدن, بطور توالی قرار گرفتن.

sucesi n

: پی رفت, توالی, ترادف, تسلسل, تابعیت, رشته, ترتیب, به ترتیب مرتب کردن.

suceso

: رویداد.

suciedad

: چرک, کثافت, لکه, خاک, کود, کودتازه, سرگین, کثافت, پول, الوده کردن, خراب کردن, زحمت کشیدن.

sucinto

: مختصر, موجز, کوتاه, لب گو, فشرده ومختصر.

sucio

: تیره رنگ, چرک, دودی رنگ, چرکین, چرک, کثیف, زشت, کثیف کردن, چرکین, کثیف, پلید, ناپاک, پلید, شنیع, ملعون, غلط, نادرست, خلا ف, طوفانی, حیله, جرزنی, بازی بیقاعده, ناپاک کردن, لکه دار کردن, گوریده کردن, چرک شدن, بهم خوردن, گیرکردن, نارو زدن (در بازی), کثیف, سیاه, کرم خورده, کرمو, کثیف, شلخته, ناپاک, نجس, غیر سالم, الوده.

suculento

: ابدار, شیره دار, شاداب, پر اب, بارانی, خوشمزه, لذیذ, شیرین, دلپذیر, شهوت انگیز, ابدار, شاداب, پرطراوت.

sucumbir

: از پای در امدن, تسلیم شدن, سرفرود اوردن.

sucursal

: شاخه, شاخ, فرع, شعبه, رشته, بخش, شاخه دراوردن, شاخه شاخه شدن, منشعب شدن, گل وبوته انداختن, مشتق شدن, جوانه زدن, براه جدیدی رفتن.

sudar

: تعریق, عرق ریختن, عرق کردن, دفع کردن, خوی, عرق کردن, عرق, عرق ریزی, مشقت کشیدن.

sudor

: عرق بدن, کارسخت, عرق ریزی, خوی, عرق کردن, عرق, عرق ریزی, مشقت کشیدن.

sueco

: اهل سوءد, سوءدی, اهل سوءد.

suegra

: قانون.

suela

: کف پا, تخت کفش, تخت, زیر, قسمت ته هر چیز, شالوده, تنها, یگانه, منحصربفرد, تخت زدن.

sueldo

: پرداختن, دادن, کار سازی داشتن, بجااوردن, انجام دادن, تلا فی کردن, پول دادن, پرداخت, حقوق ماهیانه, اجرت, وابسته به پرداخت, حقوق, شهریه, مواجب, حقوق دادن, مزد, دستمزد, اجرت, کار مزد, دسترنج, حمل کردن, جنگ بر پا کردن, اجیر کردن, اجر.

suelo

: ته, پایین, تحتانی, خاک, زمین, سطح زمین, کره زمین, دنیای فانی, سکنه زمین, با خاک پوشاندن, کف, اشکوب, طبقه, بنیاد, شالوده, تاسیس, زمین, خاک, میدان, زمینه, کف دریا, اساس, پایه, بنا کردن, برپا کردن, بگل نشاندن, اصول نخستین را یاد دادن(به), فرودامدن, بزمین نشستن, اساسی, زمان ماضی فعل.دنءرگ , خاک, کثیف کردن, لکه دار کردن, چرک شدن, خاک, زمین, کشور, سرزمین, مملکت پوشاندن باخاک, خاکی کردن.

suelto

: شل, سست, لق, گشاد, ول, ازاد, بی ربط, هرزه, بی بندوبار, لوس وننر, بی پایه, بی قاعده, رهاکردن, درکردن(گلوله وغیره), منتفی کردن, برطرف کردن, شل وسست شدن, نرم وازاد شدن, حل کردن, از قید مسلولیت ازاد ساختن, سبکبار کردن, پرداختن.

sueo

: خواب, خواب دیدن, رویا دیدن, خواب, خوابیدن, خواب رفتن, خفتن.

suero

: اب خون, خونابه, سرم, اب پنیر.

suerte

: بخت, تصادف, شانس, فرصت, مجال, اتفاقی, اتفاق افتادن , سرنوشت, ابشخور, تقدیر, نصیب و قسمت, بحث واقبال, طالع, خوش بختی, شانس, مال, دارایی, ثروت, اتفاق افتادن, مقدرکردن, گونه, نوع, قسم, جور, جنس, گروه, دسته, کیفیت, جنسی,(درمقابل پولی), غیرنقدی, مهربان, مهربانی شفقت امیز, بامحبت, بسی, بسیار, چندین, قواره, تکه, سهم, بخش, بهره, قسمت, سرنوشت, پارچه, قطعه, توده انبوه, قرعه, محوطه, قطعه زمین, جنس عرضه شده برای فروش, کالا, بقطعات تقسیم کردن (با out), تقسیم بندی کردن, جورکردن, بخش کردن, سهم بندی کردن, شانس, بخت, اقبال, خوشبختی, جور, قسم, نوع, گونه, طور, طبقه, رقم, جورکردن, سوا کردن, دسته دسته کردن, جور درامدن, پیوستن, دمساز شدن

suficiencia

: کفایت.

suficiente

: کافی, بس, باندازه ء کافی, نسبتا, انقدر, بقدرکفایت, باندازه, بسنده, بس, بسنده, کافی, شایسته, صلا حیت دار, قانع.

sufragio

: حق رای وشرکت در انتخابات, رای.

sufrido

: شکیبا, بردبار, صبور, از روی بردباری, پذیرش, بیمار, مریض.

sufrimiento

: رنج, رنجوری, پریشانی, غمزدگی, مصیبت, شکنجه, درد, سوگ, غم, غم واندوه, غصه, حزن, مصیبت, غمگین کردن, غصه دار کردن, تاسف خودن.

sufrir

: ازار رساندن, اسیب زدن به, ازردن, اذیت کردن, جریحه دار کردن, خسارت رساندن, اسیب, ازار, زیان, صدمه, اسیب زدن (به), ازار رساندن(به), تحمل کردن, کشیدن, تن در دادن به, رنج بردن.

sufrir quemaduras

: افتاب سوخته کردن, افتاب زدگی.

sugerir

: اشاره کردن بر, بفکرخطور دادن, اظهار کردن, پیشنهاد کردن, تلقین کردن.

sugestin

: اشاره, تلقین, اظهار عقیده, پیشنهاد, الهام.

suicidio

: خودکشی, انتحار, خودکشی کردن, وابسته به خود کشی.

suiguente

: تعقیب, پیروی, زیرین, ذیل, شرح ذیل, بعد, دیگر, اینده, پهلویی, جنبی, مجاور, نزدیک ترین, پس ازان, سپس, بعد, جنب, کنار.

suizo

: سویسی.

sujetador

: پستان بند, پستان بند, چفت, بست.

sujetar

: بستن, پیوستن, پیوست کردن, ضمیمه کردن, چسباندن, نسبت دادن, گذاشتن, ضبط کردن, توقیف شدن, دلبسته شدن, گیره, کلا ج, پیروزی یافتن بر, فتح کردن, تسخیر کردن, چنگ زنی, چنگ, نیروی گرفتن, ادراک و دریافت, انفلوانزا, گریپ, نهر کوچک, نهر کندن, محکم گرفتن, چسبیدن به, بتصرف اوردن, ربون, قاپیدن, توقیف کردن, دچار حمله (مرض وغیره) شدن, درک کردن.

sujeto

: زیرموضوع, مبتدا, موکول به, درمعرض گذاشتن, موضوع, مطلب, مقاله, فرهشت, انشاء, ریشه, زمینه, مدار, نت, شاهد.

suma

: افزایش, اضافه, لقب, متمم اسم, اسم اضافی, ضمیمه, جمع (زدن), ترکیب چندماده با هم, سرزدن, بالغ شدن, رسیدن, :مبلغ, مقدار میزان, جمع کردن, حاصل جمع, مجموع, کل, کلی, تام, مطلق, مجموع, جمع, جمله, سرجمع, حاصل جمع, جمع کردن, سرجمع کردن.

sumamente

: بشدت, بافراط.

sumar

: افزودن, اضافه کردن.

sumario

: دفتر ثبت دعاوی حقوقی, ثبت کردن, خلا صه, مختصر, موجز, اختصاری, ملخص, انجام شده بدون تاخیر, باشتاب.

sumergir

: شیب, غوطه دادن, تعمید دادن, غوطه ور شدن, پایین امدن, سرازیری, جیب بر, فرو رفتگی, غسل.

suministrar

: مبله کردن, دارای اثاثه کردن, مجهز کردن, مزین کردن, تهیه کردن, منبع, موجودی, تامین کردن, تدارک دیدن.

suministro

: منبع, موجودی, تامین کردن, تدارک دیدن.

superar

: تپیدن, زدن, کتک زدن, چوب زدن, شلا ق زدن,کوبیدن, :ضرب, ضربان نبض وقلب, تپش, ضربت موسیقی, غلبه, پیشرفت, زنش, تجاوز کردن, متجاوز بودن, بهتر از دیگری انجام دادن, شکست دادن, چیره شدن, پیروز شدن بر, مغلوب ساختن, غلبه یافتن, پیش افتادن از, بهتر بودن از, تفوق جستن.

superficial

: اماتوروار, ناشی, صوری, سطحی, سرسری, ظاهری.

superficie

: مساحت, فضا, ناحیه, صورت, نما, روبه, مواجه شدن, قله, نوک, اوج, ذروه, اعلی درجه, رویه, سطح, ظاهر, بیرون, نما, ظاهری, سطحی, جلا دادن, تسطیح کردن, بالا امدن (به سطح اب), سر, نوک, فرق, رو, قله, اوج, راس, روپوش, کروک, رویه, درجه یک فوقانی, کج کردن, سرازیر شدن.

superfluo

: دارای اطناب, حشو, افزونه, زاءد, زیادی, غیر ضروری, اطناب امیز.

superior

: بالا یی, بالا تر, مافوق, ارشد, برتر, ممتاز, سر, نوک, فرق, رو, قله, اوج, راس, روپوش, کروک, رویه, درجه یک فوقانی, کج کردن, سرازیر شدن, بالا یی, فوقانی.

superlativo

: عالی, بالا ترین, بیشترین, درجه عالی, صفت عالی, افضل, مبالغه امیز.

supermarcado

: ابر بازار, فروشگاه بزرگ.

supermercado

: ابر بازار, فروشگاه بزرگ.

superpotencia

: ابر قدرت, ابر نیرو.

supersticin

: موهوم پرستی, خرافات, موهوم, موهومات.

supervisar

: نظارت کردن, برنگری کردن, رسیدگی کردن.

supervisi n

: نظارت, سرپرستی.

supervisor

: ناظر, سرپرست.

supervivencia

: ابقاء, بقا, برزیستی.

suplemento

: متمم, مکمل, ضمیمه, الحاق, زاویه مکمل, تکمیل کردن, ضمیمه شدن به, پس اورد, هم اورد.

suplicar

: سوگند دادن, قسم دادن, لا به کردن, تقاضا کردن, به اصرار تقاضا کردن(از), مصدر فعل بودن, امر فعل بودن, وجود داشتن, زیستن, شدن, ماندن, باش, خواهش کردن (از), خواستن, گدایی کردن, استدعا کردن, درخواست کردن, درخواست کردن از, عجز و لا به کردن به, التماس کردن به, استغاثه کردن از, دعا کردن, نماز خواندن, بدرگاه خدا استغاثه کردن, خواستارشدن, درخواست کردن.

supo

: دانست.

suponer

: فرض کردن, پنداشتن, گرفتن, حدس, گمان, ظن, تخمین, فرض, حدس زدن, تخمین زدن, فرض کردن, برانگاشتن, فرض کردن, مسلم دانستن, احتمال کلی دادن, فضولی کردن , فرض کردن, پنداشتن, فرض کنید, حدس زدن, گمان بردن, حدس, گمان, تخمین, ظن.

suposicin

: فرض, پنداشت.

supositorio

: شیاف, شاف, شیاف طبی, دوای مقعدی.

supresi n

: کاهش, تخطفیف, فروکش, جلوگیری, غصب.

suprimir

: برانداختن, ازمیان بردن, منسوخ کردن, ادامه ندادن, بس کردن, موقوف کردن, قطع کردن.

supurar

: تخلیه, خالی کردن, چرک, فساد, چرک کردن, گندیدن.

sur

: جنوب, جنوبی, بسوی جنوب, نیم روز.

surco

: شیار, خیاره, خط, گودی, جدول, کانال, خان تفنگ,(مج.) کارجاری ویکنواخت, عادت زندگی, خط انداختن, شیار دار کردن.

surgir

: ظاهرشدن, پدیدار شدن, برخاستن, بلند شدن, رخ دادن, ناشی شدن, بوجود اوردن, برامدن, طلوع کردن, قیام کردن, طغیان کردن, پدیدار شدن, بیرون امدن, کارگاه بافندگی, دستگاه بافندگی, نساجی, جولا یی, متلا طم شدن(دریا), ازخلا ل ابریا مه پدیدارشدن, ازدور نمودار شدن, بزرگ جلوه کردن, رفعت, بلندی, جلوه گری از دور, پدیدارازخلا ل ابرها, جوانه زدن, سبز شدن, جوانه, شاخه.

surtido

: جور شده, همه فن حریف, همسر, یار, درخور, مناسب, ترتیب, مجموعه, دسته, دسته بندی, طبقه بندی.

surtidor

: نسخه پیچ, ناظرهزینه, تلگراف, دوافروش, کمک داروساز.

suscripcin

: اشتراک, وجه اشتراک مجله, تعهد پرداخت.

suscrito

: امضاء کننده زیر, دارای امضاء (در زیر صفحه).

suspender

: اویزان شدن یا کردن, اندروابودن, معلق کردن, موقتا بیکار کردن, معوق گذاردن.

suspensi n

: بی تکلیفی, وقفه, تعلیق, توقف, وقفه, تعطیل, ایست, تعلیق, بی تکلیفی, اویزان, اویزانی, اندروا, اونگان, اندروایی, اویزش.

suspicacia

: بدگمانی, سوء ظن, تردید, مظنون بودن.

suspicaz

: بدگمان, بدگمان, ظنین, حاکی از بدگمانی, مشکوک.

sustancia

: جان کلا م, ملخص, لب کلا م, نکته مهم, مطلب عمده, مراد, جسم, جوهر, مفاد, استحکام.

sustancial

: ذاتی, جسمی, اساسی, مهم, محکم, قابل توجه.

sustantivo

: اسم, نام, موصوف.

sustento

: وسیله معاش, معاش, اعاشه, معیشت, غذا, قوت, خوراک, تغذیه.

sustituir

: عوض, جانشین, تعویض, جانشین کردن, تعویض کردن, جابجاکردن, بدل.

sustituto

: نماینده, وکیل, جانشین, نایب, قاءم مقام, عوض, جانشین, تعویض, جانشین کردن, تعویض کردن, جابجاکردن, بدل.

susto

: ترس ناگهانی, هراس, وحشت, ترساندن, رم دادن, ترساندن, چشم زهره گرفتن, هراسانده, گریزاندن, ترسیدن, هراس کردن, بیم, خوف, رمیدگی, رم, هیبت, محل هراسناک.

sustraer

: منها, کم کردن, کاستن (از), تنزل دادن, فتح کردن, استحاله کردن, مطیع کردن, کاستن, تفریق کردن.

susurrar

: نجوا, بیخ گوشی, نجواکردن, پچ پچ کردن.

susurro

: نجوا, بیخ گوشی, نجواکردن, پچ پچ کردن.

sutil

: ظریف, خوشمزه, لطیف, نازک بین, حساس, جریمه, تاوان, غرامت, جریمه کردن, جریمه گرفتن از, صاف کردن, کوچک کردن, صاف شدن, رقیق شدن, خوب, فاخر, نازک, عالی, لطیف, نرم, ریز, شگرف, بند شیطان, لعاب خورشید, لعاب عنکبوت, پارچه بسیار نازک, تنزیب, نازک, لطیف, سبک, زیرک, محیل, ماهرانه, دقیق, لطیف, تیز ونافذ.

sutura

: کوک, بخیه, بخیه جراحی, بخیه زدن.

suyo

: مال شما, مال خود شما(ضمیر ملکی).

T

t

: تو, توبکسی خطاب کردن, یک هزار دلا ر, شما, شمارا.

t

: چای, رنگ چای.

t a

: عمه, خاله, زن دایی, زن عمو.

t cito

: ضمنی, ضمنا, مفهوم, مقدر, خاموش, بارامی وسکوت.

t cnico

: فن, شیوه, فن, اصطلا حات و قواعد فنی, فنی, صناعت, شگردگر, متخصص فنی, ذیفن, کارشناس فنی, اهل فن, کاردان.

t cticas

: جنگ فن, تدابیر جنگی, جنگ دانی, رزم ارایی, فنون.

t mido

: خجالتی, کمرو, رموک, ترسو, مواظب, ازمایش, پرتاب, رم کردن, پرت کردن, ازجا پریدن, ترسو, کمرو, محجوب.

t mismo

: خود شما, شخص شما.

t mpano

: پرده گوش, پرده صماخ, نقاره, دهل, کوس.

t mpano de hielo

: توده یخ غلتان, کوه یخ شناور, توده یخ شناور.

t nel

: تونل, نقب, سوراخ کوه, نقب زدن, تونل ساختن, نقب راه

t nica

: مفتاح, راهنما, نطق اصلی کردن.

t pa

: باشلق یا کلا ه مخصوص کشیشان, روسری, روپوش, کلا هک دودکش, کروک درشکه, اوباش, کاپوت ماشین, سرپوش, کلا هک, دریچه, پلک چشم, چفت, کلا هک گذاشتن, دریچه گذاشتن, چفت زدن به.

t pico

: منشی, خیمی, نهادی, نهادین, منش نما, نشان ویژه, صفت ممیزه, مشخصات, نوعی.

t tanos

: کزاز, تشنج.

t xico

: زهردار, سمی, زهری, سمی, ناشی از زهر اگینی, زهراگین.

t.v.

: اینده, وارد.

tab

: تابو, حرام, منع یا نهی مذهبی, حرام شمرده.

taba

: استخوان قوزک, کعب.

tabaco

: تنباکو, توتون, دخانیات.

tabaconero

: تنباکو فروش, توتون فروش, توتونچی.

taberna

: میل, میله, شمش, تیر, نرده حاءل, مانع, جای ویژه زندانی در محکمه, وکالت, دادگاه, هیلت وکلا ء, میکده, بارمشروب فروشی, ازبین رفتن(ادعا) رد کردن دادخواست, بستن, مسدودکردن, بازداشتن, ممنوع کردن, بجز, باستنثاء, بنداب, میخانه ادمی که از این میخانه بان میخانه برود, خمار(کهامماار), میخانه.

tabernculo

: خیمه, پرستشگاه موقت, مرقد, جایگزین شدن.

tabique

: تیغه, دیواره, وسیله یا اسباب تفکیک, حد فاصل, اپارتمان, تقسیم به بخش های جزء کردن, تفکیک کردن, جدا کردن, دیوار, جدار, حصار, محصور کردن, حصار دار کردن, دیوار کشیدن, دیواری.

tabl n

: قطعه, قسمت, واحد, قسمتی از برنامه, تخته, تخته میز و پیشخوان مهمانخانه, تخته پوش کردن, تخته تخته کردن

tabla

: تخته, تابلو, نقشه, نمودار, جدول (اطلا عات), گرافیگ, ترسیم اماری, بر روی نقشه نشان دادن, کشیدن, طرح کردن, نگاره, توفال, توفال کوبی کردن, اهن نبشی, قطعه, قسمت, واحد, قسمتی از برنامه, تخته, تخته میز و پیشخوان مهمانخانه, تخته پوش کردن, تخته تخته کردن , تاقچه, رف, فلا ت قاره, هر چیز تاقچه مانند, در تاقچه گذاشتن, کنار گذاشتن, تخته باریک, لوحه سنگ باریک, توفال, سراشیبی یا نمای بام, میله, چوب مداد, میله پشت صندلی, کفل, دنده ها, توفالی, باریک, میله میله, زدن, پرتاب شدن, شکافتن, ضربه شدید, جدول, میز, مطرح کردن.

tabla de ajedrez

: تخته شطرنج.

tabla de surf

: تخته مخصوص اسکی روی اب, اسکی ابی بازی کردن.

tabla para surf

: تخته مخصوص اسکی روی اب, اسکی ابی بازی کردن.

tablero

: تخته, تابلو.

tablero de instrumentos

: داشبورد.

tabletilla

: لوح, لوحه, صفحه, تخته, ورقه, قرص, بر لوح نوشتن.

tablilla

: برامدگی کوچک, توفال, اهن نبشی, خرد وقطعه قطعه کردن,تراشه کردن, تراشه, نوار یا تراشه ایکه برای بستن استخوان شکسته بکار میرود.

tabulador

: جدول بند.

tabuladora

: جدول بند.

tabular

: جدولی, فهرستی, تخته ای, لوحی, کوهمیزی, جدول بندی کردن.

taburete plegable

: عسلی تاشو.

tac n

: پاشنه, پشت سم, پاهای عقب (جانوران), ته, پاشنه کف, پاشنه جوراب, پاشنه گذاشتن به, کج شدن, یک ور شدن.

taca o

: ادم ارزان خر, شخص خسیس.

tacada

: انقصال, شکستگی, شکستن.

tacano

: گران کیسه, خسیس, تنک چشم, للیم, ناشی از خست.

tachar

: پاک کردن, اثارچیزی رااز بین بردن, خراشیدن, تراشیدن, محوکردن.

tachuela

: میخ سرپهن کوچک, پونز, رویه, مشی, خوراک, میخ زدن, پونز زدن, ضمیمه کردن.

taciturna

: کم حرف, کم گفتار, کم سخن, خاموش, ارام.

taciturno

: کم حرف, کم گفتار, کم سخن, خاموش, ارام.

tacmetro

: اندازه گیر سرعت چرخش.

tacto

: دست زدن به, لمس کردن, پرماسیدن, زدن, رسیدن به, متاثر کردن, متاثر شدن, لمس دست زنی, پرماس, حس لا مسه.

taer

: باج, هزینه.

tajada

: برش, قاش, تکه, باریکه, باریک, گوه, سهم, قسمت, تیغه گوشت بری, قاش کردن, بریدن.

tajar

: ریز ریز کردن, بریدن, جدا کردن, شکستن, کلنگ, سرفه خشک وکوتاه, چاک, برش, شکافی که بر اثر بیل زدن یا شخم زده ایجاد میشود, ضربه, ضربت, بریدن,زخم زدن, خردکردن, بیل زدن, اسب کرایه ای, اسب پیر, درشکه کرایه, نویسنده مزدور, جنده, بریدن, قطع کردن, انداختن (درخت وغیره), ضربت, شقه, ذبح, شکاف یاترک نتیجه ضربه, برش, قاش, تکه, باریکه, باریک, گوه, سهم, قسمت, تیغه گوشت بری, قاش کردن, بریدن.

take

: دستبرد زدن, دزدیدن, بسرقت بردن, ربودن, بلند کردن چیزی.

taker

: دزد, مرتکب سرقت.

tal

: چنین, یک چنین, این قبیل, این جور, این طور.

tal n

: پاشنه, پشت سم, پاهای عقب (جانوران), ته, پاشنه کف, پاشنه جوراب, پاشنه گذاشتن به, کج شدن, یک ور شدن, رسید, اعلا م وصول, دریافت, رسید دادن, اعلا م وصول نمودن, وصول کردن, بزهکاران را تحویل گرفتن, کنده, ریشه, ته سیگار, ته چک, ته سوش, ته, ته بلیط, کوتوله, از بیخ کندن, تحلیل بردن, راندن, کوبیدن, چنگال, ناخن, پنجه, پاشنه پا, پاشنه.

tal vez

: شاید, احتمالا, گویا, شاید, ممکن است, توان بود, اتفاقا.

tala

: سد درختی.

taladradora

: مته دستی مخصوص سوراخ کردن سنگ.

taladrar

: گمانه, سوراخ کردن, سنبیدن, سفتن, نقب زدن, بامته تونل زدن , خسته کردن, موی دماغ کسی شدن, خسته شدن, منفذ, سوراخ, مته, وسیله سوراخ کردن, کالیبر تفنگ, خسته کننده, تمرین, مشق نظامی, مته زدن, مته, تعلیم دادن, تمرین کردن.

taladro

: تمرین, مشق نظامی, مته زدن, مته, تعلیم دادن, تمرین کردن.

talante

: ظهور, پیدایش, ظاهر, نمایش, نمود, سیما, منظر, نگاه, نظر, نگاه کردن, نگریستن, دیدن, چشم رابکاربردن, قیافه, ظاهر, بنظرامدن مراقب بودن, وانمود کردن, ظاهر شدن, جستجو کردن, سیما, وضع, قیافه, ظاهر.

talco

: طلق, طلق زدن به, باطلق ساختن.

talento

: استعداد, گنجایش, شایستگی, لیاقت, تمایل طبیعی, میل ذاتی, حالت, مشرب, خو, مزاج, تمایل, استادان دانشکده یا دانشگاه, استعداد, قوه ذهنی, استعداد فکری, بخشش, پیشکشی, پیشکش, نعمت, موهبت, استعداد, پیشکش کردن (به), بخشیدن (به), هدیه دادن, دارای استعداد کردن, ره اورد, هدیه, استعداد, نعمت خدا داده, درون داشت.

talentoso

: استعداد, نعمت خدا داده, درون داشت.

talentudo

: بافکر, خوش فکر.

talismn

: طلسم, تعویذ, جادو, جادوگرانه.

talla

: حکاکی, بریدن.

tallar

: حک کردن, تراشیدن, کنده کاری کردن, بریدن.

taller

: دکان, مغازه, کارگاه, تعمیر گاه, فروشگاه, خرید کردن, مغازه گردی کردن, دکه, اتاق کار, کارگاه.

tallo

: ستاک, ساقه, تنه, میله, گردنه, دنباله, دسته, ریشه, اصل, دودمان, ریشه لغت قطع کردن, ساقه دار کردن, بند اوردن.

talonario

: دفترچه چک (بانک).

tamao

: اندازه, قد, مقدار, قالب, سایز, ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه, چسب زنی, اهارزدن, بر اورد کردن.

tamarindo

: تمبر هندی.

tambalear

: بالا وپایین رفتن, الله کلنگ بازی کردن, پس وپیش رفتن, تلوتلو خوردن.

tambalearse

: چرخش ناگهانی کشتی بیک سو, کج شدن, فریب, خدعه, گوش بزنگی, امادگی, شکست فاحش, نوسان, تلوتلو خوردن, نخ پیچیده بدور قرقره, ماسوره, قرقره فیلم, حلقه فیلم, مسلسل, متوالی, پشت سر هم, چرخیدن, گیج خوردن, یله رفتن, تلو تلو خوردن, تلوتلو خوردن, یله رفتن, لنگیدن, گیج خوردن, بتناوب کار کردن, متناوب, تردیدداشتن, تردید کردن, پس و پیش رفتن, تلو تلو خوردن, متزلزل شدن.

tambi n

: نیز, همچنین, همینطور, بعلا وه, گذشته از این, زیاد, بیش از حد لزوم, بحد افراط, همچنین, هم, بعلا وه, نیز.

tambor

: طبله, طبل.

tamborn

: دایره زنگی, دایره, دایره زنگی زدن.

tamiz

: الک, اردبیز, پرویزن, غربال, الک کردن, غربال کردن.

tamizar

: الک, اردبیز, پرویزن, غربال, الک کردن, غربال کردن, الک کردن, بیختن, وارسی کردن, الک.

tamp n

: دو شاخه, توپی یا کهنه مخصوص گرفتن سوراخی, باکهنه گرفتن (سوراخ), پنبه یا کهنه قاعدگی.

tampoco

: نه این و نه ان, هیچیک, هیچیک از این دو.

tan

: چنین, اینقدر, اینطور, همچو, چنان, بقدری, انقدر, چندان, همینطور, همچنان, همینقدر, پس, بنابراین, از انرو, خیلی, باین زیادی, چنین, یک چنین, این قبیل, این جور, این طور.

tanda

: گرد(گعرد) کردن, کامل کردن, تکمیل کردن, دور زدن, مدور, گردی, منحنی, دایره وار, عدد صحیح, مبلغ زیاد.

tangible

: قابل لمس, محسوس, پر ماس پذیر, لمس کردنی.

tango

: رقص تانگو, رقص چهار ضربی اسپانیولی, تانگو رقصیدن.

tanque

: اب انبار, مخزن اب, قدح بزرگ مسی, منبع, مخزن, حوض.

tanteo

: امتیاز, امتیاز گرفتن, حساب امتیازات.

tanto

: چنانکه, بطوریکه, همچنانکه, هنگامیکه, چون, نظر باینکه, در نتیجه, بهمان اندازه, بعنوان مثال, مانند

tap n o corcho

: لا یی, کهنه, نمد, استری, توده کاه, توده, کپه کردن, لا یی گذاشتن, فشردن.

tapa

: غذا یا اشامیدنی اشتهااور قبل از غذا, پیش غذا, پوشاندن, تامین کردن, پوشش, سرپوش, جلد, سرپوش, کلا هک, دریچه, پلک چشم, چفت, کلا هک گذاشتن, دریچه گذاشتن, چفت زدن به, سر, نوک, فرق, رو, قله, اوج, راس, روپوش, کروک, رویه, درجه یک فوقانی, کج کردن, سرازیر شدن.

tapioca

: نشاسته کاساو یا مانیوک.

tapiz

: پرده قالیچه نما, پرده نقش دار, ملیله دوزی.

tapizado

: فرش, مفروش.

tapizar

: مبلمان کردن خانه, پرده زدن, رومبلی زدن.

tapn

: چوب پنبه, بافت چوب پنبه درخت بلوط, چوب پنبه ای, چوب پنبه گذاشتن (در), بستن, راه چیزی (را) گرفتن, در دهن کسی را گذاشتن, چوب پنبه, سربطری, توپی, جلوگیری کننده, بادریچه بستن, باچوب پنبه بستن, توپی یا کهنه مخصوص گرفتن سوراخی, باکهنه گرفتن (سوراخ), پنبه یا کهنه قاعدگی.

taqudermia

: پرکردن پوست حیوانات با کاه وغیره, پوست ارایی.

taquicardia

: تند دلی.

taquigraf a

: تند نویسی, مختصر نویسی.

taquigrfico

: وابسته به تند نویسی.

taquilla

: پنجره, روزنه, ویترین, دریچه, پنجره دار کردن.

tarantula

: رطیل.

tararear

: وزوز کردن, همهمه کردن, صدا کردن (مثل فرفره), زمزمه کردن, درفعالیت بودن, فریب دادن.

tard a

: دیرکرد, تاخیر ورود, دیر امدن.

tardanza

: تاخیر, به تاخیر انداختن, به تاخیر افتادن.

tardar

: ماندن, باقیماندن.

tarde

: بعدازظهر, عصر, غروب, سرشب, دیر, دیراینده, اخیر, تازه, گذشته, کند, تا دیر وقت, اخیرا, تادیرگاه, زیاد, مرحوم, دارای تاخیر, دیر, دیر اینده, کند, کندرو, تنبل, سست

tardo

: دیر, دیراینده, اخیر, تازه, گذشته, کند, تا دیر وقت, اخیرا, تادیرگاه, زیاد, مرحوم.

tarea

: کارهای عادی و روزمره, کار مشکل, کارسخت وطاقت فرسا, گماشت, وظیفه, تکلیف, فرض, کار, خدمت, ماموریت, عوارض گمرکی, عوارض, مشق, تکلیف خانه, کار, امر, سمت, شغل, ایوب, مقاطعه کاری کردن, دلا لی کردن, کار, وظیفه, تکلیف, امرمهم, وظیفه, زیاد خسته کردن, بکاری گماشتن, تهمت زدن, تحمیل کردن.

tarifa

: کرایه, کرایه مسافر, مسافر کرایه ای, خوراک, گذراندن, گذران کردن, نرخ, میزان, سرعت, ارزیابی کردن, تعرفه گمرگی, تعرفه بندی کردن.

tarjeta

: کارت.

tarjeta postal

: کارت, کارت پستال, بوسیله کارت پستال مکاتبه کردن.

tarot

: فال.

tarro

: بلونی, کوزه دهن گشاد, سبو, خم, شیشه دهن گشاد, تکان, جنبش, لرزه, ضربت, لرزیدن صدای ناهنجار, دعوا و نزاع, طنین انداختن, اثر نامطلوب باقی گذاردن, مرتعش شدن, خوردن, تصادف کردن, ناجور بودن, مغایر بودن, نزاع کردن, تکان دادن, لرزاندن. , دیگ, دیگچه, قوری, کتری, اب پاش, هرچیز برجسته ودیگ مانند, ماری جوانا وسایرمواد مخدره, گلدان, درگلدان گذاشتن, در گلدان محفوظ داشتن, در دیگ پختن.

tarta

: کیک, قالب, قرص, قالب کردن, بشکل کیک دراوردن, کلا غ زنگی, کلا غ جاره, ادم ناقلا, جانورابلق, کلوچه گوشت پیچ, کلوچه میوه دارپای, چیز اشفته ونامرتب, درهم ریختن.

tasa

: تشخیص, تعیین مالیات, وضع مالیات, ارزیابی, تقویم, براورد, تخمین, اظهارنظر.

tasaci n

: ارزیابی.

tatuje

: خال کوبی, خال سوزنی, خال کوبیدن.

taxi

: تاکسی, جای راننده کامیون, جای لوکوموتیوران, کلنگ, سرفه خشک وکوتاه, چاک, برش, شکافی که بر اثر بیل زدن یا شخم زده ایجاد میشود, ضربه, ضربت, بریدن,زخم زدن, خردکردن, بیل زدن, اسب کرایه ای, اسب پیر, درشکه کرایه, نویسنده مزدور, جنده, باتاکسی رفتن, تاکسی, خودروی (هواپیما), تاکسی.

taxis

: شکسته بندی, واکنش موجود زنده در برابر گرایش, تاکتیسم.

taza

: ناو, ابخوری, لیوان, ساده لوح, دهان, دهن کجی, کتک زدن, عکس شخص محکوم.

taza de t

: فنجان چای.

tazn

: لگن, تشتک, حوزه رودخانه, ابگیر, دستشویی, کاسه, جام, قدح, باتوپ بازی کردن, مسابقه وجشن بازی بولینگ, کاسه رهنما(دستگاه ابزارگیری).

tcita

: ضمنی, ضمنا, مفهوم, مقدر, خاموش, بارامی وسکوت.

tcnica

: شگرد فن, اصول مهارت, روش فنی, تکنیک, شیوه.

tctica

: جنگ فن, رزم شیوه, جنگ فنی, وابسته به رزم شیوه, رزم ارا, ماهردرفنون جنگی, تاکتیک یا رزم ارایی.

te

: خود شما, شخص شما.

te ir

: رنگ, رنگ زنی, رنگ کردن, رنگ, ته رنگ, رنگ مختصر, سایه ء رنگ, دارای ته رنگ یاسایه رنگ نمودن.

te smo

: اعتقاد بخدا, خدا شناسی, توحید, یزدان گرایی.

teatro

: درام, نمایش, تاتر, نمایشنامه, تلاتر, تماشاخانه, بازیگر خانه, تالا ر سخنرانی, تلاتر, تماشاخانه, بازیگر خانه, تالا ر سخنرانی.

techo

: سقف, پوشش یا اندود داخلی سقف, حد پرواز, پوشش, سقف, طاق, بام (م.ل.) خانه, مسکن, طاق زدن, سقف دار کردن.

tecla de retroceso

: پسبرد, پسبردن.

teclado

: صفحه کلید, ردیف مضراب, ردیف حروف.

tecnicalidad

: رموز فنی, اصطلا حات فنی, نکته فنی.

tecnocracia

: شگرد سالا ری, حکومت اربابان فن, حکومت کارشناسان فنی.

tecnologa

: اشنایی باصول فنی, فن شناسی, فنون, شگرد شناسی.

teddy

: صورتحساب, هزینه, برگ, باریکه, حساب, شمارش, باریکه دادن به, نوار زدن به, نشاندار کردن, گلچین کردن.

tedioso

: خستگی اور, کسل کننده, متنفر, ازرده, ملا لت اور, خسته کننده, کسل کننده, کج خلق, ناراضی, خسته کننده.

tee

: حرفط, هر چیزی بشکلط, گوه زیر توپ, توپ را روی گوه قراردادن.

teja

: اجر کاشی, سفال, با اجر کاشی فرش کردن.

tejado

: پوشش, سقف, طاق, بام (م.ل.) خانه, مسکن, طاق زدن, سقف دار کردن.

tejedor

: بافنده, نساج, جولا.

tejer

: قلا بدوزی, بامیل سرکج بافتن, قلا بدوزی کردن, بافتن, کشبافی کردن, بهم پیوستن, گره زدن, بستن, فرفره, چرخش (بدور خود), چرخیدن, ریسیدن, رشتن, تنیدن, به درازاکشاندن, چرخاندن, بافتن, درست کردن, ساختن, بافت, بافندگی.

tejido

: محصول (کارخانه و غیره), پارچه, قماش, سبک بافت, اساس , مادی, جسمانی, مهم, عمده, کلی, جسمی, اساسی, اصولی, مناسب, مقتضی, مربوط, جسم, ماده, بافته, بافت, نسج, رشته, پارچه ء بافته.

tejn

: دستفروش, دوره گرد, خرده فروش, گورکن, خرسک, شغاره,سربسر گذاشتن, اذیت کردن, ازار کردن.

tejo

: سرخدار.

tel comunicaciones

: ارتباط از دور.

tel n

: پرده, جدار, دیوار, حجاجب, غشاء, مانع.

tela

: پارچه, قماش, محصول (کارخانه و غیره), پارچه, قماش, سبک بافت, اساس , مادی, جسمانی, مهم, عمده, کلی, جسمی, اساسی, اصولی, مناسب, مقتضی, مربوط, جسم, ماده.

tela de angora

: موی مرغوز, پارچه موهر.

tela de ara a

: تارعنکبوت.

telar

: کارگاه بافندگی, دستگاه بافندگی, نساجی, جولا یی, متلا طم شدن(دریا), ازخلا ل ابریا مه پدیدارشدن, ازدور نمودار شدن, بزرگ جلوه کردن, رفعت, بلندی, جلوه گری از دور, پدیدارازخلا ل ابرها, اسیاب, ماشین, کارخانه, اسیاب کردن, کنگره دار کردن.

telaraa

: تارعنکبوت.

telecurso

: دوره برنامه های اموزشی تلویزیونی.

telefilm

: فیلم تلویزیونی.

telefonear

: صوت, اوا, صدا, تلفن, تلفن زدن.

telefonista

: گرداننده, عمل کننده, تلفن چی, تلفنچی.

telefoto

: دستگاه مخابره عکس از مسافات دور.

telefotograf a

: عکسبرداری از مسافات دور.

telefotogrficamente

: عکسبرداری از مسافات دور.

telegrafiar

: کابل, طناب سیمی, تلگراف, دستگاه تلگراف, مخابره تلگرافی.

telegrama

: کابل, طناب سیمی, تلگرام, تلگراف, تلگراف کردن.

teleimpresora

: تله تایپ, ماشین ثبت مخابرات تلگرافی, دور نویس.

telepat a

: ارتباط افکار با یکدیگر, دوهم اندیشی.

telepr mpter

: اسباب مخصوص چرخاندن خطوط نوشته در جلو ناطق تلویزیون.

teleptico

: وابسته به دورهم اندیشی, وابسته به توارد یا انتقال فکر.

telescopio

: دوربین نجومی, تلکسوپ, تلسکوپ بکار بردن.

televidente

: بیننده برنامه تلویزیونی.

televisar

: درتلویزیون نشان دادن, برنامه تلویزیونی ترتیب دادن.

televisin

: دور نشان, تلویزیون, بیننده برنامه تلویزیون, تلویزیون.

televisor

: دور نشان, تلویزیون, بیننده برنامه تلویزیون.

televisual

: تلویزیونی.

telfono

: صوت, اوا, صدا, تلفن, تلفن زدن, دورگو, تلفن, تلفن زدن, تلفن کردن.

teln de fondo

: پرده ء پشت صحنه ء تاتر.

telogo

: متخصص الهیات, حکیم الهی, خداشناس.

telon

: پرده ء پشت صحنه ء تاتر.

tem

: فقره, اقلا م, رقم, تکه, قطعه خبری, بخش.

tem tica

: فرهشتی, ریشه ای, مربوط بموضوع, موضوعی, مطلبی, مقاله ای.

tema

: موضوع, مطلب, مقاله, فرهشت, انشاء, ریشه, زمینه, مدار, نت, شاهد, موضوع, مبحث, عنوان, سرفصل, ضابطه.

temblar

: کتان صحرایی, لرزیدن, تلوتلو خوردن, لرزه, لرز, ارتعاش, لرزیدن, از سرما لرزیدن, ریزه, تکه, خرد کردن, لرزیدن, مرتعش شدن, لرز, لرزه, ارتعاش, ترساندن, لرزاندن, مرتعش ساختن, رعشه.

temblor

: زلزله.

tembloroso

: لرزان, مرتعش, رعشه دار.

temer

: ترس, بیم, وحشت, ترسیدن (از), ترس, بیم, هراس, ترسیدن(از), وحشت.

temerario

: بی پروا, بی باک, متهور, تند, تصادفی.

temor

: ترس, بیم, وحشت, ترسیدن (از), ترس, بیم, هراس, ترسیدن(از), وحشت, بی پروایی, تهور, بیباکی, جسارت.

temperamental

: مزاجی, خلقی, خویی.

temperamento

: مزاج, حالت, طبیعت, خلق, فطرت, سرشت.

temperatura

: دما, درجه حرارت.

tempestad

: کولا ک, توفان, تغییر ناگهانی هوا, توفانی شدن, باحمله گرفتن, یورش اوردن, توفان, تندباد, تندی, جوش وخروش, هیجان, توفان ایجاد کردن, توفانی شدن.

tempestuosidad

: توفانی, تند, پرتوپ وتشر.

tempestuoso

: پر باد, توفانی, توفانی, کولا ک دار, پر اشوب.

templado

: ملا یم, سست, مهربان, معتدل.

temple

: خمیره, فطرت, جنس, گرمی, غیرت, جرات.

templo

: کلیسا, کلیسایی, درکلیسامراسم مذهبی بجا اوردن, پرستشگاه, معبد, شقیقه, گیجگاه.

temporada

: فصل, فرصت, هنگام, دوران, چاشنی زدن, ادویه زدن, معتدل کردن, خودادن.

temporal

: موقت, موقتی.

temprano

: زود, بزودی, مربوط به قدیم, عتیق, اولیه, در اوایل, در ابتدا.

tenacidad

: سختی, سفتی, چسبندگی, اصرار, سرسختی.

tenaz

: سرسخت, محکم, چسبنده, سفت, مستحکم, استوار.

tendencia

: گرایش, تمایل, میل, توجه, استعداد, زمینه, علا قه مختصر.

tender a

: نگهداری کردن از, وجه کردن, پرستاری کردن, مواظب بودن, متمایل بودن به, گرایش داشتن.

tendero

: عطار, بقال, خواربار فروش, بازرگان, تاجر, داد وستد کردن, سوداگر, دکاندار, مغازه دار, کاسب, سوداگر, دکان دار, افزارمند, پیشه ور.

tendn

: رگ وپی, پی, وتر, تار وپود, رباط, پوره, پی, وتر, زردپی, اوتار.

tenebroso

: تاریک وتیره, تاریکی اور, ظلمانی, تاریک کننده.

tenedor

: چنگال, محل انشعاب, جند شاخه شدن.

tenedor de bonos

: دارای صاحب سهام قرضه, دارنده وثیقه یاکفالت, ضمانت دار.

tener xito

: اداره کردن, گرداندن, از پیش بردن, اسب اموخته, کامیاب شدن, موفق شدن, نتیجه بخشیدن, بدنبال امدن, بطور توالی قرار گرفتن.

tener

: میل داشتن, ارزو کردن, میل, ارزو, کام, خواستن, خواسته, داشتن, دارا بودن, مالک بودن, ناگزیر بودن, مجبور بودن, وادار کردن, باعث انجام کاری شدن, عقیده داشتن,دانستن, خوردن, صرف کردن, گذاشتن, کردن, رسیدن به, جلب کردن, بدست اوردن, دارنده, مالک, نگهداشتن, نگاه داشتن, دردست داشتن, گرفتن, جا گرفتن, تصرف کردن, چسبیدن, نگاهداری, نگاه داشتن, اداره کردن, محافظت کردن, نگهداری کردن,نگاهداری, حفاظت, امانت داری, توجه, جلوگیری کردن, ادامه دادن, مداومت بامری دادن, داشتن, دارا بودن, مال خود دانستن, اقرار کردن, تن در دادن, خود, خودم, شخصی, مال خودم, دارا بودن, داشتن, متصرف بودن, در تصرف داشتن, دارا شدن, متصرف شدن.

tener aires de

: نگاه, نظر, نگاه کردن, نگریستن, دیدن, چشم رابکاربردن, قیافه, ظاهر, بنظرامدن مراقب بودن, وانمود کردن, ظاهر شدن, جستجو کردن.

tener aversin

: دوست نداشتن, بیزار بودن, مورد تنفر واقع شدن.

tener cuidado con

: فکر, خاطر, ذهن, خیال, مغز, فهم, فکر چیزی را کردن, یاداوری کردن, تذکر دادن, مراقب بودن, مواظبت کردن, ملتفت بودن, اعتناء کردن به, حذر کردن از, تصمیم داشتن.

tener en existencias

: موجودی, مایه, سهام, به موجودی افزودن.

tener importancia

: ماده, جسم, ذات, ماهیت, جوهر, موضوع, امر, مطلب, چیز, اهمیت, مهم بودن, اهمیت داشتن.

tener lugar

: رخ دادن, واقع شدن, اتفاق افتادن.

tener que

: باید, بایست, میبایستی, بایسته, ضروری, لا بد, باید, بایست, بایستی, فعل معین, زمان ماضی واسم مفعول فعل معین.للاهس

tenga

: دیدن, مشاهده کردن, نظاره کردن, ببین, اینک, هان.

teniente

: ستوان, ناوبان, نایب, وکیل, رسدبان.

tenis

: تنیس.

tensi n

: فشار, مضیقه, کشش, زور, فشار, کوشش, درد سخت, تقلا, در رفتگی یا ضرب عضو یا استخوان, اسیب, رگه, صفت موروثی, خصوصیت نژادی, نژاد, اصل, زودبکار بردن, زور زدن, سفت کشیدن,کش دادن, زیاد کشیدن, پیچ دادن, کج کردن, پالودن, صاف کردن, کوشش زیاد کردن, کشش, امتداد, تمدد, قوه انبساط, سفتی, فشار, بحران, تحت فشار قرار دادن.

tenso

: سفت, شق, محکم کشیدن, کشیده, مات کردن, درهم پیچیدن, محکم بسته شده (مثل طناب دور یک بسته), کشیده, عصبی وهیجان زده, زمان فعل, تصریف زمان فعل, سفت, سخت, ناراحت, وخیم, وخیم شدن, تشدید یافتن.

tent culo

: شاخک حساس, ریشه حساس, موی حساس جانور (مثل موی سبیل گربه), بازوچه.

tentacin

: دسترس, دراختیار, مصرف, درمعرض گذاری, نهاد, سیرت, طبیعت, تمایل, شیب, انحراف, اغوا, وسوسه, فریب, ازمایش, امتحان, گرایش, تمایل, میل, توجه, استعداد, زمینه, علا قه مختصر.

tentar

: جلب کردن, جذب کردن, مجذوب ساختن, اشاره, اشاره کردن (باسریادست), بااشاره صدا زدن, فریفتن, اغواکردن, تطمیع, بدام کشیدن, جلب کردن, کورمالی, دست مالی, کورمالی کردن, در تاریکی پی چیزی گشتن, ازمودن, وسیله تطمیع, طعمه یا چیز جالبی که سبب عطف توجه دیگری شود, گول زنک, فریب, تطمیع, بوسیله تطمیع بدام انداختن, بطمع طعمه یا سودی گرفتار کردن, فریفتن, اغوا کردن, اغوا کردن, فریفتن, دچار وسوسه کردن.

tentativa

: کوشش کردن, قصد کردن, مبادرت کردن به, تقلا کردن, جستجو کردن, کوشش, قصد, کوشش کردن, سعی کردن, کوشیدن, ازمودن, محاکمه کردن, جدا کردن, سنجیدن, ازمایش, امتحان, ازمون, کوشش.

tentempi

: خوراک مختصر, خوراک سرپایی, ته بندی, زیرک, سریر, چالا ک, بسرعت.

teolog a

: یزدان شناسی, علم دین, الهیات, حکمت الهی, خدا شناسی

teor a

: نظریه, نگره, فرضیه.

teorema

: قضیه, برهان, مسلله, قاعده, نکره.

ter

: عنصراسمانی, اتر, اثیر, جسم قابل ارتجاعی که فضاوحتی فواصل میان ذرات اجسام را پر کرده و وسیله انتقال روشنایی و گرما میشود, مایع سبکی که از تقطیر الکل و جوهر گوگردبدست میایدو برای بیهوش کردن اشخاص بکار می رود.

terape ta

: متخصص درمان شناسی, درمان شناس.

terape tico

: درمانی, وابسته به درمان شناسی, معالج.

terapia

: درمان, معالجه, مداوا, تداوی.

teraputa

: متخصص درمان شناسی, درمان شناس.

tercero

: سوم, سومی, ثالث, یک سوم, ثلث, به سه بخش تقسیم کردن

terciopelo

: مخمل, مخملی, نرم, مخمل نما, مخملی کردن.

terco

: قاطر مانند, چموش, خیره سر, لجوج, کله شق, ترشرو, سخت دل, بی عاطفه, سرخت, لجوج, سنگدل, سمج, خودسر, سرسخت, لجوج, خیره سر, کله شق.

tergiversador

: مرتد, طفره رو.

tergiversar

: کج کردن, تحریف کردن, ازشکل طبیعی انداختن, بدنمایش دادن, بدجلوه دادن, مشتبه کردن, مرتد شدن, از مسلک خود دست کشیدن, پیچ, تاب, نخ یا ریسمان تابیده, پیچ خوردگی, پیچیدن, تابیدن, پیچ دار کردن.

tergiversi n

: برگشت, ارتداد, بی ثباتی, تناقض گویی.

terico

: نظری.

term metro

: گرماسنج, حرارت سنج.

terminacin

: اتمام, تکمیل, بپایان رسانیدن, تمام کردن, رنگ وروغن زدن, تمام شدن, پرداخت رنگ وروغن, دست کاری تکمیلی, پایان, پرداخت کار.

terminado

: انجام شده, کامل شده, تربیت شده, فاضل,, انجام شده, وقوع یافته, بالا ی, روی, بالا ی سر, بر فراز, ان طرف, درسرتاسر, دربالا, بسوی دیگر, متجاوز از, بالا یی, رویی, بیرونی, شفا یافتن, پایان یافتن, به انتها رسیدن, پیشوندی بمعنی زیادو زیاده و بیش.

terminal

: پایانه, پایانی.

terminar

: فروکش کردن, کاستن, تخفیف دادن, رفع نمودن, کم شدن, اب گرفتن از(فلز), خیساندن (چرم), غصب یا تصرف عدوانی, بزورتصرف کردن, کاهش, تنزل, فرونشستن, نزدیک بودن, مماس بودن, مجاور بودن, متصل بودن یا شدن, خوردن, انجام دادن, بانجام رساندن, وفا کردن(به), صورت گرفتن, انتها, خاتمه, خاتمه دادن, خاتمه یافتن, بپایان رسانیدن, تمام کردن, رنگ وروغن زدن, تمام شدن, پرداخت رنگ وروغن, دست کاری تکمیلی, پایان, پرداخت کار, پایان دادن, پایان یافتن.

terminarse

: سپری شدن, بپایان رسیدن, سرامدن, دم براوردن, مردن.

termitas

: موریانه.

termos

: فلا سک, ترمس, قمقمه, محفظه یاظرف عهایق حرارت.

termostato

: الت تعدیل گرما, دستگاه تنظیم گرما, :بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن.

ternera

: گوشت گوساله, گوساله.

ternero

: گوساله, نرمه ساق پا, ماهیچه ساق پا, چرم گوساله, تیماج.

tero

: زهدان, بچه دان, رحم, ابسته, زهدان, بچه دان, رحم, شکم, بطن, پروردن.

terpia

: درمان, معالجه, مداوا, تداوی.

terquedad

: سخت دلی, لجاجت.

terr n

: کلوخ, خاک, لخته, دلمه, قلنبه, کلوخه, گره, تکه, درشت, مجموع, ادم تنه لش, توده, دربست, یکجا, قلنبه کردن, توده کردن, بزرگ شدن

terr queo

: شامل خشکی ودریا, زمینی ودریایی.

terrace

: موزاییک سیمانی مرمر نما.

terramoto

: زمین لرزه, زلزله.

terrapln

: پشته, دیوار خاکی, خاکریزی.

terrario

: گلخانه, نمایشگاه جانوران خشکی.

terrateniente

: ملا ک, صاحب ملک.

terraza

: بهار خواب, تراس, تراس دار کردن, تختان, تختان دار کردن, موزاییک سیمانی مرمر نما.

terrazzo

: موزاییک سیمانی مرمر نما.

terremoto

: زمین لرزه, زلزله.

terrenal

: خاکی, گلی, سفالی, مادی, جسمانی, خاکی, زمینی, زمینی, خاکی, این جهانی, دنیوی.

terreno

: خاک, زمین, سطح زمین, کره زمین, دنیای فانی, سکنه زمین, با خاک پوشاندن, میدان, رشته, پایکار, زمین, خاک, میدان, زمینه, کف دریا, اساس, پایه, بنا کردن, برپا کردن, بگل نشاندن, اصول نخستین را یاد دادن(به), فرودامدن, بزمین نشستن, اساسی, زمان ماضی فعل.دنءرگ , زمینه, عوارض زمین, زمین, ناحیه, نوع زمین.

terreno pantanoso

: مرداب, سیاه اب, لجن زار, باتلا ق, سیاه اب, مرداب, باتلا ق, در باتلا ق فرو بردن, دچار کردن, مستغرق شدن.

terrestre

: خاکی, گلی, سفالی, مادی, جسمانی, خاکی, زمینی, زمینی, خاکی, این جهانی, دنیوی.

terrible

: مهیب یا ترسناک, ترس, عظمت, ترسناک, شوم, مهلک, وخیم, وحشتناک, بد, ترسناک, مهیب, وحشتناک, مخوف, مهیب, سهمگین, رشت, ناگوار, موحش, وحشتناک, وحشت اور, ترسناک, هولناک, بسیار بد, سهمناک.

territorio

: سرزمین, خاک, خطه, زمین, ملک, کشور, قلمرو.

territorio continental

: قاره, خشکی, بر, قطعه اصلی, قطعه.

terror

: دهشت, ترس زیاد, وحشت, بلا, بچه شیطان.

terrorismo

: ارعابگری, ایجاد ترس و وحشت در مردم.

terrorista

: ارعابگر, طرفدار ارعاب وتهدید.

terroriza

: وحشت زده کردن.

terroso

: خاکی, خاک مانند, زمینی, دنیوی.

terrstre

: زمینی, خاکی, این جهانی, دنیوی.

terruo

: زمینه, عوارض زمین, زمین, ناحیه, نوع زمین.

tertulia

: قسمت, بخش, دسته, دسته همفکر, حزب, دسته متشکل, جمعیت, مهمانی, بزم, پارتی, متخاصم, طرفدار, طرف, یارو, مهمانی دادن یارفتن.

tesauro

: گنجینه, خزانه, انبار, مخزن, فرهنگ جامع, قاموس, مجموعه اطلا عات.

tesis

: پایان نامه, رساله دکتری, قضیه, فرض, ضرب قوی.

tesorer a

: خزانه داری, خزانه داری, گنجینه, گنج, خزانه.

tesorero

: خزان دار, گنجور, صندوقدار.

tesoro

: محبوب, عزیز, گنج, گنجینه, خزانه, ثروت, جواهر, گنجینه اندوختن, گرامی داشتن, دفینه.

testa

: یزدان گرای, معتقد بخدا, خدا شناس, موحد, خدا پرست.

testamento

: وصیت نامه, پیمان, تدوین وصیت نامه, عهد, خواست, اراده, میل, خواهش, ارزو, نیت, قصد, وصیت, وصیت نامه, خواستن, اراده کردن, وصیت کردن, میل کردن, فعل کمکی 'خواهم. '

testar

: ازمون, ازمایش, امتحان کردن, محک, معیار, امتحان کردن, محک زدن, ازمودن کردن.

testarudo

: سمج, خودسر, سرسخت, لجوج, خیره سر, کله شق.

testculo

: خایه, بیضه, خصیه, تخم.

testificar

: گواهی دادن, شهادت دادن, تصدیق کردن.

testigo

: گواهی, شهادت, گواه, شاهد, مدرک, شهادت دادن, دیدن, گواه بودن بر.

testigo de vista

: , شاهد عینی, گواه خوددیده, گواهی مستقیم, گواهی چشمی, شاهدبرای العین.

testimoniar

: گواهی دادن, شهادت دادن, تصدیق کردن.

testimonio

: گواهی, شهادت, تصدیق امضاء, تحلیف, سوگند, گواهی نامه, شهادت, تصدیق نامه, سفارش وتوصیه, رضایت نامه, شاهد, پاداش, جایزه, گواهی, شهادت, تصدیق, مدرک, دلیل, اظهار.

teta

: نوک پستان, ممه, شبیه نوک پستان, پستانک, تلا فی, ضربه, یابو, دختریازن, نوک پستان, ممه.

tetera

: قوری چای.

tetraflururo

: فلورید مرکب از چهار اتم فلورین.

textil

: پارچه, پارچه بافته, در (جمع) منسوجات.

texto

: متن, کتاب درسی, کتاب اصلی دریک موضوع, رساله.

textura

: بافندگی, شالوده, بافته, پارچه منسوج, بافت, تاروپود, دارای بافت ویژه ای نمودن.

tez

: رنگ زدن, رنگ چهره, رنگ, بشره, چرده.

tiara

: تارک , کلا ه پادشاهی (در ایران قدیم), تاچ پادشاهی, تاچ پاپ, تاج یاکلا ه.

tibio

: نیم گرم, ولرم, ملول, غیر صمیمی, بی اشتیاق, نیم گرم, ولرم, سست.

tiburn

: سگ دریایی, کوسه ماهی, متقلب, گوش بری, گوش بری کردن.

tic

: انقباض غیر عادی عضلا ت, حرکات غیر ارادی اندامها

tiempo

: کشیده, عصبی وهیجان زده, زمان فعل, تصریف زمان فعل, سفت, سخت, ناراحت, وخیم, وخیم شدن, تشدید یافتن, وقت, زمان, گاه, فرصت, مجال, زمانه, ایام, روزگار, مد روز, عهد, مدت, وقت معین کردن, متقارن ساختن, مرور زمان را ثبت کردن, زمانی, موقعی, ساعتی, هوا, تغییر فصل, اب و هوا, باد دادن, در معرض هوا گذاشتن, تحمل یابرگزارکردن.

tienda

: دکان, بوتیک, دکان, مغازه, کارگاه, تعمیر گاه, فروشگاه, خرید کردن, مغازه گردی کردن, دکه, انباره, انبار کردن, ذخیره کردن.

tienda de campa a

: چادر, خیمه, خیمه زدن, توجه, توجه کردن, اموختن, نوعی شراب شیرین اسپانیولی.

tienda de comestibles

: بقالی, عطاری خواربار فروشی, خواربار.

tienda de comestibles finos

: اغذیه حاضر, مغازه اغذیه فروشی.

tienda de libros

: کتابفروشی.

tienda de ultramarinos

: بقالی, عطاری خواربار فروشی, خواربار.

tierno

: نجیب, با تربیت, ملا یم, ارام, لطیف, مهربان, اهسته, ملا یم کردن, رام کردن, ارام کردن, رسیده, نرم, جا افتاده, دلپذیر, مهربان, نرم, لطیف, ملا یم, مهربان, نازک, عسلی, نیم بند, سبک, شیرین, گوارا, لطیف, نازک, حساس, لطیف, دقیق, ترد ونازک, باریک, محبت امیز, باملا حظه, حساس بودن, ترد کردن, لطیف کردن, انبار, اراءه دادن, تقدیم کردن, پیشنهاد, پول رایج, مناقصه ومزایده.

tierra

: خاک, زمین, سطح زمین, کره زمین, دنیای فانی, سکنه زمین, با خاک پوشاندن, زمین, خاک, میدان, زمینه, کف دریا, اساس, پایه, بنا کردن, برپا کردن, بگل نشاندن, اصول نخستین را یاد دادن(به), فرودامدن, بزمین نشستن, اساسی, زمان ماضی فعل.دنءرگ , زمین, خشکی, خاک, سرزمین, دیار, به خشکی امدن, پیاده شدن, رسیدن, بزمین نشستن, خاک, کثیف کردن, لکه دار کردن, چرک شدن, خاک, زمین, کشور, سرزمین, مملکت پوشاندن باخاک, خاکی کردن.

tierra firme

: قاره, خشکی, بر, قطعه اصلی, قطعه.

tieso

: سخت, سفت, دشوار, مشکل, شدید, قوی, سخت گیر, نامطبوع, زمخت, خسیس, درمضیقه, سفت, شق, سیخ, مستقیم, چوب شده, مغلق, سفت کردن, شق کردن.

tiesto

: گلدان کوزه ای.

tifn

: توفان سخت دریای چین, گردباد.

tifus

: تیفوءیدی, وابسته به تیفوءید, حصبه, تیفوس, تیفوسی, حصبه ای.

tigre

: ببر, پلنگ.

tigresa

: ببرماده, ماده پلنگ.

tijeras

: قیچی, مقراض, چیز برنده, قطع کننده.

til

: سودمند, مفید, بافایده.

tilo

: لیموترش, عصاره لیموترش, اهک, چسب, کشمشک, سنگ اهک, اهک زنی, چسبناک کردن اغشتن, با اهک کاری سفید کردن, ابستن کردن.

timbal

: دهل, نقاره, کوس, دمامه, عصرانه مفصل.

timbre

: زنگ زنگوله, ناقوس, زنگ اویختن به, دارای زنگ کردن, کم کم پهن شدن (مثل پاچه شلوار), مهر , نشان, نقش, باسمه, چاپ, تمبر, پست, جنس,نوع, پابزمین کوبیدن, مهر زدن, نشان دار کردن, کلیشه زدن, نقش بستن, منقوش کردن, منگنه کردن, تمبرزدن, تمبر پست الصاق کردن, صدا, اهنگ, درجه صدا, دانگ, لحن, اهنگ داشتن, باهنگ در اوردن, سفت کردن, نوا.

timidez

: حجب, کمرویی, ترسویی, بزدلی, جبن, حجب, کمرویی, ترسویی, بزدلی, جبن.

timido

: خجالتی, کمرو, رموک, ترسو, مواظب, ازمایش, پرتاب, رم کردن, پرت کردن, ازجا پریدن.

timn

: سکان, اهرم سکان, نظارت, اداره, زمام, اداره کردن, دسته, سکان, سکان هواپیما, وسیله هدایت یا خط سیر.

timonero

: سکان گیر, راننده, رل دار, مدیر.

timoteo

: اسم خاص مذکر, تیموتاوس.

tinieblas

: تاریک, تیره.

tino

: تیز هوشی, تیز فهمی, فراست, عقل, ملا حظه, نزاکت, کاردانی, مهارت, سلیقه, درایت.

tinta

: مرکب, جوهر, مرکب زدن.

tinte

: رنگ, فام, بشره, تغییر رنگ دادن, رنگ کردن, ملون کردن, سایه, حباب چراغ یا فانوس, اباژور, سایه بان, جای سایه دار, اختلا ف جزءی, سایه رنگ, سایه دار کردن, سایه افکندن, تیره کردن, کم کردن, زیر وبم کردن, رنگ, ته رنگ, رنگ مختصر, سایه ء رنگ, دارای ته رنگ یاسایه رنگ نمودن, صدا, اهنگ, درجه صدا, دانگ, لحن, اهنگ داشتن, باهنگ در اوردن, سفت کردن, نوا.

tintero

: دوات, مرکبدان.

tintineo

: صدای جرنگ جرنگ, طنین زنگ, جرنگ جرنگ کردن, طنین زنگ ایجاد کردن, جرنگیدن, جرنگ جرنگ, صدای جرنگ, صدای جرنگ جرنگ کردن, طنین داشتن, دارای طنین کردن.

tintorero

: رنگرز.

tintura

: رنگ, رنگ زنی, رنگ کردن.

tio

: عمو, دایی, عم.

tipo

: معامله کردن, انتخاب کردن, شکاف دادن, ترکاندن, خشکی زدن پوست, زدن, مشتری, مرد, جوانک, شکاف, ترک, ف ک, کلا س, دسته, طبقه, زمره, جور, نوع, طبقه بندی کردن, رده, هماموزگان, رسته, گروه, مرد, شخص, ادم, مردکه, یارو, شخص, مرد, یارو, فرار, گریز, با طناب نگه داشتن, با تمثال نمایش دادن, استهزاء کردن, جیم شدن, گونه, نوع, قسم, جور, جنس, گروه, دسته, کیفیت, جنسی,(درمقابل پولی), غیرنقدی, مهربان, مهربانی شفقت امیز, بامحبت, گونه, نوع, حروف چاپ, ماشین تحریر, ماشین کردن.

tiqu

: بلیط.

tir

: , پرتاب کرد, انداخت.

tir n

: کشیدن, هل دادن, حمل کردن, کشش, همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند, حمل ونقل, تکان, تکان تند, حرکت تند و سریع, کشش, انقباض ماهیچه, تشنج, تکان سریع دادن, زود کشیدن, ادم احمق و نادان, تازه کار, نو اموز, مبتدی, جدیدالا یمان, ادم ناشی, نوچه, کشیدن, بطرف خود کشیدن, کشش, کشیدن دندان, کندن, پشم کندن از, چیدن, بزحمت کشیدن, بازورکشیدن, تقلا کردن, کوشیدن, کشش, کوشش, زحمت, تقلا, یدک کش, مبتدی, تازه کار, نوچه.

tira

: بند و زنجیر, تسمه یا بند مخصوص محکم کردن, نوار, لولا, ارکستر, دسته ء موسیقی, اتحاد, توافق, روبان, باند یا بانداژ, نوار زخم بندی, متحد کردن, دسته کردن, نوار پیچیدن, بصورت نوار در اوردن, با نوار بستن, متحد شدن.

tira c mica

: کاریکاتور, تصویر مضحک, داستان مصور.

tirada

: بر امد, پی امد, نشریه, فرستادن, بیرون امدن, خارج شدن, صادر شدن, ناشی شدن, انتشار دادن, رواج دادن, نژاد, نوع, عمل, کردار, اولا د, نتیجه بحث, موضوع, شماره.

tirador

: تیرانداز ماهر, نشانه گیر.

tiranizar

: ستم کردن, مستبدانه حکومت کردن.

tirano

: ستمگر, حاکم ستمگر یا مستبد, سلطان ظالم.

tirar

: کشاندن, چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود, کشیدن, بزور کشیدن, سخت کشیدن, لا روبی کردن, کاویدن, باتورگرفتن, سنگین وبی روح, کشیدن, رسم کردن, بیرون کشیدن, دریافت کردن, کشش, قرعه کشی, اتش, حریق, شلیک, تندی, حرارت, اتش زدن,افروختن, تفنگ یاتوپ را اتش کردن, بیرون کردن, انگیختن, کشیدن, هل دادن, حمل کردن, کشش, همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند, حمل ونقل, پرتاب, پرت, لگد, پرتاب کردن, پرت کردن, انداختن, کشیدن, بطرف خود کشیدن, کشش, کشیدن دندان, کندن, پشم کندن از, چیدن, درکردن (گلوله وغیره), رها کردن (از کمان وغیره), پرتاب کردن, زدن, گلوله زدن, رها شدن, امپول زدن, فیلمبرداری کردن, عکسبرداری کردن, درد کردن, سوزش داشتن, جوانه زدن, انشعاب, رویش انشعابی, رویش شاخه, درد, حرکت تند وچابک, رگه معدن, پرتاب, انداختن, پرت کردن, افکندن, ویران کردن, بزحمت کشیدن, بازورکشیدن, تقلا کردن, کوشیدن, کشش, کوشش, زحمت, تقلا, یدک کش.

tiritar

: لرزه, لرز, ارتعاش, لرزیدن, از سرما لرزیدن, ریزه, تکه, خرد کردن.

tiroide

: سپردیس, سپرمانند, وابسته بغده درقی.

tiroteo

: جنگ با تفنگ یا تپانچه, تیر اندازی.

tisana

: داروهای خیسانده, داروهای جوشانده.

titilar

: چشمک زدن, سوسو زدن, تجاهل کردن, نادیده گرفته, نگاه مختصر, چشمک, لرزیدن, سوسوزدن, پرپرزدن, جنبش, سوسو, در اهتزاز بودن, چشمک زدن (بویژه در مورد ستارگان), برق زدن یاتکان تکان خوردن, چشمک, بارقه, تلا ء لو.

titubear

: تامل کردن, مردد بودن, بی میل بودن, متزلزل شدن, فتور پیدا کردن, دو دل بودن, تردید پیدا کردن, تبصره قانون, نوسان کردن.

titular

: حق دادن مستحق دانستن, لقب دادن, ملقب ساختن, نام نهادن, نامیدن, متصدی, ناگزیر, لا زم با, لقبی, ناشی از لقب رسمی, افتخاری, عنوانی, لقب دار, صاحب لقب, متصدی, دارای عنوانی.

titulo

: کنیه, لقب, سمت, عنوان, اسم, مقام, نام, حق, استحقاق, سند, صفحه عنوان کتاب, عنوان نوشتن, واگذارکردن, عنوان دادن به, لقب دادن, نام نهادن.

tiza

: گچ, نشان, علا مت سفید کردن, باگچ خط کشیدن, باگچ نشان گذاردن.

tmpano

: تخته یخ شناور.

tnica

: نیام, پیراهن بی استین یا با استین که مرد وزن میپوشیده اند, بلوزیا کت کوتاه کمربند دار, کت کوتاه سربازان انگلیس, پوشش.

tnico

: شگردگر, متخصص فنی, ذیفن, کارشناس فنی, اهل فن, کاردان.

tnico

: نیروبخش, مقوی, صدایی, اهنگی.

tnis

: تنیس.

to

: عمو, دایی, عم.

to eat

: اینده, وارد.

toalidad

: رنگ, فام, بشره, تغییر رنگ دادن, رنگ کردن, ملون کردن, سایه, حباب چراغ یا فانوس, اباژور, سایه بان, جای سایه دار, اختلا ف جزءی, سایه رنگ, سایه دار کردن, سایه افکندن, تیره کردن, کم کردن, زیر وبم کردن, رنگ, ته رنگ, رنگ مختصر, سایه ء رنگ, دارای ته رنگ یاسایه رنگ نمودن, صدا, اهنگ, درجه صدا, دانگ, لحن, اهنگ داشتن, باهنگ در اوردن, سفت کردن, نوا.

toalla

: ابچین, باحوله خشک کردن, حوله, دستمال کاغذی.

toalla de cocina

: کیسه حمام, لیف حمام.

tobera

: سر لوله اب, بینی, پوزه, دهانک.

tobillo

: قوزک, قوزک پا.

tobogn

: لغزش, سرازیری, سراشیبی, ریزش, سرسره, کشو, اسباب لغزنده, سورتمه, تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری, لغزنده, سرخونده, پس وپیش رونده, لغزیدن, سریدن.

toc logo

: ماما, متخصص زایمان, قابله, پزشک متخصص زایمان.

tocado

: روسری زنانه, پوشاک سر, ارایش مو, ارایش سر.

tocante a

: درباره, درباب, عطف به, راجع به, در موضوع.

tocar

: احساس کردن, لمس کردن, محسوس شدن, دسته, قبضه شمشیر, وسیله, لمس, احساس بادست, دست زدن به, بکار بردن, سرو کارداشتن با, رفتار کردن, استعمال کردن, دسته گذاشتن, اصابت, خوردن, ضربت, تصادف, موفقیت, نمایش یافیلم پرمشتری, زدن, خوردن به, اصابت کردن به هدف زدن, کوبیدن, زدن, درزدن, بد گویی کردن از, بهم خوردن, مشت, ضربت, صدای تغ تغ, عیبجویی, بازی, نواختن ساز و غیره, سرگرمی مخصوص, تفریح, بازی کردن, تفریح کردن, ساز زدن, الت موسیقی نواختن, زدن, رل بازی کردن, روی صحنه ء نمایش ظاهرشدن, نمایش, نمایشنامه, دست زدن به, لمس کردن, پرماسیدن, زدن, رسیدن به, متاثر کردن, متاثر شدن, لمس دست زنی, پرماس, حس لا مسه.

tocar la bocina

: صدای خوک یاگراز, صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان, دادزدن, فریاد زدن, جیغ کشیدن, هو کردن,بوق زدن, صدای جغد, :(اسکاتلند وشمال انگلیس) فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره , صدای تیزشیپور وبوق یاسوت, بطور منقطع شیپور زدن.

tocayo

: همنام, هم اسم, کسی که بنام دیگری نام گذاری شود.

tocino

: گوشت نمک زده ء پهلو و پشت خوک.

toda la vida

: مادام العمری, برای تمام عمر, برابر یک عمر.

todava

: تاکنون, تابحال, تا اینجا, پیش از این, سابق بر این, هرچند, اگر چه, هر قدر هم, بهر حال, هنوز, اما, ارام, خاموش, ساکت, بی حرکت, راکد, همیشه, هنوز, بازهم, هنوزهم معذلک, : ارام کردن, ساکت کردن, خاموش شدن, دستگاه تقطیر, عرق گرفتن از, سکوت, خاموشی.

todavia

: ارام, خاموش, ساکت, بی حرکت, راکد, همیشه, هنوز, بازهم, هنوزهم معذلک, : ارام کردن, ساکت کردن, خاموش شدن, دستگاه تقطیر, عرق گرفتن از, سکوت, خاموشی, هنوز, تا ان زمان, تا کنون, تا انوقت, تاحال, باز هم, بااینحال, ولی, درعین حال.

todo

: همه, تمام, کلیه, جمیع, هرگونه, همگی, همه چیز, داروندار, یکسره, تماما, بسیار, :بمعنی (غیر) و (دیگر), روی هم رفته, از همه جهت, یکسره, تماما, همگی, مجموع, کاملا, منصفا, تمام, درست, دست نخورده, بی عیب, همه چیز, بالا پوش, لباس کار, رویهمرفته, شامل همه چیز, همه جا, سرتاسر.

todopoderoso

: قادرمطلق, توانا برهمه چیز, قدیر, خدا(باتهع), قادر مطلق, قادر متعال.

todos

: همه, تمام, کلیه, جمیع, هرگونه, همگی, همه چیز, داروندار, یکسره, تماما, بسیار, :بمعنی (غیر) و (دیگر), هرکس, هرکسی.

todos los d as

: روزانه, روزبروز, روزنامه یومیه, بطور یومیه.

todos los dias

: روزانه, روزبروز, روزنامه یومیه, بطور یومیه.

todos partes

: درهرجا, درهمه جا, درهرقسمت, در سراسر.

toldo

: سایبان کرباسی, ساباط, پناه, پناهگاه, حفاظ.

tolerable

: تحمل پذیر, بادوام, تحمل پذیر, قابل تحمل.

tolerancia

: سکنی, ایستادگی, دوام, ثبات قدم, رفتار برطبق توافق, قابلیت پذیرش, تحمل, تاب.

tolerante

: بامدارا, مدارا امیز, ازادمنش, ازاده, دارای سعه نظر, شکیبا, اغماض کننده, بردبار, شخص متحمل.

tolerar

: ایستادگی کردن, پایدارماندن, ماندن, ساکن شدن, منزل کردن, ایستادن, منتظر شدن, وفا کردن, تاب اوردن, تحمل کردن, برخورد هموار کردن, طاقت داشتن, مدارا کردن.

tolva

: شیب تند رودخانه, ناودان یا مجرای سرازیر, مخفف کلمه پاراشوت, سقوط, انحطاط, زوال, هرگونه حشره جهنده, لی لی کننده, جهنده, قیف.

tom

: زمان گذشته فعل.عکات

toma

: روزنه, مجرای خروج, بازار فروش, مخرج.

tomar

: قرض گرفتن, وام گرفتن, اقتباس کردن, گرفتن, از هوا گرفتن, بدست اوردن, جلب کردن, درک کردن, فهمیدن, دچار شدن به, عمل گرفتن, اخذ, دستگیره, لغت چشمگیر, شعار, اشامیدن, نوشانیدن, اشامیدنی, نوشابه, مشروب, غرق کردن در, غوطه ورساختن, توی چیزی فروبردن, فراگرفتن, خروشان کردن, گرفتن, ستاندن, لمس کردن, بردن, برداشتن, خوردن, پنداشتن.

tomar el pelo

: ازاردادن, اذیت کردن, کسی را دست انداختن, سخنان نیشدارگفتن, اذیت, پوش دادن مو.

tomar el sol

: حمام افتاب گرفتن.

tomar prestado

: قرض گرفتن, وام گرفتن, اقتباس کردن.

tomate

: گوجه فرنگی.

tomillo

: اویشن, صعتر.

tomo

: جلد, جلد بزرگ, مجلد, دفتر, کتاب قطور, حجم, جلد.

tomo

: هسته, اتم, جوهر فرد, جزء لا یتجزی, کوچکترین ذره.

tonalidad

: چگونگی صدا, اهنگ, مایه, رنگ پذیری, صدا, اهنگ, درجه صدا, دانگ, لحن, اهنگ داشتن, باهنگ در اوردن, سفت کردن, نوا.

tonel

: بشکه, خمره چوبی, چلیک, لوله تفنگ, درخمره ریختن, دربشکه کردن, با سرعت زیادحرکت کردن, بشکه, خمره چوبی, چلیک.

tonelada

: تن, واحد وزنی برابر با 0001 کیلوگرم.

tono

: رنگ, فام, بشره, تغییر رنگ دادن, رنگ کردن, ملون کردن, سایه, حباب چراغ یا فانوس, اباژور, سایه بان, جای سایه دار, اختلا ف جزءی, سایه رنگ, سایه دار کردن, سایه افکندن, تیره کردن, کم کردن, زیر وبم کردن, رنگ, ته رنگ, رنگ مختصر, سایه ء رنگ, دارای ته رنگ یاسایه رنگ نمودن, صدا, اهنگ, درجه صدا, دانگ, لحن, اهنگ داشتن, باهنگ در اوردن, سفت کردن, نوا.

tonter a

: شکم بشکه, رخنه پیدا کردن, تراوش کردن, هر چیز زننده ومتعفن, اب ته کشتی, حرف توخالی وبی معنی, خوابگاه (درکشتی یا ترن), هرگونه تختخواب تاشو, یاوه, مهمل, مزخرف, حرف پوچ, بیمعنی, خارج از منطق, بی ارزش, اشغال, زباله, چیز پست و بی ارزش.

tonterias

: بی ارزش, اشغال, زباله, چیز پست و بی ارزش.

tonto

: لوده, مسخره, مقلد, مسخرگی کردن, دلقک شدن, نادان, احمق, ابله, لوده, دلقک, مسخره, گول زدن, فریب دادن, دست انداختن, نابخرد, نادان, جاهل, ابله, احمق, ابلهانه, مزخرف, نادان, ابله, سبک مغز, چرند, احمقانه, کند ذهن, نفهم, گیج, احمق, خنگ, دبنگ.

top grafo

: مکان نگار, نقشه بردار, مساح.

topacio

: یاقوت زرد, زبرجد هندی, توپاز.

tope

: لبه, کنار, حاشیه, پرکردن, شاخ زدن, ضربه زدن, پیش رفتن, پیشرفتگی داشتن, نزدیک یامتصل شدن, بشکه, ته, بیخ, کپل, ته درخت, ته قنداق تفنگ, هدف.

topetar

: دست انداز جاده, ضربت, ضربت حاصله دراثر تکان سخت, برامدگی, تکان سخت (در هواپیماو غیره), تکان ناگهانی, ضربت (توام باتکان) زدن.

topetazo

: دست انداز جاده, ضربت, ضربت حاصله دراثر تکان سخت, برامدگی, تکان سخت (در هواپیماو غیره), تکان ناگهانی, ضربت (توام باتکان) زدن, اصابت, خوردن, ضربت, تصادف, موفقیت, نمایش یافیلم پرمشتری, زدن, خوردن به, اصابت کردن به هدف زدن.

topetn

: دست انداز جاده, ضربت, ضربت حاصله دراثر تکان سخت, برامدگی, تکان سخت (در هواپیماو غیره), تکان ناگهانی, ضربت (توام باتکان) زدن.

topiario

: مربوط بارایش وتزءین درختان, درخت ارایی.

topo

: کور موش, خال سیاه, خال, خال گوشتی.

topograf a

: نقشه برداری, مکان نگاری, مساحی.

topogrfico

: وابسته بنقشه برداری یا مکان نگاری.

toque

: دست زدن به, لمس کردن, پرماسیدن, زدن, رسیدن به, متاثر کردن, متاثر شدن, لمس دست زنی, پرماس, حس لا مسه.

torcedura

: رگ به رگ کردن یاشدن, بدرد اوردن, رگ برگ شدگی, پیچ خوردن.

torcer

: خمیدن, خمش, زانویه, خمیدگی, شرایط خمیدگی, زانویی, گیره, خم کردن, کج کردن, منحرف کردن, تعظیم کردن, دولا کردن, کوشش کردن, بذل مساعی کردن, پیچ, تاب, نخ یا ریسمان تابیده, پیچ خوردگی, پیچیدن, تابیدن, پیچ دار کردن, تار (در مقابل پود), ریسمان, پیچ و تاب, تاب دار کردن, منحرف کردن, تاب برداشتن.

torcerse

: رگ به رگ کردن یاشدن, بدرد اوردن, رگ برگ شدگی, پیچ خوردن.

torcido

: ناراست, کج, نادرست, خشمناک, اتشی, عصبانی, متلا طم, متعصب.

tordo

: باسترک, برفک.

toreador

: قهرمان گاو باز سوار بر اسب, گاوباز پیاده.

torero

: گاوباز, قهرمان گاو باز سوار بر اسب, گاوباز پیاده.

toril

: اغل گاو یا حشم.

tormenta

: کولا ک, توفان, تغییر ناگهانی هوا, توفانی شدن, باحمله گرفتن, یورش اوردن, توفان, تندباد, تندی, جوش وخروش, هیجان, توفان ایجاد کردن, توفانی شدن.

tormenta de granizo

: طوفان یا رگبار تگرگ.

tormento

: زجر, عذاب, شکنجه, ازار, زحمت, عذاب دادن, زجر دادن.

tornado

: توفان, هیجان, گردباد, طغیان.

torneo

: مسابقات قهرمانی, تشکیل مسابقات, مسابقه.

tornillo

: پیچ خوردگی, پیچاندن, پیچیدن, پیچ دادن, وصل کردن, گاییدن, پیچ.

torno

: ماشین تراش, چرخ خراطی, تراش دادن.

toro

: گاونر, نر, حیوانات نر بزرگ, فرمان, مثل گاو نر رفتارکردن, بی پرواکارکردن.

toronja

: درخت تو سرخ, میوه تو سرخ.

torpe

: خامکار, زشت, بی لطافت, ناشی, سرهم بند, غیر استادانه, بدترکیب, زمخت, خام دست, ناازموده, خوابیده, سست, بیحال, بی حس.

torpedo

: اژدر, ماهی برق, با اژدر خراب کردن.

torpemente

: ناشیانه, خام دستانه, شلخته وار.

torpeza

: رسوایی, بدنامی, افتضاح, سابقه بد, ننگ.

torpidez

: حالت بیحالی, حالت سستی, ایست, کرختی.

torre

: رخ, کلا غ سیاه, کلا غ زاغی, کلا هبردار, کلا هبرداری کردن, برج, قلعه (مثل برج) بلند بودن.

torrente

: سیل, سیل رود, جریان شدید, سیل وار.

torsi n

: پیچش, پیچ خوردگی, انقباض, پیچی, پیچ, تاب, نخ یا ریسمان تابیده, پیچ خوردگی, پیچیدن, تابیدن, پیچ دار کردن.

torso

: پیچ یا تاب خوردن, تاب گشت, خاصیت تاب گشت.

torta

: کیک, قالب, قرص, قالب کردن, بشکل کیک دراوردن, کلا غ زنگی, کلا غ جاره, ادم ناقلا, جانورابلق, کلوچه گوشت پیچ, کلوچه میوه دارپای, چیز اشفته ونامرتب, درهم ریختن, ترش مزه, تند, زننده, ترش, مزه غوره, زن هرزه, نان شیرینی مربایی.

tortculis

: کجی مادرزادی گردن, گردن کجی.

tortilla

: املت, خاگینه, کوکوی گوجه فرنگی, املت, خاگینه, کوکوی گوجه فرنگی, نان ذرت مکزیکی.

tortuga

: هر نوع لا ک پشت ابی, کبوتر قمری, لا ک پشت, لا ک پشت شکار کردن.

tortuoso

: پیچاپیچ, پیچاندن, چیزی که پیچ میخورد, مارپیچی, رود پیچ.

tortura

: شکنجه, عذاب, زجر, عذاب دادن, زجر دادن.

torturar

: شکنجه, عذاب, زجر, عذاب دادن, زجر دادن.

tos

: سرفه, جرقه (درمورد موتور وغیره), سرفه کردن.

tosco

: خشن, بی نزاکت, دهاتی.

toser

: سرفه, جرقه (درمورد موتور وغیره), سرفه کردن, سبحاف اهم (صدایی که برای صاف کردن سینه دراورند), سینه صاف کردن, تمجمج کردن, لبه, کناره دار کردن, لبه دار کردن, حاشیه دار کردن, احاطه کردن.

tostada

: نان برشته, باده نوشی بسلا متی کسی, برشته کردن (نان), بسلا متی کسی نوشیدن, سرخ شدن.

tostado

: دباغی کردن, برنگ قهوه ای وسبزه دراوردن, باحمام افتاب پوست بدن راقهوه ای کردن, برنزه, مازوی دباغی, پوست مازو, مازویی, قهوه ای مایل به زرد.

tostador

: نوشنده بسلا متی کسی, نان برشته کن, سرخ کننده, برشته کننده.

tostadora

: نوشنده بسلا متی کسی, نان برشته کن, سرخ کننده, برشته کننده.

tostar

: قهوه ای, خرمایی, سرخ کردن, برشته کردن, قهوه ای کردن, نان برشته, باده نوشی بسلا متی کسی, برشته کردن (نان), بسلا متی کسی نوشیدن, سرخ شدن.

total

: بالا پوش, لباس کار, رویهمرفته, شامل همه چیز, همه جا, سرتاسر, کل, کلی, تام, مطلق, مجموع, جمع, جمله, سرجمع, حاصل جمع, جمع کردن, سرجمع کردن, مطلق, بحداکثر, باعلی درجه, کاملا, جمعا, حداعلی, غیر عادی, اداکردن, گفتن, فاش کردن, بزبان اوردن, تمام, درست, دست نخورده, کامل, بی خرده, همه, سراسر, تمام, سالم.

totalidad

: تمامیت, جمع کل, چیزدرست ودست نخورده, کلیت, کلی, مقدار کلی, تمامیت, مجموع.

totalismo

: رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی.

totalitarianismo

: رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی.

totalitario

: یکه تاز, وابسته بحکومت یکه تازی, دارای حکومت مطلقه ودیکتاتوری.

totalmente

: روی هم رفته, از همه جهت, یکسره, تماما, همگی, مجموع, کاملا, منصفا, کاملا, تماما, سیر, سربسر, جمعا, بطور سرجمع, رویهمرفته, کاملا, کلا, کاملا, بطور اکمل, تمام و کمال, جمعا, رویهم, تماما.

toxina

: زهرابه, ترکیب زهردار, داروی سمی.

tozudo

: کله شق, لجوج, سرسخت, خود رای, خیره سر, سمج, خودسر, سرسخت, لجوج, خیره سر, کله شق.

tquigrafia

: تند نویسی, تند نگاری.

tr bol

: شبدر , رنگ سبز شبدری, شبدر ایرلندی.

tr fico

: شد وامد, امد وشد, رفت وامد, عبو ومرور,وساءط نقلیه, داد وستدارتباط, کسب, کالا, مخابره, امد وشد کردن, تردد کردن.

tra lla

: سوق دادن, منجر شدن, پیش افت, تقدم.

trabajable

: کارکن, عملی, قابل اعمال, کار کردنی.

trabajado

: استادانه درست شده, بزحمت درست شده, به زحمت ساختن, دارای جزءیات, بادقت شرح دادن.

trabajador

: دست, عقربه, دسته, دستخط, خط, شرکت, دخالت, کمک, طرف, پهلو, پیمان, دادن, کمک کردن, بادست کاری را انجام دادن, یک وجب, کارگر, عمله, عملی, کارگر, موثر, عامل, عمل کننده, عمله, کارگر, ایجاد کننده, از کار در امده, کارگر, مزدبگیر, زحمتکش, از طبقه کارگر, کارگر, مزدبگیر, استادکار.

trabajando

: کار کننده, مشغول کار, کارگر, طرزکار.

trabajar

: کار, رنج, زحمت, کوشش, درد زایمان, کارگر, عمله, حزب کارگر, زحمت کشیدن, تقلا کردن, کوشش کردن, کار, شغل, وظیفه, زیست, عمل, عملکرد, نوشتجات, اثار ادبی یا هنری, کارخانه, استحکامات, کار کردن, موثر واقع شدن, عملی شدن, عمل کردن.

trabajo

: سختی, دشواری, اشکال, زحمت, گرفتگیری, کار, امر, سمت, شغل, ایوب, مقاطعه کاری کردن, دلا لی کردن, کار, رنج, زحمت, کوشش, درد زایمان, کارگر, عمله, حزب کارگر, زحمت کشیدن, تقلا کردن, کوشش کردن, کار, شغل, وظیفه, زیست, عمل, عملکرد, نوشتجات, اثار ادبی یا هنری, کارخانه, استحکامات, کار کردن, موثر واقع شدن, عملی شدن, عمل کردن.

trabajo manual

: هنردستی, پیشه دستی, صنعت دستی, هنرمند.

trabar

: لنگیدن, شلیدن, لنگ لنگان راه رفتن, دست وپای کسی را بستن, مانع حرکت شدن, زنجیر, پابند.

tractor

: تراکتور یا ماشین شخم زنی, گاو اهن موتوری.

tradicin

: رسم, سنت, عقیده موروثی, عرف, روایت متداول, عقیده رایج, سنن ملی.

tradicion

: رسم, سنت, عقیده موروثی, عرف, روایت متداول, عقیده رایج, سنن ملی.

tradicionalismo

: سنت گرایی, سنت پرستی, اعتقاد برسوم باستانی.

traduccin

: ترجمه, برگردان, شرح ویژه, ترجمه, تفسیر, نسخه, متن.

traducible

: قابل ترجمه, قابل معنی کردن, قابل تعبیر.

traducir

: ترجمه کردن, برگرداندن.

traductor

: مترجم, برگرداننده.

traer

: اوردن, رساندن به, موجب شدن, اوردن, رفتن واوردن, بهانه, طفره.

traficante

: تاجر, سوداگر, کاسب, دکان دار, پشت هم انداز, دسیسه.

tragar

: غرق کردن در, غوطه ورساختن, توی چیزی فروبردن, فراگرفتن, خروشان کردن, پرستو, چلچله, مری, عمل بلع, فورت دادن, فرو بردن, بلعیدن.

tragedia

: درام, نمایش, تاتر, نمایشنامه, مصیبت, فاجعه, نمایش حزن انگیز, سوگ نمایش.

tragic mico

: مربوط به اثر کمدی وتراژدی, غم انگیز وتفریحی, حاوی حوادث حزن اور وخنده اور.

trago

: قورت, جرعه, لقمه بزرگ, بلع, قورت دادن, فرو بردن, صدای حاصله از عمل بلع, پرستو, چلچله, مری, عمل بلع, فورت دادن, فرو بردن, بلعیدن, جرعه طولا نی نوشیدن, اشامیدن, جرعه.

traicin

: خیانت, افشاء سر, خیانت, پیمان شکنی, بی وفایی, غدر.

traicionar

: تسلیم دشمن کردن, خیانت کردن به, فاش کردن.

traidor

: خاءن, خیانتکار.

traje

: لباس, جامه, لباس محلی, جامه بلند زنانه, روپوش, لباس شب, خرقه, تجهیز, ساز وبرگ, همسفر, گروه, بنه سفر, توشه, لوازم فنی, سازو برگ اماده کردن, تجهیز کردن, درخواست, تقاضا, دادخواست, عرضحال, مرافعه, خواستگاری, یکدست لباس, پیروان, خدمتگزاران, ملتزمین, توالی, تسلسل, نوع, مناسب بودن, وفق دادن, جور کردن, خواست دادن, تعقیب کردن, خواستگاری کردن, جامه, لباس دادن به.

traje de bao

: لباس شنا.

tram

: تراموای, واگن برقی, باواگن رفتن, واگن شهری, تراموای.

trama

: کار مشبک, شبکه, شبکه بندی, شبکه کاری, نقشه, طرح, موضوع اصلی, توطله, دسیسه, قطعه, نقطه, موقعیت, نقشه کشیدن, طرح ریزی کردن, توطله چیدن.

tramo

: محدوده, گستردگی, پوشش.

trampa

: گرفتن, از هوا گرفتن, بدست اوردن, جلب کردن, درک کردن, فهمیدن, دچار شدن به, عمل گرفتن, اخذ, دستگیره, لغت چشمگیر, شعار, دریچه, روزنه, نصفه در, روی تخم نشستن (مرغ), اندیشیدن, پختن, ایجاد کردن, تخم گذاشتن, تخم دادن, جوجه بیرون امدن, جوجه گیر ی, درامد, نتیجه, خط انداختن, هاشور زدن, زانویی مستراح وغیره تله, دام, دریچ-ه, گیر, محوطه کوچک, شکماف, نیرنگ, فریب دهان, بدام انداختن, در تله انداختن.

trampas

: نردبان قابل حمل, اسباب, بنه .

tranquilidad

: ارامش, بی سروصدایی, اسوده, سکوت, ارام, ساکت, ساکن, : ارام کردن, ساکت کردن, فرونشاندن, ارامش, متانت, ملا یمت, ارامش, اسودگی, اسایش خاطر, راحت, ارامش, اسودگی, اسایش خاطر, راحت.

tranquilizante

: مسکن , داروی تسکین دهنده.

tranquilizar

: دوباره اطمینان دادن, دوباره قوت قلب دادن, ارام کردن, اسوده کردن, فرونشاندن.

tranquilo

: ارامش, بی سروصدایی, اسوده, سکوت, ارام, ساکت, ساکن, : ارام کردن, ساکت کردن, فرونشاندن, مسالمت امیز, ارام, صلح امیز, ارام کردن, تسکین دادن, ساکت کردن, ارام, اسوده, بی جنبش, درحال سکون.

transacci n

: مقدار, اندازه, قدر, حد, معامله کردن, سر و کار داشتن با, توزیع کردن, معامله, سودا, انجام.

transaccines

: معاملا ت, شرح مذاکرات.

transatl ntico

: انطرف اقیانوس اطلس.

transbordador

: گذرگاه, معبر, جسر, گذر دادن, ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن.

transcontinental

: عبور کننده از سرتاسر قاره.

transcribir

: رونویسی کردن.

transcurrido

: گذشته, پایان یافته, پیشینه, وابسته بزمان گذشته, پیش, ماقبل, ماضی, گذشته از, ماورای, درماورای, دور از, پیش از.

transcurrir

: گذشتن, منقضی شدن, سپری شدن, سقوط, گذشتن, عبور کردن, رد شدن, سپری شدن, تصویب کردن, قبول شدن, رخ دادن, قبول کردن, تمام شدن, وفات کردن,پاس, سبقت گرفتن از, خطور کردن, پاس دادن, رایج شدن,اجتناب کردن, گذر, عبور, گذرگاه, راه, گردونه, گدوک, پروانه, جواز, گذرنامه, بلیط.

transferencia

: ورابری, ورابردن, انقال دادن, واگذار کردن, منتقل کردن, انتقال واگذاری, تحویل, نقل, سند انتقال, انتقالی.

transferible

: انتقال پذیر, قابل واگذاری.

transferir

: ورابری, ورابردن, انقال دادن, واگذار کردن, منتقل کردن, انتقال واگذاری, تحویل, نقل, سند انتقال, انتقالی.

transformacin

: دگرسازی, تغییر شکل, تبدیل صورت, دگرگونی, وراریخت.

transformador

: ترادیسیدن, مبدل.

transformar

: تغییر شکل یافتن, تغییر شکل دادن, دگرگون کردن, نسخ کردن, تبدیل کردن.

transfusi n

: تزریق, نقل وانتقال, رسوخ, تزریق خون.

transgredir

: تخطی کردن, رنجاندن, متغیر کردن, اذیت کردن, صدمه زدن, دلخور کردن.

transgresin

: تخلف, تجاوز.

transici n

: انتقال, عبور, تغییر از یک حالت بحالت دیگر, مرحله تغییر, برزخ, انتقالی.

transigir

: تراضی, مصالحه, توافق, مصالحه کردن, تسویه کردن, واریز, تسویه, جا دادن, ماندن, مقیم کردن, ساکن کردن, واریز کردن, تصفیه کردن, معین کردن, ته نشین شدن, تصفیه حساب کردن, نشست کردن.

transitable

: گذرپذیر, قابل قبول, قابل عبور, عملی, قابل اجرا, صورت پذیر, عبور کردنی.

transitivo

: تراگذر, متعدی.

transliteraci n

: نویسه گردانی, نقل عین تلفظ کلمه یا عبارتی از زبانی بزبان دیگر.

transliterar

: عین کلمه یاعبارتی را از زبانی بزبان دیگر نقل کردن, حرف بحرف نقل کردن, نویسه گردانی کردن.

translocar

: جابجا کردن, از جای خود برون کردن.

transmisibidad

: فرا فرستادن پذیری, قابلیت فرستادن, انتقال پذیری, قابلیت سرایت.

transmisible

: فرافرستادنی, فرستادنی, انتقال پذیر, قابل سرایت, مسری, قابل فرا فرستی, قابل پراکنی (بوسیله رادیو وغیره).

transmisin

: منتشر کردن, اشاعه دادن, رساندن, پخش کردن (از رادیو), سخن پراکنی, انتقال, عبور, ارسال, سرایت, اسبابی که بوسیله ان نیروی موتور اتومبیل بچرخهامنتقل میشود, فرا فرستی, فرا فرستادن, سخن پراکنی.

transmitir

: فرا فرستادن, پراکندن, انتقال دادن, رساندن, عبور دادن, سرایت کردن.

transparente

: شفاف, ناپیدا.

transpiraci n

: عرق بدن, کارسخت, عرق ریزی.

transpirar

: تعریق, عرق ریختن, عرق کردن, دفع کردن.

transportador

: برنامه, حامل میکرب, دستگاه کاریر, حامل.

transportar

: ارابه, گاری, دوچرخه, چرخ, باگاری بردن, کشتی, جهاز, کشتی هوایی, هواپیما, با کشتی حمل کردن, فرستادن, سوار کشتی شدن, سفینه, ناو, حمل کردن, حامل.

transporte

: حمل کردن, حامل, ترابری, حمل ونقل, بارکشی, تبعید, انتقال.

transvesti

: کسی که در لباس ورفتار از جنس مخالف خود تقلید میکند, زن جامه.

tranva

: ترن اویزان, ریل واحد مخصوص حرکت ترن یک چرخه, تراموای شهری, تراموای, واگن برقی, باواگن رفتن.

trapezoide

: ذوذنقه, ذوذنقه وار.

trapo

: کهنه, لته, ژنده, لباس مندرس, کهنه شدن, بی مصرف شدن

trascendencia

: برتری, تفوق, وراروی.

trascendental

: متعالی, غیر جبری.

trascendentalismo

: فلسفه ماوراء الطبیعه, فلسفه خارج جهان مادی.

trascender

: ورارفتن, برتری یافتن, سبقت جستن, بالا تر بودن.

trasero

: عقب, پشت (بدن), پس, عقبی, گذشته, پشتی, پشتی کنندگان, تکیه گاه, به عقب, درعقب, برگشت, پاداش, جبران, ازعقب, پشت سر, بدهی پس افتاده, پشتی کردن, پشت انداختن, بعقب رفتن, بعقب بردن, برپشت چیزی قرارگرفتن, سوارشدن, پشت چیزی نوشتن, ظهرنویسی کردن, ته, پایین, تحتانی, گوزن ماده, عقبی, پشت پای گاو.

trasl cido

: صرف, محض, خالص, راست, تند, مطلق, بطورعمود, یک راست, پاک, بکلی, مستقیما, ظریف, پارچه ظریف, حریری, برگشتن, انحراف حاصل کردن, کنار رفتن, کنار زدن.

trasladar

: حرکت, حرکت دادن, حرکت کردن, نقل مکان.

traspapelar

: گم کردن, مفقود کردن, تلف کردن, از دست دادن, زیان کردن, منقضی شدن, باختن(در قمار وغیره), شکست خوردن, گم کردن, جا گذاشتن (چیزی), درجای عوضی گذاشتن, گم کردن, جا گذاشتن.

trasplantar

: نشاکردن, درجای دیگری نشاندن, مهاجرت کردن, کوچ دادن, نشاء زدن, پیوندزدن, عضو پیوند شده, فراکاشتن.

trastornado

: واژگون کردن, برگرداندن, چپه کردن, اشفتن, اشفته کردن, مضطرب کردن, شکست غیر منتظره, واژگونی, نژند, ناراحت, اشفته.

trastornar

: واژگون کردن, برگرداندن, چپه کردن, اشفتن, اشفته کردن, مضطرب کردن, شکست غیر منتظره, واژگونی, نژند, ناراحت, اشفته.

trastos

: تخت روان, کجاوه, محمل, برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند, اشغال, نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید, زایمان, ریخته وپاشیده, زاییدن, اشغال پاشیدن.

tratadista

: مفسر, سفرنگ گر.

tratado

: مقاله, انشاء, ازمایش کردن, ازمودن, سنجیدن, عیارگیری کردن(فلزات), تالیف, مقاله نویسی, پیمان, معاهده, قرار داد, پیمان نامه, عهد نامه.

tratamiento

: رفتار, معامله, معالجه, طرز عمل, درمان.

tratar

: دسته, قبضه شمشیر, وسیله, لمس, احساس بادست, دست زدن به, بکار بردن, سرو کارداشتن با, رفتار کردن, استعمال کردن, دسته گذاشتن, رفتار کردن, تلقی کردن, مورد عمل قرار دادن.

trato

: مقاربت, امیزش, مراوده, معامله, داد و ستد.

trauma

: ضره, زخم, اسیب, ضربه روحی روان اسیب, روان زخم.

traumar

: دچار روان زخم کردن, با ضرب وجرح مشروب ساختن, معذب کردن.

traumatico

: وابسته به روان زخم, زخمی, جراحتی, ضربه ای.

travesa

: دوراهی, محل تقاطع, عبور, گذر, عبور, حق عبور, پاساژ, اجازه عبور, سپری شدن, انقضاء, سفردریا, راهرو, گذرگاه, تصویب, قطعه, نقل قول, عبارت منتخبه از یک کتاب, رویداد, کارکردن مزاج

travesao

: دفترکل, سنگ پهن روی گور, تیر, تخته.

travesura

: غریب و عجیب, بی تناسب, مسخره, وضع غریب و مضحک, بدسگالی, موذیگری, اذیت, شیطنت, شرارت.

travieso

: زمان ماضی قدیمی فعل بءد, : بد, زشت, ناصحیح, بی اعتبار, نامساعد, مضر, زیان اور, بداخلا ق, شریر, بدکار, بدخو, لا وصول, بدسگال, موذی, شیطان, بدجنس, کثیف, نامطبوع, زننده, تند و زننده, کریه, شیطان, بدذات, شریر, نا فرمان, سرکش.

trax

: صندوق, یخدان, جعبه, تابوت, خزانه داری, قفسه سینه.

trayectoria

: خط سیر, گذرگاه.

trebol

: شبدر .

trece

: سیزده, عدد سیزده.

trecho

: کشیدن, امتداددادن, بسط دادن, منبسط کردن, کش امدن, کش اوردن, کش دادن, گشادشدن, :بسط, ارتجاع, قطعه(زمین), اتساع, کوشش, خط ممتد, دوره, مدت.

tregua

: ارام کردن, فرونشاندن, ساکت شدن, لا لا یی خواندن, ارامش, سکون, ارامی.

treinta

: سی, عدد سی.

tremendo

: مهیب یا ترسناک, ترس, عظمت, وحشتناک, وحشت اور, ترسناک, هولناک, بسیار بد, سهمناک, ترسناک, هولناک, مهیب, عظیم, فوق العاده, شگرف, ترسناک, مهیب, فاحش, عجیب, عظیم.

trementina

: تربانتین, سقز, قندرون, تربانتین زدن به.

tren

: قطار, سلسله, تربیت کردن.

tren de cola

: اشپزخانه کشتی, اطاق کارگران قطار.

trenta

: سی, عدد سی.

trenza

: قیطان, گلا بتون, مغزی, نوار, حاشیه, حرکت سریع, جنبش,جهش, ناگهان حرکت کردن, جهش ناگهانی کردن, بافتن (مثل توری وغیره), بهم تابیدن وبافتن, موی سر را با قیطان یاروبان بستن, ریسمان چند لا, نخ قند, پیچ, بهم بافتن, دربرگرفتن.

trenzar

: قیطان, گلا بتون, مغزی, نوار, حاشیه, حرکت سریع, جنبش,جهش, ناگهان حرکت کردن, جهش ناگهانی کردن, بافتن (مثل توری وغیره), بهم تابیدن وبافتن, موی سر را با قیطان یاروبان بستن.

trepador

: بالا رونده, گیاه نیلوفری یا بالا رو.

trepar

: بالا رفتن, صعود کردن, ترقی کردن.

tres

: سه, شماره.3

trgico

: حزن انگیز, غم انگیز, محزون, فجیع.

triangular

: سه گوشه, دارای سه زاویه, بشکل مثلث.

triangulo

: مثلث, سه گوش, سه پهلو, سه بر.

trib

: تبار, قبیله, طایفه, ایل, عشیره, قبایل.

tribu

: تبار, قبیله, طایفه, ایل, عشیره, قبایل.

tribulacin

: محنت, رنج, ازمایش سخت, عذاب, اختلا ل.

tribuna

: ایستادن, تحمل کردن, موضع, دکه, بساط.

tribunal

: بارگاه, حیاط, دربار, دادگاه, اظهار عشق, خواستگاری, دادگاه, اطاق دادگاه, دادگاه محکمه, دیوان محاکمات.

tributo

: مالیات, باج, خراج, تحمیل, تقاضای سنگین, ملا مت, تهمت, سخت گیری, مالیات بستن, مالیات گرفتن از, متهم کردن, فشاراوردن بر, خراجگزار, فرعی, تابع, شاخه, انشعاب, باج, خراج, احترام, ستایش, تکریم.

triceps

: ماهیچه سه سر.

trig simo

: سی ام, سی امین, یک سی ام.

trigo

: غله, دانه (امر.) ذرت, میخچه, دانه دانه کردن, نمک زدن, دانه, جو, حبه, حبوبات, دان, تفاله حبوبات, یک گندم(مقیاس وزن) معادل 8460/0گرم, خرده, ذره, رنگ, رگه, مشرب, خوی, حالت, بازو, شاخه, چنگال, دانه دانه کردن, جوانه زدن, دانه زدن, تراشیدن, پشم کندن, رگه, طبقه, گندم.

trimestre

: ربع.

trinchar

: حک کردن, تراشیدن, کنده کاری کردن, بریدن.

trinchera

: سنگر بزانو, سوراخ روباه.

trineo

: نوعی سورتمه کوچک, سورتمه, سورتمه راندن, با سورتمه حمل کردن, سورتمه, غلتک, چکش اهنگری, پتک, پتک زدن, سورتمه راندن, درشکه سورتمه, سورتمه راندن.

tringulo

: مثلث, سه گوش, سه پهلو, سه بر.

trinidad

: سه گانگی, معتقد بوجود سه اقنوم در خدای واحد.

trinquete

: دسته, گروه, محفل, گروه هم مسلک, انجمن (ادبی واجتماعی).

tripa

: روده, زه, تنگه, شکم, شکنبه, دل و روده, احشاء, پر خوری, شکم گندگی, طاقت, جرات, بنیه, نیرو, روده در اوردن از, غارت کردن, حریصانه خوردن.

triple

: سه برابر, سه گانه.

tripulaci n

: خدمه کشتی, کارکنان هواپیما وامثال ان.

tripulacin del avi n

: کارمندان و خلبانان هواپیما.

triste

: دلتنگ کننده, پریشان کننده, ملا لت انگیز, غمگین, اندوگین, غمناک, نژند, محزون, اندوهناک, دلتنگ, افسرده وملول.

tristeza

: سوگ, غم, غم واندوه, غصه, حزن, مصیبت, غمگین کردن, غصه دار کردن, تاسف خودن.

triturar

: فشردن, چلا ندن, له شدن, خردشدن, باصدا شکستن, شکست دادن, پیروزشدن بر, کوبیدن, عمل خرد کردن یا اسیاب کردن, سایش, کار یکنواخت, اسیاب کردن, خردکردن, تیز کردن, ساییدن, اذیت کردن, اسیاب شدن, سخت کارکردن, خیسانده ء مالت, خمیر نرم, خوراک همه چیز درهم, درهم وبرهمی, نرم کردن, خردکردن, خمیر کردن, شیفتن, مفتون کردن, لا س زدن, دلربایی.

triunfante

: پیروز, منصور, فاتحانه, فریاد پیروزی.

triunfar

: پیروزی, فتح, جشن فیروزی, پیروزمندانه, فتح وظفر, طاق نصرت, غالب امدن, پیروزشدن.

triunfo

: انجام, اجرا, اتمام, کمال, هنر, فضیلت, پیروزی, فتح, جشن فیروزی, پیروزمندانه, فتح وظفر, طاق نصرت, غالب امدن, پیروزشدن.

trivial

: پیش پا افتاده, معمولی, مبتذل, همه جایی.

trmino

: پایان, خاتمه, بر امد, پی امد, نشریه, فرستادن, بیرون امدن, خارج شدن, صادر شدن, ناشی شدن, انتشار دادن, رواج دادن, نژاد, نوع, عمل, کردار, اولا د, نتیجه بحث, موضوع, شماره, لفظ, اصطلا ح, دوره, شرط.

trnsito

: شد وامد, امد وشد, رفت وامد, عبو ومرور,وساءط نقلیه, داد وستدارتباط, کسب, کالا, مخابره, امد وشد کردن, تردد کردن, گذر, عبور.

tro

: سه نفری, بازی سه نفری.

trocar

: تهاترکردن, پایاپای معامله کردن , دادوستد کالا, دگرگون کردن یاشدن, دگرگونی, تغییر, پول خرد, مبادله, عوض کردن, تغییردادن, معاوضه کردن, خردکردن (پول), تغییر کردن, عوض شدن, معاوضه, ردو بدل کننده, معاوضه, عوض کردن, مبادله کردن, بیرون کردن, جانشین کردن, اخراج کردن.

troje

: انبار غله, انبار کاه و جو و کنف وغیره, انبارکردن, طویله.

trombn

: ترومبون, شیپور دارای قسمت میانی متحرک, شیپور, کرنا, بوق, شیپورچی, شیپور زدن.

trompeta

: شیپور, کرنا, بوق, شیپورچی, شیپور زدن.

tronada

: توفان تندری, توفان همراه بااذرخش وصاعقه.

tronar

: تندر, اسمان غرش, رعد, رعد زدن, اسمان غرش کردن, باصدای رعد اسا ادا کردن.

tronco

: ثبت کردن وقایع, ستاک, ساقه, تنه, میله, گردنه, دنباله, دسته, ریشه, اصل, دودمان, ریشه لغت قطع کردن, ساقه دار کردن, بند اوردن, شاه سیم.

trono

: تخت, سریر, اورنگ, برتخت نشستن.

tropa

: گروه, دسته, عده سربازان, استواران, گرد اوردن, فراهم امدن, دسته دسته شدن, رژه رفتن.

tropezarse

: لغزیدن, سکندری خوردن, سهو کردن, تلوتلوخوردن, لکنت داشتن, اتفاقابرخوردن به.

tropical

: نواحی گرمسیری بین دومدارشمال وجنوب استوا, گرمسیری, مدارراس السرطان, مدارراس الجدی حاره, گرمسیر.

tropico

: نواحی گرمسیری بین دومدارشمال وجنوب استوا, گرمسیری, مدارراس السرطان, مدارراس الجدی حاره, گرمسیر.

trozo

: ذره, رقم دودویی, تکه بزرگ یا کلفت وکوتاه (درمورد سنگ ویخ وچوب), کنده, مقدار قابل توجه, تکه, لقمه, تکه, یک لقمه غذا, مقدار کم, لقمه کردن, قطعه, تکه فلز.

trrido

: حاره, زیاد گرم, حاد, سوزاننده, سوزان, محترق, بسیار مشتاق.

trucha

: ماهی قزل الا, ماهی قزل الا گرفتن.

truco

: اسبابی که در قمار بازی وسیله تقلب و بردن پول از دیگران شود, حیله, تدبیر, حیله, نیرنگ, خدعه, شعبده بازی, حقه, لم, رمز, فوت وفن, حیله زدن, حقه بازی کردن, شوخی کردن.

trueno

: تندر, اسمان غرش, رعد, رعد زدن, اسمان غرش کردن, باصدای رعد اسا ادا کردن.

ttano

: کزاز, تشنج.

ttulo

: عنوان, سرلوحه, عنوان دادن, زینه, درجه, رتبه, پایه, دیپلم یا درجه تحصیل, عنوان گذاری, عنوان, سرصفحه, سرنامه, تاریخ ونشانی نویسنده کاغذ, باسرتوپ زدن, عنوان روی پاکت, عنوان نوشته روی چیزی, توضیح, ادرس, نشانی روی نامه, ظهرنویسی, کنیه, لقب, سمت, عنوان, اسم, مقام, نام, حق, استحقاق, سند, صفحه عنوان کتاب, عنوان نوشتن, واگذارکردن, عنوان دادن به, لقب دادن, نام نهادن.

tuba

: شیپور بزرگ.

tuberculosis

: مرض سل.

tubo

: لا مپ, لوله.

tubo de respiraci n

: لوله دخول وخروج هوا در زیر دریایی, لوله مخصوص تنفس در زیر اب, با لوله تنفس زیر ابی رفتن .

tuerca

: مهره.

tugurio

: کلبه, کاشانه, الونک, درکلبه جا دادن.

tulipn

: لا له, گل لا له.

tumba

: قبر, گودال, سخت, بم, خطرناک, بزرگ, مهم, موقر, سنگین, نقش کردن, تراشیدن, حفر کردن, قبر کندن, دفن کردن, گور, ارامگاه, قبر, در گرو قرار دادن, مقبره, سنگ قبر.

tumbar

: کف, اشکوب, طبقه, تکان دادن, دست انداز داشتن, تکان خوردن, تکان, تلق تلق, ضربت, یکه.

tumbona

: صندلی, مقر, کرسی استادی در دانشگاه, برکرسی یاصندلی نشاندن.

tumor

: رشد, نمود, روش, افزایش, ترقی, پیشرفت, گوشت زیادی, تومور, چیز زاءد, نتیجه, اثر, حاصل, دشپل, تومور, برامدگی, ورم, غده, دشپل, تومور, برامدگی, ورم, غده.

tumulto

: قیل وقال, مزاحمت, زد وخورد, بلوا.

turbar

: دست پاچه کردن, براشفتن, خجالت دادن, شرمسار شدن.

turbina

: توربین.

turborreactor

: هواپیمای جت توربین دار, جت توربینی.

turbulencia

: اشفتگی, اغتشاش, اشوب, گردنکشی, تلا طم.

turco

: ترک, اهل کشور ترکیه, ترکی, ترک.

turismo

: گشتگری, جهانگردی, سیاحت.

turista

: گشتگر, جهانگرد, سیاح, جهانگردی کردن.

turno

: طلب شده, ترتیب, نظم, شکل, سلسله, مقام, صف, ردیف, قطار, رشته, شان, رتبه, اراستن, منظم کردن, درجه دادن, دسته بندی کردن, انبوه, ترشیده, جلف, سطر, ردیف, تغییرمکان, نوبت کار, مبدله, تغییردادن, نوبت, چرخش, گردش (بدور محور یامرکزی), چرخ, گشت ماشین تراش, پیچ خوردگی, قرقره, استعداد, میل, تمایل, تغییر جهت, تاه زدن, برگرداندن, پیچاندن, گشتن, چرخیدن, گرداندن, وارونه کردن, تبدیل کردن, تغییر دادن, دگرگون ساختن

turqu a

: کشور ترکیه, بوقلمون, شکست خورده, واخورده.

turquesa

: فیروزه, سولفات قلیایی الومینیوم.

turrn

: شیرینی بادام دار, نان بادامی.

tus

: مال شما, مربوط به شما, متعلق به شما.

tutela

: حفاظت, حبس, توقیف.

tutor

: نگهبان, ولی(اولیاء), قیم, اموختار, لله, معلم سرخانه, ناظر درس دانشجویان, درس خصوصی دادن به.

tuyo

: مال شما, مال خود شما(ضمیر ملکی).

tuyos

: مال شما, مربوط به شما, متعلق به شما.

tuza

: لا ک پشت نقب زن, نوعی جونده نقب زن امریکایی, موش کیسه دار, کارگر حفار واستخراج کننده سنگهای معدنی, دزد قفل باز کن.

U

u a

: ناخن, ناخن, سم, چنگال, چنگ, میخ, میخ سرپهن, گل میخ, با میخ کوبیدن, با میخ الصاق کردن, بدام انداختن, قاپیدن, زدن, کوبیدن, گرفتن.

ua del dedo del pie

: ناخن انگشت پا.

ubicaci n

: ذکر کردن, اتخاذ سند کردن, گفتن, محل, مکان, موقعیت, محل, وضع.

ubicar

: مکان یابی کردن, قرار دادن, جا, محل, مرتبه, قرار دادن, گماردن, گذاردن,قراردادن,به زور واداشتن,عذاب دادن,تقدیم داشتن,تعبیر کردن,بکار بردن,منصوب کردن, ترغیب کردن,استقرار,پرتاب,سعی,ثابت, واقع در, واقع شده, درمحلی گذاردن, جا گرفتن.

ujier

: ناظر, ضابط, امین صلح یا قاضی, نگهبان دژ سلطنتی.

ulterior

: دورترین, اقصی نقطه, بعیدترین, دورترین نقطه.

ultimo

: بازپسین, پسین, اخر, اخرین, اخیر, نهانی, قطعی, دوام داشتن, دوام کردن, طول کشیدن, به درازا کشیدن, پایستن.

ultrajar

: تخطی کردن, رنجاندن, متغیر کردن, اذیت کردن, صدمه زدن, دلخور کردن.

ultraje

: تخطی, غضب, هتک حرمت, از جا در رفتن, سخت عصبانی شدن, بی حرمت ساختن, بی عدالتی کردن.

ultravioleta

: فرابنفش, ایجاد شده بوسیله اشعه ماورا بنفش یا فرابنفش.

umbral

: استانه, سرحد.

un

: حرف اول الفبای انگلیسی, حرف اضافه مثبت, یک, حرف ا در جلو حروف صدادار و جلو حرف ح بصورت ان استعمال میشود.

un acidente

: حادثه, سانحه, واقعه ناگوار, مصیبت ناگهانی, تصادف اتومبیل, علا مت بد مرض, صفت عرضی(ارازی), شیی ء, علا مت سلا ح, صرف, عارضه صرفی, اتفاقی, تصادفی, ضمنی, عارضه (در فلسفه), پیشامد.

un actor

: بازیگر, هنرپیشه, خواهان, مدعی, شاکی, حامی.

un bar prohibido

: محل فروش مشروبات الکلی قاچاق.

un nime

: هم رای, متفق القول, یکدل و یک زبان, اجماعا.

un rato

: اندکی, مدتی, یک چندی.

una

: حرف اول الفبای انگلیسی, حرف اضافه مثبت, یک, حرف ا در جلو حروف صدادار و جلو حرف ح بصورت ان استعمال میشود, ناخن.

una actriz

: هنرپیشه ء زن, بازیگرزن.

una revista

: مجله, مخزن.

una vez

: یکمرتبه, یکبار دیگر, فقط یکبار, یکوقتی, سابقا.

undcimo

: یازدهم, یازدهمین.

ung ento

: روغن, مرهم, پماد, ضماد, مرهم, مرهم تسکین دهنده, داروی تسکین دهنده, ضماد گذاشتن, تسکین دادن.

unguento

: روغن, مرهم, پماد.

uni

: لیموترش, عصاره لیموترش, اهک, چسب, کشمشک, سنگ اهک, اهک زنی, چسبناک کردن اغشتن, با اهک کاری سفید کردن, ابستن کردن.

uni n

: نقطه اتصال, اتصال, برخوردگاه, اتحاد واتفاق, یگانگی وحدت, اتصال, پیوستگی, پیوند, وصلت, اتحادیه, الحاق, اشتراک منافع.

unidad

: واحد, یکه, یگانگی, وحدت, واحد.

unidad central

: عمل کننده, تکمیل کننده, تمام کننده.

unido

: درزه, بند گاه, بند, مفصل, پیوندگاه, زانویی, جای کشیدن تریاک با استعمال نوشابه, لولا, مشترک, توام, شرکتی, مشاع, شریک, متصل, کردن, خرد کردن, بند بند کردن, مساعی مشترک.

uniforme

: یکسان, متحد الشکل, یکنواخت.

unir

: پل, جسر, برامدگی بینی, سکوبی درعرشه کشتی که مورد استفاده کاپیتان وافسران قرار میگیرد, بازی ورق, پل ساختن, اتصال دادن, اءتلا ف کردن, چسبیدن, رابطه خویشی داشتن, ترکیب کردن, بهم پیوست, متحد کردن, یکی کردن, متفق کردن, وصلت دادن, ترکیب کردن, سکه قدیم انگلیسی.

unirse

: استخر, ابگیر, حوض, برکه, چاله اب, کولا ب, اءتلا ف چند شرکت با یک دیگر, اءتلا ف, عده کارمند اماده برای انجام امری, دسته زبده وکار ازموده, اءتلا ف کردن, سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن, شریک شدن, باهم اتحادکردن.

unirse a

: متصل کردن, پیوستن, پیوند زدن, ازدواج کردن, گراییدن, متحد کردن, در مجاورت بودن.

universal

: عمومی, جامع, همگانی, متداول, کلی, معمولی, همگان, ژنرال, ارتشبد, کلی, عمومی, عالمگیر, جامع, جهانی, همگانی.

universidad

: کالج, دانشگاه, دانشگاه.

universitaria

: دانشگاه.

universo

: جهان.

uno

: یک, تک, واحد, شخص, ادم, کسی, شخصی, یک واحد, یگانه,منحصر, عین همان, یکی, یکی از همان, متحد, عدد یک, یک عدد, شماره یک.

uno mismo

: خود, خود شخص, نفس, در حال عادی.

unos

: برخی, بعضی, بعض, ب رخی از, اندکی, چندتا, قدری, کمی از, تعدادی, غالبا, تقریبا, کم وبیش, کسی, شخص یا چیز معینی.

untar

: روغن مالی کردن, تدهین کردن, تر کردن, کهنه را نم زدن, با چیزنرمی کسی رازدن یا نوازش کردن, اندکی, قطعه, تکه, اهسته زدن, مالیدن, سودن, ساییدن, پاک کردن, اصطکاک پیدا کردن, ساییده شدن, لکه, اغشتن, الودن, لکه دار کردن.

unto

: روغن, مرهم, پماد, روغن, خمیر, مرهم.

urbano

: شهری, مدنی, اهل شهر, شهر نشین.

urgencia

: امر فوق العاده و غیره منتظره, حتمی, ناگه اینده, اورژانس, فوریت, ضرورت, نیازشدید.

urgente

: فشار, فشاراور, مبرم, مصر, عاجل, مبرم.

urogallo

: (ج.ش.) با قرقره, نوعی رنگ قهوه ای.

urologo

: ویژه گر بیماریهای دستگاه ادرار.

urraca

: کلا غ جاره, زاغی, کلا غ زاغی, ادم وراج, زن بد دهن.

usado

: اسم مفعول فعل wear(بکلمه مزبور رجوع شود).

usar

: بکار بردن, بکار زدن, استعمال کردن, اجرا کردن, اعمال کردن, متصل کردن, بهم بستن, درخواست کردن, شامل شدن, قابل اجرا بودن, استعمال کردن, بکار گماشتن, استخدام کردن, مشغول کردن, بکار گرفتن, شغل, استعمال کردن, بکاربردن, مصرف کردن, بکارانداختن (.n)کاربرد, استعمال, مصرف, فایده, سودمندی, استفاده, تمرین, تکرار, ممارست, پوشیدن, در بر کردن, بر سر گذاشتن, پاکردن (کفش و غیره), عینک یا کراوات زدن, فرسودن, دوام کردن, پوشاک.

uso

: استفاده, کاربرد, استعمال کردن, بکاربردن, مصرف کردن, بکارانداختن (.n)کاربرد, استعمال, مصرف, فایده, سودمندی, استفاده, تمرین, تکرار, ممارست, پوشیدن, در بر کردن, بر سر گذاشتن, پاکردن (کفش و غیره), عینک یا کراوات زدن, فرسودن, دوام کردن, پوشاک.

usted

: شما, شمارا.

usted mismo

: خود شما, شخص شما.

ustedes

: شما, شمارا.

usual

: عمومی, معمولی, متعارفی, عادی, مشترک, پیش پاافتاده, پست, عوامانه, : مردم عوام, عمومی, مشارکت کردن, مشاع بودن, مشترکا استفاده کردن, عادی, مرسوم, همیشگی, معمول, عادی, مرسوم, متداول.

usualmente

: بطور عادی, معمولا.

usuario

: کاربر, استفاده کننده.

usurpador

: کلا ش, اخاذ.

utensilio

: لوازم اشپزخانه, وسایل, اسباب, ظروف.

utensilios de mesa

: لوازم میز یا سفره, ظروف سفره, کارد و چنگال.

utilidad

: استعمال کردن, بکاربردن, مصرف کردن, بکارانداختن (.n)کاربرد, استعمال, مصرف, فایده, سودمندی, استفاده, تمرین, تکرار, ممارست, سودمندی.

utilizable

: قابل استفاده, مصرف کردنی, بکار بردنی.

uva

: انگور, مو.

uventud

: بچگی, پسر بچگی.

V

v a

: کوچه, راه باریک, گلو, نای, راه دریایی, مسیر که باخط کشی مشخص میشود, خط سیر هوایی, کوچه ساختن, منشعب کردن, رد پا, اثر, خط اهن, جاده, راه, نشان, مسابقه دویدن, تسلسل, توالی, ردپاراگرفتن, پی کردن, دنبال کردن.

v lvula

: لا مپ, لوله, شیر, دریچه, لا مپ.

v nculo

: کمند, خفت, دام, بند, تله, در کمند انداختن.

v spera

: شب عید, شب, شامگاه, در شرف, حوا, جنس زن.

va navegable

: ابراه, مسیر ابی, راه ابی, مسیردریایی و رودخانه ای.

vac o

: تهی, خالی, تهی, بی مغز, پوچ, چرند, فضای نامحدود, احمق, خالی, اشغال نشده, بی متصدی, بلا تصدی, بیکار, باطل, عاری, بی اعتبار, باطل کردن.

vaca

: گاوماده, ماده گاو, ترساندن, تضعیف روحیه کردن.

vacaciones

: تعطیل, بیکاری, مرخصی, مهلت, اسودگی, مرخصی گرفتن, به تعطیل رفتن.

vacancia

: محل خالی, پست بلا تصدی, جا.

vacante

: خالی, اشغال نشده, بی متصدی, بلا تصدی, بیکار.

vaciar

: زهکش, ابگذر, زهکش فاضل اب, اب کشیدن از, زهکشی کردن, کشیدن , زیر اب زدن, زیر اب, تهی, خالی, تعطیل کردن, خالی کردن, تهی کردن, تخلیه کردن.

vaciedad

: پوچی, بی مغزی, بیهودگی, کار بیهوده, بطالت.

vacilacin

: درنگ, دودلی, تردید, تامل, درنگ, دودلی.

vacilante

: حمله ای, غشی, متغیر, هوس پرست, دمدمی, دودل, مردد, درنگ کننده, تامل کننده, لرزنده, لزان, متزلزل, سست, ضعیف, متغیر, بی ثبات کردن, متزلزل کردن, لرزان, لق.

vacilar

: گیرکردن, لکنت زبان پیدا کردن, با شبهه وتردید سخن گفتن, تزلزل یا لغزش پیداکردن, تامل کردن, مردد بودن, بی میل بودن, متزلزل شدن, فتور پیدا کردن, دو دل بودن, تردید پیدا کردن, تبصره قانون, نوسان کردن.

vacuna

: واکسن زنی, تلقیح, ابله کوبی.

vacunacin

: واکسن زنی, تلقیح, ابله کوبی.

vacunar

: تلقیح کردن, مایه کوبی کردن, اغشتن, واکسن زدن به, برضد بیماری تلقیح شدن.

vacuno

: گاوی, شبیه گاو, گاو خوی.

vadear

: به اب زدن, بسختی رفتن, در اب راه رفتن.

vado

: قسمت کم عمق رودخانه ای که جهت عبورحیوانات وانسان مناسب باشد, گدار, به اب زدن به گدار زدن.

vagabundear

: ادم مفت خور یا ولگرد, ولگردی یا مفت خوری کردن, بحد افراط مشروب نوشیدن, قرص نان, کله قند, تکه, وقت را بیهوده گذراندن, ولگردی کردن, پرسه زدن, تکاپو, گشتن, سیر کردن, گردیدن, سرگردانی.

vagabundo

: ادم مفت خور یا ولگرد, ولگردی یا مفت خوری کردن, بحد افراط مشروب نوشیدن, کمارگر دوره گرد, دوره گردی کردن, کسیکه در رفتن تعلل کند, پرسه زن, ولگرد, اسمان جل, خانه بدوش, باصدا راه رفتن, پیاده روی کردن, با پا لگد کردن, اوره بودن, ولگردی کردن, اواره, فاحشه, اوارگی, ولگردی, صدای پا, ولگرد, ولگردی کردن, دربدر, خانه بدوش, بیکاره.

vagancia

: اوارگی, ولگردی, دربدری, اوباشی.

vagar

: خطاکردن, دراشتباه بودن, غلط بودن, گمراه شدن, بغلط قضاوت کردن, درنگ کردن, تاخیر کردن, دیرپاییدن, پابپاورکردن, معطل کردن, باتنبلی حرکت کردن, :کسیکه در رفتن تعلل کند, پرسه زن, سرگردان بودن, اواره بودن, منحرف شدن.

vagina

: مهبل, نیام, غلا ف, مهبلی.

vagn

: نورد, کالسکه, واگن راه اهن, مربی ورزش, رهبری عملیات ورزشی را کردن, معلمی کردن.

vago

: تار, تاریک, تیره کردن, :کم نور, تاریک, تار, مبهم, ضعیف, کم نور, غش, ضعف کردن, غش کردن, بیکار, تنبل, بیهوده, بیخود, بی اساس, بی پروپا, وقت گذراندن, وقت تلف کردن, تنبل شدن, تنبل, درخورد تنبلی, کند, بطی ء, کندرو, باکندی حرکت کردن, سست بودن, مبهم, غیر معلوم, سر بسته وابهام دار.

vainilla

: درخت وانیل, وانیل, ثعلب.

vajilla

: ظروف چینی.

valent n

: لا فزن, گزافه گو, رجز خوان, قلدر, پهلوان پنبه, گردن کلفت, گوشت, تحکیم کردن, قلدری کردن.

valer

: شایسته, لا یق, شایان, سزاوار, مستحق, فراخور.

valiente

: بی باک, دلیر, خشن وبی احتیاط, جسور, گستاخ, متهور, باشهامت, دلا ور, تهم, شجاع, دلیر, دلیرانه, عالی, بادلیری و رشادت باامری مواجه شدن, اراستن, لا فزدن, بالیدن, دلیر, باجرات, پردل, باشهامت, دلیر, ترد, شکننده.

valija

: مورد, غلا ف.

valioso

: باارزش, پربها, گرانبها, قیمتی, نفیس.

valle

: دره, وادی, میانکوه, گودی, شیار.

valor

: دلیری, شجاعت, جلوه, جرات, دلیری, رشادت, شجاعت, دلا وری, ارزش, قدر, ازرش, قیمت, بها, سزاوار, ثروت, با ارزش.

valorar

: ارزیابی کردن, تقویم کردن, تخمین زدن, نرخ, میزان, سرعت, ارزیابی کردن, ارزش, قدر.

vals

: موزیک و رقص, والس, والس رقصیدن, وابسته به والس.

valuar

: قدردانی کردن (از), تقدیر کردن, درک کردن, احساس کردن, بربهای چیزی افزودن, قدر چیزی را دانستن, ارزش, قدر.

valuta

: پول رایج, رواج, انتشار.

vanidoso

: بیهوده, عبث, بیفایده, باطل, پوچ, ناچیز, جزیی, تهی, مغرور, خودبین, مغرورانه, بطور بیهوده.

vano

: بیکار, تنبل, بیهوده, بیخود, بی اساس, بی پروپا, وقت گذراندن, وقت تلف کردن, تنبل شدن, بیهوده, عبث, بیفایده, باطل, پوچ, ناچیز, جزیی, تهی, مغرور, خودبین, مغرورانه, بطور بیهوده.

vapor

: کشتی, جهاز, کشتی هوایی, هواپیما, با کشتی حمل کردن, فرستادن, سوار کشتی شدن, سفینه, ناو, بخار, دمه, بخار اب, بخار دادن, بخار کردن, کشتی بخار, ماشین بخار, دیگ بخارپز, بخار, دمه, مه, تبخیر کردن یا شدن, بخور دادن, چاخان کردن.

vapor de lnea

: کشتی یا هواپیمای مسافری, استردوز, استری, کسی که خط میکشد, خط کش.

vaquero

: گاوچران.

vara

: چوب قانون, باتوم پاسبان.

variable

: تغییر پذیر, متغیر, بی قرار, بی ثبات.

variaci n

: اختلا ف, دگرگونی, تغییر, ناپایداری, بی ثباتی, تغییرپذیری, وابسته به تغییر و دگرگونی.

variado

: جور شده, همه فن حریف, همسر, یار, درخور, مناسب, دارای رنگهای گوناگون, رنگارنگ, گوناگون, متنوع.

variar

: تغییر کردن, تغییر داد.

variedad

: واریته, نمایشی که مرکب از چند قطعه متنوع باشد, تنوع, گوناگونی, نوع, متنوع, جورواجور.

vario

: گوناگون, مختلف, متغیر, متمایز, رنگارنگ, امیخته, مختلط, لباس رنگارنگ دلقک ها, لباس چهل تکه, دارای رنگهای گوناگون, رنگارنگ, گوناگون, متنوع.

varios

: چند, چندین, برخی از, جدا, مختلف, متعدد, گوناگون, مختلف, چندتا, چندین, جورواجو.

varn

: جنس نر, مذکر, مردانه, نرینه, نرین, گشن.

varonil

: مردوار, مردانه, جوانمرد.

vaselina

: وازلین.

vasija

: اوند, کشتی, مجرا, رگ, بشقاب, ظرف, هر نوع مجرا یا لوله.

vaso

: شیشه, ابگینه, لیوان, گیلا س, جام, استکان, ایینه, شیشه دوربین, شیشه ذره بین, عدسی, شیشه الا ت, الت شیشه ای, عینک, شیشه گرفتن, عینک دار کردن, شیشه ای کردن, صیقلی کردن, ابخوری, لیوان, ساده لوح, دهان, دهن کجی, کتک زدن, عکس شخص محکوم, لیوان, معلق زن, بازیگر شیرین کار, ظرف, گلدان, گلدان نقره و غیره.

vasto

: پهناور, وسیع, بزرگ, بسیط, کشیده, پهناور, وسیع, بزرگ, زیاد, عظیم, بیکران, پهن, عریض, گشاد, فراخ, وسیع, پهناور, زیاد, پرت, کاملا باز, عمومی, نامحدود, وسیع.

vatio

: وات, واحد اندازه گیری الکتریسیته.

vbora

: ماشین جمع, افعی, مار جعفری, افعی, تیره مار, تیرمار, ادم خاءن و بدنهاد, شریر.

vctima

: تلفات, تصادفات, قربانی, طعمه, دستخوش, شکار, هدف, تلفات.

vecina

: همسایه, نزدیک, مجاور, همسایه شدن با.

vecindad

: مجاورت, همسایگی.

vecindario

: انجمن, اجتماع, عوام, همسایگی, مجاورت, اهل محل.

vecino

: همسایه, نزدیک, مجاور, همسایه شدن با, همسایه, نزدیک, مجاور, همسایه شدن با.

vegetaci n

: زندگی گیاهی, نشو و نمای نباتی, نمویاهی.

vegetal

: گیاه, علف, سبزه, نبات, رستنی, سبزی.

vegetariano

: گیاه خوار, گیاهخواری.

veh culo areo

: هواپیما, طیاره.

vehculo

: وسیله نقلیه, ناقل, حامل, رسانه, برندگر, رسانگر.

vehiculo

: وسیله نقلیه, ناقل, حامل, رسانه, برندگر, رسانگر.

veinte

: عدد بیست.

vejar

: بستوه اوردن, عاجز کردن, اذیت کردن, حملا ت پی درپی کردن, خسته کردن.

vejiga

: کیسه, ابدان, مثانه, بادکنک, پیشابدان, کمیزدان, جوشیدن, قلقل زدن, حباب براوردن, خروشیدن, جوشاندن, گفتن, بیان کردن, حباب, ابسوار, اندیشه پوچ.

vela

: شمع, شمع ساختن, بادبان, شراع کشتی بادی, هر وسیله ای که با باد بحرکت دراید, باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن, با ناز وعشوه حرکت کردن, شب زنده داری, احیا, دعای شب.

veleidoso

: بی ثبات, بی وفا.

vellocino

: پشم گوسفند وجانوران دیگر, پارچه خوابدار, خواب پارچه, پشم چیدن از, چاپیدن, گوش بریدن, سروکیسه کردن.

velludo

: پرمو, کرکین, پرمو, مویی, پشمالو.

velo

: حجاب, پرده, نقاب, چادر, پوشاندن, حجاب زدن, پرده زدن, مستوریا پنهان کردن.

velocidad

: دنده, چرخ دنده, مجموع چرخهای دنده دار, اسباب, لوازم, ادوات, افزار, الا ت, جامه, پوشش, دنده دار(یادندانه دار) کردن, اماده کارکردن, پوشانیدن, نرخ, میزان, سرعت, ارزیابی کردن, سرعت.

velocista

: قهرمان دوسرعت.

velocmetro

: سرعت سنج, کیلومتر شمار ساعتی.

veloz

: سریع, چابک, تندرو, فرز, باسرعت.

vena

: ورید, سیاهرگ, رگه, حالت, تمایل, روش, رگ دار کردن, رگه دار شدن.

venado

: اهوی کوهی.

vencedor

: برنده بازی, برنده, فاتح.

vencer

: تپیدن, زدن, کتک زدن, چوب زدن, شلا ق زدن,کوبیدن, :ضرب, ضربان نبض وقلب, تپش, ضربت موسیقی, غلبه, پیشرفت, زنش, پیروزی یافتن بر, فتح کردن, تسخیر کردن, شکست دادن, هزیمت, مغلوب ساختن, چیره شدن, پیروز شدن بر, مغلوب ساختن, غلبه یافتن, بردن, پیروز شدن, فاتح شدن, غلبه یافتن بر, بدست اوردن, تحصیل کردن, فتح, پیروزی, برد.

vencimiento

: بلوغ, کمال, سر رسید.

venda

: بند و زنجیر, تسمه یا بند مخصوص محکم کردن, نوار, لولا, ارکستر, دسته ء موسیقی, اتحاد, توافق, روبان, باند یا بانداژ, نوار زخم بندی, متحد کردن, دسته کردن, نوار پیچیدن, بصورت نوار در اوردن, با نوار بستن, متحد شدن, نوار زخم بندی, با نوار بستن.

vendaje

: نوار زخم بندی, با نوار بستن.

vendar

: نوار زخم بندی, با نوار بستن, لباس پوشیدن, جامه بتن کردن, مزین کردن, لباس, درست کردن موی سر, پانسمان کردن, پیراستن.

vendedor

: فروشنده.

vendedora

: بانوی فروشنده.

vender

: فروش ومعامله, فروختن, بفروش رفتن, فروختن, داد و ستد کردن, طوافی کردن.

vender al detalle

: خرده فروشی, جزءی, خرد, جز, خرده فروشی کردن.

vendible

: قابل فروش, قابل عرضه در بازار, قابل فروش, فروختنی, قابل خرید, معامله ای.

vendimia

: انگور چینی, فصل انگور چینی, محصول.

veneno

: مایه ء هلا کت, زهر(درترکیب), جانی, قاتل, مخرب زندگی, زهر, سم, شرنگ, زهرالود, سمی, مسموم کردن.

venenoso

: زهرالود, مضر, موذی, زهردار, سمی.

venerable

: محترم, معزز, قابل احترام, ارجمند, مقدس.

venerar

: درزیارتگاه گذاشتن, تقدیس کردن, ضریح ساختن (مج) مقدس وگرامی داشتن, حرمت کردن, احترام گذارندن, حرمت, احترام, ستایش و احترام کردن, تکریم کردن, پرستش, ستایش, عبادت, پرستش کردن.

vengador

: کین خواه, خونخواه, دادگیر, انتقام جو.

venganza

: خونخواهی کردن, کینه جویی کردن, انتقام کشیدن, انتقام, انتقام, کینه, خونخواهی.

vengar

: کینه جویی کردن (از), تلا فی کردن, انتقام کشیدن (از), دادگیری کردن, خونخواهی کردن.

venidero

: روی دهنده, پیشامد کننده, اینده, جلو رونده.

venir

: امدن, رسیدن.

venir despu s

: پیروی کردن از, متابعت کردن, دنبال کردن, تعقیب کردن, فهمیدن, درک کردن, در ذیل امدن, منتج شدن, پیروی, استنباط, متابعت.

venta

: فروش, حراج.

venta al por mayor

: عمده فروشی, بطور یکجا, عمده فروشی کردن.

ventaja

: فایده, صرفه, سود, برتری, بهتری, مزیت, تفوق, :مزیت دادن, سودمند بودن, مفید بودن, منفعت, استفاده, احسان, اعانه, نمایش برای جمع اوری اعانه.(.vi .vt) :فایده رساندن, احسان کردن, مفید بودن, فایده بردن, سوق دادن, منجر شدن, پیش افت, تقدم, سود, نفع, سود بردن.

ventajoso

: سودمند, نافع, باصرفه.

ventana

: پنجره, روزنه, ویترین, دریچه, پنجره دار کردن.

ventana de la nariz

: سوراخ بینی, منخر.

ventanilla

: پیشخوان, بساط, شمارنده, ضربت متقابل, درجهت مخالف, در روبرو, معکوس, بالعکس, مقابله کردن, تلا فی کردن, جواب دادن, معامله بمثل کردن با.

ventarrn

: تند باد, باد, طوفان.

ventilaci n

: تهویه.

ventilador

: باد بزن, تماشاچی ورزش دوست, باد زدن, وزیدن بر, دستگاه تهویه, هواکش, بادزن, بادگیر.

ventilar

: باد بزن, تماشاچی ورزش دوست, باد زدن, وزیدن بر, بادخور کردن, تهویه کردن, هوا دادن به, پاک کردن.

ventisca

: بادشدید توام بابرف, کولا ک.

ventoso

: باد خیز, پر باد, باد خور, طوفانی, چرند, درازگو.

ver

: نگاه, نظر, نگاه کردن, نگریستن, دیدن, چشم رابکاربردن, قیافه, ظاهر, بنظرامدن مراقب بودن, وانمود کردن, ظاهر شدن, جستجو کردن, ملا حضه کردن, اخطار, اگهی, دیدن, مشاهده کردن, نگاه کردن, فهمیدن, مقر یا حوزه اسقفی, بنگر.

ver dico

: راستگو, صادق, راست, از روی صدق وصفا.

veranda

: ستاوند, ایوان, بالکن, ایوان جلو و یا طرفین ساختمان.

verano

: تابستان, تابستانی, چراندن, تابستان را بسر بردن, ییلا ق.

verbal

: زبانی, شفاهی, لفظی, فعلی, تحت اللفظی.

verbo

: کلمه, لغت, مربوط به صدا, فعل.

verdad

: حقیقت, واقعیت, هستی, اصلیت, اصالت وجود, راستی, صدق, حقیقت, درستی, صداقت.

verdaderamente

: واقعا, راستی.

verdadero

: واقعی, حقیقی, راستین, حقیقی, واقعی, موجود, غیر مصنوعی, طبیعی, اصل, بی خدشه, صمیمی, راست, پابرجا, ثابت, واقعی, حقیقی, راستگو, خالصانه, صحیح, ثابت یاحقیقی کردن, درست, راستین, فریور, بسیار, خیلی, بسی, چندان, فراوان, زیاد, حتمی, واقعی, فعلی, خودان, همان, عینا.

verde

: چرکین, چرک, کثیف, زشت, کثیف کردن, سبز, خرم, تازه, ترو تازه, نارس, بی تجربه, رنگ سبز,(در جمع) سبزیجات, سبز شدن, سبز کردن, سبزه, چمن, معتدل, نا بالغ, نارس, رشد نیافته, نابهنگام, بی تجربه.

verdor

: سبزی, سبزه, گیاهان سبز, گلخانه.

verdoso

: متمایل به سبز.

verdugo

: جلا د, دژخیم, دژخیم, مامور اعدام, دار زن.

verdulero

: سبزی فروش, میوه فروش.

verdura

: گیاه, علف, سبزه, نبات, رستنی, سبزی.

verduras

: گیاه, علف, سبزه, نبات, رستنی, سبزی.

veredicto

: رای, رای هیلت منصفه, فتوی, نظر, قضاوت.

vergenza

: شرم, خجلت, شرمساری, ازرم, ننگ, عار, شرمنده کردن, خجالت دادن, ننگین کردن.

vergonzoso

: شرمسار, خجل, سرافکنده, شرمنده, تحقیر امیز, پست سازنده, خفیف کننده.

verificar

: جلوگیری کردن از, ممانعت کردن, سرزنش کردن, رسیدگی کردن, مقابله کردن, تطبیق کردن, نشان گذاردن, چک بانک , سرکشی کردن, بازرسی کردن, تفتیش کردن, رسیدگی کردن, بازبینی کردن, تحقیق کردن.

verosmil

: معتبر, باور کردنی, موثق.

versar

: فرفره, چرخش (بدور خود), چرخیدن, ریسیدن, رشتن, تنیدن, به درازاکشاندن, چرخاندن.

versi n

: سازواری, انطباق, توافق, سازش, مناسب, تطبیق, اقتباس , شرح ویژه, ترجمه, تفسیر, نسخه, متن.

verso

: شعر, نظم, بنظم اوردن, شعر گفتن.

verter

: ابشیب, ابشار کوچک, بشکل ابشار ریختن, ریزش, پاشیدن, تراوش بوسیله ریزش, مقدار ریزپ چیزی, ریزش بلا انقطاع ومسلسل, ریختن, روان ساختن, پاشیدن, افشاندن, جاری شدن, باریدن.

verticales

: عمودی, شاقولی, تارکی, راسی, واقع در نوک.

ves cula

: کیسه, ابدان, مثانه, بادکنک, پیشابدان, کمیزدان.

vestbulo

: سرسرای تاتر, مرکز اجتماع, راهرو بزرگ, سرسرا, تالا ر, اتاق بزرگ, دالا ن, عمارت, کریدور, تالا ر ورودی, تحمیل گری کردن, راهرو, دالا ن, سالن انتظار(در راه اهن و غیره), سالن هتل و مهمانخانه, سخنرانی کردن, برای گذراندن لا یحه ای (درسالن انتظارنمایندگان مجلسین) سخنرانی وتبلیغات کردن.

vestido

: پوشاک, لباس, لباس پوشیدن, جامه بتن کردن, مزین کردن, لباس, درست کردن موی سر, پانسمان کردن, پیراستن, جامه بلند زنانه, روپوش, لباس شب, خرقه, ردا, لباس بلند و گشاد, جامه بلند زنانه, پوشش, جامه دربر کردن.

vestidos

: رخت, اسباب, اراستن, پوشاندن, جامه, جامه لباس, ملبوس, رخت.

vestimenta

: جامه بلند زنانه, روپوش, لباس شب, خرقه.

vestir

: اراستن, ارایش کردن, لباس پوشاندن, لباس, ارایش, پوشاندن, اراستن, لباس پوشیدن, جامه بتن کردن, مزین کردن, لباس, درست کردن موی سر, پانسمان کردن, پیراستن, پوشش, اندود, پوشیدن, زیاد بار کردن, رویهم قراردادن, کراوات, پوشیدن, در بر کردن, بر سر گذاشتن, پاکردن (کفش و غیره), عینک یا کراوات زدن, فرسودن, دوام کردن, پوشاک.

vestirse

: لباس پوشیدن, جامه بتن کردن, مزین کردن, لباس, درست کردن موی سر, پانسمان کردن, پیراستن.

vestuario

: جا رختی, قفسه, اشکاف, موجودی لباس.

veterinario

: دامپزشک, بیطار.

vez

: بعنوان مثال ذکر کردن, لحظه, مورد, نمونه, مثل, مثال, شاهد, وهله, وقت, زمان, گاه, فرصت, مجال, زمانه, ایام, روزگار, مد روز, عهد, مدت, وقت معین کردن, متقارن ساختن, مرور زمان را ثبت کردن, زمانی, موقعی, ساعتی.

vi huir

: گریختن, فرار کردن, دررفتن, رونشان ندادن, روپنهان کردن, پنهان شدن.

via

: درخت مو, تاک, تاکستان ایجاد کردن, تاکستان, موستان, رزستان.

via

: راه, جاده, طریق, سبک (سابک), طرز, طریقه.

viaducto

: پل راه اهن (که معمولا از روی راه میگذرد), پل بتون ارمه روی دره.

viajante

: مسافر, پی سپار رهنورد.

viajar

: تبدیل کردن, مسافرت کردن با بلیط تخفیف دار, هر روزاز حومه بشهر وبالعکس سفرکردن, درنرودیدن, سفر کردن مسافرت کردن, رهسپار شدن, مسافرت, سفر, حرکت, جنبش, گردش, جهانگردی.

viaje

: سفر, مسافرت, سیاحت, سفر کردن, سفر دریا, سفر, سفر دریا کردن.

viaje de novios

: ماه عسل, ماه عسل رفتن.

viajero

: تبدیل کردن, مسافرت کردن با بلیط تخفیف دار, هر روزاز حومه بشهر وبالعکس سفرکردن, مسافر, پی سپار رهنورد, مسافر, پی سپار, رهنورد, سبک رفتن, پشت پا خوردن یازدن, لغزش خوردن, سکندری خوردن, سفر کردن, گردش کردن, گردش, سفر, لغزش, سکندری.

vialado

: بنفشه, بنفش, بنفش رنگ.

vibraci n

: ارتعاش, نوسان.

vibrar

: لرزیدن, مرتعش شدن, لرز, لرزه, ارتعاش, ترساندن, لرزاندن, مرتعش ساختن, رعشه, ارتعاش داشتن, جنبیدن, نوسان کردن, لرزیدن, تکان خوردن.

vicario

: کشیش بخش, جانشین, قاءم مقام, نایب مناب, معاون, خلیفه.

vicio

: اعتیاد.

vicioso

: بدسگال, بدکار, شریر, تباهکار, فاسد, بدطینت, نادرست

victima

: قربانی, طعمه, دستخوش, شکار, هدف, تلفات.

victoria

: پیروزی, فیروزی, ظفر, فتح, نصرت, فتح و ظفر, غلبه.

vid

: درخت مو, تاک, تاکستان ایجاد کردن.

vida

: جان, زندگی, حیات, عمر, رمق, مدت, دوام, دوران زندگی, موجود, موجودات, حبس ابد, عمر, مدت زندگی, دوره زندگی, مادام العمر, ابد.

vida privada

: خلوت, تنهایی, پوشیدگی, پنهانی, اختفاء.

video

: تلویزیونی, تلویزیون.

vidrio

: شیشه, ابگینه, لیوان, گیلا س, جام, استکان, ایینه, شیشه دوربین, شیشه ذره بین, عدسی, شیشه الا ت, الت شیشه ای, عینک, شیشه گرفتن, عینک دار کردن, شیشه ای کردن, صیقلی کردن.

viejo

: پیر, سالخورده, باستانی, دیرینه, قدیمی, کهن, کهنه, پیر, کهنه, عتیقه, باستانی, پیر, سالخورده, کهن سال, مسن, فرسوده, دیرینه, قدیمی, کهنه کار, پیرانه, کهنه, گذشته, سابقی, باستانی, پر زور وکهنه (مثل ابجو), کهنه, بیات, مانده,بوی ناگرفته, مبتذل, بیات کردن, تازگی وطراوت چیزی را از بین بردن, مبتذل کردن.

viento

: باد, نفخ, بادخورده کردن, درمعرض بادگذاردن, ازنفس انداختن, نفس, خسته کردن یاشدن, ازنفس افتادن, : پیچاندن, پیچیدن, پیچ دان, کوک کردن(ساعت و غیره), انحناء, انحنایافتن, حلقه زدن, چرخاندن.

vientre

: شکم, بطن, شکم, طبله, شکم دادن وباد کردن, شکم, معده.

viernes

: ادینه, جمعه.

vig simo

: یک بیستم, بیستمین, بیستم.

viga

: شاهین ترازو, میله, شاهپر, تیرعمارت, نورافکندن, پرتوافکندن, پرتو, شعاع, تیر اهن, شاه تیر, شاهین ترازو.

viga voladiza

: سگدست, پایه.

vigente

: قوی, سالم, معتبر, قانونی, درست, صحیح, دارای اعتبار, موثر.

vigilante

: نگهبان, گارد, مامور نجات غریق.

vigilar

: نگاه داشتن, اداره کردن, محافظت کردن, نگهداری کردن,نگاهداری, حفاظت, امانت داری, توجه, جلوگیری کردن, ادامه دادن, مداومت بامری دادن, گشت, گشتی, پاسداری, گشت زدن, پاسبانی کردن, پاسداری کردن, پاییدن, دیدبان, پاسداری, کشیک, مدت کشیک, ساعت جیبی و مچی, ساعت, مراقبت کردن, مواظب بودن, بر کسی نظارت کردن, پاسداری کردن.

vigor

: بنیه, نیروی حیاتی, طاقت, استقامت, پرچم, نیرو, زور, قوت, قوه, توانایی, دوام, استحکام.

vil

: قابل تحقیر, خوار, پست, ناپاک, پلید, شنیع, ملعون, غلط, نادرست, خلا ف, طوفانی, حیله, جرزنی, بازی بیقاعده, ناپاک کردن, لکه دار کردن, گوریده کردن, چرک شدن, بهم خوردن, گیرکردن, نارو زدن (در بازی).

villa

: خانه ییلا قی, ویلا.

villano

: ناکس, ادم پست, تبه کار, شریر, بدذات, پست.

vinagre

: سرکه.

vincular

: مقید کردن, جلد کردن, مستلزم بودن, شامل بودن, فراهم کردن, متضمن بودن, دربرداشتن, حمل کردن بر, حبس یاوقف کردن, موجب شدن, پیوند, بهم پیوستن, پیوند دادن.

vino

: بتونه سربی (برای نگاهداری قاب شیشه), میله سربی, بتونه سربی, امد, گذشته فعل امدن, شراب, باده, می, شراب نوشیدن.

viol n

: ویولن, کمانچه, ویولن زدن, زرزر کردن, کار بیهوده کردن, ویولن.

violacin

: هتک ناموس کردن, تجاوز بناموس کردن, بزوربردن یا گرفتن, تخلف, تخطی.

violar

: یورش, حمله, تجاوز, حمله بمقدسات, اظهار عشق, تجاوز یا حمله کردن, هتک ناموس کردن, تجاوز بناموس کردن, بزوربردن یا گرفتن.

violencia

: خشونت, تندی, سختی, شدت, زور, غصب, اشتلم, بی حرمتی.

violento

: ژیان, درنده, شرزه, حریص, سبع, تندخو, خشم الود, زیاد, سخت, شدید, قوی, مشتاقانه, شدید, تشدیدی, پرقوت, متمرکز, مشتاقانه, تند, مفرط, سخت, سخت گیر, طاقت فرسا, شاق, شدید, تند, سخت, شدید, جابر, قاهر, قاهرانه.

violeta

: بنفشه, بنفش, بنفش رنگ.

violin

: ویولن.

violoncelo

: ویولون سل.

virgen

: باکره, دست نخورده, پاکدامن, عفیف, سنبله.

virtud

: تقوا, پرهیزکاری, پاکدامنی, عفت, خاصیت.

viruelas

: ابله, مرض ابله, جای ابله.

virus

: ویروس, عامل نقل وانتقال امراض.

visado

: روادید, ویزا, روادید گذرنامه, ویزادادن.

visar

: پشت نویس کردن, ظهرنویسی کردن, درپشت سندنوشتن, امضا کردن, صحه گذاردن.

visibilidad

: پیدا, پدیداری, قابلیت دیدن, میدان دید, دید.

visible

: پیدا, پدیدار, مریی, نمایان, قابل رویت, دیده شدنی.

visin

: دید, بینایی, رویا, خیال, تصور, دیدن, یا نشان دادن (دررویا), منظره, وحی, الهام, بصیرت.

vision

: دید, بینایی, رویا, خیال, تصور, دیدن, یا نشان دادن (دررویا), منظره, وحی, الهام, بصیرت.

visita

: فرا خواندن, فرا خوان, دیدنی کننده, صدا زننده, دعوت کننده, ملا قات کننده.

visitaci n

: بازرسی, تفتیش, بازدید, معاینه, سرکشی.

visitante

: دیدارگر, دیدن کننده, مهمان, عیادت کننده.

visitar

: توجه کردن, مواظبت کردن, گوش کردن (به), رسیدگی کردن, حضور داشتن (در), در ملا زمت کسی بودن, همراه بودن (با), درپی چیزی بودن, از دنبال امدن, منتظرشدن, انتظار کشیدن, انتظار داشتن, دیدن, مشاهده کردن, نگاه کردن, فهمیدن, مقر یا حوزه اسقفی, بنگر, دیدن کردن از, ملا قات کردن, زیارت کردن, عیادت کردن, سرکشی کردن, دید و بازدید کردن, ملا قات, عیادت, بازدید, دیدار.

vislumbrar

: نگاه کم, نگاه انی, نظر اجمالی, نگاه سریع, اجمالا دیدن, بیک نظر دیدن, اتفاقا دیدن, خال, نقطه, لک, موضع, بجا اوردن.

vislumbre

: روشنایی ضعیف, نور کم, درک اندک, خرده, تکه, کور کوری کردن, سوسو زدن, با روشنایی ضعیف تابیدن, نگاه کم, نگاه انی, نظر اجمالی, نگاه سریع, اجمالا دیدن, بیک نظر دیدن, اتفاقا دیدن, امکان, احتمال, چیز ممکن.

visn

: مینک, سمور یا راسو.

vista

: بیرونی, خارجی, ظاهری, واقع در سطح خارجی, دید, بینایی, مراقبت, بینش, بینایی, بینش, باصره, نظر, منظره, تماشا, الت نشانه روی, جلوه, قیافه, جنبه, چشم, قدرت دید, دیدگاه, هدف, دیدن, دید زدن, نشان کردن, بازرسی کردن, نظر, منظره, نظریه, عقیده, دید, چشم انداز, قضاوت, دیدن, از نظر گذراندن.

vistoso

: برجسته, قابل توجه, موثر, گیرنده, زننده.

vitamina

: ویتامین.

vitrina

: ویترین, جعبه اینه, درویترین نمایش دادن.

viuda

: بیوه, بیوه زن, بیوه کردن, بیوه شدن.

viudo

: مرد زن مرده.

vivacidad

: مزه, رغبت, میل, خوشمزه کردن.

vivaz

: کاری, ساعی, فعال, حاضر بخدمت, دایر, تنزل بردار, با ربح, معلوم, متعدی, مولد, کنش ور, کنش گر, باروح, زنده, جالب توجه, سرزنده, از روی نشاط, با سرور وشعف.

vivero

: محل نگاهداری اطفال شیر خوار, پرورشگاه, شیر خوارگاه, قلمستان, گلخانه, نوزادگاه.

viveza

: تیزی, زنندگی, تلخی, ناگواری, حادی.

vivienda

: خانه, منزل, مرزوبوم, میهن, وطن, اقامت گاه, شهر, بخانه برگشتن, خانه دادن(به), بطرف خانه, خانه, سرای, منزل, جایگاه, جا, خاندان, برج, اهل خانه, اهل بیت, جادادن, منزل دادن, پناه دادن, منزل گزیدن, خانه نشین شدن, تهیه جا, خانه ها (بطور کلی), مسکن, خانه سازی.

vivir

: اروین, ورزیدگی, کارازمودگی, تجربه, ازمایش, تجربه کردن, کشیدن, تحمل کردن, تمرین دادن, زندگی کردن, زیستن, زنده بودن, :زنده, سرزنده, موثر, دایر.

vivo

: زنده, در قید حیات, روشن, سرزنده, سرشار, حساس, سرزنده وبشاش, تند, چابک, باروح, رایج, چست, تیز, اراسته, پاکیزه, زیاد, سخت, شدید, قوی, مشتاقانه, زندگی کردن, زیستن, زنده بودن, :زنده, سرزنده, موثر, دایر, باروح, زنده, جالب توجه, سرزنده, از روی نشاط, با سرور وشعف, واقع بین, تحقق گرای, راستین گرای, واقع بین, تحقق گرای, راستین گرای, روشن, واضح, زنده.

vlido

: قوی, سالم, معتبر, قانونی, درست, صحیح, دارای اعتبار, موثر.

vocabulario

: واژگان.

vocal

: صدا, صوتی, خواندنی, اوازی, ویژه خواندن, دهن دریده, واکه, صوتی, صدادار, مصوته, واکه دار کردن.

vocalista

: اوازخوان, خواننده, سراینده, نغمه سرا.

vociferar

: پوست درخت, عوعو, وغ وغ کردن, پوست کندن, بانگ, غوغا, سروصدا, غریو کشیدن, مصرانه تقاضا کردن, جیغ زدن, ناگهانی گفتن, جیغ, فریاد, داد, جیغ, فغان, فریاد زدن, جیغ زدن, داد زدن

vodka

: ودکا, عرق روسی.

volando

: پرواز, پرواز کننده, پردار, سریع السیر, بال وپر زن, بسرعت گذرنده, مسافرت هوایی.

volante

: نوبت بازی, اعانه, سکان, اهرم سکان, نظارت, اداره, زمام, اداره کردن, دسته, سکان, سکان هواپیما, وسیله هدایت یا خط سیر.

volar

: مگس, حشره پردار, پرواز, پرش, پراندن,پرواز دادن, بهوافرستادن, افراشتن, زدن, گریختن از, فرار کردن از, دراهتراز بودن, پرواز کردن, : تیز هوش, چابک وزرنگ.

volatera

: مرغ, ماکیان, پرنده, پرنده را شکار کردن.

volc n

: کوه اتشفشان, اتشفشان.

volcan

: کوه اتشفشان, اتشفشان.

volcar

: واژگون کردن کشتی, واژگون شدن.

volear

: شلیک, تیرباران, شلیک بطور دسته جمعی, شلیک کردن, بصورت شلیک درکردن, رگبار.

voltaje

: کشش, امتداد, تمدد, قوه انبساط, سفتی, فشار, بحران, تحت فشار قرار دادن, اختلا ف سطح, ولتاژ.

voltio

: ولت, واحد نیروی محرکه برقی.

volumen

: جسم, جثه, لش, تنه, جسامت, حجم, اندازه, بصورت توده جمع کردن, انباشتن, توده, اکثریت, حجم, جلد.

volumen de transacciones

: برگشت, حجم معاملا ت, تغییر و تبدیل.

voluminoso

: بزرگ, با عظمت, سترک, ستبر, ادم برجسته, ابستن, دارای شکم برامده, بزرگ, جسیم.

voluntad

: میل داشتن, ارزو کردن, میل, ارزو, کام, خواستن, خواسته, خواست, اراده, از روی قصد و رضا, از روی اراده, خواست, اراده, میل, خواهش, ارزو, نیت, قصد, وصیت, وصیت نامه, خواستن, اراده کردن, وصیت کردن, میل کردن, فعل کمکی 'خواهم. ' , خواستن, میل داشتن, ارزو داشتن, ارزو کردن, ارزو, خواهش, خواسته, مراد, حاجت, کام, خواست, دلخواه.

voluntario

: ارادی, اختیاری, داوطلبانه, به خواست, داوطلب, خواستار, داوطلب شدن.

volver

: بازگشت, مراجعت, نوبت, چرخش, گردش (بدور محور یامرکزی), چرخ, گشت ماشین تراش, پیچ خوردگی, قرقره, استعداد, میل, تمایل, تغییر جهت, تاه زدن, برگرداندن, پیچاندن, گشتن, چرخیدن, گرداندن, وارونه کردن, تبدیل کردن, تغییر دادن, دگرگون ساختن

volver acdo

: اسید کردن, ترش کردن, حامض کردن.

volverse atr s

: رد گم کردن, عدول کردن.

vomitar

: قی کردن, استفراغ کردن, برگرداندن, هراشیدن.

vosotros

: شما, شمارا.

votacin

: ورقه رای, مهره رای و قرعه کشی, رای مخفی, مجموع اراء نوشته, با ورقه رای دادن, قرعه کشیدن, رای, اخذ رای, دعا, رای دادن.

votar

: رای, اخذ رای, دعا, رای دادن.

voto

: رای, اخذ رای, دعا, رای دادن, نذر, پیمان, عهد, قول, شرط, عهد کردن.

voz

: فریاد زدن, داد زدن, گریه کردن, صدا کردن, فریاد, گریه, خروش, بانگ, بانگ زدن, صدا, ادا کردن.

vrtigo

: سرگیجه, دوران, دوار سر, چرخش بدور.

vuelo

: گریز, پرواز, مهاجرت (مرغان یا حشرات), عزیمت, گریز,پرواز کردن, فرارکردن, کوچ کردن, یک رشته پلکان, سلسله.

vuelta

: گرد(گعرد) کردن, کامل کردن, تکمیل کردن, دور زدن, مدور, گردی, منحنی, دایره وار, عدد صحیح, مبلغ زیاد, گشت, سفر, مسافرت, سیاحت, ماموریت, نوبت, گشت کردن, سیاحت کردن, نوبت, چرخش, گردش (بدور محور یامرکزی), چرخ, گشت ماشین تراش, پیچ خوردگی, قرقره, استعداد, میل, تمایل, تغییر جهت, تاه زدن, برگرداندن, پیچاندن, گشتن, چرخیدن, گرداندن, وارونه کردن, تبدیل کردن, تغییر دادن, دگرگون ساختن

vuestros

: مال شما, مربوط به شما, متعلق به شما.

vulgar

: عوامانه, عامیانه, پست, رکیک, مبتذل.

vulnerable

: اسیب پذیر.

W

whiskey

: وسکی, مثل وسکی, وسکی خوردن.

whiski

: وسکی, مثل وسکی, وسکی خوردن.

whisky

: ویسکی, مثل ویسکی, ویسکی خوردن.

X

xil fono

: زیلوفون, سنتور چوبی.

xito

: دست یابی, انجام, پیروزی, کار بزرگ, موفقیت, اصابت, خوردن, ضربت, تصادف, موفقیت, نمایش یافیلم پرمشتری, زدن, خوردن به, اصابت کردن به هدف زدن, شانس, بخت, اقبال, خوشبختی, موفقیت, کامیابی.

xtasis

: وجد, خلسه, حظ یاخوشی زیاد.

Y

y

: و (حرف ربط).

ya

: پیش از این, قبلا.

ya que

: چنانکه, بطوریکه, همچنانکه, هنگامیکه, چون, نظر باینکه, در نتیجه, بهمان اندازه, بعنوان مثال, مانند

yacer

: دروغ گفتن, سخن نادرست گفتن, دروغ, کذب,(.vi.vt): دراز کشیدن, استراحت کردن , خوابیدن, افتادن, ماندن, واقع شدن, قرار گرفتن, موقتا ماندن, وضع, موقعیت, چگونگی.

yacimiento

: سپرده, ته نشست, سپردن.

yarda

: یارد(63 اینچ یا 3 فوت), محوطه یا میدان, محصور کردن, انبار کردن(در حیاط), واحد مقیاس طول انگلیسی معادل 4419/0 متر.

yate

: کرجی بادی یا بخاری مخصوص تفرج.

yedra

: پاپیتال, لبلا ب, پیچک.

yegua

: مادیان, بختک, کابوس, عجوزه, جادوگر, مالیخولیا, سودا, تاریکی, دریا.

yelmo

: سکان, اهرم سکان, نظارت, اداره, زمام, اداره کردن, دسته.

yema de huevo

: زرده تخم مرغ, محتویات نطفه.

yema del dedo

: نوک انگشت, سرانگشت.

yen

: واحد پول ژاپن, اصرار, تمایل, رغبت شدید.

yendo

: رفتن, پیشرفت, وضع زمین, مسیر, جریان, وضع جاده, زمین جاده, پهنای پله, گام, عزیمت, مشی زندگی, رایج, عازم, جاری, معمول, موجود.

yerba

: علف, سبزه, چمن, ماری جوانا, با علف پوشاندن, چمن زار کردن, چراندن, چریدن, علف خوردن, گیاه, علف, رستنی, شاخ وبرگ گیاهان, بوته.

yermo

: نازا, عقیم, لم یزرع, بی ثمر, بی حاصل, تهی, سترون.

yeso

: گچ, نشان, علا مت سفید کردن, باگچ خط کشیدن, باگچ نشان گذاردن, گچ, خمیر مخصوص اندود دیوار و سقف, دیوار را با گچ و ساروج اندود کردن, گچ زدن, گچ مالیدن, ضماد انداختن, مشمع انداختن روی.

yesoso

: گچی.

yo

: مرا, بمن.

yo mismo

: خودم, شخص خودم, من خودم.

yo tena

: زمان ماضی واسم مفعول فعل.عواه

yo tuve

: زمان ماضی واسم مفعول فعل.عواه

yodo

: ید, عنصر شیمیایی که علا مت ان I میباشد.

yogur

: ماست, یوقورت, ماست, یوقورت.

yola

: قایق چهار پارویی یا شش پارویی حمل شده در کشتی.

yuca

: درخت یوکای امریکایی.

yugo

: زرده تخم مرغ, محتویات نطفه.

yugular

: زیر گلویی, وابسته بورید وداجی.

yunque

: سندان, روی سندان کوبیدن, استخوان سندانی.

yuxtaponer

: پیش هم گذاشتن, پهلوی هم گذاشتن.

yuxtaposici n

: پهلوی هم گذاری, مجاورت.

Z

zafiro

: یاقوت کبود, صفیر کبود, رنگ کبود.

zalamero

: محبوب, پرنوازش, راحت, نوازش کن.

zanahoria

: هویج, زردک, زردک مانند, موی قرمز.

zanahoriia

: هویج, زردک, زردک مانند, موی قرمز.

zang n

: سرفرود اوردن, ادم بی دست وپا, ادم نادان ونفهم, بیشعور دانستن, ریشخندکردن, نفهمی نشان دادن, ولگردی کردن.

zanhoria

: هویج, زردک, زردک مانند, موی قرمز.

zanja

: خندق, حفره, راه اب, نهراب, گودال کندن, سوراخ, گودال, حفره, نقب, لا نه خرگوش و امثال ان, روزنه کندن, در لا نه کردن, چال, چال دار کردن, گودال, حفره, چاله, سیاه چال, هسته البالو و گیلا س و غیره, به رقابت واداشتن, هسته میوه را دراوردن, در گود مبارزه قرار دادن.

zapatero

: پینه دوز, کفش دوز, کفاش.

zapatilla

: لغزنده, تاشو, لیز, کفش راحتی.

zapato

: کفش, نعل اسب, کفش پوشیدن, دارای کفش کردن, نعل زدن به.

zarzal

: بوته, خار, خاربن, تمشک جنگلی.

zarzamora

: توت سیاه, شاه توت.

zarzuela

: موزیکال, دارای اهنگ, موسقی دار.

zatara

: دسته الوار شناور بر اب, دگل, قایق مسطح الواری, با قایق الواری رفتن یافرستادن.

zigzag

: جناغی, منشاری, شکسته, کج و معوج, دارای پیچ و خم کردن, منکسر کردن.

zinc

: روی, فلز روی, روح, قطب پیل ولتا.

zodaco

: زودیاک, منطقه البروج, دایره البروج.

zodiacal

: زودیاک, منطقه البروج, دایره البروج.

zodiaco

: زودیاک, منطقه البروج, دایره البروج.

zologo

: جانور شناس, ویژه گر جانورشناسی.

zona

: مساحت, فضا, ناحیه, بخش, قلمرو, مدار, مدارات, کمربند, منطقه, ناحیه, حوزه, محات کردن, جزو حوزه ای به حساب اوردن, ناحیه ای شدن.

zonzo

: ارام, فروتن, احمق.

zoolog a

: جانور شناسی, حیوان شناسی.

zoologia

: جانور شناسی, حیوان شناسی.

zoom

: هواپیما را با سرعت وبازاویه تند ببالا راندن, زوم, با صدای وزوز حرکت کردن, وزوز, بسرعت ترقی کردن یا بالا رفتن, فاصله عدسی را کم و زیاد کردن.

zoquete

: بچه ای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند, بچه ناقص الخلقه, ساده لوح.

zorrero

: تازی مخصوص شکار روباه.

zorro

: حیله گر, بامهارت, روباه, روباه بازی کردن, تزویر کردن, گیج کردن, روباه صفت, حیله باز, حنایی, ترشیده.

zorruno

: روباه صفت, حیله باز, حنایی, ترشیده.

zote

: نابخرد, نادان, جاهل, ابله, احمق, ابلهانه, مزخرف, کند ذهن, نفهم, گیج, احمق, خنگ, دبنگ.

zueco

: کنده, کلوخه, قید, پابند, ترمز, :سنگین کردن, کندکردن, مسدودکردن, بستن (لوله), متراکم وانباشته کردن, پابند.

zuma

: مورداستهزاء قراردادن, دست انداختن, شوخی کنایه دار, خوشمزگی.

zumbador

: زنگ اخبار, وزوزکن.

zumbar

: وزوز کردن, ورور کردن, نامشخص حرف زدن, وزوز, ورور, شایعه, همهمه, اوازه, زنبور عسل نر, وزوز, سخن یکنواخت, وزوز کردن, یکنواخت سخن گفتن, وزوز کردن, همهمه کردن, صدا کردن (مثل فرفره), زمزمه کردن, درفعالیت بودن, فریب دادن, صدای وزوز(در اثر حرکت سریع), حرکت کردن, پرواز کردن, غژغژ کردن.

zumbido

: وزوز کردن, ورور کردن, نامشخص حرف زدن, وزوز, ورور, شایعه, همهمه, اوازه, وزوز کردن, همهمه کردن, صدا کردن (مثل فرفره), زمزمه کردن, درفعالیت بودن, فریب دادن.

zumbon

: ازاردادن, اذیت کردن, کسی را دست انداختن, سخنان نیشدارگفتن, اذیت, پوش دادن مو.

zumo

: اب میوه, شیره, عصاره, شربت, جوهر, شیره, شیره گیاهی, عصاره, خون, شیره کشیده از, ضعیف کردن.

zumoso

: ابدار, شیره دار, شاداب, پر اب, بارانی.

zurcir

: رفوکردن, رفو, لعنتی, فحش.